«گاهی فکر میکنم تنها عضو ثابت بهارچند سال اخیرمان، همان هفت تا سین وسط سفره است.
غیر از آن هر سال خیلی چیزها نسبت به سال قبل تغییر میکند. این را حتی میشود از باریکه نور پنجره که هر سال باریک تر از سال قبل میشود هم فهمید.
گمانم بهار برایم تبدیل به واژه ای انتزاعی شده. از آن واژه هایی که در ذهنم هزار و یک تعبیر شاعرانه برایش دست و پا میکنم و در واقعیت اما، خبری از هیچکدامشان نیست.
سفره را میچینم.. مثل همیشه.. دقیقه نودی و هول هولکی...
سبزه میگذارم به نیابت از جنگل های گیلان ...
سکه میگذارم به امید پیدا شدن گنج در بساط زباله گرد ها،
سیب میگذارم به یاد نفس تنگی دختران دانش آموز،
سنجد میگذارم به امید سلامت عقل فلانی و فلانی و فلانی ها.
دست نگه میدارم. امسال سفره چیدن برایم بی معناست. دیگر حتی شکایتی از جنگ و زلزله و سیل ندارم. گمانم حقمان است. آرام غبار روی قرآن را میزدایم و آنقدر منتطر میمانم تا در دل شب بهار پاورچین پاورچین از راه برسد. به خیالم او هم خجالت زده است.
بماند به یادگار، از سالی که چهار فصلش پاییز بود.»
✍ز. هاشمی
#تحویل_سال
#عید_نوروز
#جوانه_جریان
دست از کوشش مکش در سال نو تا جان تو
در تکاپو ها دوران خویش را معنا کند.
عشق را جاری کند در چشمه ساران جهان
تا که جاری گردد و او عشق را دریا کند
در هیاهو و بزنگاه و سکوتِ مطلقی
در جهان غوغا کند، در دل کمی نجوا کند !
در وجودت دلتکانی کن که حول حالنا
در دلت شوری برانگیزد و یا غوغا کند💚🌿
شاعر نوجوان: مطهره ناطق
#جوانه_جریان
#عید_نوروز
#تحویل_سال
@jaryaniha
«حواست هست؟!
در کجای تاریخ ایستادهای؟
هنوز هم سرگرم چیدن سفره هفتسینی؟!
ماهی و سین های سنبله و آینه و شمعدان را رها کن...
بنشین و سین های خودت را روی کاغذ بنشان..
و به این بیندیش، کجای تاریخ ایستادهای؟
اگر سفره وجودت را پهن کنند چه چیزهایی روی آن میچینی؟
بنشین و نقاشی کن.
خودت را وسط برگه سفید.
و دنیا را روی دستهایت.
همان دستهایی که با آنها فرش میبافی و همزمان موهای دخترت را.
همان دستهایی که چادر را روی سرت صاف میکنی و لباس مدرسه پسرت را.
همان دستها که برای همسرت همراه و قوت قلب است و برای پدر و مادرت، غمخوار...
امروز، بهار به تو نیاز دارد.
امروز، بهار از میان بذرهایی که تو در میان دستهایت نشاندهای جوانه میزند.
بنشین و نقش بزن تا بهار نسل ایندهات را به شکوفه بنشانی.»
✍ انصاری زاده
@jaryaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای طلوع شب انتظار...
کاش این بهار، بهار ظهور تو باشد...
تو همان تک گلی هستی که همه دنیا با آمدنت بهار میشود.
سال نو مبارک...🎉🎊
سالی پر از آرامش، نشاط و سلامتی برای شما آرزومندیم.
بویژه قلم تون سبز و نویسا باد.
@jaryaniha
بدونِ شما
چیزی شبیه زندگی؛
تویِ گلویمان گیر میکند... !
در این سال نو هم،
جای خالیتان بدجور دل مان را میآزارد...
....
داغی که هیچ وقت سرد نمیشود.
۱:۲۰
@jaryaniha
🌱نزدیکی های بهار، نفس که می کشی، امید تمام ریه ات را پُر می کند. جُنب و جوش مردم، شادی بچه ها، عطر تمیزی و رنگ و لعابِ طبیعت، اینها کافی است که دلت خوش باشد.
🔸اما هر سال نعمتهای دیگری هم در پیاله بهارانه مان ریخته می شود.
وقتی در لحظه تحویل سال میخوانیم یا مقلب القلوبِ و الابصار، یا مدبر اللیل و النهار .... ، اولین قدم را با امید به تغییر ، رشد و حرکت برمی داریم.
✨اینجا هنوز برکاتی دیگر نیز سفره هفت سین ما را پُر و پیمان تر میکند.
اینجا در مشهد ، وقتی می شنویم :"آغاز سالِ هزار و ...." جایی هستیم که مردم زیادی آرزویش را دارند، یعنی درست توی حرم امام رضا(ع) یا در خیابان های منتهی به نگاهِ امام.
❇️ ما مشهدی ها، از برکت این همسایگی کم بهره نمیبریم. در طول سال همه بالا و پایین های زندگی را کف دست میگیریم و میرویم به گفتگو با کسی که درِخانه اش، شب و روز به رویمان باز است.
🔅و باز به لطف این همجواری، نوروزی دل نشین تر داریم. ما میزبانیم. برای کسی که خودش هم کم صاحبخانه نیست.
مهمانی که خانه پدری اش اینجاست. و خانه امیدش نیز. او میداند ایران اگر پابرجاست، بند دلش بسته به امام است. پس مَطلَع سال را همیشه اینگونه می سازد: زیارتی و بعد دیداری .
و حرفهایی از جنس مردم ، کلامی با عطر گرم امید. او یقین دارد که میشود حرکت کرد و پیشرفت. راهش را هم می داند. ساده و صمیمی درباره اش با مردم می گوید.
ما می شنویم. حرف ها روشن است. راه حل ها ساده و امکان پذیر. پس نباید چشم به فرصتی داشت که دیگری فراهم میکند. باید دست روی زانو بگذاریم و عمل کنیم، اقدامِ ما مردم ضروری است. آخر او با ما حرف میزند و برای ما.
پس منتظریم تا بدانیم امسال چه توصیه میکند. گوش به فرمان ایستاده ایم.
🔹بگو جانِ ایران ، بگو
تا به حرکت در آییم و جریان بسازیم.
جریانی که مردم را امیدوارتر کند و دشمن را مأیوس.
✅ما منتظریم و گوش به فرمان.
✍ فهیمه فرشتیان
#میهمان_داریم
#سالِ_نو
#بهار
#امید
#مشهد
☘ای نائب منجی بشریت...
میشود این بار که آمدی، پرچمت را سر دست بگیری تا زیر سایه آن غرور و افتخار ا تجربه کنیم؟
میشود که عَلَم برداری و عباسوار بگردی دور حرم و همرزم بخواهی؟!
تا پروانهوار دورت بگردیم و سپاهت بشویم، مرزها را درنوردیم، دل دشمن را بشکافیم و خود را به سرزمین موعود برسانیم...
برسیم به آن لحظه آفرینش هستی. برسیم به زمان، در آن مکان وعده داده شده...»
«اللهم عجل لولیک فرج »
✍ انصاری زاده
@jaryaniha
هدایت شده از رونویسی از بهار
سلام بر شما!
در آن زمان که از تفاوت واژهٔ «تکرار» و «استقامت» گفتی...
سلام تمام نویسندگان بر شما باد🥰✨
۱ فروردین ۱۴۰۲ | مشهد
🆔 runevisiazbahar
🍀 سالی که گذشت...
«چهارصد و یک را تحویل تاریخ میدهیم!!
سالی که دهه هشتادی هایمان را کشاندند وسط خیابان جایی که خودشان دیدند این خیابانی های اغتشاشگر چقدر با ما متفاوت اند. سالی که دهه هشتادی هایی دیگر درکنار هم نسل های فریب خورده شان ایستادند و حرف زدند، بعضی هاشان جان دادند حتی. سالی که بوی خون زائر های شاهچراغ خزید زیر پره های بینی آرتین.
سالی که پر از پیشرفت بود اما غصه هایش سنگینی کرد روی چشممان و ندیدیم. نمونه اش فروش نفتکش به ونزوئلا، بستن قرار داد با عمان و امارات و قطر، قرارداد بیست ساله با روسیه و ونزوئلا، مالکیت ۵۳٪ از بندر استراتژیک روسیه، به صفر رساندن مرگ و میر کرونا، بازگشت کارگرانی مثل هفت تپه و غیره سر کار، عضویت در شانگهای، فروش پهپاد به روسیه و دهها کار کوچک و بزرگ فردی و ملی؛ از مدال های برنز و نقره و طلا تا امضای قرارداد ها و نان رساندن سر سفره مردم عادی.
تحویلت میدهیم به تاریخ برای فرزندانمان. با تمام خون ها و موفقیت هایت. بماند برای اینکه بدانند استقامت کردیم و در این روز اول سال مهر تایید رهبرمان خورد پایش. بماند برای اینکه اگر آیندگان تاریخ خواندند، بصیرت رهبر و ملتمان را ببینند.
و برای فرزندانمان درحالی که کاشته های امروز مارا درو میکنند.»
✍سیده فاطمه قلمشاهی
عضو فعال جوانههای جریان
#رهبری
#مشهد
#مهارتورم_رشدتولید
@jaryaniha
#لحظه_نگاشت
درختان با ساز باد می رقصند و باران بر سرشان شادباش می بارد.
من این بزم دلنواز را از پشت پنجره ی بیمارستان تماشا می کنم.
این طرف پنجره، ما در بزم روزگار نشسته ایم و تماشا می کنیم لحظه ها را.
روزگار ما هم بهار است.
مثل بهار از آسمان روزگار برایمان می بارد.
گاه رنج است که بر سر و رویمان می ریزد و گاه بعد از نم باران روزگار، رنگین کمانی روی حال و روزمان کمان می زند و لبخند هم روی لب ما قوس می زند.
نشسته ام روبه روی پنجره ی بیمارستان، بزم بهار را تماشا می کنم.
باران چشم هایم را پاک می کنم و با خودم فکر می کنم: «زندگی من نیز بهار است و من مهمان خاص این بزم شده ام... .»
✍️انسیه سادات یعقوبی
#مادرانه
#بانوی_ایرانی
#صبرواستقامت
@jaryaniha
ناگهان هاتفی از سوی خدا گفت بیا
گفتم آلوده ام و پر ز خطا گفت بیا
حال من آمده ام حالِ مرا بهتر کن
دیگر از دست خودم خسته شدم باور کن
حلول ماه پر برکت رمضان، فصل رویش انسان بر دوستان محترم جریان مبارک باد 🌙✨
@jaryaniha