#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله
مرثیه مجلس یزید لعنت الله علیه
می رسد روضه به یک طشت خدا رحم کند
خیزران کاش به زخم دل ما رحم کند
چند جای لبت از چوب ترک خورده حسین
زخم چشمان ترت باز نمک خورده حسین
با سرت خنده کنان حرمله بازی می کرد
خیزران با دل یک قافله بازی می کرد
مگر از خاطره ام می رود آن بزم عذاب
می چکید از لب آن مردک سرمست شراب
خواهرت می رسد از راه طنابی بر دست
دشمنت دور سرت پیک شرابی در دست
مست بود و به دهانش غزلی کفر آمیز
تکیه می کرد به ضرب المثلی کفر آمیز
دخترت خواست روی پنجه ی پا برخیزد
به تماشای تو در طشت طلا برخیزد
هر چه کردم نگذارم به تو سوگند نشد
خیزران از لب و دندان تو دل کند نشد
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#حسن_کردی
#ام_المصائب_زینب
#شام_بلا
#مجلس_یزید_ملعون
#ماه_صفر
بس احترام دیدیم آن هم چه احترامی
در حال انتقامند آن هم چه انتقامی
بغض گلو گرفته با اشک خو گرفته
یک قافله سکوت و غوغای بی کلامی
بعد از تو ای حبیبم شد درد و غم نصیبم
حتی نه آشنایی ، حتی نه التیامی
اطرافمان به شادی سرگرم رفت و آمد
دلشادمان نکردند…حتی به یک سلامی
از کوچهها و بازار در بین چشم انظار
ما را عبور دادند این مردم حرامی
دلخسته از اسارت، مجروح از جسارت
من این چنینم و تو زخمی سنگ بامی
من کشتهی نگاه یک مشت لا ابالی
تو کشتهی مرام یک مشت بی مرامی
پا تا سرم کبودی ؛ دور و برم یهودی
در بین ازدحامم آن هم چه ازدحامی
کنج تنور و نیزه روی درخت و در طشت
یا سنگ خورده یا چوب بر آن لب گرامی
با اینکه من صبورم خورده ترک غرورم
لعنت به مرد شامی…لعنت به مرد شامی
#محمدحسن_بیات_لو
رمز وجودی ماست راز حیات حسین
جلب کند خلق را جذبهی ذات حسین
آینه ی خالق است چهره ی دلبند او
وجه خدا دیده شد در وَجَنات حسین
دولت ارباب ما دولت پاینده است
عالم و آدم شدند مات ثُبات حسین
کوچه ی سینهزنان ، ختم به جنت شود
راه بهشت خداست ، راه نجات حسین
خرجیِ چشم مرا فاطمه پرداخت کرد...
روزی من می رسد از برکات حسین
با دلِ شَرِّ محل ، شور حسینی چه کرد!
گریهی حُرّیَّت است ، گریهی لات حسین
حسرت جبریلها ، خادمیِ هیئت است
کم نگذار ای رفیق! ، پای بساط حسین
کتری هر روضه در ، علقمه پُر می شود
چای حسینیههاست آب فرات حسین
بانی بزم پسر کیست به غیر از پدر
نذر علی پخش شد در جلسات حسین
کرببلای مرا شخص حسن جور کرد
مُهر حسن خورده است پای برات حسین
در طلب کعبهای ، حاجی ششگوشه شو
فیض هزاران حج است در عتبات حسین
صَلِّ عَلیٰ تشنهلب ، صَلِّ عَلیٰ بی کفن...
آه! مرا کشته است ، هر صلوات حسین
غرق مناجات بود ، دست سنان بشکند...
نیزهی او پا گذاشت روی لُغاتِ حسین
ساقه ی عرش بَرین ، زیر سم اسب رفت
چیز زیادی نماند از فَقَرات حسین
#یا_حسین
#بردیا_محمدی
#امام_حسین_ع_مناجات
هروقت بوده است غم ما زیادتر
دست کرامتت شده پیدا زیادتر
چشم امید ما به عطا و محبتت
قبلا زیاد بوده و حالا زیادتر
ای خوشبه حال و روز گدایی که در طلب
دستش به سمتت آمده بالا زیادتر
وقت اجابت است دل شب، به این دلیل
دارد اثر دعای سحرها زیادتر
عاشق حسین بود که در امتحان عشق
گفتی: بس است؟ گفت: خدایا زیادتر...
روز حساب گریهی بسیار میکند
چشمی که نیست در غم آقا زیاد، تر
این دائمالبکایی ما بیسبب نبود
مادر نوشت روزی ما را زیادتر
بیهوده نیست شوق دل ما به کربلا
دیوانه مایل است به صحرا زیادتر
در این حرم مگر چه خبر شد که کعبه هم
خواهان نداشتهست از اینجا زیادتر
از اهلبیت قول شفاعت گرفتهایم
اما امید ماست به زهرا زیادتر
#مجتبی_خرسندی
ایسر فدای گیسوانت، ابروانت
میبوسم امشب خشکی دور لبانت
صافی مویم، صافی ریش تو بابا
پیچیده شد در پنجههای دشمنانت
موهای مشکی تو را جوگندمی کرد
خاکستری که مانده لای گیسوانت
بابا تو از بالای نی، از آن بلندی
دیدی اسیری زنان و دخترانت؟!
بعد از نوازشهای تو شد قسمت من
دستان زجر و خندهی شمر و سنانت
این دشمنان پستتر از چارپایان
خیلی شکستند استخوانم، استخوانت
با چشم کمسویی که دارم لمس کردم
پاره شده با ضربهی دشنه رگانت
وقتی یزید خیرهسر از روی مستی
با خیزران میزد به دندان و دهانت
جاخورد پشت خواهرت آن دختر تو
لکنت گرفت این دختر شیرینزبانت
#امیر_عظیمی
#خرابه_شام
به جرم اینکه ندارم پدر، زدند مرا
شبیه مادرِ در پشتِ در، زدند مرا
خبر نداشتم اینها چقدر نامردند
خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا
خدا كند كه عمویم ندیده باشد، چون
پدر درست همین دور و بر زدند مرا
درست وقت غذا تازیانه میآمد
نه ظهر و شام، كه حتی سحر زدند مرا
سرم سلامت از این كوچهها عبور نكرد
چقدر مثلِ تو ای همسفر زدند مرا
چه بینِ طشت، چه بر نیزهها زدند تو را
چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا
چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان
اگر نظر كنی از هر نظر زدند مرا
فقط نه كعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی
سپر نداشتم و با سپر زدند مرا
پدر من از سرِ حرفم نیامدم پایین
پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا
مگر به یادِ كه افتادهاند دشمنها
كه بینِ این همه زن، بیشتر زدند مرا؟
زدند مادرتان را چهل نفر یكبار
ولی چهل منزل، صد نفر، زدند مرا
#محسن_عرب_خالقی
#خرابه_شام
#حضرت_رقیه_شور
جز تو کی میتونه خانوم
باشه دردونه ی ارباب
نور چشم ربابی و
برکت خونه ارباب
رقیه
بارون میشه چشمام
با روضه ی اسمت
زیر و رو کرد دل رو
معجزه ی اسمت
تو درستش کنی آقا نگام میکنه
تو سفارش کنی بازم صدام میکنه
تو یه خواهش کنی منو راهی کربلام میکنه
یارقیه یارقیه یارقیه جان
وقتی که میری رو دوشه
تکیه گاه بنی هاشم
آسمون تویی و ماهت
میشه ماه بنی هاشم
رقیه
تو جان و جانانی
سورهی قرآنی
من رعیت اما تو
دختر سلطانی
اونی که با غمت شبش رو سر میکنه
بخدا که حسین بهش نظر میکنه
آخرش هرکسی که نمیره برات ضرر میکنه
یارقیه یارقیه یارقیه جان
#علی_قالیباف
#حضرت_رقیه_زمزمه
امشب مگه مهمون نداری
درهمی سامون نداری
من خیزرون خوردم عزیزم
تو چی شده دندون نداری
غصه خوردی مثل شمع آب شدی
اضطراب کشیدی بیتاب شدی
هر دفعه چشات میخواست خواب بره
داد زدن سر تو بد خواب شدی
چه موهایی سفید کردی یه روزه
با آتیش دلت عالم میسوزه
لباست پاره شد غصت نباشه
میگم عمه برات چادر بدوزه
سعی کن از خاک باباتو برداری
برگشتم من امشب بابا داری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دورو بر ما ازدحامه،رو سرم آتیش بامه
گوشوارههای یادگاری،تو گوش دخترای شامه
بَده طفلی دست به دیوار بره
پابرهنه بین انظار بره
بده واسه ی یه پرده نشین
با لباس پاره بازار بره
زجر که آرزو رو از من گرفت
گل سر نه مورو از من گرفت
نمیدونم چراسیلی که زد
سراغ عمو رو از من گرفت
میبردم اسمتو سیلی میخوردم
میزد اما باز اسمت رو میبردم
سه ساله کشتنش زحمت نمیخواست
نمیزد باز من از دوریت میمردم
چهل منزل دست قاتل بودی
برگشتی حیف ای کاش کامل بودی
#ناصر_دودانگه
میان قافله من بیشتر یاد پدر کردم
پدر نام تو بردن جرم بود و من خطر کردم
میامد تازیانه بی مهابا سمت ما بابا
شده دستم سیاه از بس که بر صورت سپر کردم
پس از آنشب که از ناقه به روی خاک افتادم
چه شبهاییی که با درد کمر تا صبح سر کردم
تو را با گریه من میخواستم در تشت زر رفتی
لبت را خیزران بوسید من خیلی ضرر کردم
من از دوش عموعباس رفتم زیر دست زجر
ببین از کربلا تا شام را با که سفر کردم
اگرکه سوخته گیسویم و زخمیست ابرویم
از ان باشد که از کوی یهودیها گذر کردم
تو دندانت شکسته من سرم عمه دلش بابا
مپرس از من چرا اینگفتگو را مختصر کردم
#محمد_جواد_مطیع_ها
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#خرابه_شام
تو شام که رفتی دل صحرا ماندیم
بالای سر پیکر بابا ماندیم
پای غم تو پنج صفر میمیرم
ما از شب سومت اگر جا ماندیم
#امیر_فرخنده
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#خرابه_شام