eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.5هزار عکس
11.2هزار ویدیو
177 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
.... لبهای شهید تکان می خورد و می گوید:" "... وقتی جنازه شهید را آوردند من اصلاً توی این دنیا نبودم و نمی خواستم قبول کنم مادرم می گفت: وقتی بالای سر شهید بودم دیدم شهید سوره کوثر را می خواند مادرم می گفت: اول فکر کردم اشتباه می کنم بعد که دقت کردم دیدم لبهای شهید تکان می خورد و می گوید:" انا اعطیناک الکوثر".... به روایت همسر شهید شهادت: کربلای4 _گلزارشهدای کرمان
: سلام ما . . . بر این پارہ هـای تن ملت ڪہ مونسی جز نسیم صحرا و هـمدمی جز مادرشان حضرت زهـرا ندارند
صبح نخستین روز عملیات والفجر ۸ ؛ عبور رزمندگان از باتلاق های حاشیه رودخانه اروند ... ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ عکاس : علیرضا رجائیه 💠
در ساعت ۲۲:۱۰ روز ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ با رمز «یافاطمةالزهرا» با هدف تصرف فاو و تهدید بصره به فرماندهی سپاه پاسداران در منطقه‌ی خسروآباد تا راس‌البیشه اجرا شد و تا نهم اردیبهشت ادامه داشت . نیروهای سپاه و ارتش با غافلگیری دشمن از اروندرود عبور کرده و شبه جزیره فاو در جنوب عراق را به اشغال خود درآوردند. این عملیات آبی خاکی و از موفق‌ترین عملیات‌های جنگ ایران و عراق بود که طی آن دسترسی عراق از آب‌های خلیج فارس قطع گردید.
نام و نام خانوادگی : بهنام محمدی متولد : 12 بهمن 1345 شهادت : 28 مهر 1359 زندگی بهنام محمدی بهنام در منزل پدر بزرگش در خرمشهر به‌ دنیا آمد. ریزه بود و استخوانی اما فرز چابک بازیگوش و سرزبان دار.   شهریور 1359 شایعه حمله عراقی ها به خرمشهر قوت گرفته بود خیلی ها داشتند شهر را ترک می کردند کسی باور نمی کرد که خرمشهر به دست عراقی ها بیفتد اما جنگ واقعاً شروع شده بود بهنام که فقط 13 سال سن داشت، تصمیم گرفت بماند. او مردانه ایستاد.هم می جنگید هم به مردم کمک می کرد.  بهنام محمدی نوجوان 13-12 ساله‌ای بود که در تمام روزهای مقاومت از 31 شهریور تا 28 مهر 59 در خرمشهر ماند.ناگهان بچه ها متوجه شدند که بهنام گوشه ای افتاده است و از سر و سینه اش خون می جوشید پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود و چند روز قبل از سقوط خرمشهر شیر بچه دلاور خوزستانی بالاخره در 1359/7/28 پر کشید.این کبوتر خونین بال در قطعه شهدای کلگه شهرستان مسجد سلیمان شهر آبا و اجدادش مدفون است. در سال 1389 طی یک مراسم باشکوه و با شرکت مسئولان و مدیران استان خوزستان و هزاران نفر از اهالی شریف شهرستان مسجد سلیمان ، مزار مطهر این شهید بزرگ به قطعه شهدای گمنام در ورودی شهر مسجد سلیمان انتقال یافت.وصیت نامه شهید بهنام محمدی بسم الله الرحمن الرحیم من نمیدانم چه بگویم. من و دوستانم در خرمشهر می جنگیم به ما خیانت می شود. من می خواهم وصیت کنم , هر لحظه در انتظار شهادت هستم . پیام من به پدر و مادر ها این است که بچه های خود را لوس و ننر بار نیاورید از بچه ها می خواهم امام را تنها نگذارند و خدا را فراموش نکنند . به خدا توکل کنند . پدر و مادرها فرزندان خود را اهل مبارزه و جهاد در راه خدا بار بیاورید. 
در ساعت ۲۱:۳۰ روز ۱۷ بهمن ۱۳٦۱ ، با رمز «یا الله، یاالله ،یاالله » به همت سپاه پاسداران و ارتش و به فرماندهی سپاه در شمال چزابه ، با هدف تصرف پل غزيله و پیشروی بسوی العماره و تهدید آن به اجرا درآمد و تا ۲۱ بهمن‌ماه ادامه داشت و علی‌رغم ضربات مهلک به نیروها و تجهیزات دشمن این عملیات به علت مهندسی موانع در منطقه توسط عراقی‌هـا و وضعیت خاص جغرافیایی منطقه با عدم موفقیت رزمندگان در دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده همراه شد و با تلفات سنگین پایان یافت. 💠
بـازو و پهلـویِ عشـاق شما خونـی بود ؛ بس که بودند به یادت شهدا . . .
باز هم شکر خدا داغ شما شیرین است داغ سخت است ولی اوج مصیبت این است فرض کن فرض! فقط فرض کن این مسئله را پیش نعش پسرت گوش کنی هلهله را... . پ.ن: وداع مادر شهید عبدالعلی حسنی با استخوانهای فرزند صلی الله علیک یا زهرا(س)
📌کارشکنی منافقین در روز ورود امام به کشور
آن نفس که شد عاشق اماره نخواهد شد..... 🌸🕊🌸🕊🌸🕊
میرسد بوی چادر خاڪی از ڪنار تمام پیڪرهـا فاطمیه ، شلمچه این ایام صحنه‌ی ڪوچه بود معبرها ۱۳۶۵ ۵
نمیدانم چه سودائی به سر داشت به دوشش کوله باری از سفر داشت قدم در کوچه باغ می زد به جان خویش داغ عشق می زد چه عشقی؟ عشق مولایش که بوسد تربت سبز به امیدی کز آن گُل کام گیرد بگرید تا دلش آرام گیرد... ماووت عراق، ۱۳۶۶ پل معلق شهید کلهر
📸واکنش امام خمینی به درخواست انحلال ارتش 🔹روايتي از فضل‌الله فرخ
📖✒من خیلی از اقسام قرائت‌های قرآن را که الان هست، گوش نمی‌کنم، چون موسیقی بر محتوایش غالب است و صورت موسیقی دارد، نه صورت قرآن. خیلی از چیزهایی که الان وجود دارند، اصلا قابل گوش دادن نیستند و بهتر است -یعنی پیشنهاد می‌کنم- گوش ندهید. حکم شرعی نمی‌دهم، پیشنهاد می‌کنم گوش نکنید. چون در آنها موسیقی اصل است، نه قرآن. این یک حساب خیلی ساده است و حساب فقهی هم نمی‌خواهد. اگر دیدید موسیقی بر محتوا غلبه دارد، گوش نکنید، برای این‌که باعث گناه می‌شود. "شهید آوینی" ✅
پیروزی بر شیطان درون... خداوندا من را راهنمایی کن، نمی‌دانم این شیطان درونم از من چه می‌خواهد؟ من دردم را به چه کسی بگویم و این مشکلات و غم و غصه‌ام را روی چه کسی خالی کنم؟ به روی مادر دل‌سوخته‌ام، به روی برادرم که خود از من بدبخت‌تر است یا به روی خواهرم؟ پروردگارا این‌ها هیچ کدام قادر به حل مشکل من نیستند. پروردگارا تو خود عاقبت من را به خیر کن، قسمت می‌دهم به احترام سیدالشهدا این مشکل را تو خودت حل کن. غیر از تو کسی را ندارم که اینطور به من نزدیک باشد. به امید پیروزی بر شیطان درون. برگی از دفتر خاطرات شهادت: عملیات والفجر۱۰
شیپور جنگ . . . تو را رسانده به قله مردانگی ؛ و تاریـخ در سینه‌کشِ رسیدن به قلـه وامانـده ..! 📥
او دشمن را با دیدۀ حقارت می نگریست، اما در برنامه ها و طرح ریزی عملیات، بسیار دقیق، هوشیار و نکته سنج بود... احساس مسئولیتی که نسبت به بچه های بسیجی داشت، باعث شده بود مسیرهای شناسایی شده را خودش شخصاً ببیند و بررسی کند وقتی بچه ها مانع رفتنش در مسیرهای شناسایی می شدند، می گفت: «اگر خطری مرا تهدید کند، بهتر از این است که شب عملیات عده ای از رزمندگان، مجروح یا شهید بشوند» لذا لحظه ای درنگ نمی کرد... در طول عملیات فتح المبین هر جایی از محور دشت عباس که مشکلی پیدا می آمد و یا وقفه ای در عملیات ایجاد می شد، هر چقدر هم که آتش سلاح های دشمن سنگین بود، ضمن حضور در آنجا با درایت و شجاعت، گره از کار عملیات باز می کرد... منبع: کتاب احمد متوسلیان هستم؛ صفحه ۲۰۰ راوی: غلامرضا کاج، از رزمندگان دزفول منبع تصویر: سایت «دفاع پرس» سردار سرلشکر پاسدار ۲۷محمدرسول‌الله
اماما ؛ تو قَلب ها را فتـــــح ڪردی قبل از آنڪہ انقلاب ڪنی . . .
باران و باد و برف و زمستان بهانه‌اند ، این شهر را نبودِ تو سرد می ڪند اسارت: ۱۳۹۴/۱۰/۰۱ شهادت: ۱۳۹۵/۱۱/۱۵ رجعت : ۱۳۹۶/۰۳/۱۲
پدر و مادر عزيزم سعی ڪنيد روضہ حضرت زهرا(س) را هر سالہ و طبق سال های قبل بگيريد ... و نگذاريد چراغ اين خانہ خاموش شود؛ زيرا برڪت زندگی و خانہ است .
امشبی را ڪہ دلم محو تماشای تـو بـود در پَسِ پنجره ی چشمِ ترم جای تو خالی . . .
: یٰا سَریعَ الرّضا إِغْفِر لِمَنْ لا یَملڪُ الّا الدّعاء ای خدایی کہ زود از بنده ات خشنود می شوی ببخش ڪسی را کہ جـز دعــا چیـزی را نـدارد . . . شب خوش
یک روز همان‌طور که سرگرم کار روی نیروهای گردان حمزه در محوطه‌ دوکوهه بودیم، حاج احمد از راه رسید. او می‌خواست با محک زدن بچه‌ها بفهمد که آموزش‌های ما تا چه اندازه توانسته برای آنها مثمر ثمر باشد؛ به همین منظور، به یکی از بچه بسیجی‌ها گفت «برادر جان، شما بیا و برای من توضیح بده که ظرف این مدت چه آموزش‌هایی دیدین؟» آن بنده‌ خدا با دیدن حاج احمد و هیبت خاص او، دست و پایش را گم کرده و نتوانست توضیحات قابل قبولی ارائه دهد. وقتی او از تشریح محورهای آموزشی عاجز ماند، حاجی خیلی عصبانی شد، طوری که بلافاصله دستور داد، او روی زمین سیمانی میدان صبحگاه سینه خیز برود. بعد از اینکه تنبیه تمام شد، حاج احمد جلو رفت و او را در آغوش گرفت، صورتش را بوسید و گفت «برادر جان، تموم این سخت گیری‌ها به خاطر اینه که می‌خوایم توی عملیات، حتی المقدور کمترین تلفات رو داشته باشم. منم شما رو تنبیه نکردم، کمی تمرین دادم». ظهر، وقت ، دیدم حاج احمد وضو گرفت و رفت پشت سر همان بچه بسیجی ایستاد و به او اقتدا کرد. نمازش را خواند. او با این کار، ضمن زیر پا گذاشتن غرور خود، به همه ما درس خوبی آموخت."
: شهـادت ؛ خطِ پایان عاشقی است شهـادت ، آخرین مقام قرب است کہ احرار را فقط بدان راہ می دهند و لا غیر . . . #
مهتاب برفت و صبحدم باز رسید خورشید رُخت بر منِ دیوانه دمید برخیز و بخند و دست افشانی کن باید که ز باغ عمر خود، عشق بچید