eitaa logo
نویسندگان جریان
602 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
130 ویدیو
9 فایل
در جریان باشید. کانال انتشارات @jaryane_zendegi زیرنظر مجموعه فرهنگی تربیتی کتاب پردازان @ketabpardazan_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
انتخاب اسم کار سختی است. اسمی که به متن بیاید، خلاقانه باشد، و مخاطب را به خواندن مطلب برانگیزاند. توی همین پیچ گیر کرده ام. چند بند نوشته ام. به نظرم محتوا خودش را در متن نشانده. کلمه ها را هم آنقدر بالا و پایین و چندین بار مترادف هایشان را جایگزین کرده ام که بالاخره با خودم گفتم: "اوهوم، خوبه. همونه که میخواستم" اما حالا که میخواهم تیترِ این چند بند را انتخاب کنم، ذهنم به جایی قد نمی دهد، قفل شده. یک بار دیگر جمله ها را میخوانم. مغزم دارد گرم میشود. چند کلمه مناسب پیدا میکنم، اما به دلم نمی نشیند. در عین حال همان ها را در انتهای متن تایپ میکنم تا فراموشم نشود. دارم خوب پیش می روم که .... صدای پسر کوچکم می آید: " مامان! اوّل کدوم یکی رو باید بذارم؟ بلد نیستم درستش کنم" دلم نمی کشد حالا کارم را رها کنم، تازه دارم به جاهایی میرسم. با اشاره و چشم از خواهرش میخواهم کمکش کند. تا او را می بیند با صدای بلندتری از قبل فریاد می زند:" نه! تو بلد نیستی. مامان میدونه اینو کجای پازل میذارن" این حرفش فقط یک معنا دارد، الان "مامان"میخواهد، نه اطلاعات و نه کمک و نه هیچ چیز دیگر. نشانگر را می برم روی علامت ذخیره. کلیک می کنم. از جا بلند می شوم و واژه ها و جمله ها را به حال خودشان رها می کنم. بعد از نشستن کنار پسرم با چند سوال و راهنمایی کمکش می کنم که قطعات پازل را در جای خودشان بگذارد. تصویر کامل می شود. خوشحال است. می دود سمت خواهرش و صدایش می زند.دوست دارد حاصلِ تلاشش را به او نشان دهد. می ایستم. نگاهش دنبال من نیست. یعنی نیازش به توجه مامان تأمین شده. می روم سراغ نوشتن. پای لپ تاپ می نشینم. یک بار دیگر بند اول را میخوانم. جرقه ای در ذهنم روشن می شود. خوب است. تیتر مناسبی است. اصلا همان است که میخواستم. کلیدها را تند و تند میفشارم: ا. ت . ّ . ص. ا. ل. کلمه را دو سایز بزرگتر و بعد بولدش میکنم. حالا چیزی در ذهنم پررنگ میشود: "انگار همه چیز در این دنیا به هم متّصل است" البته گاهی نه آنطور که ما فکر میکنیم. مثل همین جرقه ای که بی هوا آمد و نه از مسیر بارش فکری و یا تکنیک های دیگری که بلد بودم. من باید در پازل زندگی، جای خودم را درست پیدا کنم تا بقیه قطعات هم یکی یکی و به ترتیب و حتّی به موقع اضافه شوند. یادم باشد مادری ام از آن نقش هاست که اگر زودتر در جایش قرار بگیرد هر قطعه ای به تناسب آن، موقعیت خودش را به راحتی پیدا میکند. ✍ فهیمه فرشتیان 🌊جریان جمع بانوان نویسنده🌊 💠 @jaryaniha در جریان باشید🌱
بسم الله الرحمن الرحیم «خانه های پتویی» نشسته ام روی مبل و کتابم جلویم باز است و محو روزگار کودکی بچه هایم شده ام. روزگاری با خانه هایی که فقط کف دارد. زمین این خانه ها نرم و گرم است. خانه های پتویی که دیوار ندارد و مرزش با خانه ی همسایه دوخت لبه ی پتوهاست. همسایه ی دیوار به دیوار همیشه باهم رخ به رخ هستند، چون خانه های پتویی دیوار ندارند. اصلا هیچ دیواری بین مردم روزگار کودکی نیست. قلب ها همه بهم راه دارد و چشم ها تشنه ی دیدار یکدیگر هستند. آدم های روزگار خانه های پتویی را دوست دارم. مثل خانه هایشان گرم و لطیف هستند. ⁦✍️⁩انسیه سادات یعقوبی 🌊جریان؛ جمع بانوان نویسنده 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
با عرض تسلیت ایام رحلت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و شهادت امام حسن علیه السلام و امام رضا علیه السلام؛ گروه نویسندگان جریان برگزار می کند: 🔰پویش مردمی روایت خادمی🔰 «خادمی امام رضا علیه السلام افتخار من است» مقام معظم رهبری 🏴⁦🖊️⁩فراخوان روایت خادمی⁦🖊️⁩🏴 ⁦✴️⁩با ثبت و انعکاس لحظات خادمی امام رضا علیه السلام، به پویش مردمی بپیوندید. 🌱 هر موضوع کوچک و بزرگی می تواند سوژه شما در روایت باشد. در نظر داشته باشید خادمی گسترهٔ وسیعی دارد. از خاطرات خادمی خودتان یا مشاهدهٔ خادمی دیگران بنویسید. کوتاه یا بلند تفاوتی ندارد. مهم این است که خادمی روایت شود. ادامهٔ ماجرا را بر عهدهٔ نگاه خلاقانه و عمیق شما می گذاریم. به صورت های: 💠عکس و فیلم 💠عکس نوشته 💠فیلم و متن 💠متن روایت مهلت ارسال: ۲۶ شهریور ماه ۱۴۰۲ آیدی ایتا جهت ارسال آثار : @jaryanezendegi 🌿 روایت های شما با ذکر نام ارسال کننده در این صفحه نمایش داده خواهد شد: https://eitaa.com/jaryaniha 🍃 به تعدادی از مشارکت کنندگان در پویش روایت خادمی ، هدایای فرهنگی متبرک آستان قدس رضوی اهدا می گردد. @jaryaniha
سلام مخاطبین عزیز عزاداری هاتون قبول🤲 لطفا پیام بالا را که فراخوان پویش مردمی روایت خادمی هست، اطلاع رسانی گسترده نمایید. به دوستان و آشنایانتان ارسال بفرمایید. با تشکر 🌹 @jaryaniha
«پارچهٔ صورتی» پارسال در ایام شهادت امام رضا علیه السلام تصمیم گرفتیم با جمعی از دوستان بسته های آجیل جهت پذیرایی زوار تهیه کنیم. مثل همیشه در گروه ها و کانال های کتاب پردازان اطلاع رسانی کردیم و اقلام تهیه شد. با خانم ها قرار گذاشتیم. همه دور یک پارچهٔ تمیز صورتی نشستیم. یکی گردو می شکست، یکی میزان بادام زمینی را نسبت به کشمش و نخود اندازه می کرد، یکی با ملاقه ای که پیمانهٔ ما شده بود آجیل را در پاکت می ریخت، یکی چسب می زد. هر کسی به کاری مشغول بود. اتفاقا همان ایام اغتشاشات هم تازه شروع شده بود و فکر دوستان درگیر بود. یکی از دوستان باب صحبت را باز کرد. همه نظر داشتند. همه بغض داشتند. هر کسی از زاویه ای به ماجرا نگاه می کرد. گرچه نظر ها متفاوت بود اما حرف ها راحت بیان می شد. انگار آن پارچهٔ صورتی که همه گرداگردش نشسته بودیم شده بود کرسی آزاد اندیشی و مکانی که هر کسی حق داشت بدون دغدغه عقایدش را بگوید و فرصت داشت در فضایی دوستانه و آرام، حرف های طرف مقابل را بشنود. خاطرهٔ بالا تجربهٔ خادمی ما در پشت صحنهٔ پذیرایی زائرین بود. تجربه ای که به ما یاد می داد وقتی بر مدار باشیم چقدر می توانیم وسیع تر از گذشته باشیم و یکدیگر را دوست داشته باشیم و برای هم وقت صرف کنیم. ⁦✍️⁩قلم آبی 🌊جریان؛ جمع بانوان نویسنده 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
«دور اما نزدیک» امسال در محله جدیدی از مشهد ساکن شده ایم. محله ای که از حرم خیلی دور است. و این عکس مربوط به یکی از کوچه‌های نزدیک منزل ماست. اهالی چند تا خانه با هم تصمیم گرفته اند ماه صفر را روضه بخوانند. می‌گویند چند سال است این برنامه را دارند. هر روز عصر کوچه شسته و مفروش می شود و بعد از غروب، مهمان های محله یکی یکی می آیند تا بنشینند بر سر سفرهٔ ذکر ائمه... اینجا شاید از حرم دور است اما دل مردمش پیوندی عمیق با امام دارد. پیوندی با امام که زمینهٔ جمع شدن آنها را با هم فراهم آورده. پیوندی که پیوند آفرین است! ⁦✍️⁩اعظم بخشی 🌊جریان؛ جمع بانوان نویسنده 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
«عکس ۱» ما به جارو زدن خانهٔ تو محتاجیم تا ابد فخر بر این خدمت شاهانه کنیم شاعر: آقای احسان محسنی فر 📸عکس: خانم معصومه قائمی 🌊جریان؛ جمع بانوان نویسنده 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
مشهدیای عزیز، همسایه‌های امام‌رئوف سلام🙂 یواش یواش صدای پای زائرای امام‌رضا(ع) داره به گوش میرسه👣 مهمون‌نوازی بی‌نظیر عراقی‌هارو دیدین؟😍 حالا نوبت ما عاشقای امام‌رضاس🥰 ✨ هرکجا هستید با هر شرایط و توانی، لبیک بگید تا عشق و ارادتمون رو به امام‌مهربونی‌ها نشون بدیم🖐 1⃣ فقط کافیه وارد سایت www.razavi.city بشید؛ 2⃣ و یا با شماره‌های 📞 ٠٩١٠٣٧٩۶٠٠۴ 📞 ٠٩٠٣٧٩٧٧۴۵٢ تماس بگیرید. 3⃣ یا عبارت " همه خادم الرضائیم " رو به سامانه ٩٠٠٠۲٠٠٨ پیامک کنید؛ هرخانه‌یک‌زائر‌سرا → ❁ | @razavi_city | ایتا ❁ ❁ | www.razavi.city | سایت ❁
«کتاب دعا» هنگام اذان ظهر بود و صدای دلنشین اذان در حرم آقا علی بن موسی الرضا(ع) بلندشده بود. خادم های آقا صدا می کردن: «زائرین محترم جهت اقامه نماز بفرمایید صحن غدیر» نماز که تمام شد من کنار یکی از آب خوری های حرم ایستاده بودم و مشغول خدمت رسانی به مردم به عشق آقا امام رضا (ع) بودم. خانمی که مشخص بود از عربستان آمده بود آمد به سراغ من. گفت: یکی از این کتاب دعاهاروباخودم می خوام ببرم. به او گفتم: خواهرم این کتاب ها مال حرم مولاست. دوباره گفت: ولی من می خواهم که این کتاب راباخودم ببرم. بعد کتاب دعایی که دردست داشت راگذاشت و قدم هایش را برای خروج ازحرم برداشت. پشت سراو می رفتم اولش هرچقدر میرفتم به او نمی رسیدم ولی بلاخره به او رسیدم. کتاب دعایی که از خواهرشهید محرابی هدیه گرفته بودم را دادم به خانم. خیلی خوشحال شد و تشکرکرد. گفتم سفارش من را به امام حسین علیه السلام بکنید. روزبعد که دوباره برای خدمت رسانی رفته بودم حاج آقایی درصحن طبرسی داشت از ویژگی های امام رضا (ع) می گفت. اخرین لحظه من را دید و کلی دعاکرد. و درست همانند آن کتاب دعایی که به آن خانم داده بودم از حاج آقا هدیه گرفتم. این یکی از زیباترین خاطرات از لحظات خدمت به مردم به عشق آقا علی بن موسی الرضا بود. گرچه نمی توانم خادم حرم تو بشوم ای آقای من امام رضا (ع)، ولی قول می دهم مثل هرسال دوروز مانده به شهادت تو و دو روز بعد از شهادت تو به زائرانی که از راه دور به عشق تو آمده اند خدمت رسانی کنم❤️ ⁦✍️⁩ خانم فرشته نخعی مقدم 🌊جریان؛ جمع بانوان نویسنده ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
نویسندگان جریان
با عرض تسلیت ایام رحلت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و شهادت امام حسن علیه السلام و امام رضا علیه
«توضیح تکمیلی در مورد فراخوان » سلام و صبح به خیر خدمت اعضای محترم کانال 🤗 و نویسندگان خوش فکر👌 تشکر از مشارکت شما در اطلاع رسانی پویش مردمی روایت خادمی، و تشکر از دوستانی که اثر ارسال نمودند.🌷 ✅خواستیم نکته ای را در مورد آثار ارسالی عرض کنیم: 🔺 عزیزان بهتر است عکس و متن هر دو تولید خودتان باشد و بیانگر روایت _ماجرا، خاطره_ از موضوعاتی مرتبط با خادمی باشد. 🔻تعداد محدودی از آثاری که به دست ما رسیده در عین زیبایی، یا روایت نیست (یعنی مثلاً تماما دلنوشته است) و یا موضوع خادمی نیست.‌☺️⁩ پس لطفا به این دو نکته عنایت داشته باشید تا بتونیم هر چه بهتر مطالب زیبای شما را در کانال منعکس کنیم 🌹 ولی عالی هستید✨✨. تا الان هم روایات بسیار زیبا و پر مغزی به دست ما رسیده که در کانال منتشر خواهد شد. التماس دعا🌸 @jaryaniha
«کیک دوقلو که یک قلو شد» شبی که این عکس را گرفتیم خوب به خاطر دارم.‌ مهمانهای روضه خیلی بیشتر از تخمین های اولیه ما شدند. برای همین با بچه های هیئت تصمیم گرفتیم بسته های دوتایی کیک را باز کنیم تا به همه برسد. الان که عکس را می بینم، آن سینی، آن در آلمینیومی، آن پرده سیاه، حتی انگشتر دوستم که در عکس محو افتاده، همه اش توی ذهنم یک پوشه دارد. هر کدامش یک خاطره است. به نظر من خادمی یک کار موقت نیست. اصلا یک کار نیست. یک دانه تصمیم نیست. یک عالمه کار و تصمیم و ماجراست. خادمی یک سبک زندگی است.‌ وقتی تصمیم به خادمی می گیریم یعنی داریم مجموعه ای از ماجراها و اتفاقات و مسئله ها و دوستی ها را انتخاب می کنیم که همه اش در کنار هم، زیستی متفاوت برای انسان رقم می زند. حقیقتا خادمی، سبک زندگی است... ! ⁦✍️⁩فاطمه ارشادی 🌊جریان؛ جمع بانوان نویسنده 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱