eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
688 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اینجا مگر کجاست که نورش مشعشع است در شعر عاشقانه‌ی عشّاق، مطلع است مانند چلچراغ، چهل اختران قم همواره می‌درخشد و همواره منبع است جمعند زائران و ملایک کنار هم به به چه آستان و چه فرخنده مجمع است این آستان نور بلا فصل آفتاب، آیینه‌ی بهشت خداوند اسمع است هر چند مستطیل بُوَد ظاهر ضریح اما چو کعبه در نظر من مربّع است آید صدای بال و پر آسمانیان آن کس که دفن گشته در این بُقعه، اورع است فهمیدم از بلندی گلدسته‌ها که او در ملک حُسن، مرتبت و شانش ارفع است زیباتر است سیرت او مثل صورتش بنگر که بُرقعش چه جمیل و مرصّع است ئوپدوم گلنده آستاسیندان، ئوپون منی* این بیت، مثل بیت بهشتی ملمّع است اینجا کجاست گفتم و "سیّدبشیر" گفت اینجا مزار حضرت موسی مبرقع است * ترجمه‌ی مصرع ترکی: وقتی که آمدم آستان او را بوسیدم، پس مرا ببوسید.
سلام همسایه! کجا شبیه تو آخر کدام همسایه؟ عزیز کوچۀ بالا! سلام همسایه! دوباره روز من از نو... سلام می‌دهمت و باز رو به تو با احترام همسایه همیشه خسته و همواره درد دل دارم همیشه مرهمی و التیام همسایه تو مهربانی و لطف تو بوده است مدام همیشه سایۀ تو مستدام همسایه کنار تو ولی انگار کاظمینم من تو ارتباط منی با امام، همسایه یقین شده‌ست برایم به غیر لطف تو نیست اگر که شعر شود واژه‌هام همسایه مرا ببخش برایت نداشتم چیزی به‌جز همین غزل ناتمام همسایه... محمد رضا شرافت
بانوی عصمت آن بانویی که لاله ها را دوست دارد دل های با داغ آشنا را دوست دارد آن داغدار لاله های گلشن وحی از داغداران لاله ها را دوست دارد عطرولایت هرکجا پیچیده باشد آن گلشن عشق و وفا را دوست دارد درمحفلی که ذکر مردم یاحسین است آن محفل سوگ و عزا را دوست دارد از مردم روی زمین تنهای تنها اهل ولا زهرا شما را دوست دارد برهل اتای او قسم، این ابر رحمت برسائلان جود و عطا را دوست دارد از مرد نابینا اگر او چهره پوشد این بانوی عصمت حیا را دوست دارد محراب او لبریز عطر ربنا شد از بس مناجات و دعا را دوست دارد با بال بشکسته همه شب تا سحرگاه پرواز کردن تا خدا را دوست دارد گرید اگر چه در فضای سرد غربت لبخند گرم مرتضی را دوست دارد کروبیان وقتی دعایش راشنیدند گفتند او وصل خدا را دوست دارد شرمنده ایم از رویش امّا ای «وفایی» شرمنده ی آل عبا را دوست دارد
۲۲ ربیع الثانی سالروز وفات حضرت موسی المبرقع ابن حضرت جواد الائمه علیهما السلام است سلام ، حضرت موسی المبرقع ابن جواد  درود و رحمت حق بر روان پاک تو باد سلام بر تو که از دودمان طاهایی گل شکفته ای از باغ سبز زهرایی نسیم هر نفست عطر استجابت داشت  "سمانه"  مادر تو یک جهان نجابت داشت تو از تبار شکوه و کرامت و قدری  در آسمان جمال و جلال چون بدری همیشه بر روی ماهت نقاب می بستی ز چشم زخم حسودان شهر  می رستی كلام نغز تو از معرفت حکایت داشت ز علم و جوهر اندیشه ات روایت داشت به شهر قم ز مدينه که رهسپار شدی صفای دائمی خاک این دیار شدی به کوچه کوچه قم مقدم تو برکت داد نگاه گرم تو بر قلب ها طراوت داد کنار مردم این شهر سالها ماندی  برایشان ز کلام خدا سخن راندي ز کاظمین ضریحت حضور می بارد بر آسمان رواق تو نور می بارد در آستان تو هر کس شبی مقیم شود دلش زلال تر از  چشمه و نسيم شود " کمیل دست تمنا به سوی تو برداشت  که جرعه ای می عشق از سبوی تو برداشت
ای چشمه علم و صاحب عز و جلال وی سید با جلالت و قدر و کمال شد محو جمالت همه خلق جهان موسای مبرقعی تو در حسن جمال
در وصف تو ای کوثر جاری چه بگویم فرزند بلافصل بهاری چه بگویم ای ایل و تبارت همگی نور علی نور یک جلوه از این ایل و تباری چه بگویم ای آینه برقع بزن و روی بپوشان در وادی قم آینه داری چه بگویم حسن تو ، جمال تو ،کمال تو کشیده است صد جلوه در این آینه کاری چه بگویم پیچیده میان حرمت بوی مدینه نام و نسب از فاطمه داری چه بگویم هر شعر که گفتیم به وصف تو رسا نیست فرزند بلافصل بهاری چه بگویم
نام تو شعر ناب مرا حُسن مطلع است ای که به هر چه حُسن، وجود تو مجمع است گفتم که شأن توست چونان آسمان رفیع دیدم که نه! بلندی جاه تو ارفع است شعری که جلوه جلوه ز تو آیه آورد چون لوح زرنگار جواهرمرصع است تو نور دیدگان جوادالأئمه‌ای باب تو بر رجوع همه دهر، مرجع است چل اختران به دور تو در طوف روز و شب درگاه تو به روشنی و نور منبع است وقتی کلام نور شنیدم از آن جناب دیدم که یالها! همه قرآن‌ملمع است انگشت مانده بر لب خورشید پرفروغ رویت ز نور حضرت جانان مشعشع است در مدحتت غزل که نه! آقا مرا ببخش نظمی نوشته‌ام که تو گویی مسجّع است بیتاً لبیت را که شنیدم، شدم حریص گفتم ضرر که نیست؛ همین نیز مصرع است ای شاهزاده دست من ناتوان بگیر در آن زمان که محشر کبرا و مفزع است شاعر نمی‌رود پی ترتیب قافیه وقتی که سایه‌ات به همه خلق ملجأ است برقع بگیر از رخ دلدار «ناعمی» بینند تا که یار تو «موسی مبرقع» است
مثل یک گنج که در سینه ی دریا باشد حرمت مخزن الاسرار قمی ها باشد نسبت از نسب ام ابیها باشد پس یقینا قدمت تاج سر ما باشد شک ندارم که شما باب مرادی آقا چونکه فرزند بلافصل جوادی آقا همره مقدمت انگار بهاران آمد جامی از نور سر سفره ی ایران آمد سوی درگاه تو خورشید ثنا خوان آمد با شما عطر خوش شاه خراسان آمد هر که دل صاف کند از تو شفا می گیرد سائل از دست شما کرببلا می گیرد قم شده طور و شما حضرت موسی شده ای از همان روز ازل در دلمان جا شده ای ای که ضرب المثل بخششِ دنیا شده ای علت جوشش ابیات و غزلها شده ای ابر و باد و مه و خورشید به پات افتاده نسل در نسل غلامیم و شما شهزاده در رگ و ریشه ی خود غیرت حیدر داری شال سبزی چو همه آل پیمبر داری پیش چشم همه اعجاز مکرر داری ای که مهتاب زمینی ، چهل اختر داری اگر از چهره ی زیبات نقاب اندازی دل مجنون شده را در تب و تاب اندازی عمرمان پای رکابت شده تنها سپری بی تو شبهای پر از غصه ندارد سحری به گمانم که به زیبایی خود چون قمری آمدی دل ز دل یوسف کنعان ببری باز هم نام قمر بر لب بیمار آمد یادم از غیرت عباس علمدار آمد دل به دریا زده و روبه خطر می اید لرزه برپیکر ابناء بشر می اید رفته از میمنه از میسره در می اید این عجایب ز شه علقمه بر می اید "بنویسید که او ثانی خیر الناس است آی لشکر بشناسید که او عباس است"
(رهایی از شبِ اندوه) بیا بیا که به سوی سَحر قدم بزنیم رهایی از شبِ اندوه را ، رقم بزنیم صدای فتنه‌ی دجّال می‌رسد بر گوش مباد آن که به راهِ خطا قدم بزنیم اگر که منتظر آن عزیز دورانیم ـ که خطّ بُطلان، بر مِحنت و اَلم بزنیم به پایمردی و همّت، به دفع لشکر کفر مَدد کنیم و بکوشیم و حرف، کم بزنیم درین زمانه که بیداد، می‌کند دشمن بیا که «لشکر بیداد» را به‌هم بزنیم چقدر دم بزنید از عرب‌ستیزی‌تان بیا که دم، ز وفاداری عجم بزنیم مباد آنکه شود حق مسلمین پامال بیا به وحدت، بر لشکر ستم بزنیم اگر که بیم تقابل بوَد به دل ما را چگونه می‌شود آیا دم از جَنم بزنیم؟ چنانکه پیرو مولای شیعیان هستیم علیه ظلم، بیا تا که دل، به یَم بزنیم شود که گردن کفّار را به وحدتِ مان به‌وقت مَعرکه با تیغه‌ی دو دم بزنیم سپس به نقشه‌ی جغرافیا به لطف خدا به روی «کشور صِهیونیان» قلم بزنیم به «اهتزاز» درآریم «پرچم حق» را چو بر فراز جهان و زمان، عَلَم بزنیم سپس به‌شوق و به‌شکرانه‌ی ولایت حق به طبل شادی‌مان، تا سپیده‌دم بزنیم ز جام (ساقیِ) کوثر زنیم باده‌ی عشق اگر قدم، به رهِ «شاهِ ذوالکرم» بزنیم. سید محمدرضا شمس (ساقی)
باسمه تعالی پیام ملت غیور ایران به قهرمانان نیروهای مسلح جمهوری اسلامی برای درهم کوبیدن رژیم جعلی و موقت اسرائیل ---------- خصم را در شعله سوزانش کنید وز چنین کاری پشیمانش کنید تاخت « اسرائیل » بر « ایران » ما حمله بُرده خوب ویرانش کنید مثل فرعون پای در دریا نهاد غرق در امواج توفانش کنید خنده های تلخ دارد روی لب جای دارد تا که گریانش کنید قاتل کودک کُش آن خطّه را در میان خاک پنهانش کنید این جنایتکار صهیون زاده را بعد ازین ها مُرده عنوانش کنید موش غاصب را که در سوراخ رفت آگه از شیران ایرانش کنید دیو استکبار یار او شده شاخ او بشکسته حیرانش کنید از « تل آویو » و دگر جا نگذرید هجمه بُرده غرق بُحرانش کنید باز « اسرائیل » دارد احتیاج زآتش موشک چراغانش کنید میوه ی مسموم دارد این درخت ریشه کن او را ز بنیانش کنید میزبان هر جنایت اوست اوست سوی دوزخ بُرده مهمانش کنید «یاسر» این جرثومه ی عفریته را در جهنّم شعله بارانش کنید ** محمود تاری «یاسر»
ای اسراییل یکته تازی کردی گستاخ شدی و دم درازی کردی با حمله دیشبت همه می گویند در کشور ما ترقه بازی کردی @جواد شاه إباد
وقت حضور آئینه ی نور در سحر می گردیم در نزد بهار معتبر می گردیم ما زنده به عشق بوده ایم و هستیم ما را بِکُشید زنده تر می گردیم در وادی وصل شمع این میدانیم با آتش و آب همسفر می گردیم دنبال وصال کو به کو در راهیم ما از پی یار در به در می گردیم در وادی هجر قلب خونین داریم یعنی ز فراق خون جگر می گردیم از دوری دوست ما همه جان بر لب در وقت حضور دیده تر می گردیم در عرصه ی عشق منتظر می مانیم با فصل بهار هم نظر می گردیم تا تیغ فراق خونجگر بر گردد هر لحظه ز شوق چون سپر می گردیم جان و سر خویش ما دگر نشناسیم وقتی ز ظهور با خبر می گردیم مانند سرشک می چکیم از دیده بر دامن عشق چون گوهر می گردیم «یاسر» ز وصال نا امیدی هرگز در بحرِ امید غوطه ور می گردیم ** محمود تاری «یاسر»