🌹🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین 🕊🌹
#فاطمه در کنار برادر #شهیدش "جهاد"
اگر بابا مانده بود ...
اینها بخشی از زندگی روزانه #فاطمه🧕 بوده است. میگوید وقتی بزرگتر شدم و شخصیتم نضج یافت «به حکم شخصیت پدرم 👮♂️و شکل روابطم با او که هیچ وقت در حد مسائل خردهریز روزانه نبود و همیشه بالاتر از این چیزها بود [رابطهمان عمیقتر شد]. مثلا سؤالهایی که از او میپرسیدم پیرامون این چیزها بود که: چه اتفاقی خواهد افتاد؟ شما به عنوان #مقاومت در قبال فلان موضوع چه کار خواهید کرد؟»
🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️
تا مدتها نمیدانستم دختر #معاون_جهادی حزبالله 👮♂️هستم😊/ قرآنی که «آقا» به «برادرْ عماد» هدیه داداینجا که میرسد، نشانههای حسرت در #چهرهاش هویدا میشود: «اگر با ما مانده بود، صحبتهایم با او عمیقتر میشد. حتما جنبهی عقیدتی و روحی هم پیدا میکرد. در این زمینه به بودنش احیاج دارم.» این حسرتی است که #جهاد هم داشته. #فاطمه🧕 برایمان میگوید: «جهاد میگفت خواهر به جان تو اگر بابا👮♂️ بود چه کیفی میکرد.😊 چقدر از این موضوع خوشحال میشد که میدید ما شخصیتمان #پختهتر شده و آگاهتر شدهایم [و با او صحبتهای جدیتر میکنیم].» بعد توضیح میدهد: «چون موقع شهادت#حاج_عماد ما هنوز کوچکتر بودیم. خصوصا #جهاد.»
🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️
#استاد
وقتی از او میخواهیم #خاطرات بیشتری از پدر-فرمانده بگوید،👮♂️ یادآوری میکند که چطور پدرش او یکبار موقع امتحانات به #دادش رسید: «امتحان درس مدیریت (سال اول رشتهی علوم سیاسی) داشتم. پیشتر به او نگفته بودم. پدر👮♂️ کتاب امتحانی📗 را از من گرفت و خودش خلاصهاش گرد. بعد از من خواست به یکی از مراکز کارش بروم. آنجا روی یک تخته برایم کل متن را تشریح کرد. طوری که فردا آماده بودم امتحان بدهم.» و همینطور هم شد.
🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️
این #خاطره، فاطمه را یاد «ویژگی خلاقیت» پدرش میاندازد که «دغدغهی دائمیاش بود. وقتی از او میپرسیدم کتاب درسی این درس یا این دوره کجاست میگفت او متن ویژهی خودش را دارد. او همیشه میخواست چیزی بر چیزهای دیگر بیفزاید و همین جوهرهی
#عمادمغنیه بود.» بعد ادامه میدهد: «البته خیلی شیرین و قشنگ هم میافزود.»
🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️
#عشق_موسیقی
چند لحظهای #سکوت میکند و بعدش یک جریان دیگر یادش میآید: «از اول تا آخر جشن ازدواج من حضور داشت. چند تایی #عکس با من انداخت. ولی من اینقدر نگران سلامتی او بودم که فراموش کرده بودم عروسم🧕. مدام حواسم به او بود و به بقیهی حاضران تا کسی از او عکسی نگیرد.»
🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️🔷️
همینطور که حرف میزدیم #فاطمه توانست بالاخره یک یادگاری ویژه از #پدرش👮♂️ پیدا کند. آمد پیش ما، بعدش یک تماس تلفنی گرف و گفت میرود و یک #جلد_قرآن_کریم📖 که در اتاق خواب #شهیدجهاد بوده میآورد: «این #قرآن هدیهی "آقا" به پدرم 👮♂️بود
#ادامه_دارد
#شهیدعمادمغنیه
#شهیدجهادمغنیه
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
📘کانال شهیدجهادمغنیه ده هفتادی📘
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
@jihadmughniyah 🕊
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄