قسمت هفتم دعا-1587724241190.mp3
7.37M
📥#سحرهای_ملکوتی
🔅#دعای_ابوحمزه_ثمالی
(دعای ابوحمزه از فراز ۸۴ تا ۹۷)🔻
eitaa.com/kanale_behesht/5187
#قسمت_هفتم
@banoyealam
@kanale_behesht
.
#فهرست_صوت_سحرهای_ملکوتی
📝فهرست سحرهای ملکوتی
دعای ابوحمزه ثمالی
♦️#سحرهای_ملکوتی
▪️#قسمت_اول
▪️#قسمت_دوم
▪️#قسمت_سوم
▪️#قسمت_چهارم
▪️#قسمت_پنجم
🔸#قسمت_ششم
🔸#قسمت_هفتم
🔸#قسمت_هشتم
🔸#قسمت_نهم
🔸#قسمت_دهم
🔹#قسمت_یازدهم
🔹#قسمت_دوازدهم
🔹#قسمت_سیزدهم
🔹#قسمت_سیزدهم
🔹#قسمت_چهاردهم
♦️#قسمت_پانزدهم
♦️#قسمت_شانزدهم
♦️#قسمت_هفدهم
♦️#قسمت_هجدهم
🦋التماس دعاااا
『💕』 @kanale_behesht
کانال رگا @Rogaa - سید محمد باقر علوی تهرانی .mp3
14.42M
🎵 #صوت
۹۵ روز زندگانی #حضرت_زهرا
حجت الاسلام #علوی_تهرانی
#قسمت_هفتم 🔺
جزئیات حجمه اول به خانه حضرت زهرا
حتما گوش کنید!
🔰🔰🔰
@kanale_behesht
🔮#من_میترا_نیستم 🔮
🎀#قسمت_هفتم🎀
💙 فرزند ششم ✈️
چند سال بعد از تولد زینب، خدا یک پسر به ما داد. بابای مهران اسمش را شهرام گذاشت. دخترها عاشق شهرام بودند. او سفید و تپل بود.
خواهرهایش لحظه ای او را زمین نمی گذاشتند. قبل از تولد شهرام، ما به خانه ای در ایستگاه شش فرح آباد، نزدیک مسجد فرح آباد(قدس) رفتیم؛ یک خانه شرکتی سه اتاقه در ایستگاه شش، ردیف ۲۳۴.
در آن خانه واقعا راحت بودیم. بچه ها پشت سر هم بودند و با هم بزرگ می شدند. من قبل از رسیدن به سی سالگی، هفت تا بچه داشتم. عشق می کردم وقتی بازی کردن و خوردن و خوابیدن و گریه ها و خنده های بچه هایم را می دیدم.
خودم که خواهر و برادری نداشتم و وقتی می دیدم چهار تا دخترم با هم عروسک بازی می کنند، کیف می کردم. گاهی به آنها حسودی می کردم و حسرت می خوردم و پیش خودم میگفتم: «ای کاش فقط یه خواهر داشتم. خواهری که مونس و همدمم می شد.
مادرم چرخ خیاطی دستی داشت. برای من و بچه ها لباس های راحتی می دوخت. برای چهار تا دخترم با یک رنگ، سری دوزی می کرد.
بعدها مهری که خوش سلیقه بود، پارچه انتخاب می کرد و مادرم به سلیقه او لباس ها را می دوخت.
مادرم خیلی به ما می رسید، هر چند روز یک بار به بازار لین یک احمدآباد می رفت و زنبیلش را پر از ماهی شوریده و میوه میکرد و به خانه ما می آورد.
او لُر بختیاری بود و غیرت عجیبی داشت بدون نوه هایش، لقمه ای از گلویش پایین نمیرفت.
جعفر پانزده روز یکبار از شرکت نفت حقوق میگرفت و آنرا دست من میداد باید برای دوهفته دخل و خرج خانه را میچرخاندم .
از همین خرجی به مهران و مهرداد پول تو جیبی میدادم. آنها پسر بودند و به کوچه و خیابان میرفتند می ترسیدم خدایی نکرده کسی آنها را فریب بدهد و آنها را از راه به در کند.
برای همین همیشه در جیبشان پول میگذاشتم. گاهی پس از یک هفته ، خرجی خانه تموم میشد و من میماندم که به جعفر چه جوابی بدهم
📝
#آرشیو
فهرست رمان من میترا نیستم تا کنون👇
✅ #من_میترا_نیستم
▪️#قسمت_اول
▪️#قسمت_دوم
▪️#قسمت_سوم
▪️#قسمت_چهارم
▪️#قسمت_پنجم
▪️#قسمت_ششم
▪️#قسمت_هفتم
▪️#قسمت_هشتم
▪️#قسمت_نهم
▪️#قسمت_دهم
▪️#قسمت_یازدهم
▪️#قسمت_دوازدهم
▪️#قسمت_سیزدهم
▪️#قسمت_چهاردهم
▪️#قسمت_پانزدهم
▪️#قسمت_شانزدهم
▪️#قسمت_هفدهم
▪️#قسمت_هجدهم
▪️#قسمت_نوزدهم
▪️#قسمت_بیستم
🔹#قسمت_بیست_و_یکم
🔹#قسمت_بیست_و_دوم
🔹#قسمت_بیست_و_سوم
🔹#قسمت_بیست_و_چهارم
🔹#قسمت_بیست_و_پنجم
🔹#قسمت_بیست_و_ششم
🔹#قسمت_بیست_و_هفتم
🔹#قسمت_بیست_و_هشتم
🔹#قسمت_بیست_و_نهم
🔹#قسمت_سی
🔹#قسمت_سی_و_یکم
🔹#قسمت_سی_و_دوم
🔹#قسمت_سی_و_سوم
🔹#قسمت_سی_و_چهارم
🔹#قسمت_سی_و_پنجم
🔹#قسمت_سی_و_ششم
🔹#قسمت_سی_و_هفتم
🔹#قسمت_سی_و_هشتم
🔹#قسمت_سی_و_نهم
🔹#قسمت_چهلم
🔹#قسمت_چهل_و_یکم
🔹#قسمت_چهل_و_دوم
🔹#قسمت_چهل_و_سوم
🔹#قسمت_چهل_و_چهارم
🔹#قسمت_چهل_و_پنجم
🔹#قسمت_چهل_و_ششم
🔹#قسمت_چهل_و_هفتم
🔹#قسمت_چهل_و_هشتم
🔹#قسمت_چهل_و_نهم
🔹#قسمت_پنجاهم
🦋التماس دعا
📌کپی از تمامی مطالب با ذکر صلوات
⚘|❀ @kanale_behesht ❀|⚘
📝
#آرشیو
فهرست رمان من میترا نیستم تا کنون👇
✅ #من_میترا_نیستم
▪️#قسمت_اول
▪️#قسمت_دوم
▪️#قسمت_سوم
▪️#قسمت_چهارم
▪️#قسمت_پنجم
▪️#قسمت_ششم
▪️#قسمت_هفتم
▪️#قسمت_هشتم
▪️#قسمت_نهم
▪️#قسمت_دهم
▪️#قسمت_یازدهم
▪️#قسمت_دوازدهم
▪️#قسمت_سیزدهم
▪️#قسمت_چهاردهم
▪️#قسمت_پانزدهم
▪️#قسمت_شانزدهم
▪️#قسمت_هفدهم
▪️#قسمت_هجدهم
▪️#قسمت_نوزدهم
▪️#قسمت_بیستم
🔹#قسمت_بیست_و_یکم
🔹#قسمت_بیست_و_دوم
🔹#قسمت_بیست_و_سوم
🔹#قسمت_بیست_و_چهارم
🔹#قسمت_بیست_و_پنجم
🔹#قسمت_بیست_و_ششم
🔹#قسمت_بیست_و_هفتم
🔹#قسمت_بیست_و_هشتم
🔹#قسمت_بیست_و_نهم
🔹#قسمت_سی
🔹#قسمت_سی_و_یکم
🔹#قسمت_سی_و_دوم
🔹#قسمت_سی_و_سوم
🔹#قسمت_سی_و_چهارم
🔹#قسمت_سی_و_پنجم
🔹#قسمت_سی_و_ششم
🔹#قسمت_سی_و_هفتم
🔹#قسمت_سی_و_هشتم
🔹#قسمت_سی_و_نهم
🔹#قسمت_چهلم
🔹#قسمت_چهل_و_یکم
🔹#قسمت_چهل_و_دوم
🔹#قسمت_چهل_و_سوم
🔹#قسمت_چهل_و_چهارم
🔹#قسمت_چهل_و_پنجم
🔹#قسمت_چهل_و_ششم
🔹#قسمت_چهل_و_هفتم
🔹#قسمت_چهل_و_هشتم
🔹#قسمت_چهل_و_نهم
🔹#قسمت_پنجاهم
🦋التماس دعا
📌کپی از تمامی مطالب با ذکر صلوات
⚘|❀ @kanale_behesht ❀|⚘
نردبان بهشت
••📚🔗 [ #داستان] قسمت پنجم 🏴 از اون روز دیگه کارم شروع شده بود اوایل دو روز یا سه روز یه بار باهم چ
••📚🔗
[#داستان]
#قسمت_هفتم 🌾
دوهفته ای گذشته بود ازاولین دیدارمون
چت📱 ،تماس صوتی📞،تماس تصویری🤳 همچنان پابرجابود.
دیگه به عنوان یک دخترمذهبی خیلی ازخط قرمزهامو ردکرده بودم.
نمازم،قرآنم،خیلی اعتقاداتم برام بی اهمیت شده بود.😖
کارای شخصیم هم حسابی عقب افتاده بود
خونوادم شاکی بودن که چقدرگوشی دستت میگیری بسه دیگه❌
ولی سبحان شده بودهمه دنیاوزندگی من
صبح وشبم، شام ونهارم، عبادت واستراحتم😴📿😓
همه شده بودن سبحان
چندباری سوتی داده بودم وبه جای بردن اسم برادرم اسم اونامیگفتم😧
درکنار همه این مسائل میترسیدم خونوادم بفهمن.😱 اگه پدرم،مادرم،برادرم متوجه میشدن دیگه خیلی ناراحت میشدن😖
هزارتاقفل ورمزبودکه گذاشته بودم روگوشیم که کسی نتونه واردبشه🔒
سبحان ذهنموخیلی درگیرکرده بود ولی چیزی که بدتربود،نخوردن شرایط من وسبحان بود
اختلاف سنی خیلی کم مون،نداشتن شغل،اختلاف بعضی عقاید مهم بین من وسبحان وحتی خونواده هامون، مخالفت خونوادش بااصل ازدواجش تواین سن و.....
منم تواون مدت خواستگارای مختلفی داشتم که به خاطرعلاقه ام به سبحان همه شونوبه دلایل مختلف ردمیکردم.😖
چه موردهایی که میشد بیشتربهشون فکرکنم امابه خاطراین رابطه وبدون ذره ای فکرردمیکردم.😔
همه این ذهن مشغولی هاموجب این شدکه به سبحان بگم یک هفته نه زنگ بزنیم📱 بهم نه پیام📧 نه هیچی.یک هفته رهای رها باشیم
درست فکرکنیم به جوانب کاروهمه چیز رودرنظر بگیریم. اگه بعدیک هفته بازم نظرمون مثبت بود✅ ادامه میدیم.
یک هفته اندازه یک سال برام گذشت
تواون یک هفته حتی بعضیایه بوهایی هم برده بودن
درطی اون یک هفته هروقت اومدم به مسائل اشتباه وسخت رابطه فکرکنم،عشق موهوم سبحان جلوی همه چیز رومیگرفت.⛔
بعدیک هفته دیگه نتونستم دووم بیارم.بهش پیام دادم
*سلام میخوام ببینمت
_سلام اگه قراره جوابت منفی باشه همینجابگو.نمیخوام تو روم جواب ردبشنوم
*میخوام ببینمت حضوری فقط همین وتمام
دوباره همون مکان قبلی قرارگذاشتیم
من زودتررسیدم
بعدچنددقیقه رسید🚶🏻
🔘ادامه دارد...
☘@kanale_behesht
نردبان بهشت
. #داستان_دو_راهی #قسمت_ششم صبح حدود ساعت هفت بیدار شدم کش و قوسی به بدنم دادم و از روی تخت بلند ش
.
#داستان_دو_راهی
#قسمت_هفتم
رفتم سمت صندوق...
آستین هایم را بالاتر دادم میخواستم بدانم که واکنش آن دختر نسبت به تیپ من چیه...
ابروهایم را بالا انداختم و با غرور گفتم:
-سلام.
سرش را بالا آورد چشمانم گره به چشمان زیبایش خورد...
ابروهایم به حالت عادی برگشت...
لبخند ملایمی زد از روی صندلی اش بلند شد و گفت:
-سلام عزیزم.خوبی؟؟؟
آب دهانم را قورت دادم و گفتم:
-ممنون.
-پات بهتره؟؟؟
-آره خوبه، یکم درد میکنه ولی خوب میشه.
هرلحظه منتظر واکنشش نسبت به موهای بیرون ریخته و دستان پیدایم بودم، ولی او همچون کسی که چیزی نمی بینید... بدون توجه به تیپ من با من برخورد خوبی دارد...
مقنعه ام را عقب تر کشیدم ولی او باز هم با من رفتار خوبی داشت...
چادرش را روی سرش مستقر کرده بود صورتش هیچ گونه آرایشی نداشت ولی زیباییش چشم گیر بود...
بیسکویتم را طرفش گرفتم و گفتم:
-بفرمایین...
تصور می کردم که دستم را رد می کند اما یکی از بیسکویت هارا برداشت و گفت:
-ممنونم عزیزم.
نگاهش کردم و گفتم:
-سختت نیست؟؟
لبخندی زد ابروهایش را بالا انداخت و گفت:
-چی؟؟؟
دستم را بین موهایم بردم و گفتم:
-اینکه چادر سرته...
لبخندش عمیق تر شد و گفت:
-اگر چادرم نباشه سختمه.
-مگه میشه؟؟؟
-چادرم صدف منه...
اون لحظه منظورشو نفهمیدم، بهش گفتم:
-ولی من هیچوقت نمیتونم با چادر کنار بیام! واقعا سخته پوشیدنش، جمع کردنش.
این لبخند همیشگی روی لب هاش منو کفری می کرد...
گفت:
-نه اصلا سخت نیست...آدم وقتی چیزی رو دوست داشته باشه هیچ سختی نمی کشه...
لبخندی زدم و گفتم:
-موفق باشی...
چشم هایش را به نشانه ی تایید روی هم فشار داد و با لبخندی که زد گفت:
-همچنین...
#نویسنده_مریم_سرخه_ای
کپی بدون ذکر نام نویسنده ممنوع⛔️
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
💭کانال نردبان بهشت 👇
http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
نردبان بهشت
✨ بسم اللّه الرّحمن الرّحيم✨ 🌹شرح #حکمت8 🔴 #قسمت_ششم خطبه ۱۶۵ بند چهارم: بر فراز گردن طاووس به ج
✨ بسم اللّه الرّحمن الرّحيم✨
🌹 شرح #حکمت8
🔴 #قسمت_هفتم
🔻6. بررسی
⭕️ شگفتی خلقت مورچه:
موجود دیگری که حضرت به دقت و ظرافت در روزگاری که امکانات آزمایشگاهی و بررسی علمی مثل امروز نبوده است، اندام او را بررسی کرده اند مورچه است.
در خطبه ۱۸۵ ، بند سوم می فرمایند:
💥« به مورچه و کوچکی جثّه آن بنگريد، که چگونه لطافت خلقت او با چشم و انديشه انسان درک نمی شود،
💥نگاه کنيد چگونه روی زمين راه می رود و برای به دست آوردن روزی خود تلاش می کند. دانه ها را به لانه خود منتقل می سازد و در جايگاه مخصوص نگه می دارد،
💥 در فصل گرما برای زمستان تلاش کرده و به هنگام درون رفتن، بيرون آمدن را فراموش نمی کند.
💥روزی مورچه تضمين شده و غذاهای متناسب با طبعش آفريده شده است. خداوند منّان از او غفلت نمی کند و پروردگار پاداش دهنده محرومش نمی سازد، حتی اگر در دلِ سنگی سخت و صاف يا در ميان صخره ای خشک باشد.
💥 اگر در مجاری خوراک و قسمت های بالا و پايين دستگاه گوارش مورچه و آنچه در درون شکم او از غضروف های آويخته به دنده تا شکم و آنچه در سر اوست از چشم و گوش انديشه نمايی،
💥از آفرينش مورچه دچار شگفتی شده و از وصف او به زحمت خواهی افتاد. پس بزرگ است خدايی که مورچه را بر روی دست و پايش برپاداشت و پيکره وجودش را با استحکام نگاه داشت،
💥در آفرينش آن هيچ قدرتی خدا را ياری نداد و هيچ آفريننده ای کمکش نکرد. اگر انديشه ات را به کار گيری تا به راز آفرينش پی برده باشی دلايل روشن به تو خواهند گفت که آفريننده مورچه کوچک،
همان آفريدگار درخت بزرگ خرماست، به جهت دقّتی که جدا جدا در آفرينش هرچيزی به کار گرفته و اختلافات و تفاوت های پيچيده ای که در خلقت هر پديده حياتی نهفته است».
🎙حجت الاسلام #مهدوی_ارفع
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
『💕』@kanale_behesht
1_422958463.mp3
4.79M
#وظایف_منتظران
#قسمت_هفتم
🟢خواستن حوائج از امام عصر(عجلالله)
#ابراهیم_افشاری 🎙
┅✧❁☀️❁✧┅
#قسمتششم 👇🏻
https://eitaa.com/kanale_behesht/24089
نردبان بهشت
#قسمت_ششم 📛 گناهانی که مانع ورود انسان به بهشت میشوند👇🏻✨ 🌱51)سَد و بازداشتن از راه خدا«جلوگيری از
#قسمت_هفتم
📛 گناهانی که مانع ورود انسان به بهشت میشوند👇🏻✨
🌱61)دشمنی کردن با مومن
🌱62)حکم ناحق
🌱63)حبسالحقوق
🌱64)نپرداختن بدهکاری
🌱65)سوگند دروغ
🌱66)خیانت در امانت
🌱67)طعنه و کنایه زدن
🌱68)شکم پرستی
🌱69)خودنمایی برای دیگران
🌱70)تندخویی
#پایان
التماس دعا🤲🏻✨
#اللهمعجللولیکالفرج
『💕』@kanale_behesht