eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.5هزار عکس
11.2هزار ویدیو
177 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
یادگاری آقا سید نورخدا برای دوست دانشگاهیش که بعد از 23 سال عید قربان به دست خانواده اش رسید. ملقب به شهید زنده وطن. شهید صبر در شامگاه چهارشنبه 28 صفر مصادف با 16 آبان 1397 به شهادت رسید... ارسالی خانواده شهید
🍃او را به عاشقی می‌شناختند. عاشقی برای ارباب. یک محله بود و یک علمدار. 🍃انگار نمی شود از کنار این دریایِ بگذری و خیس نشوی و محال است خیس شوی و غرق نشوی! عباس هم از غرق شدگانِ در دریایِ عشق است. و دستِ نوازشش بر سر یتیمان، درد بی‌پدری را کمتر می‌کرد. 🍃بعد از سربازی، در رشته "تربیت کودک" دانشگاه علامه طباطبایی مشغول شد تا بانگِ او را به سمت و سوی خود کشاند. 🍃وقتی امام(ره) خاکِ وطن را با قدومش معطر کرد، عباس از آنهایی بود که جانش را برای محافظت از امام بر دست گرفته بود. بعد ها که قرعهِ سرنگونی به نامِ افتاد، عباس اولین نفر بود که وارد ساختمان شد. 🍃گویی این همه را وامدار نامش است. عباس آقایی که در شجاعت زبانزد است عباس‌گونه اش او را به خاکِ کشاند و نمک‌گیرِ وادیِ عاشقان شد. در عملیات صورتش مجروح شد اما پس از چندی دوباره رهسپارِ جبهه بود. 🍃در سال ۶۲، مَحرَمِ حریمِ یار شد! به رفت. مادر می‌گوید: "از حج که باز گشت، گفتم: عباس! خوش به حالت که رفتی و خانه خدا را زیارت کردی" گفت: خیلی دلم می خواهد ملاقات و زیارت خدا نصیبم شود. 🍃باید خالص باشی و برای نه از جان که از دل بگذری تا تو را بخرد. مثل عباس! رها از همه دلبستگی‌ها، در گوشِ یار سخن از می‌گفت. تا که در نیمه شبی، در پنجوین، ترکشِ سرگردانِ یک خمپاره در جانش آرام گرفت. ۴ بال پروازی شد تا در بیکرانِ آسمان، به محضرِ برسد🕊 ؛ پرستویِ خوش رقصِ آسمان❤️ ✍نویسنده : 🌺 به مناسبت سالروز 📆تاریخ تولد : ۵ بهمن ۱۳۳۳ به گفته مادر شهید در شناسنامه ۵ مرداد ۱۳۳۳ 📆تاریخ شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۶۲. پنجوین 📆تاریخ انتشار: ۵ مرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار : بهشت زهرا
طرح به مناسبت سالروز تولد شهید عباس ورامینی💐
👆خاکریز خاطرات ۲۶۰ 🌺 رفتارِ جالبِ فرمانده‌ی شهید در میدانِ‌جنگ 🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت می‌کنیم
📝 متن خاکریز خاطرات ۲۶۰ 🌺 رفتارِ جالبِ فرمانده‌ی شهید در میدانِ‌جنگ در عملیاتِ بازی‌دراز هلی‌کوپترهایِ بعثی مستقیم به سنگرِ بچه‌ها شلیک می‌کردند. اوضاع وخیم شده بود. یکی رفت سراغِ فرمانده‌مون (شهیدوزوایی) و با ناراحتی گفت: پس این نیروهایِ کمکی چرا نمیان؟ چرا بچه ها رو به کشتن میدی؟ دیدم شهید وزوایی سرش رو به سمتِ آسمان گرفت و با صدایِ بلند این آیه رو خوند: أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ ... بچه ها هم با فرمانده این آیه رو فریاد زدند. یهو دیدم یکی از هلی‌کوپترهایِ بعثی اشتباهی تانکِ خودشون رو زد. چند لحظه بعد دو تا از هلی‌کوپترهایِ بعثی با هم برخورد کرده و منفجر شدند... 🌹خاطره‌ای از زندگی سردار شهید محسن وزوایی 📚منبع: سالنامه یاران ناب ۱۳۹۱ 🇮🇷
وقتی در گرمای تابستان آن‌ هم زیر رگبار تیر و خمپاره و گلوله ؛ خوردن یک کمپوت اهدایی از سمت مردم به قولی «جیگرت رو حال میاره» ....
🍐 کمپوت ... کمپوت‌ ها از محبوب ترین خوراکی‌ های جبهه بودند. کمپوت گیلاس و گلابی خاطر خواه بیشتری داشت. توی گرمای تند و سرمای تیز، قند و فشار خون رزمنده‌ها می‌افتاد و هیچ چیز مثل کمپوت هایی که کارخانه‌ها آن روزها شهدش را شیرین‌تر و قوطی‌ها را سنگین‌تر تولید می‌کردند تا سهم‌شان را ادا کنند، قوت رفته را به جانِ رزمنده بر نمی‌گرداند. قوطی خالی کمپوت ها هم گلدان سنگرها می شد یا «هدف نشان» تمرین تیراندازی برای رزمنده های تازه وارد.....
مردان غیور قصه‌ها برگردید ...
27 تیر ماه سالروز پذیرش قطعنامه‌ 598
شوخی با امدادگران ... یک‌ بار کـه با یکی از امـدادگـرهـا ، برانـکاردِ لوله شده‌ای را برای حمل مجروح باز کردیم، چشم‌مان به عبارت حمل بار بیش از ۵۰کیلو ممنوع افتاد.از قضا مجروح نیز خوش هیکل بود. یک نگاه به‌ او و یک نگاه به‌عبارت داخل برانکارد می‌کردیم. نه می‌توانستیم بخندیم و نه می‌توانستیم او را از جایش حرکت بدهیم. بنده خدا این مجروح نمی دانست چه بگوید. بالاخره حرکت کردیم و در راه، کمی می‌آمدیم و کـمی هـم می خندیدیم .افراد شـوخ طبـع ، دست از برانکـارد خون آلود حملِ مجروح هم برنداشته بودند .
گربه‌های عرب ... در فاو گربه زیاد بود ... یک روز یکی از این گربه‌ ها به پایین خاکریز آمده بود، ما بخاطر اینکه گربه ترکش نخورد و بلایی سرش نیاید ، می‌گفتیم: « پیشته ، پیشته » در همین لحظه، علیرضا کوهستانی هم آمد، تا دید دارم گربه را پیشت میکنم، و گربه هم به حرف من توجهی نمی کند، گفت: « رضا جان ! مثل این که فراموش کردی تویِ عراق هستیم و این گربه هم عراقی هست، ببین تکان نمی‌ خورد، حرفت را نمی‌ فهمد تو باید عربی باهاش حرف بزنی، باید بگویی: « الپیشت ـ الپیشت » :) راوی : رضا دادپور رزمنده بهداری لشکر۲۵ کربلا
وقتی جنگ شیرین می‌شد! با بستنی‌های حصیری‌ خاطره ...
دل‌هایی که در مسیر عاشقی کـم بیاورنـد می‌میرنـد ....
بر غربت این پیکرهای جامانده چه شب‌ ها و روز ها که خاک، باد، باران ، و ستاره‌ها ... مرثیه ها خواندند و بسا همسفران ! که نوحه سر دادند : " خجل از روی تو در این دشتم " "حلالم کن که بی تو برگشتم "
یادی کنیم از بخور بخورهای جبهه ها چه راحت تیر و ترکش می‌خوردن .!!
|۵ مرداد ۱۳۶۷؛سال‌روز عملیات مرصاد منافقان به قصد تهران حرکت کردند اما در ۳۴ کیلومتری کرمانشاه با شکستی مفتضحانه میدان را خالی کردند پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ مردم آن روز به میدان آمدند و کسی از جنگ خسته نبود...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 | عملیات مرصاد، حماسه ارتش صیاد 📆 ۵ مرداد، سالروز عملیات غرورآفرین مرصاد
شهید علی شیرازی صیاد شیرازی اهل روستای درگز از توابع خراسان، در چهارم خرداد ماه سال 1323 از مادری با اصالتی نائینی و پدری اهل # قشقایی متولد شد. پدرش بعدها به عضویت ژاندارمری درآمد و مدتی بعد نیز به ارتش پیوست. «چون ما از تیره عشایر هستیم، قبلا به ایشان «زیادخان» می‌گفتند. نام پدر بزرگ ما «صیادخان» بود و اصالتا تیره عشایر ما مربوط به تیره «اخت افشار» است که در سرزمینی بین فارس و کرمان امتداد دارد. پدر من در 12 سالگی به همراه برادرانش به درگز کوچ می‌کنند. همان جا ازدواج می‌کند و من نیز در همان جا متولد می‌شوم.» نگین درخشان در دفاع از ایران و تشیع دلم برای صیادم تنگ شده قرار بود صبح روز عید غدیر برود خدمت آقا و درجه سرلشکری اش را بگیرد. همه تبریک گفتند خودش می گفت: «درجه گرفتن فقط ارتقای سازمانی نیست وقتی آقا درجه را روی دوشم بگذارند، حس می کنم از من راضی هستند. وقتی ایشان راضی باشد امام عصر (عج) هم راضی اند. همین برایم بس است. انگار مزد تمام سال های جنگ را یکجا بهم داده اند.» صبح روز بعد از خاکسپاری، خانواده اش نماز صبح را خواندند و از آن طرف رفتند بهشت زهرا(س)، سر قبر صیاد، اما پیش از آنها کس دیگری هم آمده بود، آقا که فرمودند: «دلم برای صیادم تنگ شده، مدتی است ازش دور شده ام.» #قشقایی علی صیاد ، صیادی که مزدوران را خفت داد. تیز چنگی بر بالای تنگه مرصاد