eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
727 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بر آل علی فزون ز انجم صلوات بیش از نفس تمام مردم صلوات تا شاد شود دل امام چارم بفرست تو بر امام پنجم صلوات
بنام نامیِ أحد، نامه شروع میکنم برابرِ خدای خود، باز خضوع میکنم نماز عشق میکنم اقامه با حضورِ دل همینکه خالصانه بر درش خشوع میکنم نماز من ولایت است، نیاز من هدایت است ز جان سجود میکنم، ز دل رکوع میکنم برای درکِ جایگاهِ وصفِ باقرالعلوم به پیشگاه آل مصطفی خضوع میکنم من و نگاه مصطفی، من و پناه مرتضی به فطرتِ محمدیِّ خود رجوع میکنم نه جاهلم، نه غافلم، نه در مسیرِ باطلم که با اصول دین حق، درکِ فروع میکنم رسیده ام ز معرفت به محضر امام خود که گفت باقرالعلوم، حرفی از مقام خود منم که باقرِ علومِ سرمدم، محمدم منم که پارۀ تن محمدم، محمدم مراست فخر کائنات، مراست اذن ممکنات که پرتوی ز نور پاک احمدم، محمدم منم که ذکر دوست را به اهل عرش داده ام من از تمام عرشیان سرآمدم، محمدم نه غیر نور زاده ام، که آفتاب زاده ام به نور عصمت اللَّهی مؤیّدم، محمدم منم که داده کبریا تمام مُلک را به من به مُلکِ هستی از همه مجردم، محمدم برای یاری خدا قیام کرده ام به عِلم به دین و عِلم، اولین مجدِدم، محمدم منم که بحرِ علم و دین، ز اولین و آخرین شکاف داده و بمن خدای گفته آفرین همه زمین و آسمان به سایۀ ولایتم تمسکِ همه جهان به پرچم هدایتم بهشت از عطای من، نماز با ولای من شد آنکه مبتلای من، رسد به او عنایتم عزیز زین العابدینم و عزیز فاطمه هر آنکه فاطمی شود، سزد از او حمایتم به علم و حلم و صبرِ من، به سینۀ ستبرِ من همه بساط ظلم شد، شکسته با درایتم در انقلاب عِلمی ام، هزار نکته حل شده خدائی است نهضتم، حسینی است آیتم من از مدینه تا مدینه دیده ام غم و بلا که هست همچو کربلا شنیدنی حکایتم سفیر کربلا منم، اسیر نینوا منم به قتلگاه شاهدِ شهید کربلا منم من از شهید کربلا گرفته ام قیام را ز خون سرخ نینوا رسانده ام پیام را من از میان قتلگه سلام داده ام به او و از گلوی پاره اش، شنیده ام سلام را به چشم خویش، زیر سمِّ اسبهای کوفیان شکسته استخوان ز سینه دیده ام امام را تنش میان خاک و خون، سرش بروی نیزه ها و در قتال او شریک دیده ام تمام را پدر میان شعله بود و من کمک به عمه ام به گوشۀ عبا خموش کرده ام خیام را چه دردها کشیده ام، چه غصه ها چشیده ام که دیده ام اشاره های دستِ اتهام را من و غم اسیریِ تمام عمه های من به شام و کوفه ام خدا گواه ناله های من
آن مقتدا كه هستی دارد قوام از او خورشيد و ماه نور گرفتند وام از او آن پنجمين امام كه معصوم هفتم است دارد حريم كعبه ی دين احترام از او دريا شكاف علم و يقين «باقرالعلوم» ماهی كه شرمگين شده بدر تمام از او او باغبان علم و فضيلت شد و به جاست آن گلشنی كه يافته فيض مدام از او گل های باغ معرفت و بوستان علم دارند رنگ و جلوه گری هر كدام از او روشن چراغ دانش و بينش ز نور اوست دارد حياتِ علم و فضیلت دوام از او دانش به حُسن مطلع او گفت آفرين بينش رسيده است به حُسن ختام از او بطحا شده است باغ بهشت از ولادتش يثرب شده است روضۀ دارالسلام از او در گردش مدار، فروغ اميد را منظومه های عشق گرفتند وام از او تا رهنمای خلق شود در ره نجات بالله گرفته بود خدا التزام از او قولش هماره قول رسول كريم بود شد جلوۀ حديث نبی مستدام از او اين آفتاب عشق كه سوي دمشق رفت گفتی گرفت روشنی روز شام از او بزم هشام بود به شام و گمان نبود دعوت كند به «سَبق رِمايه» هشام از او هر چند عذر خواست ز پرتاب تير و خواست تا حكم انصراف بگيرد امام از او اما هشام بر سخن خود فشرد پاي تير و كمان گرفت امام همام از او تير و كمان گرفت و هدف را نشانه رفت تا ضرب شست بنگرد و اهتمام از او فضل و بزرگواری آن مظهر گذشت راضی نشد كه خصم شود تلخ كام از او تير نخست چون به هدف كارگر فتاد پروانه يافتند يكايك سهام از او می دوخت تير را به دل تير در هدف بود از خدای نصرت و سعی تمام از او آماج تير شد چو هدف شد بر آسمان تجليل بی مبالغۀ خاص و عام از او اين است رهبری كه بهر لحظه قدسيان در عرش می برند به تقديس نام از او همراه اوست عطر شهيدان كربلا خيزد هنوز رايحه آن قيام از او «جابر» سلام ختم رُسل را به او رساند با گوش جان شنيد جواب سلام از او از سعی او گرفته صفا، مروه و صفا بر جای مانده حرمت بيت الحرام از او از صد هزار بوسه‌ی خورشيد خوشتر است خال سياه كعبه و يك استلام از او اصحاب معرفت به ادب گرد آمدند باشد كه بشنوند حديث و پيام از او گوهرفشان به خدمت او طبع «حميری» است شعر «كميت» يافته قدر و مقام از او در ساحل غدير ولايت نشسته اند آنان كه چون «فُضيل» گرفتند جام از او رو تشنگی بجوی «شفق» گر اميد توست جامی ز حوض كوثر و شرب مدام از او
پسر حضرت زهراست؛گل یاسمن است جلوهء نورخدا آینهء پنج تن است مادرش دخت کریم و پدرش پورحسین ای بنازم به امامی که حسین درحسن است
به سر می‏ پرورانم من هوای حضرت باقر به دل باشد مرا شوق لقای حضرت باقر ز عشقش جان من بر لب رسیده کس نمی‏ داند که نبوَد چاره ساز من سوای حضرت باقر بگوشم هاتف غیبی سرود این نکته را دیشب که باشد رخش دانش زیر پای حضرت باقر چنان بگرفته علمش آفاق را یک سر که پیچیده در این عالم صدای حضرت باقر پیمبر گفت با جابر که خواهی دید باقر را سلام از من رسان آنکه برای حضرت باقر سوالاتی که از وی کرده دانشمند نصرانی جوابش را شنید از گفته‏ های حضرت باقر مسلمان گشت راهب ناگهان در محضر آن شه منور شد دل او از ولای حضرت باقر شد آسان وضع حمل گرگ وحشی بیابانی به روی قله ی کوه از دعای حضرت باقر به رستاخیز اگر خواهی نجات از گرمی محشر برو در سایۀ ظل همای حضرت باقر فرد عاجز بود ز اوصاف بی پایان آن سرور کمیت لفظ لنگ است از ثنای حضرت باقر جلال و شأن و قدر آن امام پاک بازان را نمی‏ داند کسی غیر از خدای حضرت باقر (رضائی) ایستاده بر در دولت سرای او چو سائل منتظر بهر عطای حضرت باقر
گل با لب مشک بو ، فرستد صلوات از عشق ، نشانه جو ، فرستد صلوات پیغام سلام ، داده بر آینه اش آنکس که خدا بر او ، فرستد صلوات
اکنون به شوق حجت پنجم ز خود گمم وآيينه دار طلعت خورشيد پنجمم چون کشتی سپرده به توفان عنان خویش ازموج موج جذبه ی تو در تلاطمم آن شمع کوچکم که بیفروزی ام اگر فخر است با چراغ قبولت به انجمم از آفتاب بیشترم با ولای تو آیینه ام ،فروغ تو را در تجسمم حیران آن اسارت و آن غارتم هنوز باریک بین فاجعه ی آن تهاجمم آری سلام بر تو اماما! که می پرد از لب به یاد آن چه کشیدی تبسمم طفل چهارساله و طوفان کربلا؟ حیران این تداعی ام و آن تالمم از آن ستم که سوخت در آن ،خاندان تو هم بر تو عرضه می کنم اینک تظلمم گنج مراد خویش نجستم ز هیچکس الا تویی که مدح تو را در تکلمم هرچند لب به خنده گشایم برابرت ز اندوه تو نشسته به خون است مردمم ای علم را شکافته و رفته تا به عمق حیران آنچه یافتی از این تعلمم آن شاعرم که از سر ایثار عاشقم بر دوستیت و خصم تو را در تخاصمم
اسرار علوم حَیِّ سرمد آمد آئینۀ جمع آل احمد آمد جبریل ز عرش این خبر آورده تبریک که دومین محمد آمد انوار دوعین است امام باقر سبط الحسنین است امام باقر فرزند حسن ز مادر، اما ز پدر دلبند حسین است امام باقر ما ذاکرِ باقریم و هو هو زده ایم در محضر علم و فضل زانو زده ایم تا فاطمه ما را ز کرَم رد نکند بر سبط حسین و حسنش رو زده ایم
باطنش هر لحظه در روی محمّد ظاهر است در امام غایب این عصر،علمش حاضر است مادر از نسل حسن،بابایش از نسل حسین خلقتی اینگونه در بین خلایق نادر است هرکسی او را زیارت کرده باشد در بقیع؛ هم علی و هم حسین و هم حسن را زائر است عقل کل های جهان فهمیده اند این راز را؛ چاره ی آنچه نمی فهمند قال الباقر است با احادیثش دلِ آشوب من آرام شد از تخصص های او تاثیر روی کافر است از رقیه هرکه بیتی گفت بیتش می دهد این قلم،این گود،بسم الله هرکس شاعر است
بر اهل ولا مژده ی سرمد آمد بر قلب همه شادی بی حد آمد از عرش صدای عرشیان می آید عالم به همه علم محمد آمد
نور علی و فاطمه را می‌خواهد حلم حسن و شور حسينی؛ بايد تا جمع شوند آل عبا در يک جان تا آينۀ روی محمّد آيد
دلم پر مى ‏زند امشب براى حضرت باقر كه گویم شرحى از وصف و ثناى حضرت باقر ندیده دیده ى گیتى به علم و دانش و تقوا كسى را برتر و أعلم به جاى حضرت باقر ز بهر رفع حاجات و نیاز خویش گردیده سلاطین جهان یكسر گداى حضرت باقر زبان از وصف او الكن، قلم از مدح او عاجز كه جز حق كس نمى ‏داند بهاى حضرت باقر نزاید مادر گیتى ز بهر خدمت مردم به جود و بخشش و لطف و سخاى حضرت باقر به ذرّات جهان یكسر بود او هادى و رهبر كه جان عالمى گردد فداى حضرت باقر برو كسب فضیلت كن چو مردان خدا اى دل ز بحر دانشِ بى منتهاى حضرت باقر اگر گردد شفیع ما بنزد خالق یكتا بهر دردى شفا بخشد دعاى حضرت باقر