#امام_کاظم_زمینه
اگه به تنگ اومده روزگارت ، صدا بزن یا باب الحوائج
هر جا میفته گرهی به کارت ، صدا بزن یا باب الحوائج
آقا رو قسم بده به حق ، دردونه ش
به رضا و اشک دونه دونه ش
دست خالی نمیری از خونه ش
بیاید امشب
کنار بزاریم همه حاجتارو
باهم دیگه یکی کنیم دلارو
بخواهیم از حق فرج آقارو
بحق آقای کاظمین
عجل لمنتقم الحسین
یکی نبود بگه به این یهودی ، آقای ما رمق به تن نداره
اونکه گرفتار تو کند و زنجیر ، ای بی حیا دیگه زدن نداره
گفته تاریخ ولی من میخونم ، سربسته
انقدر میزد تا میشد خسته
روی صورتش یه جای دسته
بسوز ای دل
اشک فلک شده روونه ای وای
شد بدنش پر از نشونه ای وای
رو تازیانه رد خونه ای وای
بحق آقای کاظمین
عجل لمنتقم الحسین
چند ساله که دخترش و ندیده ، خیلی دلش گرفته کنج زندان
بین مناجات و دعا و گریه ش ،گاهی میگه کجایی ای رضا جان
اومد از مدینه آقازاده ش ، تا بغداد
یه موقع رسید که دیگه جون داد
از سیاچال بلا شد آزاد
بمیرم من
امام رضا از غم داره میمیره
معصومه نیست براش عزا بگیره
هنوز تنش میون کند اسیره
بحق آقای کاظمین
عجل لمنتقم الحسین
#علی_سلطانی
#امام_کاظم_زمزمه
درسته کشتنت
جدا شده سر از تنت؟ نه!
غارت شده پیرُهنت؟ نه!
مرکب اومد رو بدنت؟ نه!
درسته کشتنت
جلوی خواهرت زدنت نه!
آتیش زدن به گلشنت؟ نه!
تکّه حصیر شد کفنت؟ نه!
شکسته بال و پر!
خونه تو دیدی شعلهور؟ نه!
زدن زنت رو بی خبر؟ نه!
بچه تو کُشتن پشت در؟ نه!
شکسته بال و پر!
کِشیدنت بین گذر؟ نه!
یاست شکسته از کمر؟ نه!
شبونه رفته به سفر؟ نه!
#عبدالله_باقری
این زمزمه _ شور کاربردی بوده و برای چند مناسب دیگر نیز قابل استفاده خواهد بود.
#امام_کاظم_زمزمه
درسته کشتنت
جدا شده سر از تنت؟ نه!
غارت شده پیرُهنت؟ نه!
مرکب اومد رو بدنت؟ نه!
درسته کشتنت
جلوی خواهرت زدنت نه!
آتیش زدن به گلشنت؟ نه!
تکّه حصیر شد کفنت؟ نه!
شکسته بال و پر!
خونه تو دیدی شعلهور؟ نه!
زدن زنت رو بی خبر؟ نه!
بچه تو کُشتن پشت در؟ نه!
شکسته بال و پر!
کِشیدنت بین گذر؟ نه!
یاست شکسته از کمر؟ نه!
شبونه رفته به سفر؟ نه!
#عبدالله_باقری
این زمزمه _ شور کاربردی بوده و برای چند مناسب دیگر نیز قابل استفاده خواهد بود.
#حضرت_موسی_بن_جعفر
#امام_کاظم_مدح
بگو خورشید بین سایهها پنهان نخواهد شد
که روح کبریا محصور در زندان نخواهد شد
شما هستی که ما هستیم بی تردید این وادی
بدون مشهد و شیراز و قم، ایران نخواهد شد
نگاه چون تویی عابد کند فحشای مطلق را
و بیمهرت مسلمان نیز با ایمان نخواهد شد
چنان بر خود بلا را خواستی در صبح محشر هم
سزای شیعیانت دادن تاوان نخواهد شد
تو را در طور تاریکی نگهدارند! عیبی نیست
اگر موسی تویی این قوم سرگردان نخواهد شد
الا موسی هارون دشمن! ای محبوس در عسرت
به فرمانی بگو گوساله چون یزدان نخواهد شد
علی حق است و ناحق غاصبان حق او هستند
به این حکم خداوندی ولی اذعان نخواهد شد
تو را با سندی شاهک چه نسبت بود در تاریخ
مگر در شعر بنویسم که زندانبان نخواهد شد
کفن آوردهاند عریان نماند پیکرت اما
چه جای شکر وقتی کربلا جبران نخواهد شد
#سیدمحمدحسین_حسینی
موسای اهلبیت
مرد خدا اگر چه به غربت اسير بود
بر هفت شهر كشور امكان امير بود
حلمش شكوه حلم و شكيبايى رسول
جودش هماره جلوه ی خير كثير بود
موسای اهلبیت چه روحی بزرگ داشت
در چشم او ابهت دشمن حقیر بود
زنجير ، همنواى غريبانه هاى او
از صبر ، جان خسته ی او ناگزير بود
مى خواست وقت ناب مناجات با خدا
زندان براى خلوت او دلپذير بود
با اشک می گرفت وضو و قنوت او
اَمَّن یُجیب و ذکر دعای مجیر بود
اما چه شد كه يوسف زهرا به چاه درد
"عَجِّل وفاتى" اش به لب ، از عمر سير بود
كنج قفس شكسته پرى بود بى نفس
وقتى گشوده شد درِ زندان كه دير بود
کمیل کاشانی
با امام زمان (عج) در رثای امام موسی بن جعفر (ع)
،،،،،،،،
ای شعله ی هجرانت آتش زده هر جان را
خاموش کن از وصلت این شعله هجران را
از داغِ فراقِ تو گلگون چکد اشکِ من
خونین جگر آوردم در کوی تو مهمان را
ماهِ رخِ زیبا را از پرده برون آور
تا یک نظر اندازم آن چهره ی تابان را
می دانی و می بینی از هجر تو با حسرت
بر شانه ی خود دارم گیسوی پریشان را
در خانه ی وصل خود بنشان منِ غمگین را
یعنی سروسامان ده این بی سروسامان را
تنها ز حضور تو آباد شود گلشن
بازآ و گلستان کن این خانه ی ویران را
من طایر این باغم از هجر تو بی تابم
وا کن ز پر و بالم زنجیره ی هجران را
تنها تو در این عالم دلجوی غریبانی
در کنج قفس بشنو آوای غریبان را
بی جرم و گنه جدّت در گوشه ی زندان است
از بهرِ ملاقاتش بگشا دَرِ زندان را
می خواست عدو سازد خاموش صدای حق
برده ست اگر زندان آئینه ی قرآن را
ظلمت بخدا هرگز در تاب و توانش نیست
تا آن که کند پنهان خورشیدِ درخشان را
با زهرِ جفا دشمن آتش زده بر جانش
کشتند جفاکاران آن مظهرِ احسان را
در زیر غُل و زنجیر افتاد اگر از پا
بخشیده هزاران گل گلخانه ی ایمان را
"یاسر" اگر از داغش داری دلِ توفانی
قبل از سفرِ دریا دریاب تو توفان را
oo
محمود تاری "یاسر"
#اللهم_عجّل_لولیک_الفرج
عذابشیعیان یا قعر زندان؟ انتخاب ازاو
بهدوشش بار جرمدوستان تاروز محشر بود
امامی که تمام مدت آزادیاش تنها
زمانرفتن اززندان بهیکزندان دیگر بود
#مجتبی_خرسندی
#حضرت_موسی_بن_جعفر_شهادت
#امام_کاظم_شهادت
زندانیان عشق چو شب را سحر کنند
از سوز شمع و اشک روانش خبر کنند
مانند غنچه سر به گریبان در آورند
شور و نوای بلبل شوریده سر کنند
چون سر به خشت یا که به زانوی غم نهند
یکباره سر ز کنگرهٔ عرش بر کنند
با آن شکستهحالی و بیبال و بیپری
تا آشیان قدس به خوبی سفر کنند
چون رهسپر شوند به سینای طور عشق
از شوق سینه را سپر هر خطر کنند
آنان کزین معامله هستند بیخبر
برگو که تا به مَحبَس هارون نظر کنند
تا بنگرند گنج حقیقت به کنج غم
آن لعل خشک را به دُر اشک تر کنند
بر پا کنند حلقهٔ ماتم به یاد او
تا عرش و فرش را همه زیر و زبر کنند
آتش به عرصهٔ ملکوت قِدَم زنند
ملک حُدوث را ز غمش پر شرر کنند
تا شد به زیر سلسله سرحلقهٔ عقول
افتاد شور و غلغله در حلقهٔ عقول
#محمدحسین_غروی_اصفهانی #کمپانی