eitaa logo
کشکول صلوات بر محمدوآل محمدص
241 دنبال‌کننده
26.4هزار عکس
27هزار ویدیو
208 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم درشب #میلادحضرت_امام_حسن_عسگری_ع #پدرحضرت_صاحب_الزمان_عج #درسال_١۴٠١ این کانال درایتاراه اندازی می‌شود. #بیادشهیدبسیجی_علیرضا_فرج_زاده_وپدرمرحوممون_کربلایی_حاج_هوشنگ_فرج_زاده. که در ایام چهارمین سالگرد درگذشتش هستیم #صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
آیت الله دهکردی: بین خود و خدای خود را اصلاح کن که در این‌صورت او کار تو را با خلق ساز کند و تو را به نزد آنان محبوب سازد. 💽 @kotahshenidanie 💽
هدایت شده از عماد دولت‌آبادی
می‌دونستی رضاشاه تو همین ده هفده سال سلطنت، هزاران هکتار زمین رو از مردم می‌گیره و به نام خودش می‌زنه؟🤔 روزی هفتا سند🙌 داستان کوتاه و خیلی قشنگی داره که میتونی از اینجا بخونی👇 eitaa.com/joinchat/623706320C1d9f760b11
١١٩ ‍ 📌 به 🔹️ با چند نفر مجاهدان عراقی در هور همکاری می کردیم. فکر زیارت امام حسین(ع) یک لحظه سیدحمید را آرام نمی گذاشت. ◇ با مجاهد عراقی قرار شد کارهای جعل کارت تردد و بقیه مسائل را حل کند. یک روز آمد سر وقت سیدحمید که برویم. ◇ مجاهد عراقی می گفت: از ایستگاه ایست و بازرسی بصره رد که شدیم، شب را در منزل خودم بودیم و فردا عزم حرم کردیم. ◇ حرف ها را قبلا زده بودیم که بایداحساسات خود را کنترل کنی که استخباراتی‌ها متوجه نشوند. 🔹️ سیدحمید تا چشمش به ضریح امام حسین (ع) و حرم بی‌زائرش افتاد، از خود بیخود شده بود. ◇ هرچه بچه ها ایما و اشاره و قسم دادیم، کارگر نیفتاد. حالا سید ۲۰ دقیقه ای می‌شد که کنار ضریح مشغول راز و نیاز بود. ◇ دونفر سرباز استخبارات را مشغول کردند و منهم سیدحمید را به زور جدا کردم و از مسیر دیگری خارج شدیم. 🔹️ در بهمن ماه ۱۳۳۵ در شهرستان رفسنجان به دنیا آمد و در ۲۲ اسفند سال ۱۳۶۲ به همراه سردار شهید ”حاج محمد ابراهیم همت “، فرمانده محبوب لشکر محمد رسول‌الله سوار بر موتور مورد اصابت گلوله مستقیم دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید. 📚 ازکتاب: ناشر: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ۱۳۶۲ 🔹️ 🔺️لطفا کانال را با کلیک بر روی آدرس زیر پیگیری و به دوستان خود معرفی کنید: @dastanayekhobanerozegar 🌹
هدایت شده از کتاب و کتابخوانی
آشنای آسمان.pdf
9.75M
🔸آشنای آسمان؛ خاطرات و اسناد منتشرنشده از جناب آقای محمد تقی انصاریان درباره مرحوم علامه طباطبائی. ☘️نکته: فایل کتاب در زمان حیات مولف رحمة الله و با اجازه ایشان در فضای مجازی منتشر شد. در صفحه ۱۸۹ و ۱۹۰ دستورالعملی به دستخط علامه طباطبایی ره نقل شده است. 💐به روح ملکوتی و لطیف علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه و مرحوم محمدتقی انصاریان صلواتی هدیه بفرمائید. 📚 @ketab_Et
🦋 مردم می‌گویند، آدمهای خوب را پیدا کنید و بدها را رها ... اما باید اینگونه باشد، خوبی را در آدمها پیدا کنید و بدی آنها را نایده بگیرید ... «هیچکس کامل نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محمدرضا فرج زاده: ...! علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه پس از ارتحالشان در خواب فرمودند: « ». 📚زمهر افروخته، ص ۲۲۲. حجت الاسلام تقی زاد: یکبار از ایشان (علامه طباطبایی ره) تقاضای ذکر کردم، فرمودند: «بالاترین ذکر خدا صلوات بر محمد و آل محمد است»! 📚آشنای آسمان، ص ۱۶۰. 🎙استاد فاطمی نیا رحمة الله علیه: من از جناب علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه شنیدم که می فرمود: «ذکر صلوات از جامع ترین اذکار است.» سخنرانی ۱۸/ محرم / ۱۴۲۸. علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه: «باطن دنیا، صلی الله علیه و آله و سلم است و جامع ترین ذکر، ذکر صلوات است». 📚زمهر افروخته، ص ۲۲۳. 💐 _علیهما_صلواتی! _هدیه بفرمائید. ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ با سلام دوستان ارجمند خودرا با کانال آشنا بفرمایید... @dastanayekhobanerozegar
☀️💐☀️🌹☀️💐☀️💐☀️🌹☀️ ١٢٠ 📚خارکنى که دو تا دخترشو از خانه بيرون کرد خارکنى بود که دو تا دختر داشت. روزى از روزها رفقاى او به او گفتند که يک وعده غذا ما را مهمان کن. خارکن شب به خانه آمد و به زن خود گفت: رفقايم از من خواسته‌اند که مهمانشان کنم. زن گفت: پس براى شب دعوتشان کن که من وقت داشته باشم غذا را مهيا کنم. صبح فردا، خارکن دو تا دختر خود را برداشت و برد، قدرى برنج و گوشت و روغن خريد داد به آنها تا ببرند به خانه. زن خارکن غذائى درست کرد و قوم و خويش‌هاى خود را خبر کرد نشستند و غذا را خوردند. شب مرد با رفقاى خود آمد. ساعتى گذشت. مرد ديد از شام خبرى نيست. رفت به زن گفت: پس شام چى شد؟ زن گفت: وقتى دخترها برنج را به خانه مى‌آورند، دستمال باز شده و برنج‌ها را روى زمين مى‌ريزند. مشغول جمع کردن برنج مى‌شوند. که سگ‌ها مى‌آيند و گوشت و روغن‌ها را مى‌خورند. مرد زد توى سر خودش و رفت روى پشت‌بام تا خودش را پائين بيندازد. روى بام که رفت چشمش افتاد به حياط همسايه ديد يک پيرزن مردني، نشسته لب چاهک و دست‌هاى خود را مى‌شويد، سنگى به طرف او پرت کرد سنگ به سر پيرزن خورد و او را کشت. اهالى منزل توى حياط ريختند و جيغ مى‌زدند: کى سنگ تو سر ننه زده؟ کى ننه را کشته؟ مرد خارکن مهمان‌هاى خود را به بهانهٔ تسليت‌گوئى برد به خانه همسايه. آنجا شام را خوردند و رفتند دنبال کار خود. مرد خارکن به خانه آمد، دست دخترهاى خود را گرفت و برد دم در دروازه شهر و توى خرابه‌اى رهايشان کرد و خودش برگشت. دخترها شروع کردند به گريه کردن، يک وقت چشمشان خورد به يک روشنائي. رفتند به طرف آن، ديدند از لاى يک تخته‌سنگ روشنائى بيرون مى‌زند. تخته‌سنگ را برداشتند، ديدند غارى است. وارد شدند چشمشان خورد به يک خرس بزرگ سلام کردند. خرس با سر جواب داد بعد اشاره کرد که بنشينند براى آنها شام آورد و با ايما و اشاره از آنها پرسيد: زن من مى‌شويد، همه چيز دارم. بعد آنها را برد توى تک‌تک اتاق‌ها و خمره‌هاى پر از سکه و اثاثيه و چيزهاى ديگر را نشانشان داد. دخترها قبول کردند. شب آنجا خوابيدند. صبح خرس به دختر کوچک گفت: بيا سر مرا بشور. دختر بزرگ‌تر به بهانهٔ درست کردن غذا بلند شد و رفت ظرف بزرگى آب‌جوش درست کرد... خرس که سر او توى دامن دختر کوچک بود، خوابش برد. خواهر بزرگ و را صدا کرد. و دوتائى ظرف آب‌جوش را آوردند. ريختند روى سر خرس و او را کشتند. ناهار آنها را خوردند و بعد خواهر بزرگ رفت مقدارى پول از تو خمره برداشت و رفت به شهر و يک خانه با غلام و کنيز و اثاثيه خريد، شب چند تا حمال اجير کردند، آمدند و هرچه توى غار بود برداشتند و به خانه‌اشان بردند. خواهرها همه‌چيز را بين خودشان تقسيم کردند و قرار گذاشتند هر روز يک کدام آنها خرج خانه را بدهد. يک ماه گذشت. روزى خواهرها پدر خود را ديدند که مثل ديوانه‌ها با خودش حرف مى‌زد و مى‌رفت. به غلام گفتند: آن مرد را صدا کن. مرد آمد جلو و سلام کرد. خواهرها روبند زده بودند. از مرد چند تا سؤال کردند و بعد پرسيدند: اولاد هم داري؟ مرد به گريه افتاد. گفت: دو تا دختر داشتم. روزگار با من کج‌رفتارى کرد، آنها را انداختم بيرون حالا از غصه آنها ديوانه شده‌ام. دخترها قدرى به او پول دادند و گفتند که فردا زن خود را هم با خودش بياورد. مرد به خانه رفت و ماجرا را گفت. فردا زن خود را هم با خودش آورد. دخترها از زن پرسيدند: مگر بچه‌هاى شما چه‌کار کرده بودند که آنها را بيرون کرديد؟ زن گفت: سال‌ها بود که فاميلم از من وليمه مى‌خواستند من هم برنج و گوشتى را که شوهرم فرستاده بود، درست کردم و به آنها دادم. اين بى‌انصاف شبانه بچه‌هاى مرا بيرون کرد. صبح رفتيم توى خرابه گشتيم اما پيدايشان نکرديم. حالا اين مرد از غصه و پشيمانى ديوانه شده، من هم اين خانه و آن خانه مى‌گردم بلکه پيدايشان کنم. دختر گفت: اگر بچه‌هايت را ببينى مى‌شناسي؟ زن گفت: کدام کورى است که بچه‌هاى خود را نشناسد. دخترها رويشان را باز کردند. خارکن و زن او از خوشحالى غش کردند. دخترها آنها را به هوش آوردند، براى آنها لباس نو خريدند و دکانى هم براى پدر خود خريدند تا در آن تجارت کند. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ با سلام دوستان ارجمند خودرا با کانال آشنا بفرمایید... @dastanayekhobanerozegar
☘✨☘✨☘✨☘✨☘ ١٢١ ✏️ سخنوری زشت آواز بود ، ولی خود را خوش آواز می پنداشت ، از این رو در سخنوری فریاد بیهوده می زد. صدایش به گونه ای بود که گویا فغان غراب البین (کلاغی که با صدایش انسانها را از خود جدا می سازد و همه می خواهند به خاطر صدایش از او فرار کنند ) در آهنگ آواز او قرار گرفته یا آیه ان انکر الاصوات لصوت الحمیر (همانا ناهنجارترین آواها ، آوای خران است.)  در شأن او نازل شده است. مردم شهر به خاطر مقامی که آن سخنور داشت ، احترامش را رعایت می کردند و بلای صدای او را می شنیدند و رنج می بردند و دندان روی جگر می گذاشتند ، و آزارش را مصلحت نمی دانستند. تا اینکه یکی از سخنوران آن سامان که با او دشمنی نهانی داشت ، یکبار برای احوالپرسی به دیدار او آمد ، و در این دیدار به او گفت : خوابی در رابطه با تو دیده ام . سخنور میزبان : چه خوابی دیده ای ؟ سخنور مهمان : در عالم خواب دیدم ، آواز خوشی داری ، و مردم از دم گرم تو آسوده و شاد هستند. سخنور میزبان اندکی درباره این خواب اندیشید ، و آنگاه سر برداشت و به مهمان گفت : خواب مبارکی دیده ای ، که مرا بر عیب خودم آگاه ساختی ، معلوم شد که آواز زشت دارم ، و مردم از صدای بلند من در رنجند ، توبه کردم و از این پس سخنرانی نکنم ، مگر آهسته . از صحبت دوستی برنجم کاخلاق بدم حسن نماید عیبم هنر و کمال بیند خارم گل و یاسمن نماید کو دشمن شوخ چشم  ناپاک تا عیب مرا به من نماید ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ با سلام دوستان ارجمند خودرا با کانال آشنا بفرمایید... @dastanayekhobanerozegar
☘✨☘✨☘ ١٢١ ✏️ سخنوری زشت آواز بود ، ولی خود را خوش آواز می پنداشت ، از این رو در سخنوری فریاد بیهوده می زد. صدایش به گونه ای بود که گویا فغان غراب البین (کلاغی که با صدایش انسانها را از خود جدا می سازد و همه می خواهند به خاطر صدایش از او فرار کنند ) در آهنگ آواز او قرار گرفته یا آیه ان انکر الاصوات لصوت الحمیر (همانا ناهنجارترین آواها ، آوای خران است.)  در شأن او نازل شده است. مردم شهر به خاطر مقامی که آن سخنور داشت ، احترامش را رعایت می کردند و بلای صدای او را می شنیدند و رنج می بردند و دندان روی جگر می گذاشتند ، و آزارش را مصلحت نمی دانستند. تا اینکه یکی از سخنوران آن سامان که با او دشمنی نهانی داشت ، یکبار برای احوالپرسی به دیدار او آمد ، و در این دیدار به او گفت : خوابی در رابطه با تو دیده ام . سخنور میزبان : چه خوابی دیده ای ؟ سخنور مهمان : در عالم خواب دیدم ، آواز خوشی داری ، و مردم از دم گرم تو آسوده و شاد هستند. سخنور میزبان اندکی درباره این خواب اندیشید ، و آنگاه سر برداشت و به مهمان گفت : خواب مبارکی دیده ای ، که مرا بر عیب خودم آگاه ساختی ، معلوم شد که آواز زشت دارم ، و مردم از صدای بلند من در رنجند ، توبه کردم و از این پس سخنرانی نکنم ، مگر آهسته . از صحبت دوستی برنجم کاخلاق بدم حسن نماید عیبم هنر و کمال بیند خارم گل و یاسمن نماید کو دشمن شوخ چشم  ناپاک تا عیب مرا به من نماید ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ سلام دوستان ارجمند خودرا با کانال آشنا بفرمایید... @dastanayekhobanerozegar
✨﷽✨ ١٢٢ ✅حق کسی که بر تو احسان نموده ✍اما حق کسی که تو را کمک نموده است به خاطر دوستی یا ملک یا قرابت و... بر تو آن است که بدانی او از مالش گذشته و با صرف مال تو را؛ از ذلت بندگی و بردگی دیگران و وحشت آن نجات داده است و مزه آزادی و آسایش را به تو چشانیده است و تو را از اسارت دیگران رهانیده؛و زنجیرهای بردگی را از تو باز نموده و بوی خوش عزت و آزادی را به مشام تو رسانیده است. او تو را از زندان قهر و جبر بیرون آورده و عُسر حَرج و سختی را از تو دور نموده و با خوشی و خوشرویی و زبان انصاف با تو سخن گفته و تمام دنیا را (به جهت احسانی که نموده است) به تو بخشیده است و تو را فارغ البال ساخته که به عبادت پروردگارت پردازی و در این راستا ضرر مالی را تقبل و تحمل نموده است. بدان که او نزدیک‌ترین مخلوق خداوند است نسبت به تو بعد از پدر و مادر و برادر و خواهرت و سزاوارتر از دیگران است که در مواقع لزوم به کمک او بشتابی و به خاطر خدا و احسانی که برای تو نموده است یاریش نمایی و خودت را هیچ وقت در اموری که مورد نیاز اوست مقدم ننمایی. 🌸🌸🌸🌸 ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ با سلام دوستان ارجمند خودرا با کانال آشنا بفرمایید... @dastanayekhobanerozegar