#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
قسمت این بود که تو محرم حیدر باشی
به علی مونس و هم خانه و همسر باشی
قسمت این بود که در زندگی مشترکت
به عزیزان دل فاطمه مادر باشی
آفرین بر تو که هنگام ورودت گفتی
آمدی خادمۀ خانه کوثر باشی
قسمت این بود که در بین تمامی زنان
تو فقط صاحب یک ماه و سه اختر باشی
قمرت یک نفره لشگر انصار خداست
پس عجب نیست که تو مادر لشگر باشی
خاک این خانه تو را قبلۀ حاجات کند
متعجب نشو گر شافع محشر باشی
غم این خانه زیاد است زیاد است زیاد
سعی کن مرهم زخم دل دختر باشی
این یتیمان همه به واژۀ در حساس اند
نکند در بزنند و تو پس در باشی
چار تا بچه این خانه همه مادری اند
نکند تب بکنی گوشۀ بستر باشی
سعی کن بیشتر از زینب و کلثوم و حسن
فاطمه دور و بر این شه بی سر باشی
سعی کن ثانیه ای تشنه نماند این گل
یار این سوخته دل تا دم آخر باشی
#مهدی_نظری
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
.
ابالفضلش چنان باشد که این زن اینچنین باشد
فقط عباس او کافی ست تا ام البنین باشد
همانطوری که تنها فاطمه گشته حسین آور
فقط این زن توانسته ابالفضل آفرین باشد
رباب و زینب کبری عروس و دخترش هستند
که بعد از فاطمه او باید ام المؤمنین باشد
به دورنام او از چار سو عمری پسرهایش
رکاب از نام خود دارند تا این زن نگین باشد
تمام بچه هایش بهترند از دیگران اما
یکی این بین چون عباس باید بهترین باشد
رباب و زینب از عباس می خواندند قبل از او
که قطعا روضه خوانِ خبره باید آخرین باشد
وَ مادر روضه ی عباس را تا آب می خواند
چرا که آخر این روضه باید نقطه چین باشد
به سطح آب، عکس ماه می ریزد به هم گاهی
ولی ماهش چگونه ارباً اربا بر زمین باشد
حضورِ چار امامِ در بقیع و مادری یعنی؛
که بعد از مرگ هم باید که او ام البنین باشد
#مهدی_رحیمی_زمستان
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
ای امیرالمؤنین را یار یا امّ البنین
ای سرا پا پاکی و ایثار یا امّ البنین
مکتب تو مهربانی اسوه ی تو فاطمه
داری از او همچنان آثار یا امّ البنین
دامنت عبّاس پرور، همسرت مولا علی
مرتضی خو فاطمه رفتار یا امّ البنین
بهر فرزندان زهرا بعد زهرا مادری
از تو آید ای علی را یار یا امّ البنین
از تو برد عبّاس میراث وفا و عشق را
تا که شد سقّا و پرچمدار یا امّ البنین
زن پدر نه مادر ریحانه های فاطمه
از محبّت از وفا سرشار یا امّ البنین
بوده ای چون حضرت زهرا غریب شهر خویش
غربت قبرت کند اقرار یا امّ البنین
چار فرزند تو در صحرای سرخ کربلا
چار شیر بیشۀ پیکار یا امّ البنین
جعفر و عثمان و عونت اختر و عبّاس ماه
بین آل احمد مختار یا امّ البنین
خویش را پیوسته می خواندی کنیز فاطمه
در حضور عترت اطهار یا امّ البنین
چار فرزند شهیدت گشت تقدیم حسین
در زمین کربلا هر چار یا امّ البنین
چار داغت بود بر دل باز بود اشکت روان
بر حسین آن رهبر احرار یا امّ البنین
بود نامت فاطمه دردا که همچون فاطمه
گریه کردی روز و شب بسیار یا امّ البنین
فاطمه از داغ پیغمبر تو از داغ حسین
سینه پر از ناله های زار یا امّ البنین
می کشیدی با سر انگشت نقش چار قبر
می زدی آتش به دل صد بار یا امّ البنین
گریه کن یا فاطمه در ماتم آن فاطمه
کز عدو پیوسته دید آزار یا امّ البنین
تو نخوردی سیلی از دشمن میان خانه ات
تو ندیدی صدمه از مسمار یا امّ البنین
دست تو سالم و لیکن بازوی زهرا شکست
پیش چشم حیدر کرّار یا امّ البنین
گریه کن ای مادر عبّاس بهر فاطمه
ای روان اشک تو بر رخسار یا امّ اقای حرم
چشم «میثم» در غم تو در عزای فاطمه
گشته از خون جگر سرشار یا امّ البنین
#غلامرضا_سازگار
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
رفتي ولي اي پارهي تن برگردي
من منتظرم تا به وطن برگردي
جان تو و جان اين عزيزان، عباس!
هيهات که بي حسين من برگردي
#یوسف_رحیمی
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
سلام بر مادر ياس بهشت
گل تو را خدا چه نيكو سرشت
مطلع شعر شور ام البنين
قصيده ی شعور ام البنين
اى نفست گرمتر از آفتاب
پرده نشين حرم بوتراب
حضرت حيدر به تو دلباخته
خانه خود بهر تو پرداخته
شأن تو بس كه همسر حيدرى
شانه به شانه على مى پرى
فاطمه ی دوم بيت الولى
قلب تو از عشق و صفا صيقلى
از تو شكوفا گل باغ يقين
روشنى و چشم و چراغ يقين
رونق كاشانه ی مولا شدى
مادر بچه هاى زهرا شدى
كنيز آيه هاى كوثر شدى
فاطمه ی ديگر حيدر شدى
همسر و همسفره ی شاه عرب
دامنت آسمان ماه ادب
ادب ز سينه تو نوشيد شير
كه شد چنين شكوهمند و دلير
تو پرورش دادهاى عباس را
شور و شعور و عشق و احساس را
نوكر آل فاطمه خواندی اش
دور سر حسين چرخاندی اش
چهار لاله ات فدايى شدند
چه عاشقانه كربلايى شدند
چو قافله سوى مدينه آمد
به اشك و آه و سوز سينه آمد
بشير ، شعر داغ را جار زد
خزان باغ عشق را زار زد
زينب تو نواى غم ساز كرد
براى تو سفره ی دل باز كرد
براى تو تمام ماجرا گفت
حماسه شهود لاله ها گفت
گفت كه عباس تو بى دست شد
ساقى از جام عطش مست شد
براى تو روضه علقمه خواند
ز غربت يوسف فاطمه خواند
روضه قتلگاه را شنيدى
چه سخت آه از جگر كشيدى
اگر چه داغدار سقا شدى
گريه كن حسين زهرا شدى
به سوگ آن شهيد بى سر حسين
ناله زدى : غريب مادر حسين
بقيع ، شاهد غم و سوز تو
روضه و اشك ، كار هر روز تو
پيكر لاله هاى خود نديدى
شكل چهار قبر مى كشيدى
كنار هركدام مى نشستى
ز صبح تا به شام مى نشستى
ز روضه تو قلب سنگ آب شد
كه دشمن تو نيز بى تاب شد
سوختى و سوختى و سوختى
مدينه را به ناله افروختى
اگر چه داغ روى داغ ديدى
به چشم خود خزان باغ ديدى
نخورده اى سيلى و تازيانه
دفن نشد پيكر تو شبانه
چگويم از على و غربت او
سوخت مدينه از حكايت او
زخم دل شكسته اش نمك خورد
فاطمه ی اول او كتك خورد
شبانه از خانه غريبانه رفت
شكسته و سوخته پروانه رفت
#کمیل_کاشانی
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
از همان روزهای کودکی ام
بوده ام آشنای ام بنین
کام من را گرفته مادر ، با
نمک سفره های ام بنین
رزق من باشد از اعانه ی او
از عنایات مادرانه ی او
آمده پشت درب خانه ی او
سائل بینوای ام بنین
کی شود عشق را رقم بزنم ؟
گوشه ای از بقیع قدم بزنم
دو سه تا مثنوی قلم بزنم
تا سحر در رثای ام بنین
اول و آخرم فدای حسین
تن و جان و سرم فدای حسین
پدر و مادرم فدای حسین
بچه هایم فدای ام بنین
خادم مستدام عباس است
آشنا با مقام عباس است
مورد احترام عباس است
هر که باشد گدای ام بنین
هم مُسمّی به نام فاطمه بود
هم مرامش مرام فاطمه بود
مقتدایش امام فاطمه بود
من کجا و ثنای ام بنین ؟
نه فقط مادر چهار یل است
در وفا بی نظیر و بی بدل است
ادبش بین اهل دل مثل است
شد ادب ؛ خاک پای ام بنین
تا که آمد به بیت شیر خدا
گفت او کودکان فاطمه را
آمدم تا شوم کنیز شما
من فدای وفای ام بنین
در کنار چهار صورت قبر
می نشست آن یگانه اسوه ی صبر
اشک می ریخت از دو دیده چو ابر
من بمیرم برای ام بنین
پسر ارشدش پناه حسین
کاشف الکرب و تکیه گاه حسین
میر و آب آور سپاه حسین
اوست صاحب عزای ام بنین
به کنارم بیا برادر من
کآمده مادر تو در بر من
بنشسته کنار پیکر من
مادری کرده جای ام بنین
#محمود_مربوبی
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#دودمه
پیش تو تعظیم کرده آسمان ها و زمین
الدخیل ام البنین
مادری کردی تو بر نسل امیرالمومنین
الدخیل ام البنین
____
باتو می شد عطر و بوی فاطمه احساس کرد
الدخیل ام البنین
عصمت دامان تو عباس را عباس کرد
الدخیل ام البنین
#قاسم_نعمتی
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
مردم بهم شیرآفرین نمیگن
داره من و میکشه این "نمیگن"
ام البنین چقد بهم می اومد
دیگه بهم "ام البنین" نمیگن
ام البنین شدن چه دردسر داشت
تابوتش و معلوم نشد کی برداشت
غریبیِ امروزش و نبینید
ام البنین ی روز چهار پسر داشت
بوی علی چارتاییشون می دادند
خیلی برا فاطمه جون می دادند
یادش بخیر دور و برم که بودن
همه من و به هم نشون می دادند
کبوتر مدینه پر نداره؛
خونه م ستاره و قمر نداره؛
"دیگه من و ام البنین نخونید"
ام البنین دیگه پسر نداره؛
غصه و ماتم من و میبینن
اوضاع درهم من و میبینن
اونایی که محو رشیدیم بودن
حالا قد خم من ومیبینن ...
کشته شدن ولی خبر نداشتم
به هیچ کدومشون نظر نداشتم
تا می بینید من و بگید:حسین جان
اصلاً خیال کنید پسر نداشتم
دلم شکسته؛ می دونم شکسته
قدم کمونه؛ گمونم شکسته
روزا میام تو آفتاب می شینم
از چار طرف سایه بونم شکسته
همه ش می گفت: برام گلاب نیارید
من و دیگه پیش رباب نیارید
سر مزار من اگه اومدید
هر چی میارید ولی آب نیارید
#علی_اکبر_لطیفیان
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
بنویسید به دیوان اباعبدالله
بنویسید به ایوان اباعبدالله
سردر روضه رضوان اباعبدالله
که بود سروری از آن اباعبدالله
و اباالفضل بود جان اباعبدالله
من کیم همسر محبوبه شاه عربم
مادر فضل و فداکاری و عشق و ادبم
فاطمه نام ولی ام بنین شد لقبم
همه هستیم من و ابناء من و ام و ابم
زکنیزان و غلامان اباعبدالله
مریم ار بود دل و جان به فدایم می کرد
هاجر و آسیه خدمت به سرایم می کرد
پسر فاطمه مادر که صدایم می کرد
مادرش فاطمه از شوق دعایم می کرد
خجلم زین همه احسان اباعبدالله
قطره دریا نشود وصل به دریا نشود
در این خانه ادب گر نکنی وا نشود
مثل زهرا که پیداست که پیدا نشود
هر زنی خادمه حضرت زهرا نشود
تا شود مام شهیدان اباعبدالله
در حریم شه ابرار که راهم دادند
بندگی کردم و این عزت و جاهم دادند
بعد از آنکه شرف خدمت شاهم دادند
شرف مادری حضرت ماهم دادند
پیش خورشید درخشان اباعبدالله
پسری شیر صفت بهر علی آوردم
از همان کودکیش نذر حسینش کردم
گفتمش ای که تماشات دوای دردم
به فدای تو و آن دست رشیدت گردم
نکشی دست ز دامان اباعبد الله
اشک میریزم و چشمان ترم می سوزد
همچنان شمع زپا تا به سرم می سوزد
هر زمان آب بنوشم جگرم می سوزد
هم دلم ازغم سقای حرم می سوزد
هم به یاد لب عطشان اباعبدالله
گریه ام بر غم بی دستی آب آور نیست
گریه ام بهر غریبی است کَسَش یاور نیست
خواهرش هست ولی هیچ کسی مادر نیست
غم بی مادری از بی کفنی کمتر نیست
دل من هست پریشان اباعبدالله
گرچه سخت است غم داغ پسر بر مادر
داغ عباس جوان زد شررم پا تا سر
سوزم و سازم و میگویم صد بار دگر
چار فرزند من و خلق دو عالم یکسر
جانشان باد به قربان اباعبدالله
#عبدالحسین
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
به تیغی حیف گیسویت گُسستند
دو بازویت دو بازویت گسستند
از آنجایی که من بوسیده بودم
بمیرم هر دو اَبرویت گسستند
انیس گریههایم را گرفتند
توانِ دست و پایم را گرفتند
کمانی تر شدم از زینب افسوس
سرِ پیری عصایم را گرفتند
بهارم را چِسان پاییز و کردند
دلم را از غمت لبریز و کردند
سرت ای کاش رویِ نیزه میماند
تو را از مرکبی آویز و کردند
غمت راهِ نفس بر سینه بسته
تَرَک بر چهرهی آئینه بسته
زِ بسکه خاک و بر سر ریختم من
ببین عباس دستم پینه بسته
از آن سرو علی بنیاد و صد حیف
از آن قامت از آن شمشاد و صد حیف
دو دستی که عصای پیریم بود
خداوندا زِ تَن اُفتاد و صد حیف
#حسن_لطفی
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
در دفتر عشق کز سخن سرشار است
هر چند، قصیده و غزل بسیار است
از امّ بنین چهارگل پرپر شد
این نابترین رباعی ایثار است
#محمد_جواد_غفورزاده #شفق
#حضرت_ام_البنین_سلام_الله_علیها
رسالتت نه فقط صاحب پسر شدن است
تو را کنار علی شأنِ همسفر شدن است
بزرگ مادرِ ماهِ همیشه کامل عشق!
هنوز نور تو در حال بیشتر شدن است
محبتت رقمی در دل علی دارد
که رو به آینه در حال ضربدر شدن است
رسیدن تو به وصل علی به ما آموخت
مهم تر از همه از جانبش نظر شدن است
حسودهای مدینه تو را نمی فهمند
و قلب تیره سزاوار شعله ور شدن است
تمام می شود این غم همین که برگردی
فرشته مشکلش از بابت بشر شدن است
تو آن ضمیر بلندی که راز عرفانت
نتیجه ی گذر از مرز خون جگر شدن است
سکوت کن که ادب یادداشت بردارد
سخن بگو که حیا فکر بارور شدن است
که عشق در تو نه با مهر مادری یکسوست
نه فارغ از غم هفتاد و یک نفر شدن است
دو دست خویش به جای تو داده فرزندت
وگرنه میل تو هم بر شکسته پر شدن است
حسین تا که نماند به روی نیزه غریب
سفارشت به پسرها بدون سر شدن است
خیال مرثیه سازم به روضه می کشدم
ولی تمایلم امشب به برحذر شدن است
به زخمتان دم رفتن نمک نمی پاشم
بشیرم و همه سعیم به خوش خبر شدن است
خیال مرثیه ساز مرا ببخش ای سرو
کبوترست و به دنبال نامه بر شدن است
#کاظم_بهمنی