#عصر_جدید ؛ صبح قریب
پردهی اول (1)
در پایان هر سال، پایگاه دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنهای، جملات برجستهی ایشان را به رأی مخاطبان میگذارد تا از میان آنها یکی را بهعنوان مهمترین جملهی سال انتخاب کنند. ممکن است ما با مرور جملات سال 98 با چند فرضیه در ذهن خود مواجه شویم؛ یک: رهبر انقلاب از بسیاری حوادث ناگوار چشمپوشی میکنند و آنها را در بیانات خود انعکاس نمیدهند؛ دو: نسبت گزارشهایی که از حوادث منفی برای ایشان میرسد، از گزارشهای مربوط به وقایع مثبت بسیار کمتر است؛ سه: ایشان از چیزهایی خبر دارند که عموم مردم جامعه از آن نقاط امیدبخش بیخبرند. در غیر این صورت، این میزان امیدواری و خوشبینی که در کلمات ایشان متبلور است، تناسبی با واقعیات موجود- خصوصاً آنچه در سال 98 گذشت- ندارد.
به نظر میآید که میتوان فرضیهی چهارمی را نیز مطرح کرد: اکثر افراد جامعه، بسیاری از واقعیاتِ عیان را نمیبینند و آنها را در دستگاه محاسباتی خود ملاحظه نمیکنند؛ در نتیجه، تصویری که از وضع موجود به دست میآورند، چندان صحیح و واقعی نیست.
در اینجا از این موضوع که نادیدن واقعیات عیان چگونه رخ میدهد و آیا تنها ناشی از جهتدهی رسانهای یا عواملی دیگر مانند جهانبینی هم در آن دخالت دارد، میگذریم، و تنها به مرور وقایع سال 1398- بهعنوان یک نمونه- میپردازیم تا ببینیم نگرش رهبر انقلاب تا چه اندازه منطقی و مطابق با واقع است.
سال 1398 با همهی سختیها و تلخیهایش گذشت؛ سالی که عموم جامعهی ما «سخت و تلخ» را بهترین توصیف برای آن دانستند، ولی آیا این دو وصف بیانگر همهی آن چیزی است که در این سال اتفاق افتاد. بیایید 98 را از منظری دیگر مرور کنیم.
در ابتدا لازم است به یک نکته توجه کنیم: موضوع بررسی و ملاک قضاوت ما دربارهی یک سال، نباید محدود به حوادث واقع شده در داخل مرزهای جغرافیاییمان باشد، چراکه بسیاری از آنچه در بیرون از این مرزها رخ میدهد، پیوندهایی عمیق با داخل دارد و تأثیراتی دوسویه میان آنان برقرار است.
سال 98 با سیل آغاز شد، سیل آققلا، شیراز، پلدختر و خوزستان. سیلْ ظاهری تلخ داشت، ولی در میانهی آن گِلولای، پدیدههایی نویدبخش نیز نمایان شدند. جوشش و همبستگی مردم، بسیج، نیروهای مسلح، طلاب و دانشجویان برای رسیدگی به آسیبدیدگان سیل و کاستن از تلفات و مصیبات آن. سیل و زلزله میآیند، خانهها را ویران میکنند، محصولات را از بین میبرند، عزیزان را از ما میگیرند، و اشکها را جاری میکنند، ولی علیرغم تمامی این ناگواریها، آثاری بر جای میگذارند که در بلندمدت چشماندازی زیبا و شیرین را به ما مینُمایند. ایجاد الفت و اعتماد میان اقشار و طوایف مختلف کشور، دستاوردی است که بسیاری از کشورها به چشم آرزویی دستنیافتنی به آن مینگرند، ولی ما این موهبت گرانقدر را از دل سختیها به چنگ آوردهایم. این، سیل نیست که به ما الفت میدهد، بلکه سیل، ابتلائی است که جوهرهی ایمانی ما را به غلیان میآورد و بستر رشد اجتماعی ما و جلب رحمت الهی میشود. نتیجهی بلندمدت این جهاد، فراهمآمدن یک بسیج عمومی باتجربه، آماده و برخوردار از انگیزه و اخلاق الهی است که کشور میتواند همواره بهعنوان پشتوانهای استوار برای پیشرفت در تمامی عرصههای پیش رو به آن تکیه کند. و این «نیروی انسانی» مجاهد و همبسته مهمترین پایهی رشد و تعالی مادی و معنوی یک کشور است.
ادامه دارد...
@jorenush
جرعهنوش
#عصر_جدید ؛ صبح قریب پردهی اول (1) در پایان هر سال، پایگاه دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنهای، جمل
#عصر_جدید ؛ صبح قریب
پردهی اول (2)
سال 98 سرشار از عزت ملی و نمایش قدرت ایران اسلامی بود؛ در خرداد 98 بود که نخستوزیر ژاپن برای ابلاغ پیام رئیسجمهور آمریکا به تهران آمد و امام خامنهای- علیرغم تبلیغات پرحجم رسانههای جهان- حتی حاضر به دریافت آن نامه نشدند و رئیسجمهور ابرقدرت جهان را تحقیر کرده و او را لایق مبادلهی پیام ندانستند. و شینزو آبه با شرمساری، آن نامه را زیر نشیمنگاهش گذاشت و با خود بازگرداند. هنوز اخبار بیاعتناییِ رهبر انقلاب اسلامی در رسانههای جهان بازتاب داشت که ناگهان بمب خبری دیگری از ایران، رسانههای جهان را به خود مشغول کرد؛ در 30 خرداد 98، «گلوبال هاوک» از پیشرفتهترین پهپادهای آمریکایی پس از ورود به حرم هوایی ایران در خلیج فارس، توسط سامانهی سوم خرداد سپاه پاسداران سرنگون شد. رئیسجمهور مغرور آمریکا به این فضاحت اعتراف کرد و از جمهوری اسلامی تشکر کرد که هواپیمای سرنشیندار آمریکایی را نزده است. در میانهی تیرماه 98، خبر توقیف نفتکش ایرانی توسط نیروهای انگلستان در تنگهی جبلالطارق در تیتر رسانههای جهان قرار گرفت. انگلستان بدون هیچ مستند حقوقی به این دزدی دریایی دست زده بود، در نتیجه در 28 تیرماه، جمهوری اسلامی نیز نفتکشی انگلیسی را در خلیج فارس توقیف کرد. وقتی نفتکش ایرانی آزاد شد و حرکت به سوی مدیترانه را ادامه داد، بار دیگر جهان فهمید که دنیای مستکبران، دنیای زور است و مستضعفان راهی جز قوی شدن و اقتدار ندارند. سال 98، سال تحولات بزرگ در میدان یمن بود؛ در مرداد ماه بود که نمایندهی دولت مردمی یمن به تهران سفر کرد و با امام خامنهای اعلام بیعت نمود. تنها یک ماه پس از این سفر، پهپادهای یمنی دو پالایشگاه مهم شرکت نفتی آرامکو را در شمال عربستان بمباران کردند. صادرات عربستان به نصف کاهش یافت و قیمت نفت افزایش. و سهام آرامکو در آستانهی فروش، شدیداً سقوط کرد و همچنان که رهبر انقلاب در آغازین روزهای حملهی عربستان به یمن در فروردین 94 فرموده بودند، دماغ حکام سعودی به خاک مالیده شد. سال 98 در حالی آغاز شد که تنها چند هفته قبل، رئیسجمهور سوریه به تهران آمد و با رهبر انقلاب دیداری گرم و صمیمی داشت؛ دیداری با حضور فرمانده سپاه قدس. دیداری که پس از سالها جنگ در سوریه و تحریم دیپلماتیک این کشور از سوی کشورهای عربی روی میداد و پیروزی محور مقاومت در این نبرد نظامی-سیاسی بر محور غربی-عبری-عربی را به رخ میکشید. اینبار در مهر 98، مرز زمینی بوکمال-القائم میان عراق و سوریه پس از شش سال که در اشغال تکفیریها بود، بازگشایی شد. این یعنی جمهوری اسلامی برای حضور در مرزهای فلسطین اشغالی مانعی پیش روی خود ندارد و این خبری بس هولناک برای غاصبان صهیونیستی بود. در مهرماه اما حادثهای دیگر نیز رخ داد؛ روحالله زم مؤسس و مدیر کانال تلگرامی آمدنیوز (صدای مردم) بهعنوان یکی از مهمترین قطعات از مجموعهی اقماری رسانههای معاند جمهوری اسلامی طی عملیاتی پیچیده توسط نیروهای اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در عراق در نزدیکی مرز ایران دستگیر شد. این عملیات، بیش از پیش قدرت اطلاعاتی-امنیتی جمهوری اسلامی را نشان داد. اما این تنها گوشهای از جبههی نبرد چندجانبهی دشمنان با جمهوری اسلامی و جبههی مقاومت بود. در سوی دیگر، ناوگروه ضربت آمریکایی به رهبری ناو هستهای آبراهام لینکن که از اردیبهشت ماه در آبهای دریای عمان مشغول گشتزنی بود، در 28 آبان 98 با عبور از تنگهی هرمز وارد خلیج فارس شد تا رسانههای جهان خبر از تشدید تنش میان واشنگتن و تهران دهند و ایران را از تهدید نظامی آمریکا بترسانند. اما وقتی اثری از ترس در سیاستهای کلی جمهوری اسلامی مشاهده نشد، این ناوگروه، بدون آنکه دستآوردی داشته باشد، آذرماه از خلیج فارس خارج شد. در مقابل، نیروی دریایی ایران، روسیه و چین در دیماه به یک رزمایش مشترک در اقیانوس هند دست زدند تا از تغییر هندسهی قدرت در جهان خبر دهند. چند روز بعد، آمریکا در حملهای مستقیم، فرمانده نیروی قدس و معاون حشد الشعبی عراق را در فرودگاه بغداد به شهادت رساند. مجلس شورای اسلامی نیز در طرحی سهفوریتی، نیروهای آمریکایی را تروریست دانست و اینگونه جمهوری اسلامی که پیش از این، خبر از انتقام سخت داده بود، این انتقام را خروج این نیروهای تروریست از تمامی منطقهی غرب آسیا دانست و در اولین اقدام، تنها 5 روز پس از شهادت سردار دلها، بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در عراق را با موشکهای بالستیک مورد حمله قرار داد. این اولینبار پس از جنگ جهانی دوم بود که یک پایگاه آمریکایی، مستقیماً و رسماً مورد حملهی نظامی کشوری دیگر قرار میگرفت. این حادثه بهنحوی بیسابقه هیمنهی آمریکا را فروریخت و قدرت، جسارت و جدیت جمهوری اسلامی را به رخ جهانیان کشید.
ادامه دارد...
@jorenush
جرعهنوش
#عصر_جدید ؛ صبح قریب پردهی اول (2) سال 98 سرشار از عزت ملی و نمایش قدرت ایران اسلامی بود؛ در خر
#عصر_جدید ؛ صبح قریب
پردهی اول (3)
اما سال 98، دستاورد بزرگ دیگری هم داشت: 98، سال رسوایی تفکر و منش لیبرال در میان مردم ایران بود. سیلْ روی دیگری هم داشت؛ نشان داد که برای یک مدیر اشرافی و غربگرا، مردم هیچ اهمیتی ندارند. مدیر لیبرال نهتنها در موقع بحران در میانهی میدان نبود، بلکه بیدرد در جزیرهای دور یا بر بلندای یک برج، بدون آنکه فریاد مردم به گوشش برسد، مشغول خوشگذرانی بود. 98 پرده از اندرون این کارگزاران لیبرال برانداخت و شقاوت آنان را در قتل میترا استاد به مردم ایران نمایاند، آنجا که برای توجیه یک قتل حتی حاضر به قذف اتهام خیانت به مقتول شدند و به زمین و زمان چنگ زدند تا خود را تبرئه کنند؛ و در نهایت با هجمهای بیرحمانه، ولیّ دم را به بخشش واداشتند تا لیبرالیسم را عریان بر دار نبینند. اما این تنها گوشهای کوچک از آن واقعیت هولناک بود؛ در آبانماه، مردم ایران پردهای دیگر از این مدیریت بیرحم را چشیدند؛ در صبح جمعهای که بوی بنزین میداد، بنزینی که بر جان مردم ریخت و فتنهای را که ماهها دشمنان در رصد جرقهاش بودند، برافروخت. فتنهای که صدها کشته و هزاران میلیارد خسارت در پی داشت. آتشی که به جان ایران افتاد، ولی شیخ لیبرال به آن خندید. مردم ایران دیدند که مدیریت لیبرال حتی آن هنگام که مسافران هواپیمای اوکراینی از میان ما پر کشیدند، حاضر به پذیرش تقصیر خود در ممنوعیت پروازها نشد و این جانبرکفان سپاه بودند که شجاعانه آبروی خود را بر کف گرفتند و مسئولیت را عهدهدار شدند. در نهایت، لیبرالها که از رویگردانی و ناامیدی مردم از ایشان مطمئن بودند، تا توانستند در راه شکلگیری مجلسی انقلابی سنگ انداختند؛ انتخابات را انتصابات خواندند، قانون اساسی، شورای نگهبان و رهبر انقلاب را متهم کردند، نظام را تهدید کردند، از تحریم انتخابات سخن گفتند، ولی در نهایت نتوانستند از برگزاری انتخابات و پیروزی مطلق انقلابیون جلوگیری کنند. مدیریت لیبرال حتی جان مردم را نیز برای دستیابی به سراب مذاکره با کدخدا گروگان گرفت و وقتی ویروس منحوس کرونا در کشور بهسرعت شیوع مییافت، با تصمیم قرارگاه بهداشتی و درمانی امام رضا (علیهالسلام) برای خلوت کردن شهرها و جادهها، مخالفت کرد و تلاش کرد تا رفع تحریمهای دارویی را بهانهای تازه برای مذاکره با آمریکا قرار دهد. آری، چشم تقیزادهها به غرب وحشی است، حتی اگر به چشمْ رسوایی آنان را ببینند. حتی آن هنگام که انگلستان از مدل «ایمنی گلهای» بازگشت، شیخ لیبرال آن را الگویی برای بیعملی کرونایی خود دانست. او به سادگی سخن از ابتلای هفتاد درصد مردم گفت، در حالی که با الگوی آماریِ درگذشتگان کرونا در ایران، با طرح رئیسجمهوری حدود 3 تا 4 میلیون انسان جان خود را از دست میدادند. برای یک لیبرال، جان مردم ارزشی ندارد، همچنان که نظر مردم، درد مردم، و حتی رأی مردم اگر به سود لیبرالها نباشد.
ادامه دارد...
@jorenush
جرعهنوش
#عصر_جدید ؛ صبح قریب پردهی اول (3) اما سال 98، دستاورد بزرگ دیگری هم داشت: 98، سال رسوایی تفکر و
#عصر_جدید ؛ صبح قریب
پردهی اول (4)
اما 98 روی دیگری هم داشت، و آن نمایش کارآمدی مدیریت انقلابی بود. سال 98 در حالی آغاز شد که تنها چند هفته از آغاز دورهی جدید ریاست قوهی قضائیه میگذشت. شیخ لیبرال از این انتصاب واهمه داشت، آنجا که در پیام نوروزیاش بارها گفت که این سال، سال مچگیری نیست. ولی سید ابراهیم رئیسی نشان داد که تفکر و مدیریت انقلابی در پی انجام وظیفه و خدمت به مردم است، نه انتقامجویی و بازیهای قدرتطلبانه. او با پیگیریهای قضایی دهها هزار میلیارد تومان به بیتالمال بازگرداند و آن را در اختیار دولت گذاشت. او با سفرهای استانی، بازدیدهای سرزده از مراکز زیرمجموعهاش، برخورد سریع و بیملاحظه با مجرمان، بخشودگیهای بیسابقه، پیگیریهای شبانهروزی و جبران برخی کمکاریها، تصویری روشن از الگوی مدیریت انقلابی نشان داد. گوشههایی دیگر از این الگو را در سال 98 در حضور فعال، سریع و بیتوقع ارتش و سپاه در حوادثی چون سیل فروردین شاهد بودیم؛ آنجا که لباس مقدس خود را به گِل آلودند تا گُل لبخند را بر چهرهی مصیبتزدهی مردمان این دیار بنشانند. مدیریتی که اقتداری کمنظیر در حوزهی مسئولیت خود به ارمغان آورده و هنگامی که خطایی ناخواسته از او سر زد، بیتکلف آن را پذیرفت و خود را مطیع هرگونهی تصمیمی دربارهی خود دانست. مدیریتی که با وجود خدمترسانی در همهی عرصههای مورد نیاز اعم از سیل و زلزله و کرونا و سازندگی، ریاکار نیست و همواره خود را خادم مردم میداند. این همان الگویی است که رهبر انقلاب از آن به «مکتب سلیمانی» تعبیر کردند. و مردم ایران در تشییع پیکر مطهر او نشان دادند که به این مکتب از عمق جان عشق میورزند. آن تشییع پرشکوه و آن راهپیمایی 22 بهمن و پیش از آن، راهپیمایی مردم علیه اغشاشگران فتنهی بنزینی، این واقعیت را به رخ جهان کشید که مردم ایران علیرغم گلایههای بهحق از مدیریت لیبرال، عمیقاً عاشق اندیشهی ناب و عملکرد زلال انقلاب اسلامی اند.
راستی فراموش نکنیم که سال 98، علیرغم فتنههای آمریکایی در عراق، شاهد بزرگترین اجتماع تاریخ جهان حول محور سیدالشهداء علیهالسلام در اربعین بود، باشکوهتر سالهای قبل.
اما بزرگترین حادثهی سال 98، پدیدهای میکروسکوپی بود؛ کووید 19. کرونا میتوانست یک بیماری واگیردار باشد، مانند دیگر بیماریهای مسری. ولی این موجود کوچک، پرده از پوسیدگی استخوان غول مهیب مدرنیته برانداخت؛ همچو پشهای که نمرود را از پا درآورد. آمریکا سالهاست که سیر افولش را آغاز کرده و همچون کشتی تایتانیک در حال غرق شدن است؛ واقعیتی که جهان بهدرستی آن را درنیافته بود. ولی شیوع کرونا در اروپا و آمریکا نشان داد که آنان که داعیهی سیادت و ادارهی جهان را دارند، مانند خانهی عنکبوتْ ضعیف و آسیبپذیرند. این ویروس، ذات بیرحم و خودخواه و پولپرست و ضدانسانی سرمایهسالاری لیبرال را عیان کرد. نشان داد که برای حاکمان ایالات متحده، سودآوری ابرسرمایهداران یکدرصدی، مهمتر از جان دهها میلیون انسان ساکن این کشور است. نشان داد که ابرقدرت پوشالی جهان تا چهاندازه در ارائهی ابتداییترین خدمات عمومی ضعیف و ناکارآمد است. در این ایام، بارها به یاد داستان «لباس جدید پادشاه» و کتاب ارزشمند «فرهنگی برهنگی، برهنگی فرهنگی» افتادم؛ آری، این ویروس نشان داد که دجّالِ مدرنیته، لباسی جز تبلیغات هالیوودی بر تن ندارد و پادشاهی عریان است. و این، بیشک، بزرگترین واقعهی دهههای اخیر است.
کرونا پل عبور مردم جهان به عالمی نو و عصری جدید است. عصری که در آن، انسانِ متکبر خودمحور متفرعن، به سوی خدا باز میگردد و به عجز خود اعتراف میکند. عصری که در آن، هیمنهی غرب فرومیشکند و قدرتی جدید که نه شرقی و نه غربی است، سر برمیآورد. فجر صادقِ این عصر جدید، با انقلاب کبیر اسلامی از ایران پدیدار شد، ولی این، طلوع خورشید است که جهانیان را به خود خیره کرده است؛ صبحی که قریب است.
@jorenush
#عصر_جدید
پردهی دوم
نویسندگان تاریخ تمدن، بر سر تعیین زمان پایان قرون وسطا میان چند حادثه مرددند.
بیشک ۴ خرداد ۹۹ شمسی، یکی از روزهایی است که آیندگان آن را از نقاط عطف آغاز #عصر_جدید خواهند دانست.
و صد افسوس که بسیاری از ما با نشناختن قدر این یومالله، به مسائلی کمارج میپردازیم
#گام_دوم
#افول_آمریکا
@jorenush
عجب از اونهایی که برای دیکتاتوری منور #رضا_پالانی فلسفهبافی میکنند، و در عین حال از معایب رئیس جمهور نظامی سخن میرانند!
سلام تناقض✋
@jorenush
✍این خواب تعبیر نخواهد شد
حسن روحانی همزمان با پیشنهاد #محسن_هاشمی مبنی بر تعویق #انتخابات_۱۴۰۰ به برگزاری انتخابات در سال ۱۴۰۱ اشاره کرد.
پیشتر هم برخی روزنامههای جریان غربگرا تقاضای تأخیر انتخابات را مطرح کرده بودند.
این همه، از پافشاری روحانی بر عدم ممانعت از سفرهای نوروزی و سخنگفتن از پایان موج کرونا در کشور رمز میگشاید.
طرح تعویق انتخابات در مقاطع گوناگونی در گذشته (مانند انتخابات مجلس هفتم) مطرح شده و هر بار شکست خورده است.
اینبار اما اندکی متفاوت است؛ بهانه جلوگیری از گسترش بیماری و حفظ جان مردم است.
راه حل چیست؟
اولاً اجرای ضربتی همان طرحی که در اواخر پاییز به اجرا درآمد و در ظرف یک ماه وضعیت کشور را از رنگ قرمز به حال عادی بازگرداند. راهکاری ترکیبی که از یکسو همراهی مردم را میطلبد و از سوی دیگر پیگیری مجلس شورای اسلامی و استفاده از تجربیات پزشکان متعهد برای مقابله با کرونا، و نیز کمک فعال نیروهای بروندولتی مانند سپاه و ارتش را.
ثانیاً طراحی راههای جایگزین برگزاری انتخابات در صورت عدم کاهش همهگیری. راههایی مانند افزایش صندوقهای آراء جهت پراکندگی اجتماعات مردمی برای اخذ رأی، یا افزایش زمان رأیگیری، یا افزایش صندوقهای سیار و مراجعه به مردم بهجای حضور مردم پای صندوق رأی، یا قرار دادن ناظران بهداشت در شعب اخذ رأی، یا انتخابات الکترونیک و ...
ثالثاً میتوان انتخابات ریاست جمهوری را از شوراها تفکیک کرد تا تجمع ناشی از رأی دادن به لیست چندین نفرهی شوراها منتفی شود.
برای مقابله با این هراسافکنی باید به همه یادآور شد که حضور در پای صندوق رأی اگر توسط مردم مدیریت شود و دستورات بهداشتی نیز مراعات گردد، خطری وجود نخواهد داشت.
تذکر: «در موردی که مدت ریاستجمهوری پایان یافته و رئیس جمهور جدید بر اثر موانعی هنوز انتخاب نشده ... معاون اول رئیسجمهور #با_موافقت_رهبری اختیارات و مسئولیتهای وی را بر عهده میگیرد و شورایی متشکل از #رئیس_مجلس و #رئیس_قوه_قضائیه و معاون اول رئیسجمهور موظف است ترتیبی دهد که #حداکثر ظرف مدت پنجاه روز #رئیسجمهور_جدید انتخاب شود.» (بخشی از اصل ۱۳۱ قانون اساسی)
رهبر انقلاب: «خیلیها در این سالها خواستند انتخابات را کمرنگکنند یا زمان آن را به تعویق بیاندازند اما تاکنون نتوانستهاند و بعد از این هم به توفیق الهی نخواهند توانست.» ۹۲/۲/۱۶
#انتخابات_۱۴۰۰
#فتنه_تعویق_انتخابات
@jorenush
تعویق انتخابات چه اشکالی دارد؟
اگر حساسیتهای #انتخابات_۱۴۰۰ را نفهمیم، طراحیهای دشمن را هم برای آن بهدرستی متوجه نخواهیم شد.
انتخابات ریاستجمهوری در حالی برگزار خواهد شد که رئیس جمهور مستقر که از دل جریان لیبرال برآمده و سراسر دوران ریاستش را به اعمال منویات نئولیبرالهای بیوطن گذرانده، در پایینترین حد از محبوبیت و بیشترین میزان نفرت قرار دارد و نقشههای این جماعت به شکست انجامیده و مردم ایران فضاحت این راه را با تمام وجود حس میکنند.
روشن است که با این وضع، نباید انتخابات روند عادی خود را طی کند، و الا مرگ جریان لیبرال در این کشور رقم خواهد خورد. پس اینان تمام فکر و توان خود را در این واپسین لحظات به میدان آوردهاند تا شاید تنفسی مصنوعی به خود بدهند.
از ماهها قبل تیزبینان از افزایش تحرکات ضد امنیتی در کشور چیزها فهمیدهاند.
فراموش نکنیم که ج.ا. ایران قلب محور مقاومت در لولای جهان است. کافی است که انقلابیون در ایران به قدرت برسند و با اتکا به تجربیات این سالها و پیوندهای منطقهای و فرامنطقهای دلار را از گردونهی مبادلات خارج کنند. نتیجه ساده است: آمریکا فرو خواهد ریخت.
[احمد قدیری ابیانه:
یادمان نرود که آشوب عراق منجر به استعفای عبدالمهدی و رویکارآمدن الکاظمی، پس از توافق سرمایهگذاری چین در عراق صورت گرفت.
سادهانگارانه است اگر تصور کنیم آمریکا تسلیم تغییر هندسه قدرت و شکسته شدن اهرم تحریم دلار خواهد شد.
فتنه انتخاباتی، آخرین فرصت ناتو برای مهار ایران اتمی است.]
کافی است دولتی انقلابی در ایران بر سر کار بیاید و مردم طعم مدیریت سالم و مقتدر را بچشند. دیگر باید جریان غربگرا را در موزههای تاریخ سراغ گرفت.
کافی است دولتی بر سر کار آید که بهجای کرنش در برابر اروپا و آمریکا، جادهی ابریشم را احیا کند؛ محور جهان تغییر خواهد کرد.
به یاد داشته باشیم که آشوبهای بنزینی ۹۸ پس از آن رخ داد که خط زمینی ایران-عراق-سوریه گشوده شد و ایران به پشت دیوارهای فلسطین اشغالی رسید.
خلاصه اینکه این انتخابات میتواند نهتنها وضع ایران بلکه هندسهی جهان را تغییر دهد.
آنان که در این سالها خون این مردم را مکیدهاند، زالوصفت نخواهند گذاشت که مردم ایران و مستضعفان جهان بهسادگی از این #پیچ_تاریخی بگذرند.
یکی از بهترین راهها تعویق انتخابات است. اگر این امر واقع شود، دیگر تضمینی برای برگزاری هیچ انتخاباتی وجود نخواهد داشت.
این همان رمزی است که امام خامنهای در نماز جمعهی تاریخی ۲۹ خرداد ۸۸ فرمودند: «بنده زیر بار بدعتهای غیرقانونی نخواهم رفت.» و بر همین اساس پیشتر با نمایندگان مجلس ششم مقابله کردند و تأکید کردند که انتخابات بدون حتی یک روز تأخیر برگزار شود.
چرا؟
تجربهی لبنان در برابر چشم ماست؛ تضعیف روند قانونی باعث شده است که کشور ماهها بلکه سالها معطل بماند و در خلال این نابسامانی، زرسالاران بهرههای خود را به خوبی ببرند و سرویسهای جاسوسی امنیت کشور را سلب کنند. و هیچ کس حاضر به پذیرش مسئولیت دولت نشود چراکه قانون اعتباری ندارد تا به پشتوانهی آن اقدامات اصلاحی انجام شود. هر حرکت اصلاحی با شورش مواجه خواهد شد و چون قانون از اعتبار افتاده، سنگ روی سنگ بند نمیشود.
هشدار:
نباید گذاشت که در حوادث پیش رو ولی فقیه تنها بماند، باید پیش از آنکه او مورد حجمه قرار گیرد، ما خود را سپر او کنیم و با تمام وجود در برابر زیادهخواهیها و قانونگریزیهایی که به بهانههای کرونا انجام خواهد شد بایستیم و الا ...
#فتنه_تعویق_انتخابات
@jorenush
خیلیها میگویند امام خامنهای پیشبینی کردهاند که اسرائیل پس از ۲۵ سال نابود خواهد شد
در حالی که سخن آقا و بیان این مدت به سبب آن بود که در متن برجام سخن از محدودیتهای ۲۵ساله بود و اسرائیل تمایل داشت که این محدودیتها همیشگی باشد نه محدود به این مدت،
امام خامنهای در پاسخ به این زیادهخواهی فرمودند اسرائیل ۲۵ سال دیگر را نخواهد دید
پس آقا زمانی برای نابودی اسقاطیل تعیین نکردند تا حالا از تحقق زودتر از موعد آن وعده سخن برانیم
@jorenush
جمعی از مردمی که نسبت به شرکت در انتخابات دلسردند، از تأیید صلاحیت مسببان وضع موجود ناراحت بودند و اینکه در نهایت در فضای دوقطبی بین اضطراب و یا حفظ وضع موجود باید انتخاب کنند.
پالایش نامزدها توسط شورای نگهبان بر اساس قانون، مردم را به ساختگی نبودن انتخابات امیدوارتر میکند و رغبت آنها را به مشارکت بیشتر.
فراموش نکنیم، آن گروه از مردم احساس کردهاند که راهی برای اصلاح نیست و ما میان احمدینژاد یا روحانی راه سومی نداریم.
انشاءالله انتخابات امسال راههای حل مسائل را به مردم نشان دهد تا مردم به دور از سیاستزدگی و هیجان، به برنامه و کارآمدی و انقلابیگری رأی ندهند؛ نه به عوامزدگی و نه به لیبرالیسم.
#شورای_نگهبان_متشکریم
@jorenush
خاطرات #من_نوعی از استاد #فرج_نژاد (1)
نوشتم «من نوعی» تا گمان نشود که تنها من از این دست خاطرات دارم؛ نه، من فقط یکی از آن بسیارم که محمدحسین فرجنژاد در زندگی آنان نقش آفرید.
ثانیاً هدف از این نوشتن، ادای دینی است کوچک برای استادی که خیلی به او مدیونم. امید دارم که نیتم این نباشد که خود را به او بچسبانم و از او کسب نام کنم. راستی من خیلی کوچکتر از آنم که استاد فرجنژاد به کسی چون من شناخته شود.
@jorenush
خاطرات #من_نوعی از استاد #فرج_نژاد (2)
همهچیز از تابستان 1385 شروع شد؛ #مدرسه_عشق.
برادرم که حقاً خیلی به او مدیونم، خیلی جدی گفت باید در این دوره شرکت کنی و دست مرا گرفت و به محل نامنویسی برد. از همان اول، عجیب بودند؛ در فرم نامنویسی سؤالهایی پرسیده بودند که تازگی داشت برای من نوجوان سیزدهساله. این سومین دورهی تابستانهی «مدرسهی عشق» بود. مجموعهای که توسط چند دانشجوی فارغالتحصیل دانشگاه آزاد یزد بنا شده بود با هدف تربیت 313 سرباز برای امام زمان (عج). این دانشجویان همانها بودند که اولینبار در کشور، در دانشگاه شهید دفن کرده بودند. علاوه بر آن دوستان، چند طلبه هم با آنها همکاری داشتند که مهمترینشان و شاید مغز متفکر جمع، محمدحسین فرجنژاد نام داشت.
@jorenush
خاطرات #من_نوعی از استاد #فرج_نژاد (3)
کلاسهای #مدرسه_عشق از این قرار بودند: عکاسی، فتوشاپ، احکام، تجوید قرآن، صهیونیسمشناسی، گوهرشناسی، و البته #غرب_شناسی. این آخری را خود محمدحسین فرجنژاد تدریس میکرد. دائماً از قم به یزد میآمد و هر هفته برای ما کلاس برگزار میکرد.
غربشناسی او اما یک روند کلاسیک نداشت؛ همیشه درسهایش کارگاهی و گفتوگومحور بود. مخاطب را رشد میداد و بهجای آنکه فقط حافظهی او را پر کند، فکرش را و آرمانش را و انگیزهاش را و #عزم و ارادهاش را و سعهی نظرش را بالا میبرد. در همان اولین جلسات- نمیدانم به چه مناسبت- از برترین تانک جهان سخن به میان آمد. یکی از دوستان، از تانک ذوالفقار نام برد. من هم از سر تعجب و انکار- شاید در دلم و شاید با یک لبخند- او را به سخره گرفتم. اما استاد کاملاً جدی و مبتنی بر اطلاعات، موضع آن دوست را تقویت کرد. و این آغازین گامها برای درمان #خودتحقیری و جبران خلأ #اعتماد_به_نفس در جان من توسط استاد فرجنژاد بود. در همان جلسات گاهی از او سؤال میپرسیدم و کمی باب گفتوگو میان ما باز شد.
شیرینی آن دوره با اولین حضور در اعتکاف ماه رجب و اولین زیارت مشهد در جمع دوستان مدرسهی عشق، دوچندان شد و من دنیای جدیدی را تجربه کردم؛ دوستانی جدید، استادانی جدید، اندیشهای نو، دغدغههایی تازه و دلبستگیهایی از جنسی دیگر و انس با چیزهایی که تا آن زمان از آنها بیگانه بودم؛ هرچند پیش از آن نیز در خانوادهای مذهبی و انقلابی رشد کرده بودم.
@jorenush
خاطرات #من_نوعی از استاد #فرج_نژاد (4)
در آن روزها دانشآموز مدرسهی راهنمایی شهید صدوقی (#استعدادهای_درخشان یزد) بودم و حیثیتم به حضورم در مدرسهی تیزهوشان وابسته بود. نمیدانم چه زمان متوجه شدم که استاد فرجنژاد هم دانشآموز همان مدرسه بوده. تابستان 86 دورهی چهارم #مدرسه_عشق ، به صورت اردویی در مَنشاد (یکی از ییلاقهای اطراف یزد) برگزار شد. طبعاً اردو فضایی صمیمیتر فراهم آورد و ما را با استاد بیشتر گره زد. از آنجا گفتوگوی من و استاد دربارهی مدرسهی شهید صدوقی آغاز و شاید برای اولینبار بهطور جدی به طلبهشدن فکر کردم. این را یک بار با استاد هم در میان گذاشتم. از خصوصیات او این بود که غالباً افراد را مستقیماً به #حوزه دعوت نمیکرد؛ و همواره ما را به کار جدی و گسترده و عمیق در هرکجا که هستیم و علاقه داریم- حوزه یا دانشگاه- تشویق میکرد. صریحاً از او پرسیدم که آیا به حوزه بیایم، و او پاسخ صریحی به من نداد. مثل همیشه گفت: من نمیگویم به حوزه بیایی ولی هرجا هستی باید ... .
@jorenush
خاطرات #من_نوعی از استاد #فرج_نژاد (5)
برای من که حیثیتم به تیزهوشانیبودن گره خورده بود، آشنا شدن با کسی که از آنجا کنده و راهی قم شده، عجیب و جالب بود.
آن سال همراه با عمیقتر شدن رابطهها، گفتوگوها هم جدیتر و گستردهتر میشد و از فرهنگ و علم و سیاست و اقتصاد و ادبیات و تاریخ، همه را در بر میگرفت. سرفصلها هم با سال قبل تفاوتهایی داشت؛ آشنایی با #نهجالبلاغه و ادبیات #انقلاب_اسلامی از تازهها بودند. بهعلاوه من در آن سال مکبّر حاجآقا فلاحزاده هم بودم. حجةالاسلام فلاحزاده هم یک روحانی شوخ و همهفنحریف ابرکوهی بود و از دوستان استاد فرجنژاد. در آن سال با ایشان هم با نهجالبلاغه آشنا شدیم، هم احکام آموختیم و هم برای برخی شبهات اعتقادیمان پاسخ گرفتیم. و البته دوست شدن با یک روحانی پرنشاط ثمراتی بیش از اینها داشت.
در آن چند روز، من وارد یک دوران دگردیسی شدم. اردو تمام شد، ولی رابطهی من با استاد تازه آغاز شده بود.
در طول تابستان، بارها به یزد میآمد و در سالن شهرداری، جلسات عمومی #نقد_فیلم برگزار میکرد و با بهانهی فیلم و استفاده از جذابیتش، با #مردم شهر و خصوصاً #جوانان ارتباط میگرفت و با ترفندی که مخصوص خودش بود و ما هیچگاه نیاموختیمش، قاپ آنها را میدزدید و کموبیش مسیر زندگیشان را تغییر میداد. بعد از پایان برنامهی رسمی، تا ساعتها در کنار خیابان، روی چمنهای اطراف میدان شهید باهنر و هرجا که میشد، مینشست و با مشتاقان گفتوگو میکرد.
@jorenush
خاطرات #من_نوعی از استاد #فرج_نژاد (6)
نباید از یاد بُرد که حسین فرجنژاد در همهی این فعالیتها، یک روش ثابت داشت: معرفی #کتاب و فراهمکردن یک نمایشگاه کوچک از کتابها و مجلات پیشنهادی برای فروش، و البته جزواتی که آماده میکرد و در کنار کتابها در اختیار میگذاشت.
پیشتر نوشتم که استاد با تانک ذوالفقار اولین تیر را به #خودتحقیری تاریخی من شلیک کرد. حالا بگویم که آن جزوات که بسیاریشان حاصل دوران حضور استاد در جمع دانشجویان #دانشگاه_آزاد یزد بود، آن مسیر را در جان من ادامه داد و مرا با تاریخ #تمدن_اسلامی و قلههای افتخارآفرین آن آشنا کرد.
@jorenush
خاطرات #من_نوعی از استاد #فرج_نژاد (7)
آن سالها دورهی اول ریاست جمهوری محمود احمدینژاد بود و نشاط انقلابی فراوان. طرح مباحثی همچون #هولوکاست و انرژی هستهای و ... بستر را برای مباحثات #دشمن_شناسی و صهیونیسمپژوهی آماده میکرد. یکی از برنامههای ثابت آن سالهای دوستان مجموعه، برگزاری نمایشگاه در #روز_قدس در مسیر راهپیمایی بود؛ #ایستگاه_خیبر. کارهای نمایشگاه هم از تدارکات و نصب و پخش و طراحی و نوشتن متن و ... با خود بچهها بود. و غالباً یکی از سخنرانهای ایستگاه خیبر استاد فرجنژاد بود. آن برنامه هم توری بود برای جذب گروهی دیگر از مردم و #جوانان شهر.
پس فعالیتهای استاد فقط جنبهی تقویت #اعتماد_به_نفس_ملی نداشت، بلکه دشمنشناسی رویهی دیگر این تلاشها بود. و این دو مکمل هم بودند. جزوات سادهی استاد از متون برگزیدهی #تورات و تلمود گرفته تا نقد هولوکاست و شناخت اختاپوس شبکهی #رسانههای_صهیونیستی و معرفی محصولات صهیونیستی برای مبارزه با خرید و ترویج آنها، همه و همه ما را با #نظام_سلطه آشنا میکرد، و این آشنایی چقدر در حوادث مختلف آینده ما را کمک کرد.
@jorenush
خاطرات #من_نوعی از استاد #فرج_نژاد (7)
محمدحسین فرجنژاد کار ویژهای میکرد و آن شکستن تابوهای ذهنی ما و ساختن نظامی جدید در فکر ما بود.
در همان اردوی منشاد، یک شب را برای جلسهی #نقد_فیلم اختصاص داد و البته این عنوان بهانه بود. میخواست مستند «کدام استقلال، کدام پیروزی» ساختهی مسعود دهنمکی را پخش کند. نشد، ولی سخن از #فوتبال به میان آورد.
توضیح این نکته لازم است که آن سالها، شب و روز ما با فوتبال میگذشت؛ در مدرسه تا میتوانستیم گلکوچک میزدیم، در خانه با رایانهمان پیایاس میزدیم، بازیهای لیگ انگلیس و اسپانیا و ایتالیا و لیگ قهرمانان و #جام_جهانی و جام ملتها و ... را از دست نمیدادیم، بلکه تحلیل میکردیم، کُری میخواندیم، ترکیب میچیدیم، گیمنت میرفتیم و ... .
حالا حسین فرجنژاد برای ما از مضرات جسمی فوتبال و از توطئههای #استعماری پشت آن میگفت و من با چشمهایی گردشده به او خیره میشدم...
@jorenush
خاطرات #من_نوعی از استاد #فرج_نژاد (8)
تابستان 1386، یکبار دیگر با استاد همسفر شدیم و اینبار او در میان جمع ما- مدرسهی عشقیها- به مشهد آمد. و باز هم گفتوگو.
تیشرتی داشتم سرخرنگ با نوشتههایی انگلیسی بر روی سینهاش. شبی در خوابگاهمان در مشهد، پوشیده بودمش و در کنار استاد نشسته بودم. در میان صحبت گفت میدانی اینهایی که بر پیراهنت نوشته به چه معناست؟
در آن حال و هوا برای من این موضوع چه اهمیتی داشت؟ هیچ؛ ولی او مرا نسبت به چیزهایی که ساده از کنارشان میگذشتم، #حساس میکرد. یادم نیست بر آن پیراهن چه نوشته بود و شاید چیز بدی هم نبود، ولی او میخواست مرا حساس کند، مرا از این گلابیبودن به در آورَد. از آن سفر هیچ خاطرهی دیگری از استاد به یادم نمانده، ولی آن #تلنگر را شاید تا پایان عمر فراموش نکنم.
@jorenush
خاطرات #من_نوعی از استاد #فرج_نژاد (9)
استاد، خود با #کتاب انس داشت و دیگران را نیز از همان اولین گفتوگو به کتاب ارجاع میداد. کتاب معرفی میکرد، سِیر میداد و مطالبه میکرد.
از سال 86، ارتباطمان جدیتر شد؛ کتاب «آموزش عقاید در چهل درس» و «شیعه در اسلام» را معرفی کرد و گفت این دو کتاب را بخوان تا کتاب دیگری را برایت بفرستم. آن کتاب دیگر، «چکیدهی اندیشههای بنیادین اسلامی» برگزیدهی آثار آیتالله #مصباح بود. آموزش عقاید را در سال اول دبیرستان با روزنامه جلد کرده بودم و در مدرسه و خانه میخواندم. شاید برای کسانی که آن کتاب را دیدهاند، ساده به نظر آید، ولی همان کتاب ساده، خیلی برای دانشآموزی چون من و در آن محیط راهگشا بود.
@jorenush
خاطرات #من_نوعی از استاد #فرج_نژاد (10)
دیگر برای #طلبگی تصمیمم را گرفته بودم. بهتدریج اطرافیان هم این را فهمیدند و البته بسیاریشان از آن متعجب شدند و یا نهی کردند.
(یک نکته را در این میان یادآوری کنم: محمدحسین فرجنژاد علت تامه نبود. مجموعهای از زمینهها، آشناییها و محرکها مرا به این تصمیم رساندند. حتی شاید برخی از این عوامل، متمرکز بر حوزه هم نبودند و انگیزههایی ثانوی وجود داشت، ولی در این بین، نقش استاد فرجنژاد یک نقش ویژه بود.)
روزها و ماهها گذشت و تابستان 1387 راهی #قم شدم برای مصاحبهی پس از آزمون، با یکی دیگر از دوستان که او هم با استاد فرجنژاد مرتبط بود، از مجموعهای دیگر. دو بار به قم رفتم و هر دو بار، در منزل استاد بیتوته کردم.
مدت زیادی از ازدواج استاد نمیگذشت. خانهای دو طبقه را با برادر بزرگترش که طلبه نبود، اجاره کرده بودند و او در زیرزمین مینشست. برادرش یک پسر داشت و او هنوز فرزندی نداشت. میان سالنِ همان زیرزمین، پردهای کشیده بود و برای خود و میهمانانش اتاقی دست و پا کرده بود.
خانمش هم با هنر دستش چیزهایی میساخت و آن خانه را تزیین میکرد. همراه شدن با حسین فرجنژاد در زندگی، هنری بود فراتر از آن هنرهای دستی که آن #بانو توانسته بود از پس آن برآید.
استاد بعدها بارها میگفت که دیر ازدواج کرده و تأکید میکرد فعالیتهایش پس از ازدواج شدت گرفته و موفقیتش فزونی یافته. و این همه بدون یک #همسر_سازگار ممکن نیست.
@jorenush
خاطرات #من_نوعی از استاد #فرج_نژاد (11)
سال تحصیلی آغاز شد و من بهتنهایی راهی قم شدم. تنها. استاد برای ثبت نام مدرسه مرا ترک موتور (آه موتور) نشاند و همراهی کرد. فرصت را برای #تربیت حتی روی موتور هم از دست نمیداد. داشتیم در بلوار عمار یاسر از کنار ساختمان تازهساز یک پاساژ میگذشتیم، از من پرسید: اگر این ساختمان را به تو بدهند، با آن چه میکنی؟ من هم متعجبانه گفتم نمیدانم. گفت: به اینها #فکر کن و برایش #برنامه داشته باش.
@jorenush