eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
727 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دستگیری نیست غیر از مرتضی، واعظ از آن وقت افتادن نیاید بر زبان جز یاعلی
میان قحطیِ انسانیت؛ دریایِ دیگر داشت برایش زندگی در اوج غم معنای دیگر داشت نگاهش کرد و روحش تازه شد از آن وقارِ ناب کنارش غرقِ آرامش شد و دنیایِ دیگر داشت حسین بن علی بعد از غم بی مادری یک عمر کنار زینبش یک خواهر والایِ دیگر داشت برادر را مدد میداد در روز دهم، وقتی- تک و تنها هزاران داغِ ناپیدایِ دیگر داشت پس از خود، پیش زینب با بصیرت أم کلثومش به طومار قیام ِ کربلا امضایِ دیگر داشت خیالش راحت از روشنگری بود و شبیهِ خود میان کاروان، خورشیدِ بی همتایِ دیگر داشت همان که دختر خیبرشکن بود و شجاعانه زمانِ گفتن از اجدادِ خود غوغایِ دیگر داشت کلامش موجز و نافذ، بیانش تیغِ برّنده کنارِ خطبه اش در کوفه عاشورایِ دیگر داشت دلش خون بود از بزم یزید و خندهٔ خولی به یاد خیزران در گوش خود آوایِ دیگر داشت پس از سیلابِ داغ و آه؛ در چشمش پس از گریه نشست ابری که پشتش سیلِ باران هایِ دیگر داشت! # مرضیه_ عاطفی
وقتی همه جا دور و برش زينب بود يعنی كه  تمامِ  باورش زينب  بود در کوفه كه خطبه خواند با صوت علی از مستمعينِ  منبرش  زينب  بود   او هيبت و غيرت بنی هاشم داشت او فاطمه بود و حيدرش زينب بود  در طول اسارتش  مطيعِ امرِ -  فرمانِ امام و رهبرش زينب بود در حُجب و حیا وعصمت و صبر و وفا مانند ِ عقیله خواهرش زينب بود   بر حُرمتِ نامِ "امّ کلثوم" قسم  این آینه نام  دیگرش  زینب بود
ای دختر خیر النساء ، یا_ام_کلثوم دُردانة شیر خدا ، یا ام کلثوم در خُلق همچون احمدی ، در نطق حیدر حلم حسن را بوده ای شایسته مظهر زهرای اطهر را عزیزی ، نور عینی پیغمبر فرهنگ عاشور حسینی با صبر خود پیوسته یار مکتبی تو وقت شدائد ، غمگسار زینبی تو قلبی خدا باور ، پر از احساس داری عزم ستم سوزی چنان عباس داری از برتر و بالاتر از تمجید و تعریف کج باوران تاریخ را کردند تحریف دادند بینِ خلق این گفتار ، ترویج که با «عمر» حیدر تو را کرده است تزویج گیرم علی بیداد او کردی فراموش واندر جواب خواستگاری ماند خاموش کی عاقلی این حرف را باور نماید دختر قبول از قاتل مادر نماید کاورا شود یار و شریک زندگانی با او شود همراه و سازد مهربانی کی دختری با قاتل مادر نشیند حتی اگر بر خاک و خاکستر نشیند دُردانة زهرا کجا فرزند خطّاب کی جمع می گردند با هم آتش و آب دختی که بابش حیدر کرار باشد زوجش عزیز جعفر طیار باشد کفو تو شد ، ای بی قرین عون بن جعفر آنسان که می فرمود پیش از آن پیمبر عونی که یار دین حق در کربلا شد در یاری فرزند پیغمبر ، فدا شد یا ام کلثوم ، ای خطیب کوفه و شام تا روز محشر هست مدیون تو اسلام از خردسالی داغ روی داغ دیدی تو آتش بیداد را در باغ دیدی روزی به سوگ خواجة اسرا نشستی روز دگر در ماتم زهرا نشستی دیدی به بیت وحی آتش زد زبانه بر مادرت زد خصم قرآن تازیانه دیدی که دونان ، پهلوی زهرا شکستند از کین امیرالمومنین را دست بستند در کودکی گشتی یتیمه ، ناله کردی گریه بر آن بانوی هجده ساله کردی هر چند یادِ مادر دل خسته بودی از بعد او بر مرتضی دل بسته بودی وقتی که هجرت کرد آن مولا به کوفه همراه دست حق نهادی پا به کوفه یک شب که حیدر میهمان خانه ات بود روشن ز نور روی او کاشانه ات بود دیدی امیر عشق بازان در نماز است گرم نیایش با خدای چاره ساز است پس سفرة افطار را کردی مهیّا نان و نمک با شیر بُردی بهر مولا شاهی که اجرا امرِ او مهرِ فلک کرد افطار خود را باز با نان و نمک کرد آن شب ، شب قدر و شب ذکر و دعا بود امّا پریشان خاطر شیر خدا بود از دیده دُر بارید و اشک افشاند حیدر «انّا الیه راجعون» می خواند حیدر وقت سحر شد سوی مسجد شاه مردان بشکسته شد رکن رکین کاخ ایمان وقتی که در محراب آن مولا قدم زد بر فرق او شمشیر دشمن از ستم زد شمشیر زهر آلود دشمن کار شه ساخت دست خدا را عاقبت از پای انداخت بعد از علی دیدی غریبیّ حسن را بی مهری اصحاب ، بر آن ممتحن را دیدی به دست همسرش در بین منزل مقتول کین گردید از زهر هلاهل دیدی که جسم اطهر او پیش یاران شد در برِ قبر پیمبر تیر باران ای وای بر من بعد از این غمهای جانکاه افتاد عترت را به سوی کربلا راه وقتی در آن دشت بلا کردی اقامت دیدی عیان با چشم خود شور قیامت آنجا عزیز مصطفی را تشنه کشتند آرام جان مرتضی را تشنه کشتند شد همسر تو کشته در راه امامت در راه دین چون باب خود کرد استقامت از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام با صبر خود گشتی معین یار اسلام بر «ایزدی» بنگر که او در شور و شین است از مرثیه خوانان دربار حسین است
باید که تورا به برج دین کوکب گفت باید که تو را حافظ این مکتب گفت در قدر و جلال و عزت و فضل و شرف باید که تورا شریکة الزینب گفت
از این که دختر شیر است و خواهر شیر است بدیهی است بیانش شبیه شمشیر است برای شیرزن عصر خود شدن کافی ست همین که خون علی در رگش سرازیر است ظهور دیگری از فاطمه ست وقتی که مقابلش همه ی فتنه ها زمین گیر است شبیه خواهر خود بی معلم عالمه است که خود معلم فقه و بیان و تفسیر است نعوذ بالله اگر همنشین ناپاکی ست کسی که آینه آیه های تطهیر است به سربلندی او لطمه ای نخواهد زد سلاح اهل زنا گرچه طعن و تحقیر است اگر اسیر خطابش کنم زبانم لال که شیر شیر بماند اگر به زنجیر است هزار داغ به جانش نشست در یک روز عجیب نیست اگر در جوانی اش پیر است برای از نفس افتادنش همین کافی ست که روبروش سری روی نیزه تصویر است ((گشاد کار دو عالم به یک اشارت اوست)) که چشم عالم و آدم به دست او خیره است
ای مرهم زخم دل و غم‌خوار پدر! هم غم‌خور مادری و هم یار پدر در لیلۀ قدرِ آخرِ عمرِ علی شد مهر تو، سفره‌دار افطار پدر
شش ماه در عزای تو گریانم ای حسین شش ماه در غم تو پریشانم ای حسین شش ماه خاطرات تو از خاطرم نرفت شش ماه بوده ذکر لبم جانم ای حسین شش ماه آب خوش ز گلویم فرو نرفت از بس که فکر آن لب عطشانم ای حسین جسمم کبود از اثر کعب نی ولی فکر تن تو و سم اسبانم ای حسین زنهای شام بر سر من سنگ میزدند آخر یکی نگفت که مهمانم ای حسین چوب و لب مطهر تو ؛کاش بسته بود دشمن به جای دست دو چشمانم ای حسین ای کاش می زدند در آن بزم ،خیزران جای لب تو بر لب و دندانم ای حسین
دوسالش بوده وقتي شعله با آن در، درافتاده دوسالش بوده وقتي مادرش پشت در افتاده دوسالش بوده امّا خوب حس كرده ست دردي را كه از سنگيني اش مادر ميان بستر افتاده دوسالش بوده امّا ديده وقت غسل ياس آنشب چه بوده ماجرا ، لرزه به دست حيدر افتاده ... و در كوفه پدر را ديده در محراب ، خون آلود كه با فرق دوتا گشته كنار منبر افتاده نديده تشتِ از خونِ جگر ، پُرلاله را امّا يقيناً ديده تشتي را كه بين آن سر افتاده گمانم،روي ناقه زير لب"وامحسنا" گفته نگاهش تاكه بر رأس عليِّ اصغر افتاده دليل پيري اش را از خودم پرسيدم و گفتم: گمانم چشم او ، بالاي تل بر حنجر افتاده صداي مادري پيچيده در گودال ، از ترس است ---اگر از دست شمر بي مروّت ، خنجرافتاده فقط او ديده و زينب كه طيِّ آن چهل منزل چه قدْر از پيكرِ بچّه كبوترها پر افتاده براي كودكان هر بار كه خود را سِپر كردند حسين از روي ني چشمش به هردو خواهر افتاده رقيّـه راه رفته دست بر ديوار با زحمت خدايا امّ كلثوم از چه ياد مادر افتاده ؟ و شايد قيد عمرش را زده آن لحظه كه ديده سر بابايي از دست ضعيف دختر افتاده
فهم هر کس که رسیده خاک‌سار زینب است قلب ما گر درد دارد بی‌قرار زینب است چشم ما از خود ندارد اشک زهرا لطف کرد مثل چشمه چشم شیعه اشک‌بار زینب است ظاهرا کرب و بلا باشد خزان عمر او در حقیقت روز عاشورا بهار زینب است راه را تا کربلا نه تا خدا هموار کرد این که ما در راه باشیم انتظار زینب است ما رأیت گفته است الّا الحسین کی دیده است روی خونین حسین آئینه‌دار زینب است آمدن در قتلگاه و بوسه بر حنجر زدن گفتن ذکر تقبّل افتخار زینب است هر که می‌گوید ندارد معجری باور نکن نور هجده سر حجاب باوقار زینب است مشکل امر فرج با دست او وا می‌شود بر خود مهدی قسم این کار کار زینب است
ای زینب دیگر! که جگرسوخته‌ای چو لاله ز داغ، رخ برافروخته‌ای تو درس صبوری و فداکاری را پیداست که از فاطمه آموخته‌ای ####### هر کس به جهان تو را ثنا کرده بسی خشنود، دل فاطمه را کرده بسی ای دختر باوقار زهرا و علی! در حق تو تاریخ، جفا کرده بسی ######## در ماتم دردانه‌ی معصوم علی خون می‌چکد از دیده‌ی مظلوم علی امروز زمین، لباس غم پوشیده از داغ غریب «امّ‌کلثوم» علی ######## هم خواهر و هم دختر معصوم تویی مظلوم‌تر از زینب مظلوم تویی ای شاعره‌ی حماسه‌ی عاشورا! بانوی شرافت، «امّ‌کلثوم» تویی
هر چند درک‌ ناقص تاریخ، کافی نیست در اینکه ‌حق با توست ‌امّا اختلافی‌ نیست معنای اینکه عدّه‌ای حق را نمی بینند جز گم‌ شدن در یک مسیر انحرافی نیست باید علی‌ گفت ‌و علی‌ خواند و علی‌ فهمید فرصت ‌برای ‌گفتن‌ حرف ‌اضافی نیست کم ‌نقره ‌داغش ‌کن ‌ترک‌هایی ‌که‌ در کعبه ‌است پیش ‌دهان‌ دشمن حیدر شکافی نیست هذیان ‌نگویید، ‌ازدواج نور باظلمت چیزی ‌بجز فکر و خیال ‌وقصّه‌ بافی نیست بِنتُ الهُدی در بیت گمراهی؟ معاذالله! آن وقت می گویند باورها خرافی نیست زخمی اگر خوردید چوب کفرتان بوده چسباندن ‌این‌وصله ‌ها راه تلافی نیست حسن ‌ختام این غزل با تیغ در راه است وقتی ‌برای دست بردن ‌در قوافی نیست