در رثاء سید محرومان رئیس جمهور شهیدمان حضرت آیه الله رئیسی ره
از داغ تو ای یار علی، قلب جهان سوخت
رفتی و ز داغت دل هر پیر و جوان سوخت
ققنوس وش از سینه آتش چو ز دی پر
خاکسترت از ماتم این داغ گران سوخت
ای سید خیل شهدا در ره خدمت
در وقت شهادت زغمت ، کوه، عیان سوخت
شب تا به سحر موج دعا بر لب مان بود
با رفتن تو ذکر و دعا بر لبمان سوخت
بشکست به دستان تو بت های تجمل
اما تبرت ، بعد تو با آه و فغان سوخت
ای بت شکن عصر، دریغا که نماندی
با رفتنت ای مرد عمل ، روح و روان سوخت
شد کاسه ی چشم همه خون در شب میلاد
ای خادم خورشید جهان ، جان جهان سوخت
دل خواست بگویم که شهید است رئیسی
از هُرم نفس های غم آلوده زبان سوخت
گفتی که منم خادم این مردم مظلوم
برگرد که در راه تو چشم نگران سوخت
پژمرد " شقایق" ز غم داغ تو ای سرو
از مرثیه ام، دفتر و هم کلک و بیان سوخت
حمید رضازاده " شقایق"
کرمان
۱۴۰۳/۲/۳۱
آتش و خاک
پرسشی کردم ز دانایِ نهان
خالقِ خَلق و زمین و آسمان
از چه دادی پیکرِ زارم ز خاک ؟
نا فریدی زان تَشِ سوزان و پاک ؟
تا هر آن كس ، قصدِ ویرانم كند
زان شرر ، تسلیمِ فرمانم كند
پاسخی دادم ، خدایِ مهربان
عالِم و آگه ، به اَسرار زمان
من ز حکمت پیکر ت دادم ز خاک
در وجودت فهم و اِدراکیست پاک
گرچه این باورتورابس زحمت است
دیده بگشایی سراسر رحمت است
از کرامت ، دادمت خوش پیکری
روحِ پاکی ، چون نگین انگشتری
ای بشر از خوابِ خوش بیدار شو
سوی مقصد با خدایت یار شو
تا که دانی ، از فلک بالا تری
گر چه خاکی ، از ملک والا تری
پیکرت از خاک و روحت بیکران
پای بر خاکی و دستت آسمان
تا به عرشِ آسمان بالا شوی
همنشینِ عالی و الاعلا شوی
تا که شاد و خالی از هر کِین شوی
اهلِ جود و بخشش و تسکین شوی
گر چه خاکی ، برتر از هر گوهری
کوهی از احساس و چون نیلوفری
تا بِروياني و آبادي كني
نِي بر اندازي و ويراني كني
خاکِ باشی تا به آبی گِل شوي
زندگي بخشي سرایِ دل شوي
تا كه با طوفان گَهی رقصان شوي
با نسيمِ صبح گهی همسان شوي
تا تو بر خيزي و آبادي كني
سر بر آري مستی و شادی كني
ميوه ای شیرین و عشقی پر ثَمر
تا بسازي زندگي بارِ دگر
پس بمان خاک و بده جاني دگر
تا دلت هر دانه باشد بارِ ور
#عباس زرین کفش
خادم شاه خراسان
خدا یا خادم خورشید رخشان
به مشهد می رسد شادان و خندان
رییسی سرخوش از شهد شهادت
تمام ملت اما،دیده گریان
سفیر نور برگشته به خانه،
به استقبال آید صحن و ایوان
عزادار است ایوان طلایت
سیه پرچم شد و مشهد پریشان
ببین آقا،رییس خادمانت،
گذشت از جان خود در راه ایمان
سفیر مهرِ درگاه شما شد
که تا مشکل شود بر مردم آسان
به هر جا رفت با نام شما رفت
خراسان شد تمام مُلک ایران
برای حل مشکل کار می کرد
که این گونه استآیین رضاجان
شهید خدمت و جمهور برگشت
به خانه با قبولی های شایان
رضایت دارد از او ، مردم ما
گواهانش قم و تبریز و تهران
خداوندا نگهدار ولی ، باش
به حق حرمت شاه خراسان
سید ابراهیم سجادی زاده.گنبد کاووس
#حلالیت
تازه می فهمم که دلتنگم که عاشق بوده ام
با همه لجبازیم با تو موافق بوده ام
نق زدنهای مرا بگذار پای عاشقی
بگذر از حالم اگر آئینه ی دق بوده ام
من دو دو تّا چارتا کردم اگر حرفی زدم
فکر کردم عاقلم ، درگیر منطق بوده ام
قهر کردی یا فقط فکر مجازات منی ؟!
کاش برگردی ببینی گرم هق هق بوده ام
سابقاً دلتنگیم را شعر می کردم ، ببین
این دقایق بی تو آن دلتنگ سابق بوده ام
آی ابراهیم از آتش زودتر بیرون بیا
راست می گویم ، دلم تنگ است ، صادق بوده ام
#محسن_ناصحی
اگرچه گمنام اگرچه پنهان خلوصش اما اثر که دارد
من از جهادش خبر ندارم خدایش اما خبر که دارد
رجاست ، خوف از خطر مبادا در این سفر بی هنر مبادا
که جبهه سرباز اگر ندارد رجایی و باهنر که دارد
به راه افتاد و عشق برداشت از آنچه برداشت خود خبر داشت
بضاعت سیم و زر ندارد بضاعت جان و سر که دارد
مسیرِ فرهاد بیستون است و شرطِ اول قدم جنون است
چه توشه ای بهتر از محبت؟ بیاورد عشق هرکه دارد
بنا به ماندن نبود از اول ، چرا بماند؟ چرا معطّل؟
چه بهتر از لانه پر بگیرد ، رها شود ، بال و پر که دارد
#محسن_ناصحی
#یا_امام_رضا
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
تازه شد خبر ، خبر جدید شد
چیست ؟ خادم الرضا شهید شد
کوله بار بسته یار ، عازم است
کیست این ؟ رفیق حاج قاسم است
کیست این ؟ چقدر کربلایی است
باز هم شهید ، یک رجایی است
کیست این شهید یا رضا به لب ؟
جان او رسید با رضا به لب
کیست این که نام او سرآمد است ؟
مقصدش رواقهای مشهد است
پله زد به آسمان قدم قدم
باز شد به روی او در حرم
راه را نرفت ، راه را دوید
شد کبوتر و به آسمان پرید
باز هم خبر ، خبر جدید نیست
کشور رضا که بی شهید نیست
#محسن_ناصحی
#از_کربلا_بهشت_رضا_می_برندمان
گرچه یکی یکی و جدا میبرندمان
شکر خدا به کرب و بلا میبرندمان
ما نذر کردهایم که قربانیاش شویم
دارند یک به یک به منا میبرندمان
حالا که حجم کل حسینیهها کم است
از خاک کنده و به سما میبرندمان
بال ملائکه است که فرش قدوم ماست
محض تبرک است به پا میبرندمان
اول میان خیل ملک سینه میزنیم
بعداً به هیئت شهدا میبرندان
سربند یا حسین به ما میدهند و بعد
با هروله به عرش خدا میبرندمان
جان میدهیم در وسط روضهها سپس
در خاک با لباس سیاه میبرندمان
این دل حسینی و رضوی بوده از ازل
از کربلا بهشت رضا میبرندمان
گیرم به کربلا نرسیدیم تا به حال
یک روز عاقبت رفقا میبرندمان
#محسن_ناصحی
اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا
والله ما از او به جز خوبی ندیدیم
او رفت و شد سهمِ تمامِ دوستان غم
شد قامتِ ایرانِ ما از داغ او خم
تنها نه ایران، زخم خورده جانِ عالم
اُردی بهشت سبز شد اُردی جهنم
در این مصیبت جامه ها برتن دریدیم
والله ما از او به جز خوبی ندیدیم
🔹
روزی که این توفیقِ خدمت گشت میسور
کارش ریاست شد! نه شد،خدمت به جمهور
در بین مردم رفت و شد از میز خود دور
در شامِ غمها بود چون یک آسمان نور
از باغ لبخندش دمادم لاله چیدیم
والله ما از او به جز خوبی ندیدیم
🔹
با هر توانی داشت شد یارایِ محروم
شد چون رجایی خادمِ جمهورِ مظلوم
در کارهایش بی ریایی بود معلوم
شد پر جوانه از بهارش خاک این بوم
با جان سلامِ روحبخشش را خریدیم
والله ما از او به جز خوبی ندیدیم
🔹
از جنس مردم بود و با مردم عجین شد
بهر امام جامعه یاری امین شد
رنگ تبسم های او شور آفرین شد
با او مهیا عزت ایران زمین شد
با او به اوجِ قله ی عزت رسیدیم
والله ما از او به جز خوبی ندیدیم
🔹
هرجا که مشکل بود خود می زد به جاده
همراهِ مردم بود با پایِ پیاده
درسی ست بر مسئولهای پر افاده
عکسِ لباس کهنه ی خاکی ساده
ما حرف حق را از زبان او شنیدیم
والله ما از او به جز خوبی ندیدیم
🔹
او مردِ خدمت بود ،نه حرف و بهانه
می شد برای بی کسان اشکش روانه
مثلِ بسیجی ها تلاشش عاشقانه
رونق گرفت از او هزاران کارخانه
با همتش از چنگِ ویرانی رهیدیم
والله ما از او به جز خوبی ندیدیم
🔹
او خادم مولا علی موسی الرضا(ع) بود
مثل امامش با ضعیفان آشنا بود
بر وعده هایِ خود به مردم با وفا بود
دلداده ی نامِ شهیدِ کربلا بود
می گفت :کی از یاریِ او نا امیدیم!؟
والله ما از او به جز خوبی ندیدیم
🔹
خدمت برایِ خلق شد بهرش عبادت
دیدیم او را اهل پاکی و صداقت
با جانِ عاشق بود مشتاقِ شهادت
با لطف یزدان شد شهید راه خدمت
می گفت :ما مدیونِ یاران شهیدیم
والله ما از او به جز خوبی ندیدیم
🔹
بر برگه رایم نشان افتخار است
نام شهیدی رویِ برگه اعتبار است
رفته است اما مکتب او ماندگار است
هرکس که با او دشمنی کرده ست خار است
خوشبخت ما که چون تویی را برگزیدیم
والله ما از او به جز خوبی ندیدیم
#شهید_جمهور
#رئیسی
#احمد_رفیعی_وردنجانی
تضمین غزل سعدی
-----------
پیچید سمت صحرا آوای بی قراران
برخاست بوی ماتم از اشک رهگذاران
می گویم از غم گل اندوه گلعِذاران
بگذار تا بگریم چون ابرِ در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
در کوی بی قراری هر کس رسیده باشد
تصویری از رخ گل بر دل کشیده باشد
از وصل روی یارش باید شنیده باشد
هر کو شراب فُرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران
از هجر روی گلها خون شد گلاب چشمم
لبریز باد و باران گشته سحاب چشمم
شبنم ز رخ چکیده در اضطراب چشمم
با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
افتاده دل ز هجران در پیچ و تاب حسرت
بر دیده ها نتابد جز آفتاب حسرت
مانده درین بیابان تنها سراب حسرت
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
بر دوشِ رازداران بار ملامت آمد
بگذشت شام حسرت صبح سعادت آمد
چون روشنای عالَم با این اشارت آمد
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
تا دیده و دل من شد آشنای عشقت
افتاد بر سر من حال و هوای عشقت
با اشتیاق گفتم من از وفای عشقت
چندین که بر شمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم الّا یک از هزاران
«یاسر» اگر که تیری آید ز دهر بر دل
افتد شرار بر جان سوزد ز هجر گر دل
گوییم از رخ یار آئينه گشت هر دل
«سعدی» به روزگاران مهری نشسته در دل
بیرون نمی توان کرد الّا به روزگاران
دارم ز هجر یارا اندوه بی نهایت
از تو نگویم ای گل از خود کنم شکایت
خون کرده قلب ما را هر جمله زین روایت
چندت کنم حکایت شرح این قدَر کفایت
باقی نمی توان گفت الّا به غمگساران
**
محمود تاری «یاسر»
تقدیم به شهید جمهور سید ابراهیم رئیسی
واب راحت
عده ای گفتند او شوق ریاست داشته
با شهادت کرد ثابت قصد خدمت داشته
بر اهانت های بی دردان شکیبایی نمود
زیر بار این همه غم استقامت داشته
بر کلام رهبر خود گوش جان را می سپرد
آری آری گوش بر امر ولایت داشته
او برای خدمت بر مستمندان از نخست
از خداوند تعالی استعانت داشته
از امیر المؤمنین آموخت درس عدل را
در مسیر خدمت خود او عدالت داشته
خادم باغ بهشتی بود و روز خدمتش
دردل خود شوق وشوری از زیارت داشته
بارها دیدند در وقت عزیمت در حرم
او چگونه با امام خویش الفت داشته
هر که دید او با سلیمانی در آغوش هم اند
گفت الحق با خداجویان رفاقت داشته
گفته بود او هرچه دارم از امام هشتم است
آه می بینید مردم او چه ثروت داشته
کرد پرواز و به دیدار امام خود شتافت
روز میلادش همه گفتند دعوت داشته
گفت خواب راحت ما با شهادت می رسد
بعد از این باید بگویم خواب راحت داشته
هر که می سوزد خدا اجر شهیدش می دهد
سوخت تا ثابت شود اجر شهادت داشته
کاش ما هم لایق کسب شهادت می شدیم
خوش بر احوال رئیسی که لیاقت داشته
شال سبز گردن او را به تابوتش نهید
تا بدانند از علی مُهر سیادت داشته
وقت روضه خواندنش دیدنداو همراه اشک
در کلام آتشین خود حرارت داشته
از پیام رهبری در حق او فهمیده ام
ای «وفایی» رهبرش از او رضایت داشته
#سیدهاشم_وفایی
به آغوش گرم شهادت
صبح تشرف
.....................
سبکبال بر موجی از مه
به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید
به دیدار فردا رسیدند..
«مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ...»
که دنیا شب قدرشان بود
شنیدند «مَن یَنتَظِرْ...» را
به قرآن، به احیا رسیدند
به تاریکِ شب، هدیه دادند
درخشیدن اشکشان را
از آن تیرگیها گذشتند
به این روشنیها رسیدند
به دل، زخم و بر لب، تبسم...
همه دردشان درد مردم
به آغوش گرم شهادت
برای مداوا رسیدند
پس از سالها رنج دنیا
نیفتاده بودند از پا
مقام رضا رزقشان شد
به لبخند زهرا رسیدند
دریغا و دردا که ماندیم
عجب سهمگین است ماندن
چه جانانه از جان گذشتند
شگفتا چه زیبا رسیدند
نه از مدعیها نبودند
گرفتار دنیا نبودند
ببین این صف اولیها
به آغوش مولا رسیدند
#عرفانپور