eitaa logo
کانون غرب‌ شناسی و اندیشۀاسلامی
1.5هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
9.2هزار ویدیو
583 فایل
✅ در این کانال مباحث مختلف و مهم پیرامون شناخت تمدن وعالَم #غرب، تفکر و فرهنگ، علوم‌انسانی، تمدن اسلامی، معارف مهدویت و تحلیل انقلاب اسلامی بر اساس فلسفۀ تاریخ و اندیشه ناب اسلامی ارائه می‌شود. @GhalbeSalimeSalman
مشاهده در ایتا
دانلود
💠روشنگری در دیدگاه کانت 🔸در زمانه‌ای که بحث از روشنگری و چیستی آن در محافل فلسفی متداول بود، کانت هم یکی از فیلسوفانی بود که در مقاله‌ای کوتاه این پرسش را مطرح کرد. او شعار روشنگری را چنین معرفی کرده:«دلیر باش در به کار گرفتن فهم خویش» و در تعریف روشنگری نوشته: «روشنگری خروج آدمی از نابالغی به تقصیر خویشتن خود و نابالغی ناتوانی در به کار گرفتن فهم خویش است بدون هدایت دیگری. به تقصیر خود است این نابالغی، وقتی که علت آن نه کمبود فهم بلکه کمبود اراده و شجاعت در به کار گرفتن آن بدون راهنمایی دیگری باشد». 🔹وی اظهار کرده است:«‌من در روشنگری، بیش از هر جای دیگر بر خروج آدمی از نابالغی به تقصیر خود خویشتن در قلمرو مسائل مذهبی پای فشرده‌ام؛ زیرا که حکم‌فرمایان در دیگر عرصه‌ها هم‌چون هنرها و علوم، میلی ندارند که نقش قیم رعایایشان را بازی کنند». 📝ماهنامه زمانه، شماره 17، مهر 1390 @KanooneQarbshenasiAndisheIslami
💠 بررسی تطبیقی معیار ارزش‌های اخلاقی در اندیشه و شهید 🔸معیار ارزش‌های اخلاقی، در فلسفۀ اخلاق با رویکردهای کلی غایت‌گرایی، وظیفه‌گرایی و فضیلت‌گرایی مواجه است. از جملۀ معروف‌ترین نظریه‌های وظیفه‌گرایانه، نظریۀ ایمائوئل کانت است که به دلیل نادیده‌گرفتن کامل نتایج در سنجش اخلاقیِ افعال، وظیفه‌گراییِ حداکثری نامیده می‌شود. در مقابل نظریه‌هایی وجود دارند که در کنار وظیفه، به غایت نیز توجهی ویژه دارند. دیدگاه شهید سید محمدباقر صدر از جملۀ این نظریات است. 🔹شهید صدر و کانت در مسیر کشف معیار ارزش‌های اخلاقی روشی مشابه را در پیش گرفته و هر دو سعی کرده‌اند با روش تحلیلی و قهقرائی به بررسی درک عمومی و وجدانی از اخلاق پرداخته و با استفاده از روش ترکیبی یافته‌های خود را مدلّل کنند. نتیجۀ حاصل از این روش، عبور هر دو متفکر از رویکرد غایت‌گرایان است و توجه ویژۀ آنان به «نقش نیت و انگیزۀ فاعل در ارزش اخلاقی» است. البته صدر با تحلیل عمیق‌تر از گروهی از افعال که در علم اصول فقه، تجرّی نام می‌گیرند، در این مسیر گامی جلوتر نهاده و نشان می‌دهد عنوان هر عملی را باید متناسب با نیت آن تعیین کرد. 🔸با وجود نقد غایت‌گرایان توسط کانت و صدر، اما باز هم غایت در هر دو اندیشه، به نحوی ورود پیدا کرده است. از نظر کانت، انسان به عنوان غایت بالذات و مستقل، در صورت دوم امر مطلق، نقش ایفا می‌کند. اما از نظر صدر، «رضوان الهی» به عنوان معیاری غایت‌گرایانه در کنار معیار وظیفه‌گرایانه مطرح است؛ معیاری که نقدهای کانت نسبت به غایت‌گرایی، آن را مورد خدشه قرار نمی‌دهد. شباهت‌های بسیار و تفاوت‌های در خور توجه کانت و صدر در معیار وظیفه‌گرایانه و همچنین نقد غایت‌گرایی محض، زمینه را برای تعامل و گفتگو میان این دو متفکر فراهم کرده و می‌توان از تطبیق دیدگاه‌های آنان، یافته‌هایی را در مسیر تعمیق اندیشۀ اخلاقی استفاده کرد. 🔹براین مبنا در پژوهش حاضر، بعد از تبیین دیدگاه‌های هر دو متفکر، توضیح می‌دهیم که چگونه براساس دیدگاه صدر می‌توان: ۱- تحلیل دقیق‌تری از نقش نیت در ارزش اخلاقی بیان کرد. ۲- معیاری غایت‌گرایانه به دور از اشکالات کانت ارائه نمود و ۳- مثال‌های نقضی که دیدگاه کانت را مخالف فهم عمومی از اخلاق نشان می‌دهد را به خوبی تحلیل و پاسخ داد. 🔸در مقابل بیان می‌کنیم مسیر کانت در تحلیل قانون اخلاق و صورت‌بندی امر مطلق، می‌تواند دیدگاه اخلاقی صدر را از جهت‌گیری درونی بیرون آورده و راهی جدید برای امتداد آن بگشاید. راهی که شهید صدر به دلیل تکیه بر معیار رضوان الهی در اخلاق، به آن توجهی نکرده و یا خود را بی‌نیاز از آن دیده است. @shahidsadr @KanooneQarbshenasiAndisheIslami
🔴 [کوپرنیکی] و لوازم آن در فلسفه از جمله مفاهیم بسیار مهم که می‌توان در دستگاه فلسفی وی به آن اشاره کرد که رسیدن به مابعدالطبیعه درون‌ماندگار [Immanente] نیز از مسیر این مفهوم معنا می‌یابد، مفهوم انقلاب کوپرنیکوسی کانت است. کانت برای تشریح این مفهوم از مثالی استفاده می‌کند، این مثال از گالیله راجع به آزمایش‌هایی که وی انجام می‌داد، می‌باشد. آن چه که در این آزمایش‌ها برای وی حاصل شده است، چیزی است که خِرَد مطابق با طرح خود خلق می‌کند؛ گالیله ُدریافت که خِرَد باید با اصول داوری‌های خود و مطابق با قانون‌های ثابت پیش رود و طبیعت را ملزم سازد که به این پرسش‌ها پاسخ گوید؛ نه این که فقط به وسیله‌ی طبیعت به این سو و آن سو کشیده شود، زیرا در غیر این صورت، مشاهده‌های تصادفی که مطابق با هیچ نقشه‌ی از پیش طرح‌شده‌ای انجام نگرفته باشد، به هیچ روی در یک قانون ضروری به یکدیگر نمی‌پیوندند(کانت، نقد خرد محض، BXIII - BXIV). وی در ادامه اضافه می‌کند، خِرَد در یک دست باید اصل‌های خود را، که فقط پدیدارهایی (Erscheinung) که با آن‌ها تطابق داشته باشند و می‌توانند اعتبار قانون بیابند، داشته باشد؛ و در دست دیگر، آزمایش‌هایی را که خرد بر پایه‌ی همان اصل‌ها براندیشیده است، سپس به سوی فهم طبیعت رهسپار شود. در نتیجه انسان؛ نه در مقام یک شاگرد دبستان که می‌گذارد هر آن چه آموزگار می‌خواهد به او بیاموزاند، بلکه در مقابل، هم‌چون قاضی رسمی که شاهدها را ملزم می‌سازد که به پرسش‌هایی پاسخ گویند که او خود در برابر ایشان می‌دهد(همان، B XIV). لذا خِرَد آن چه را که از پیش اندیشیده است، می‌تواند در طبیعت نیز بیابد. از این رو، به دنبال استنطاق از امور است، به‌سان قاضی در دادگاه که سوال‌هایی را طرح می‌کند و به دنبال استنطاق آن‌ها از شاهدها می‌باشد. این انقلاب کانتی در مقابل حکمت قرار دارد و معنای آن چنین است که انسان، قانون‌گذار طبیعت است، در اینجا شاهد هستیم و انگاره نقادانه کانتی در مقابل این مفهوم قدیمی قرار می‌گیرد. لذا به جای نظریه هماهنگی میان ذهن و عین، اصل تبعیت ضروری عین از ذهن قرار می‌گیرد(ژیل دلوز، فلسفه نقادی کانت، 41). نکته‌ی دیگر این که با شکل‌گیری این چرخش و تلاش برای ترسیم مابعدالطبیعه درون‌ماندگار، مفاهیم ذات یا بود و نمود، جای خود را به مفاهیم نومن و فنومن می‌دهد. فنومن چیزی است که پدیدار می‌شود، از آن جهت که پدیدار می‌گردد، لذا می‌توان گفت که بر کسی پدیدار می‌شود، هیچ پدیداری به ذاتی در پَسِ خود ارجاع ندارد، بلکه به شرط‌هایی که خودِ پدیدار شدن‌اش را مشروط می‌سازد، ارجاع دارد. شروطِ پدیدارها همان صورت‌هایی است که پدیدارها در ذیل آن‌ها پدیدار می‌شوند؛ مانند صورت‌های مکان، زمان و مقولات(ژیل دلوز، انسان و زمان‌آگاهی مدرن درسگفتارهای ژیل دلوز درباره کانت). لذا نقد خرد محض، شرایط این پدیدارها را بیان می‌کند، شرایط ایجابی و سلبی آن. مقصود از اصطلاح استعلایی نیز همین بحث از شرایط ایجابی و سلبی است،‌ این شرایط در دستگاه هگلی ثابت نیستند، بلکه صیرورت بر آن حاکم است، هر چند که در دستگاه فلسفی کانت، ثابت فرض شده است. لذا ایده‌های کانت، امر ثابت‌اند و ایده‌های هگل، واجد صیرورت‌اند. کانت متناسب با چنین انقلاب کوپرنیکوسی، دو نوع شناخت خرد را از هم متمایز می‌سازد. کانت دو نوع شناخت خرد را از هم متمایز می‌کند، شناخت نظری خرد و شناخت عملی خرد. وی در توضیح این دو اصطلاح معتقد است که شناخت خرد به دو شیوه به متعلق خود مربوط می‌شود؛ یا صرفاً متعلق را متعین (Determination: Bestimmung) می‌کند؛ یا آن را به فعلیت می‌رساند.
💠 بررسی روش‌شناسی آثار کلامی شهید صدر در نشست «مبانی، رویکردها و نوآوری‎های کلامی علامه‌ شهید صدر» 🔻 حجت‌الاسلام دکتر خسروپناه: شهید صدر یک شخص نیست؛ یک مکتب فکری است که نوآوری‎ها و نظریه‎پردازی‎های فراوانی داشته است / روش ایشان در کتاب «»، یک روش برهانی‌تاریخی است؛ برهان سبر و تقسیم است. 🔻 حجت‌الاسلام دکتر سبحانی: شهید صدر تاریخ را منبع و مصدر می‎داند، نه صرفاً عبرت / آغازگر رویکرد ، مرحوم علامه شهید صدر است. 🔻 دکتر لاهوتیان: شهید صدر برای اولین بار در تاریخ فلسفه به نفع غایت‎گرایی و نتیجه‎گراییِ اخلاقی برهان می‎آورد و نقد می‌کند / اشکالاتی که به شده را با نگاه شهید صدر می‎توان پاسخ داد. @shahidsadr @KanooneQarbshenasiAndisheIslami
🔴مهندسی اجتماعی یا معماری فرهنگی؛ مساله این است؟ 👷‍♂️جامعه شناسان مهندسان اجتماعی شهرمدرن👷‍♂️ 🔻انسان همواره برای دست یابی به یک «وضعیت زیستی جمعی ممکنِ بهتر در جهان» در تلاش بوده است. در جریان این تلاش دائمی پرسش از «معنا، حقیقت و روش زیست جمعی ممکن بهتر» همیشگی و همه جایی، فراعصری، فرامصری، ازلی و ابدی بوده و است. از این رو این پرسش منحصر به عصرمدرن، تمدن و فلسفه غربی نبوده و نیست. البته الهیات، اسطوره و فلسفه پیش ازدانش های دیگرعهده دار پاسخ به این پرسش بوده اند. 🔻 تفکر الهیاتی و تفکراسطوره ای(میتوسی) معنا، حقیقت و روش زندگی ممکن بهتر را در هماهنگی تام انسان، تن، خانه، خیابان، شهر و جامعه یعنی «جهان جان» با «جان جهان»، «» با «» معرفی می کردند و شاعران و پیام آوران وحی را معماران شهر خدا در روی زمین معرفی می کردند. با آغاز فلسفه، تفکر لوگوس مدارعهده دارپاسخ گویی به آن شد البته فلسفه در سیر تحولات خود از عصر کلاسیک تا دوران مدرن پاسخ های متفاوتی را فراهم کرد. 🔻 ابتدا «آکادمی»، «لوکیوم» و سرانجام «پایدیا» و در قرون میانه مسیحی «اسکولیا» را برای تربیت سازندگان و معماران آن تاسیس نمود.آنچه یونانیان عصر کلاسیک پایدیا می نامیدند چیزی است که بعدها در آلمان قرن هجدهم ، بیلدونگ و کولتور() نامیده شد. انحراف اسکولیا در پاسخ گویی درست و ناتوانی در تربیت معماران آن در قرون وسطی شهر انسان و شهر خدا را در مقابل هم قرار دارد و «وضعیت زیستی جمعی ممکنِ بهتر در جهان» را برای انسان غربی آپوریایی نمود.آپوریا اصطلاحی است در بلاغت یونانی دال بر مسئله ای که حل آن به خاطر وجود تناقضی در خود موضوع یا در مفهوم آن دشوار است. 🔻بنیانگذار فلسفه جدید غرب که به گواهی اتین ژیلسون، درخروج از وضعیت آپوریاتیک و انتقال انسان غربی از عصر نوزایی به عصر و دنیای نو بیش از هر شخصیت دیگری در قرن هفدهم، تاثیر داشت، «اصالت ریاضیات» در فلسفه را جایگزین «اصالت منطق وکلام» در فلسفه قرون میانه نمود و آغاز جایگزینی معماران و ساخت شهر انسان پس از ویرانی شهر خدا را کلید زد. 🔻 نیزکه با کمک هیوم از خواب جزمیت بیدار شده بود، در گام بعدی «اصالت فیزیک» را جایگزین نمود و فیزیکدان را طراح و سازنده اصلی آن معرفی کرد. البته هیوم همانطور که اساس و بنیاد فکر کانت بود، بنیاد و اساس تفکر اوگوست کنت نیز هست. او نیز کار کانت را تکمیل و با ابداع علم جدید جامعه شناسی که پیشتر فیزیک اجتماعی اش نامیده بود، «اصالت جامعه شناسی » را در کانون فلسفه غرب قرار داد. بدین ترتیب منطق جامعه شناسی منطق بنیادین فلسفه و جهان مدرن شد. تحولات جامعه شناسی از صورت اثباتی به تفهمی و انتقادی و پست مدرن نیز جایگاه کانونی آن را تثبیت نمود. لذا بی جهت نیست که بزرگترین متفکران معاصر غرب تا کنون عمدتا متفکران اجتماعی اند که ابزار اصلی تفکرشان نیز جامعه شناسی است. در کانون آثار فوکو، هابرماس،گادامر، لویناس، دِریدا و بسیاری فیلسوفان دیگر که امروز درباره عالم نظریه پردازی کرده و می کنند منطق جامعه شناسی حاضر است. 🔻 معتقد بود که علم جدید او می تواند و باید «معنا و حقیقت زیست جمعی ممکن بهتر» را معیّن و «روش» ساختن یک جامعه بهتر را مشخص کند. او می گفت که اگر جامعه شناسی بتواند، مانند فیزیک و زیست شناسی قوانین خود را از طریق اندازگیری و آزمایش توسعه دهد، دست یافتن به سطحی از شناخت، درباره سازمان انسانی که ساختن شکلهای جدید جامعه را تدارک کند، ممکن خواهد بود. آرزويی که با کمک فیزیک اجتماعی او، عقل فیزیکالیستی-ریاضیات بدست دورکیم محقق شد. و رویای جایگزینی معماران با مهندسان به واقعیت نشست. 🔻ترنر جامعه شناس معاصر آمریکایی، از این هدف و آرزوی به «مهندسی اجتماعی(Social Engineering)» یاد می کند. مهندسی اجتماعی که از آن گاهی کردار جامعه شناختی(sociological practice)، جامعه شناسی بالینی(clinical sociology) و جامعه شناسی کاربردی(applied sociology) نیز یاد می شود کار اصلی جامعه شناسی است. 🔸 بدین ترتیب در تفکر و تمدن غربی معاصر جامعه شناس کسی است که هم«معنا، حقیقت زیست جمعی ممکن بهتر» و هم «روش کمی و کیفی ساخت آن را می شناسد. لذا تنها کسی است که صلاحیت ساخت، تحصّل و تحقق آن را دارد. اواینک «فیلوسوفیا» در معنای جدید آن یعنی «فیلومثمتیکا» و «فیلوفیزیکا» بلکه «فیلوسوسیا» است. او با تبعیت از قانون فیزیک و تحت هدایت ریاضیات را ساخته و ما را با قانون کلی طبیعت منطبق می کند و به دست می یابد او نه «معمارفرهنگی» که «مهندس اجتماعی» ، -بشری است. لزوم چرخش معرفت شناختی از به https://eitaa.com/hamshenasi @KanooneQarbshenasiAndisheIslami
🔹دستورالعمل اصلی این بود: سیادت و سلطه انسان، که موجودی فردی و عاقل است، بر همه امور. در این دستورالعمل دو رکن اصلی مفروض است: (۱) سیادت اومانیته و (۲) استقلال عقل. بر اساس همین تلقی بود که از یک سو فرد انسان را نظر به اومانیته‌ای که دارد غایت تلقی می‌کرد، و از سوی دیگر جوهره روشنگری را در استقلال عقل می‌دانست و بر عدم وابستگی فرد انسان به هر چیزی غیر از عقل تأکید داشت؛ اولین رکن این دستورالعمل محوریت بخشیدن و اولویت دادن به انسانیت است؛ و نهاد این انسانیت که همان سوژه انسان بود، باید عملا بر همه چیز مسلط شود و آن ها را به اختیار در‌آورد. بنابراین شعار اصلی روشنگری که عبارت از پیشرفت بود عبارت می‌شد از همین که سوژه تسلط بر اشیاء و امور پیدا کند و به لحاظ عقلی بتواند آن ها را در مهار خود در آورده و در جهت اهداف مورد نظر خویش بکار گیرد. 🔸 برای روشنگری امری انتزاعی و ماورایی نبود که مثلا موجودی الهی است یا مصداق اشرف مخلوقات است، بلکه همان است که در فرد فرد انسان‌ها مشخص شده، لذا فلاسفه روشنگری اهمیت انسان را در تفرد و فرد (اندیویدوال) بودن آن می‌دانستند، یعنی اگر انسان بودن اهمیت دارد، نه به این دلیل است که انسان به معنی کلی انتزاعی است، چون انسان به معنی انتزاعی فایده عملی ندارد، بلکه انسانیت از آن جهت که متفرد به فرد فرد و و متشخص در افراد است اهمیت می یابد، لذا در انسان بودن ، فرد بودن محوریت دارد، چون فرد است که اومانیته با آن منفرد ورمتشخص و متحقق شده است. پس فرد اصالت و اهمیت دارد. 🔹این استقلال فرد و آزادی رأی و بی قیم بودن عقل البته به معنی منزوی شدن فرد نبود، زیرا هیچ فردی نمی‌تواند بدون اجتماع زندگی کند. پیوند انسان با اجتماع تاریخی است و در همین نسبت‌های تاریخی است که بینش فرد تحکیم و تقویت می‌شود. بنابراین جایگاه تاریخ در اندیشه روشنگری تثبیت شده بود. به همین دلیل، برخی جوهره روشنگری را در این می‌دانستند که انسان باید در بستر تاریخی مجددا بازنگری و تفسیر شود، و حتی چنین می‌فهمیدند که باید نسبت فرد انسان را با تاریخ نسبت یک عضو با ارگانیسم آن دانست. 🔸 در این دوران اموری مانند گناه و بخشش دیگر مثل گذشته از لحاظ دینی و اخلاقی مورد بحث نیستند و موعظه افراد اولویت و حتی برای بسیاری موضوعیت ندارند، بلکه بیشتر تجربه‌های فردی و خاطرات شخصی اولویت دارند و مورد توجه اند؛ این تجارب و خاطرات که در عین حال بر نوعی نوآوری در تاریخ‌نگاری و روایت وقایع هم مبتنی است در بعضی موارد صورت نقل داستان و رمان نویسی هم می یافت؛ در این دوران، توجه به افراد خاصی که رستگار شده اند، بیشتر از خود رستگاری نوع انسان، به عنوان یک مقوله کلی (و دینی و اخلاقی) اهمیت دارد و به آن توجه شده است. هر گونه روابطی که عقل انسان در آن مدخلیت نداشته باشد در این دوران بی‌اعتبار و بی‌ارزش است و لذا نقش اجتماعی عقل انسان اهمیت و بلکه محوریت می‌یابد و لوازم آن مانند دوست‌یابی بجای ازدواج اهمیت بیشتری می‌یابند؛در این دوران انسان به عنوان و موجود متفكر تعریف می‌گردید و وجوه دیگر انسان و عالم تحت الشعاع آن قرار می‌گرفت. با این تعریف وجه تمایز روشنگری مشخص می‌شود. در روشنگری اولویت و اولیت از آن فرد از حیث فردیت بوده، چنان که در روشنگری فرانسوی می بینیم. بنا به دستورالعمل روشنگری سوژه انسانی در صدد تصرف هر چیز و ابژه کردن آن است. بدیهی است که بنابراین هر چیز در محدوده و جایگاه کلی عقل انسان معنی می یافت. ✍ ❇️ / کتاب مدخل فلسفه روشنگری/ علم
📖 به اینکه آقا موسی[صدر] زبان می‌دانست غبطه می‌خورد. خودش را ملامت می‌کرد که چرا زبان نمی‌داند. احساس می‌کرد در خواندن فلسفۀ غرب به زبان نیاز دارد. می‌گفت: «می‌فهمیدم فلان مطلبی که از نقل می‌شود احتمالاً درست نیست. کانت کسی نیست که با خودش اینطور در تناقض باشد. بعدها فهمیدم ترجمه اشتباه بوده.» 📚کتاب نا، صفحه ۵۹ 🆔 @shahidsadr