eitaa logo
جرعه‌نوش | علی احسان‌زاده
343 دنبال‌کننده
148 عکس
30 ویدیو
9 فایل
من جرعه‌نوشِ بزم تو بودم هزار سال کی ترک آب‌خورد کند طبع خوگرم سیاهه‌های علی احسان‌زاده @dastmalbaf
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات از استاد (15) ورود به ، برای خیلی از طلبه‌ها که با انگیزه‌ی انقلابی آمده بودند، غیرمترقبه‌هایی به همراه داشت. من هم یکی از این طلبه‌ها. یکی از این غیرمترقبه‌ها، مواجهه با جریان به‌اصطلاح «ولایتی» در میان طلبه‌ها بود. وقتی با یکی از طلبه‌های هم‌پایه مواجه شدم که نه‌تنها از قمه‌زنی دفاع می‌کرد، بلکه خودش هم قمه زده بود، از تعجب و خشم، دهانم باز مانده بود. من که با انگیزه‌ی تمدن‌سازی اسلامی به حوزه آمده بودم، وقتی با کسانی مواجه می‌شدم که حوزوی‌اند، ولی هنوز در مرحله‌ی انقلاب اسلامی تردید دارند یا حتی مخالف‌اند، نمی‌دانستم چه باید بکنم. در این میان، استاد فرج‌نژاد، حقیقتاً یک بود. قبلاً در یزد، با کتاب آشنا شده بودم و فعالیت‌های استاد را در مبارزه با تا اندازه‌ای دیده بودم. وقتی در قم با این جریان رودررو شدم، قدر حسین فرج‌نژاد را بیش‌تر فهمیدم و به او پناه بردم. در آن سال‌ها، یکی از چندین وبلاگ ساده‌ی او، مختص این‌گونه مباحث بود و از خطوط مقدم مبارزه با قمه‌زنی و جریان حامی آن- که بعدتر به شهرت یافت- به شمار می‌رفت. @jorenush
خاطرات از استاد (16) سال سوم طلبگی، یکی از دوستان طلبه که با هم به جلسات استاد می‌رفتیم، اصرار کرد که برویم و بپرسیم آخرِ این مباحث چیست. با هم به خانه‌ی استاد رفتیم. سؤال را مطرح کردیم و استاد کاملاً جدی گفت هدف ما طرح مبحث و در نهایت حرکت به سمت ساخت است. دوستم آن‌قدر ذوق‌زده شده بود که سریع برای طرح این بحث در فضای مدرسه برنامه‌ریزی کرد و به‌طور جدی پیگیر شد که این هدف در میان همه‌ی مدرسه امتداد پیدا کند. @jorenush
خاطرات از استاد (17) او هرگز نمی‌خواست ما را در خودش متوقف کند یا از خودش برای ما بت بسازد و خود را مطرح کند. موضوعات مختلفی بودند که طرح آن‌ها را در جلسات لازم یا مفید می‌دید ولذا از استادی در آن حوزه دعوت می‌کرد تا برایمان چند جلسه آن را به بحث بگذارد. خودش هم مثل یکی از ما می‌نشست و به بحث‌ها گوش می‌داد و بیش‌تر از ما از آن مطالب یادداشت می‌نوشت. البته خود او در برخی موارد از آن استاد مطلع‌تر و جامع‌نگرتر بود، ولی سینه‌ای گشاده برای شنیدن و کسب علم داشت و به‌هیچ‌وجه انحصارطلب نبود، بلکه خوش داشت تا دیگران کارها را پیش ببرند و نامی از او آورده نشود. و همچنین لازم می‌دید تا ما با مذاق‌ها و مشرب‌های گوناگون آشنا شویم، استادان مختلف را بشناسیم و از تجربه‌ها و نظرات آنان بهره ببریم. چنان‌که بیان‌های متنوع را برای موضوع مفید می‌دانست. @jorenush
خاطرات از استاد (18) از این‌که نوشتن را به‌طور جدی پی نمی‌گرفتم، گله داشت. بارها تشویقم می‌کرد تا مرا هم به وادی بکشاند. با ناز و اداهای من هم راه می‌آمد و هر پیشنهادی را می‌پذیرفت. سال 91 بود؛ استادی را دعوت کرد تا را برایمان توضیح دهد. شاید خودش به من گفت مباحث را یادداشت کنم. من هم نوشتم. بعد از جلسه، نوشته‌های مرا گرفت و در یک پایگاه معتبر به نام خودم منتشر کرد. می‌خواست هم پیدا کنم، هم . «رسوایی» را در سینما دیدم و نقدی مختصر بر آن نوشتم. با استاد تماس گرفتم و ماجرا را گفتم. خیلی خوشحال شد و خواست نوشته را برایش بفرستم تا منتشرش کند. حالا که آن نوشته را می‌بینم، به نظرم مسخره می‌آید، ولی او هیچ‌گاه مرا تحقیر نکرد؛ او تلاش می‌کرد تا بزرگ شویم؛ همان که خودش می‌گفت: ! @jorenush
خاطرات از استاد (19) تابستان 92، یکی از مدیران با من تماس گرفت و گفت در اردوی امسال می‌خواهیم تو هم تدریس کنی. گفت حسین فرج‌نژاد گفته که در خیلی خوب کار کرده‌ای. من هم که می‌دانستم این اندازه اغراق را نباید جدی بگیرم، گفتم احتمالاً ایشان توهم کرده‌اند. ولی در نهایت پذیرفتم. همان داستانِ نوشتن بود؛ استاد می‌خواست هم پیدا کنم، هم . و البته و ، هر دو، ما را می‌بخشید. او می‌گفت چون شما متعهدید، وقتی مسئولیت نوشتن یا تدریس را به عهده بگیرید، مجبور می‌شوید که مطالعه و فکرتان را افزایش دهید و این به شما کمک می‌کند. @jorenush
خاطرات از استاد (20) از آغاز زندگی مشترک، سه خانه‌ی اجاره‌ای را تجربه کردند تا با صاحب خانه شدند. زمانی که در محله‌ی نیروگاه مستأجر بودند، چند تا از رفقای از به قم آمدند. با هم به منزل استاد رفتیم. وقتی به نزدیک خانه رسیدیم، یکی از دوستان، با هیجان گفت بگذار از این کوچه عکس بگیرم تا به دوستان دانشجو نشان دهم که ببینند یک استاد حوزه‌ی علمیه در چه جایی زندگی می‌کند. @jorenush
خاطرات از استاد (21) یک بار برای سخنرانی به جمع دانشجویان رفته بود. معمولاً پس از سخنرانی، افراد گرد او را می‌گرفتند تا بپرسند و جواب بشنوند. در این میان، دست یکی از بچه‌ها به هارد استاد خورده بود و بر زمینش انداخته بود. هارد سوخت و محتوایی که استاد سال‌ها فراهم آورده بود و در جلسات مختلف به کار می‌گرفت هم پرید. اگر برای من چنین اتفاقی می‌افتاد، نمی‌دانم از خشم و غم چه واکنشی بروز می‌دادم، ولی استاد وقتی بعد از جلسه، این موضوع را برای ما تعریف می‌کرد، می‌گفت: در آن لحظه به یاد افتادم! سوختن هارد و نابود شدن آن همه اطلاعات، ناپایداری دنیا را به یادش آورده بود. استاد دلِ روشنی داشت، هرچند پنهانش می‌داشت. @jorenush
4.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«در عين حالی كه فقاهت اساس امر است، نبايد از ديگر علوم اسلامی در حوزه‏‌ها غفلت بشود. مثلًا ... تاريخ بسيار مهم است. حتّی از تاريخ هم می‏‌شود در فقه استفاده كرد. ... البته من تاريخ را به عنوان يك علم مستقل عرض می‏‌كنم، يك علم اسلامی است؛ بايستی كسانی در آن كار كنند. ... در گذشته اگر كسی می‏‌خواست در حوزه مقام علمی پيدا كند، بايستی به تفسير نمی‏‌پرداخت! ... بايد عكس اين باشد؛ يعنی بگويند آقای فلانی، متخصص و استاد بزرگ تفسير است؛ ... ايشان متخصص در تاريخ است؛ يعنی بايد عنوانی در حوزه باشد. اين‏‌طور چيزها بايد در حوزه ارزش پيدا بكند؛ كمااين‌كه در گذشته هم از اين چيزها بوده است.» (بيانات امام خامنه‌ای در آغاز جلسه‌ی درس خارج فقه‏، 31/ 06/ 1370) فیلم: تشییع جنازه‌ی غریبانه‌ی مرحوم حجةالاسلام‌والمسلمین مهدی پیشوایی یکی از اساتید برجسته‌ی تاریخ اسلام حوزه‌ی علمیه‌ی قم در یکی از امام‌زادگان دور از مرکز در قم @jorenush
خاطرات از استاد (22) سال اولی بود که به قم رفته بودم. دوستانی که در مدارس علمیه بوده‌اند، می‌دانند که در آستانه‌ی ، در میان طلاب، شوری است برای رفتن به . آن سال درست در شبی که جمعی از طلاب پایه‌های بالاتر مدرسه عازم سفر تبلیغی بودند، به خانه‌ی استاد رفتم. دلیل رفتنم چیز دیگری بود، ولی از استاد پرسیدم: چرا شما به تبلیغ نمی‌روید؟ با هیجان دردمندانه‌ای از انحصار تبلیغ در ایام محرم و رمضان انتقاد کرد و گفت من بیش‌تر از این‌ها به تبلیغ می‌روم؛ در همه‌ی سال، نه فقط در محرم. @jorenush
خاطرات از استاد (23) سال 1388 بود و . محرم اما در قم داستانی تازه آغاز شد. شب سوم خبر رسید که حسین‌علی از دنیا رفته. خیلی از فتنه‌گران از تهران به قم آمدند. شلوغ‌بازاری شده بود. تشییع جنازه‌اش اوج اغتشاش در قم بود. نماز میت را آیت‌الله شبیری زنجانی خواندند. چند روز بعد، به یزد آمدم. در هیئت، یکی از عزیزان از این کار آیت‌الله شبیری گلایه‌ی شدیدی کرد و گفت آبروی را بردند. حسین فرج‌نژاد هم حاضر بود. او اما این اقدام را خنثی‌کننده‌ی یک فتنه می‌دید. بعد از عاشورا که به قم آمدیم، در جلسه‌ی صبح جمعه، استاد گفت این‌چنین انتقاد کردن، «بر شاخه نشستن و بُن‌بریدن» است. @jorenush
آیت الله علیدوست: ضرورت ارتباط با دنیا را نمی توان انکار کرد. خود خداوند به شما عقل داده و عقل بر ارتباط با دنیا تأکید می کند حاکمیت باید بتواند دوگانه سازی نکند یا فرهیختگان و نویسندگان دوگانه سازی نکنند قلم دست بعضی افرادی می افتد که اگر رزومه آنها را مطالعه کنید هیچ تخصص ندارند و کار نکرده. یک مرجع مطلبی را مطرح کرده و باید در اطراف او بحث و گفت و گو شود؛ حتی اگر نقدی هم داریم توجه شود که اولا چه کسی نقد کند و دوم اینکه چه جوری نقد کند. اسم بعضی نقدها را نمی شود «نقد» گذاشت. البته باید افراد هم آزاد باشند که اگر نقطه نظری دارند خود آن پیام یا مطلب را بحث کنند. ما گاهی راحت از نقد یک گفتار یا یک رفتار به نقد خود شخص و جایگاه می رسیم؛ این هم از آن بد اخلاقی هایی است که خیلی راحت رخ می دهد. (بخشی از مصاحبه‌ی حجةالاسلام علیدوست با پایگاه خبری جماران)