فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🎥 کلیپ تاریخی اعطای درجه؛
🌷 به شهیدان:
❁ شهید احمد کاظمی
❁ شهید نورعلی شوشتری
❁ شهید قاسم سلیمانی
👤 به سرداران:
● اسماعیل قاآنی
● محسن رضایی
● محمدباقر قالیباف
👈 توسط فرمانده معظم کل قوا؛ امام خامنهای مُدظلهالعالی در تاریخ ۱۳۶۹/۱۱/۲۹
🌷 اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی / دانشنامه و مرکز اسناد:
💢 #امام_سر_ناصر_را_بوسید
.
▫️همسر شهید : ايشان علاقه زيادی به ولايت و رهبری داشتند...بعد از ازدواج ما ،ايشان به تهران رفتند تا با امام ملاقات کنند . اما در آنجا به او اجازه ديدار را از نزديک ندادند ولی او با اين وجود دو روز تمام در پشت درب بيت رهبری بدون آب و غذا نشستند تا اينکه يکی از ياران امام نزد امام رفتند وبه او گفتند که يک بسيجی برای ديدن شما آمده و دو روز است که برای ملاقات خصوصي پافشاري کرده و پشت درب مينشيند . امام دستور داد که او را نزدش ببرند.
ناصر موفق شد با امام ملاقات خصوصي داشته باشد . امام سر ناصر را بوسيد و سخنی زير گوشش گفت که شهيد آن را به هيچ کس بازگو نکرد.
ناصر بهترين رزمنده در جبهه معرفي شد و از امام جمعهی اهواز انگشتری هديه گرفت .که روی عقيق آن نوشته بود:
روح منی خمينی بت شکنی خمينی✨
.
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#گردان_حمزه_سیدالشهدا
🔹️ محل استقرار بهداری و درمانگاه لشکر در سمت راست ورودی پادگان، نزدیک چادر فرماندهی بود.
در چادر بودم که آقا مهدی درجلو چادر تدارکات بهداری مرا صدا کرد.
یک گونی را با یک دست گرفته بود و تکه نانی از داخل آن برداشت، تا آخر قضیه را خواندم.
سلام کردم، جواب سلامم را داد و تکه نانی را ا به من نشان داد و گفت: برادر رحمان! این نان را می شود خورد؟!
گفتم: بله، آقا مهدی می شود.
دوباره تکه نان دیگری را از داخل گونی بیرون آورد و گفت: این را چطور؟ آیا این را هم می شود استفاده کرد؟
من سرم را پایین انداختم. چه جوابی می توانستم بدهم؟
آقا مهدی ادامه داد و گفت: الله بنده سی... پس چرا کفران نعمت می کنید؟
آیا هیچ می دانید که این نانها با چه مصیبتی از پشت جبهه به اینجا می رسد؟
هیچ می دانید که هزینه رسیدن هر نان از پشت جبهه به اینجا حداقل ده تومان است؟ چه جوابی دارید که به خدا بدهید؟
بدون آنکه چیز دیگری بگوید سرش را به زیر انداخت و از چادر تدارکات دور شد و مرا با وجدان بیدار شده ام تنها گذاشت.
◇منبع: کتاب «خداحافظ سردار»
#شهید_مهدی_باکری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
45.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید دهه ی هشتاد
سرباز مرزبانی شهید معین قدمیاری متولد ۱۳۸۲
شهیدی که خودش مدام از شهادت حرف میزد و خانواده خود آماده برای شهادتش میکرد اما هیچ کس جز خودش آن را جدی نمی گرفت 🥺ومادرش ناخواسته دوروز به شهادتش به حرم امام رضا علیه السلام می رود وبرای جیگر گوشه اش نماز حاجت می خواند وبا گریه و التماس از امام رضا علیه السلام می خواهد هرآنچه که در دل پسرش هست به آن برسد و حاجت روا شود سرانجام دعای مادر مستجاب شد بعد دوروز خبر شهادت پسرش امد🥺🥺این شهید عزیز نظر کرده امام رضا علیه السلام بود یکی از خدام امام رضا علیه السلام پیش خانواده شهید آمد و خوابش رو تعریف کرد درس شب قبلش که قرار بود برای آخرین بار شهید را به پابوسی و زیارت امام رضا علیه السلام بیاورند خواب دیدم آقا امام رضا علیه السلام می فرماید فلانی برخیزید و آماده باشید فردا من مهمان دارم شهیدی بنام قدمیاری برخیزید و آماده استقبال باشید😭😭😭
شهید معین قدمیاری
#حزب_الله_زنده_است
#شهید_سید_حسن_نصرالله
#وعده_صادق
#لبنان
#سید_حسن_نصرالله
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️سلام بر او که میگفت:
باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده ایم و شیعه به دنیا آمده ایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم.
#شهیدمحمودرضابیضائی
#یادشهداباصلوات
#حزب_الله_زنده_است
#شهید_سید_حسن_نصرالله
#وعده_صادق
#لبنان
#سید_حسن_نصرالله
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅
📌 دنبال اسم و رسم باشیم باختیم!
🔹 وقتی حسین به خانه آمد، از درجه و این حرفها پرسیدم. گفت: «درجهی خوب و ممتاز رو #شهدا گرفتن.
◇ من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجهی اونا که یه درجهی #خدائیه برسیم.
◇ اگه بخوایم برای خودمون اسم و رسم درست کنیم که باختیم!»
📚 برگرفته از کتاب خداحافظ سالار خاطرات پروانه چراغ نوروزی؛ همسر سرلشکر پاسدار #شهید_حسین_همدانی
📖 ص ۲۶۰
#شهید_حسین_همدانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅
#به_پدرمادرت_چی_بگم ؟ 😔
☆
♡
● #احمد ابلاغ کرده بود کسی حقی سیگارکشیدن ندارد. سیگاریها رعایت میکردند و جلوی احمد سیگار نمیکشیدند. یک آن احمد فهمید بوی #سیگار میآید. رد آن را زد و دید نوجوانی لب سکّو نشسته و سیگار میکشد. یک کشیده خواباند زیر گوشش و پسرک نقش بر زمین شد و گریهاش گرفت.
- چرا منو میزنی؟ به تو چه مربوطه؟؟ چهکارهای تو؟؟؟ الآن میرم پیش برادر احمد میگم چه برخوردی باهام کردی...!
انگار آب سردی روی احمد ریخته باشن، کمی شل شد.
- میدونی اگه برادر احمد میومد و تو رو توی این وضع میدید، ده برابر بدتر از من برخورد میکرد؟!! تو رو سالم تحویل دادن، حالا سیگاری تحویل بگیرن!!؟؟؟ عیب نداره؛ تو برو شکایت منو بکن، منم میگم سیگار کشیدی. اون خودش بین ما تصمیم میگیره؛ اما من باهات میخوام معامله کنم.
- چه معاملهای؟
تو به احمد نگو، منم نمیگم سیگار کشیدی.
سرش را به نشانه تایید تکان داد.
در همین حین، یکی آمد پیش احمد.
- برادر احمد، ماشین حاضره.
- چی؟ تو خود برادر احمدی؟
پسرک بغضش ترکید و زد زیر گریه.
- چرا بهم نگفتی خود برادر احمدی؟؟
پرید بغل احمد و همدیگر را در آغوش کشیدند. احمد محکم او را به سینه خود چسباند و در حالیکه نوازشش میکرد:
- تو عزیز ما هستی. منو حلال کن. دست خودم نبود. تو امانتی دست ما. اگه سیگاری بشی و برگردی، اونوقت پدر مادرت میگن اینم سوغات جبههشون!!!...قول بده دیگه نفهمم و نشنوم جایی سیگار کشیده باشی! باشه؟
پسرک درحالیکه هنوز میگریست:
- غلط کردم! بیجا کردم! بازم منو بزن. من دیگه دست به سیگار نمیزنم!
☆
♡
● به روایت سعید طاهریان مندرج در کتاب خواندنی و ارزشمند #میخواهم_با_تو_باشم با اختصار و تخلیص از صفحات ۷۰ و ۷۱.
☆
♡
#احمد_متوسلیان
#حاج_احمد_متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#متوسلیان
#حاجی_متوسلیان 💕🌸💕
🌸 عقب عقب می رویم
حاج صادق آهنگران
💠 در کشور ما هر برنامه ای که عمومی شده و در سطح کشور فراگیر می شود داستانهای طنزی هم درباره ی آن پرداخته و در سطح جامعه منتشر می گردد.
💠 نوحه هایی هم که من می خواندم از این قاعده مستثنی نبود و برای بعضی از نوحه ها شعرهای طنزی هم ساخته می شد مثلاً برای نوحه ی
بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت
از کنار مرقد آن سر جدا باید گذشت
شعر طنزی با این کیفیت ساخته بودند:
بهر آزادی شوش از مولوی باید گذشت
از کنار دکه ی احمد یخی باید گذشت
و نمونه هایی از این قبیل حتی این شوخی ها به جبهه ها هم رسیده بود.
💠 مثلاً هر وقت در عملیاتی عدم الفتح و عقب نشینی داشتیم وقتی کمی جلو می رفتم تا ببینم اوضاع از چه قرار است بعضی از رزمندگان که در آن شرایط روحیه خوبی داشتند و شوخ بودند به محض اینکه مرا می دیدند می خواندند: به کربلا می رویم عقب عقب می رویم که این طنز مربوط می شد به نوحه ی سوی دیار عاشقان رو به خدا می رویم.
#طنز_جبهه
#دفاع_مقدس
#فرماندهتون_از_کار_افتاده 😂
ꈹ
〠
⌬ در سفر حج سال ۱۳۶۰، من در بعثه و واحد هلال احمر مشغول خدمت بودم. گاهی که فرصتی پیش میآمد، سری به #حاج_احمد و #حاج_همت میزدم. آنروز، برای دیدن آنها به چادری که در مشعرالحرام داشتند رفتم. #احمد تا مرا دید، گفت: «مجتبی، بیا ببین این پام چی شده؟»😦
انگشت شصت پایش کمی زخم شده بود، امّا شکل خاصی نداشت. گفتم: «یه زخم سطحیه؛ چی شده؟»😌
به جای او، حاجهمت در حالیکه تسبیحی دور انگشتش تاب میداد، گفت:
«این فرماندهٔ شما دیگه از کار افتاده شده! پیرمرد نتونست از کوه بالا بیاد، افتاد و پاش زخمی شد!»🤪
حاجاحمد شاکی شد و گفت: «هیچم اینطور نیست! تقصیر تو بود! گفتم از اون صخره بالا نرو، رفتی؛ منو هم دنبال خودت کشوندی!»😒
حاجهمت پوزخندی زد و با لحن لجدرآری گفت: «حالا لازم نیست جلوی نیروت قیافه بگیری پیرمرد!»😐
آقا! یکی این بگو، یکی آن بگو! آرامآرام بحثشان بالا گرفت که یک مرتبه احمد با کف دست به دیواره چادر کوبید و داد زد:
- داری اشتباه میکنی برادر من!😠
با فریاد او، همهمه درون چادر خوابید و تمام سرها به طرف آن دو برگشت. احمد سرخ شده بود و همت با لبخند و خونسردی کیف میکرد.😁 صدای یکی را شنیدم که گفت:
- باز این دوتا دعواشون شد!😏
ظاهراً بار اولی نبود که به هم میپریدند؛ بعد از چند دقیقه هم همه چیز به حالت عادی برمیگشت و فراموششان میشد!🙂
☆
♡
- به روایت حسین شریعتمداری و مجتبی عسگری، صفحات ۷۲ و ۷۳ کتاب #میخواهم_با_تو_باشم
ꙮ
ꙮ
#احمد_متوسلیان
#حاج_احمد_متوسلیان
#متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#حاجی_متوسلیان 💕🌸💕
۲۴ مهرماه ۱۳۵۹
خاکسپاری اولین شهید ارمنی دوران دفاع مقدس
📷 شهید زوریک مرادی مسیحی(مرادیان)🌷
شهادت: ۱۹ مهر ماه ۵۹
شهید #زوریک_مرادی (مرادیان) اولین شهید نظامی ارمنی در دوران ۸ سال دفاع مقدس بود. او تنها فرزند پسر خانواده بود و در هفتم تیرماه ۱۳۳۹ در تهران چشم به جهان گشود. در سال های تحصیلی دوران ابتدایی در دبستان «ساهاکیان» با اینکه به اتفاق والدین و چهار خواهرش در یک اتاق زندگی می کرد ولی همیشه شاگرد اول بود. تحصیلات دوره راهنمایی و متوسطه را در دبیرستان ارامنه «کوشش داوتیان» ادامه داد اما با وجود قبولی در امتحانات اعزام به خارج، در عین ناباوری خویشاوندان و دوستان سال آخر دبیرستان را ناتمام گذاشت و چند ماه پیش از شروع جنگ تحمیلی داوطلبانه عازم خدمت سربازی شد. شهید مرادی بعد از ۳ماه دوره آموزشی در «شاهرود» به لشکر ۶۴ ارومیه منتقل شد و سرانجام بعد از ۸ماه خدمت بر اثر اصابت ترکش خمپاره و مجروحیت شدید در تاریخ ۱۹ مهر۵۹ در جبهه پیرانشهر به شهادت رسید؛ آنهم حدود ۱۹روز بعد از شروع جنگ تحمیلی. پیکر اولین شهید نظامی ارمنیزوریک مردایان در ۲۴ مهر۵۹ در گورستان ارامنه در جاده خراسان بخاک سپرده شد
خدایا من در اختیار تو هستم ، هرکاری که می خواهی با من بکن ، قطعه قطعه ام کن ، مرا بسوزان خاکستر کن ، به باد امر کن که خاکسترم را از مغرب به مشرق پخش کند ولی هیچگاه مرا از خود جدا نکن .
🌹 #شهید_والامقام
🕊 #فرج_اله_دیده_بان
#سلام_به_دوستان_شهداء 🌹
#روزتان_شهدایی 🌹
مشغول آشپزی بودم
آشوب عجیبی در دلم افتاد
مهمان داشتم
به مهمان ها گفتم: شما آشپزی کنید من الان برمیگردم
رفتم نشستم برای ابراهیم نماز خواندم
دعا کردم، گریه کردم که سالم بماند و یک بار دیگر بیاید ببینمش
ابراهیم که آمد به او گفتم که چی شد و چه کار کردم
رنگش عوض شد و سکوت کرد
گفتم: چه شده مگر؟
گفت: درست در همان لحظه میخواستیم از جادهای رد شویم که مین گذاری شده بود
اگر یک دسته از نیروهای خودشان از آنجا رد نشده بودند میدانی چی می شد ژیلا؟
خندیدم...
با خنده گفت: تو نمیگذاری من شهید بشوم تو سدّ راه شهادت من شدهای... بگذر از من... 🥲
راوی: همسر شهید 💚
#شهید_محمدابراهیم_همت 🕊🌱
#یادشهداباصلوات
زبان اسرائیل بند آمد!
▪️پاتک سنگین قاآنی به تریبونهای ترور
🔹در یک هفته اخیر شبه رسانههای حامی رژیم صهیونیستی که با هدف عملیات روانی به نفع این رژیم فعال شدهاند حجم انبوهی از دروغها را درباره سردار قاآنی مطرح کردند.
🔹ابتدا گفتند او کشته {شهید} شده، بعد گفتند مجروح شده و در نهایت وقتی دیدند هیچ کنترل و حدودی برای اهانت مخاطب وجود ندارد، گفتند قاآنی به دلایل امنیتی توسط ایران بازداشت شده و زیر شکنجه هم سکته کرده است!
🔹شبه رسانه تروریستی اینترنشنال حتی بعد از حضور سردار قاآنی در مراسم تشیع پیکر شهید نیلفروشان در تهران نیز بازهم حاضر نشد خبری مبنی بر سلامت سردار قاآنی کار کنند و تنها به این واکنش که «سیمای جمهوری اسلامی هم زمان با تشییع نیلفروشان تصویری از قاآنی را نشان داده است.» اکتفا کرد.
🔹این رویکرد که اصطلاحاً «سینه خیز تا آخر» بهترین توصیف برای آن است، هرچه باشد فعل رسانهای نیست.
🔹اما این دروغها ابتدا از کجا آمد و سپس به چه نحو توسط اکثر رسانههای غربی و بعضاً عربی از جمله رویترز و نیویورک تایمز و العربیه و ایران اینترنشنال و بی بی سی و ... بازنشر شد؟
شهید مهدی رحیمزاده در سال ۱۳۴۳ش در شهرستان نجفآباد از توابع استان اصفهان چشم به جهان هستی گشود. او که نام زیبای آخرین پیشوای شیعیان را بر خود داشت، دوران کودکی را در سایه تربیتهای عالمانه خانواده سپری کرد، تا شاید در آینده سرباز روحالله (ره) گردد. هنوز دوران نوجوانی را به پایان نرسانده بود، که جنگ تحمیلی او را به سوی دیار نور کشاند و جبهه مأمن امنی برای دلتنگیهایش گشت. عشق و علاقه مهدی به دفاع از حریم کشور و توانائیهای بسیارش، باعث شد پس از شرکت در عملیات طریقالقدس، به سمت مسئول امور مالی لشکر زرهی ۸ نجف اشرف منصوب گردد. بعد از مدتی علاوه بر این مسئولیت، مدیریت داخلی لشکر و تبلیغات نیز به آن اضافه گشت. مهدی بارها در جبهه مجروح شد، اما هر بار مصممتر به مبارزه با دشمن بعثی پرداخت. سرانجام دلاور مؤمن جبهه جنوب پس از شرکت در عملیاتهای بسیار در تاریخ بیست و چهارم مهرماه سال ۱۳۶۶ هجری شمسی به خیل خلوتیان ملکوت و سوختگان عشق حق پیوست.
عبدالکریم دوست داشت به جبهه برود و راه برادرش و شهدا را ادامه دهد
اما ما مانع او میشدیم ، چون هم ،سن کمی داشت و هم بتازگی برادرش در لباس سربازی و حین ماموریت به شهادت رسیده بود
اما شوق او برای رفتن به جبهه ، باعث شد شناسنامه را دستکاری کند وخود را به مرکز آموزشی کازرون برساند ، و عازم جبهه شود
سرانجام عبدالکریم در عملیات بیت المقدس ۶ به منطقه عملیاتی حلبچه اعزام شد پس از مدتی حضور در جبهه از ناحیه پهلو و کتف مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و زخمی شد و در ۲۳ مهر ماه ۱۳۶۷ در بیمارستان به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
متولد:۱۳۴۹ ..... شهادت:۱۳۶۷
#شهید_عبدالکریم_بیپر
🕊