eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
750 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اکنون به شوق حجت پنجم ز خود گمم وآيينه دار طلعت خورشيد پنجمم چون کشتی سپرده به توفان عنان خویش ازموج موج جذبه ی تو در تلاطمم آن شمع کوچکم که بیفروزی ام اگر فخر است با چراغ قبولت به انجمم از آفتاب بیشترم با ولای تو آیینه ام ،فروغ تو را در تجسمم حیران آن اسارت و آن غارتم هنوز باریک بین فاجعه ی آن تهاجمم آری سلام بر تو اماما! که می پرد از لب به یاد آن چه کشیدی تبسمم طفل چهارساله و طوفان کربلا؟ حیران این تداعی ام و آن تالمم از آن ستم که سوخت در آن ،خاندان تو هم بر تو عرضه می کنم اینک تظلمم گنج مراد خویش نجستم ز هیچکس الا تویی که مدح تو را در تکلمم هرچند لب به خنده گشایم برابرت ز اندوه تو نشسته به خون است مردمم ای علم را شکافته و رفته تا به عمق حیران آنچه یافتی از این تعلمم آن شاعرم که از سر ایثار عاشقم بر دوستیت و خصم تو را در تخاصمم
اسرار علوم حَیِّ سرمد آمد آئینۀ جمع آل احمد آمد جبریل ز عرش این خبر آورده تبریک که دومین محمد آمد انوار دوعین است امام باقر سبط الحسنین است امام باقر فرزند حسن ز مادر، اما ز پدر دلبند حسین است امام باقر ما ذاکرِ باقریم و هو هو زده ایم در محضر علم و فضل زانو زده ایم تا فاطمه ما را ز کرَم رد نکند بر سبط حسین و حسنش رو زده ایم
باطنش هر لحظه در روی محمّد ظاهر است در امام غایب این عصر،علمش حاضر است مادر از نسل حسن،بابایش از نسل حسین خلقتی اینگونه در بین خلایق نادر است هرکسی او را زیارت کرده باشد در بقیع؛ هم علی و هم حسین و هم حسن را زائر است عقل کل های جهان فهمیده اند این راز را؛ چاره ی آنچه نمی فهمند قال الباقر است با احادیثش دلِ آشوب من آرام شد از تخصص های او تاثیر روی کافر است از رقیه هرکه بیتی گفت بیتش می دهد این قلم،این گود،بسم الله هرکس شاعر است
بر اهل ولا مژده ی سرمد آمد بر قلب همه شادی بی حد آمد از عرش صدای عرشیان می آید عالم به همه علم محمد آمد
نور علی و فاطمه را می‌خواهد حلم حسن و شور حسينی؛ بايد تا جمع شوند آل عبا در يک جان تا آينۀ روی محمّد آيد
دلم پر مى ‏زند امشب براى حضرت باقر كه گویم شرحى از وصف و ثناى حضرت باقر ندیده دیده ى گیتى به علم و دانش و تقوا كسى را برتر و أعلم به جاى حضرت باقر ز بهر رفع حاجات و نیاز خویش گردیده سلاطین جهان یكسر گداى حضرت باقر زبان از وصف او الكن، قلم از مدح او عاجز كه جز حق كس نمى ‏داند بهاى حضرت باقر نزاید مادر گیتى ز بهر خدمت مردم به جود و بخشش و لطف و سخاى حضرت باقر به ذرّات جهان یكسر بود او هادى و رهبر كه جان عالمى گردد فداى حضرت باقر برو كسب فضیلت كن چو مردان خدا اى دل ز بحر دانشِ بى منتهاى حضرت باقر اگر گردد شفیع ما بنزد خالق یكتا بهر دردى شفا بخشد دعاى حضرت باقر
در باغ جهان نسیم سرمد آمد بر غنچه ی علم فیض بی حد آمد نوری زحسن در اوست ، نوری ز حسین آیینه ی سبطین محمد آمد
بیا به پای دل خود سفر کنیم امشب ز کوچه های مدینه گذر کنیم امشب خدا به زین عبادش عطیه ای بخشید بیا تمام جهان را خبر کنیم امشب بیا سلام و درود و تهیت خود را نثار این پدر و این پسر کینم امشب در آسمان ولا مهر و مه هم آغوشند بیا نظاره شمس و قمر کنیم امشب دگر به دیدن باغ بهشت حاجت نیست اگر به باغ ولایت نظر کنیم امشب برای این که بگیریم عیدی از زهرا سزد ارادت خود بیشتر کنیم امشب بپاس مقدم دریا شکاف علم و کمال ز اشک شوق نثارش گهر کنیم امشب شب ولادت او در مدینه جشنی نیست بیا زغربت او دیده تر کنیم امشب تمام فرصت ما وقف خدمت بر اوست چه حاجت است که کار دگر کنیم امشب اگر که چشمه ای از معرفت شود پیدا نهال مهر ورا بارور کنیم امشب کنار خرمنی از عشق او بیا بنشین که فکر توشه راه سفر کنیم امشب بگو به خلق (وفائی) ز جای برخیزد لباس خدمت بر او به بر کنیم امشب
سائل شدم و لحظۂ نابِ میلاد چشمم به رخِ حضرتِ باقرافتاد عید آمده و ماه رجب رؤیت شد- امروز در آغوش ِ امام سجاد!
ببار بر سرمن شوق مستجیر شدن را بگیر از دل من فرصت کویر شدن را جهان به غیر سیاهی _خدا گواه_ ندارد به ماه اگر که نبخشی سر منیر شدن را چه علم‌ها که شکافنده اش تو بودی و هستی چه جمع کرده خدا در تو بی نظیر شدن را سیادت حسنین است در وجود تو جاری که ارث برده ای از مرتضی امیر شدن را گدا که سر زده باشد به خانه‌‌ی تو نبیند تمام عمر دگر صورت فقیر شدن را شفا کنار تو مفهوم دیگریست چراکه به کور می‌دهی اذن ابوبصیر شدن را پیامبر به پیامی سلام بر تو رسانده چشانده ای تو به جابر شکوه پیر شدن را سه ساله بودی و همراه عمه جان سه ساله تویی همان که به بازی گرفت اسیر شدن را به اقتدای سران به نیزه رفته چهل شب ادا نموده‌ای آداب هم مسیر شدن را رسید بر سر و دست تو روزگار و گره زد به سنگ خار شدن را به غُل حقیر شدن را چقدر گریه کنار پدر به چشم کشیدی همیشه نقل به جای کفن حصیر شدن را
گهر از بطن دریا تا هویدا می‌شود امشب  جمال ایزد منان تجلا می‌شود امشب ملک در باغ رضوان است دست افشان، که از ره کِی گل زهرای مرضیه شکوفا می‌شود امشب به یمن مقدم باقر، امام پنجم شیعه  مدینه باز هم عرش معلا می‌شود امشب زمین و آسمان را نور باران کرده حق، زیرا  علی‌بن‌الحسین این بار بابا می‌شود امشب ملائک صف به صف اِستاده، در کف جام مِی دارند دوباره آبِ کوثر هم گوارا می‌شود امشب علی و فاطمه بانیِ این جشن و سرور هستند چه جشنی در ثریاّ باز بر پا می‌شود امشب امام حلم و علم و حکمت از ره می‌رسد وقتی تمام علم در یک جمله معنا می‌شود امشب ز دامانِ عروسی پاک دامن در اذانِ صبح گلی زیبا به عالم باز اِهدا می‌شود امشب نیازی نیست دریا موج بردارد به پای او دو چشم مادرش آنگونه دریا می‌شود امشب گدایی پشت دربِ خانه بنشسته به امیّدی تمام شهر هم آید پذیرا می‌شود امشب زمستان هم که باشد روزهای عاشقی گرم است که با لبخندِ گرمش فصلِ گرما می‌شود امشب امامِ باقر از ره می‌رسد ظلمت عَدَم گردد و درد عاشقی با او مداوا می‌شود امشب بشارت می‌دهد جبریل بر زهرا و بر حیدر که یک غنچه ز نسل فاطمه وا می‌شود امشب
آنکه بر چشمان ما پیراهنی گلفام داد ذره تا خورشید گردد شبنمی انعام داد اشک را از باده ساقی کوثر آفرید در ضیافت خانه‌اش هر دیده ای را جام داد تا که دست موج ها بر دامن ساحل رسد در دل هر عاشقی دریای ناآرام داد شام را از گیسوان آل حیدر تیره ساخت روز را برگرد آن ها جامه أحرام داد هرکسی پیغمبری می‌کرد در آل علی همچو ختم الانبیا او را محمد نام داد مثل خورشیدی که دیروز از همین مشرق دمید اولین پیغمبری که بعد پیغمبر رسید نام زیبایش محمد بود و سیما یش علی قابی از پیغمبر و تصویر زیبایش علی خلق احمد خلق احمد خوی احمد بود و بس پای تا سر احمد و قد دلارایش علی نامه مکتوبی از اوصاف جنت روی او خط و خالش احمد و زلف چلیپای علی ساحل از پیغام‌های او پر از در و صدف موج الطاف پیمبر بود و دریایش علی چشم او بسم الله است و خال او چون نقطه اش خوشنویسی خداوند است و امضایش علی پلک هایش پرده ی گنجینه الاسرار بود چشم او قاب رسول و حیدر کرار بود مثل خورشیدی که روشن میکند اشراق را می شکافد نورعلم ش سینه آفاق را هر ستاره یک شرار از شعله های علم اوست با رصد قلبم منجم میچشد احراق را نردبانی تا فلک باید که باشد بنگریم خاک پایش شکل داده قامت این طاق را بین گلشن گم شود عطری که هرگل داشته در صفاتش گم کنم سررشته مصداق را اشتیاق مهر او ناچیز را خورشید کرد آسمان بر سر گرفت آن ذره مشتاق را هرکسی یک قطره از او خواست باران می برد مور از درگاه او تخت سلیمان می برد قال باقرهای او تحکیم قرآن حکیم قال باقر های او یعنی صراط المستقیم آفرینش طفل شش روز است پیش لطف او چشم او شرحی است بر آیات احسان قدیم قبل از آنی که بگویی حاجتت را می دهد نشنود آوای سایل های خودرا این کریم احتیاجی نیست بر سوسوی شمعی در بقیع ماه و خورشید ند وقتی که چراغ این حریم جبرئیل اینجا تمام افتخارش نوکری است هر ملک ترفیع گیرد می شود اینجا ندیم بس که بر خاک مزارش ریخت خون از چشم تر سنگ قبرش را تراشیدند گویا از جگر شرح جمع عشق را از اشک دامانش بپرس این حکایت را ز چشمان گلستانش بپرس هرچه زینب دید او هم دید در دشت بلا ما رایت الا جمیلا را زچشمانش بپرس دانه دانه یاد یاران قطره قطره اشک ریخت ذکر هرمرثیه از تسبیح مژگانش بپرس پیکری از شانه شمشیرهاچون زلف شد مو به مواین قصه از زلف پریشانش بپرس دشتی از نامحرمان و دختران بی پناه هتک حرمت را از آن چاک گریبانش بپرس هرچه میپرسی مپرس از کوچه و بازار شام یک سحر تا شام ناموس خدا در ازدحام