eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
359 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
669 ویدیو
24 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 با پنج گروه دوستی نکنید. 💠 🌺 امام صادق عليه السلام از پدرشان نقل ميفرمايند: پدرم علي بن الحسين عليه السلام به من فرمود: پنج نفر را در نظر داشته باش و با آنها همراه و هم صحبت و رفيق راه مشو. من گفتم پدرجان آنها چه كساني هستند؟ فرمود: 1⃣ بپرهيز از همراهي و رفاقت با دروغگو؛ زيرا او به منزله ی سرابی است كه دور را به تو نزديك و نزديك را به تو دور سازد. 2⃣ و بپرهيز از رفاقت با فاسق؛ زيرا او تو را به لقمهای بفروشد و يا كمتر از آن. 3⃣ و بپرهيز از رفاقت با بخيل؛ زيرا او دست ازكمك به تو به وسيله مالش بردارد آنگاه كه تو بينهايت بدان نيازمندی. 4⃣ و بپرهيز از رفاقت با احمق؛ زيرا او ميخواهد بتو سود برساند ولي به واسطه ی حماقتش به تو زيان ميرساند.   5⃣ و بپرهيز از رفاقت با قاطع رحم؛ زيرا من يافتم او را كه در سه جاي قرآن به او لعن شده است: « سوره محمد آيه 23 و سوره رعد آيه 24 و سوره بقره آيه 27 » 📚 اصول كافي ، ج4، ص86. 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
♡﷽♡ #قــاب_خــاتـــم #قسمت_166 •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• اَلعَفو .... اَلعَفو .... اَلعَفو ... اَست
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• - آقا ناهار براتان بگیرم از بیرون یا شام بذاره حاج خانوم براتان ؟ - نه دیگه راضی به زحمت شما نیستم ناهار که خریدم فقط یه زحمت دارم واسَت - شما جون بخواه - جونت سلامت باشه این کارتِ منه رمزش هم ۱۳۷۰ یه زحمت بکش یه حالی به این یخچال بده خدا خیرت بده ، اینم سوییچ با ماشین برو - ای به روی چشم با رفتنِ سلیمان خیالم راحت شد چند ساعتی داخل ویلا نیست دیبا داخل اتاق و روی تخت دراز کشیده بود میدونستم حسابی بدنش کوفته شده به خصوص که چند ساعت هم داخل ماشین بالا و پایین شده بود ماشین و امکاناتش عالی بود ولی مثلِ تخت که نمیشد ! بدونِ شک یه دوشِ آب گرم اولین چیزی بود که میتونست به دیبا و البته به من که جسمم به اندازهء روحم داغون بود ، آرامش بده تبش پایین اومده بود این از قرمزیِ لُپهاش که نسبت به ساعتی قبل خیلی کمتر شده بود ، قابل تشخیص بود و من از این بابت خوشحال بودم چشمهاش باز بود و این خوب بود یه جورای عجیبی ضعف و بی حالی بر جسمش غلبه کرده ولی همین که به هوش بود و چشمهاشو باز کرده بود جای شُکر داشت - آب گرمکن روشنه کم کم آب هم داره گرم میشه یه دوش بگیری سرحال میشی دیگه اونقدر شناخته بودمش که بدونم در حالتِ عادی ، یه دعوای ساده باعث میشد تا مدتی از نگاه های پر مهر و کلام شیرینش محروم باشم اون از روزای خوبمون بود ، حالا دیگه با رفتار زشتم رسیده بودیم به شب تار... - پاشو عزیزم دستتوبده دستم را که برای کمک‌کردن به سمتش دراز شده بود پس زد اصلاً تو حال خودش نبود که بی توجه به زخم دستش اونو از پشت به تخت فشار داد تا بلند بشه و همین کار صدای فریادِ پردردش رو بلند کرد - آااااای ..... دستم .... - میگم بذار کمکت کنم لج میکنی اشک دوباره مهمونِ چشمای قشنگش شد و دیدنِ لکهء روی پانسمانِ دستش که نشون میداد به جای سوختگی فشار اومده دلمو به درد آورد چاره ای نبود اگه به خودش واگذار میکردم نه دوش میگرفت و نه حتی غذا میخورد به نفعش بود سختگیری و دستِ پیشی که برای به کُرسی نشوندن حرفم در پیش گرفته بودم نگاه از من دزدیده و روی پا ایستاد ضعف باعث شد تا لحظه ای سرگیجه بیاد سراغش که دستشو به جای من تکیه داد به تخت ! - بیا کمکت میکنم فشارت پایینه .... خونریزی هم داری باید بیشتر احتیاط کنی قصد نداشت قفلِ زبانش رو بشکنه به اجبار با من همراهی کرد و اجازه داد تا جلو حموم کنارش باشم دستش که به چهارچوب در رسید ، دستمو پس زد تا خودش وارد بشه با حال خرابی که داشت عجیب نبود دائم برای بدست آوردنِ تعادل ، چشمهاشو ببنده و چند لحظه ای توقف کنه تا آروم بگیره - آروم بگیر ببینم ... ای بابا !! فهمید که قصد دارم خودم حمومش کنم و همین باعث شد تقلا کنه برای رهایی از دستم من از اون زرنگ تر بودم ! یا امروز همراهیش میکردم تا خیالم راحت باشه و یا اون زبونِ کوچولوشو باز میکردم ! وقتی چشم هاشو از زورِ شرم بست و علیرغمِ میلش اجازهء همراهی داد فهمیدم این قفل زبان به این سادگی ها باز نمیشه ... 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• یه وقتایی خدا آدمها رو نه با دستهای پُر قدرتِ خودش که با دستهای ناتوانِ خودشون ادب میکنه شکنجه میکنه ... ویران میکنه تا از نو ساخته بشه .... رو به قبله نشستم و در حالی دستهامو با ذکر "ِ اَمّن یُجیب " به سمت آسمون بلند کردم که با هر بار یادآوریِ اونچه به سرِ دیبا آورده بودم اشک کاسهء چشمهامو لبریز میکنه کاش همراهیش نمی کردم تا عذابی که با دیدنِ آثارِ جُرمم روی بدنش ، روح و قلبمو درگیر میکرد به سراغم نمیومد بیچاره دیبا که به جلادی مثلِ من دلبسته بود بیچاره تر من که مائدهء آسمانی چون او را به قصدِ کُشت زیر مشت و لگد گرفته بودم تازه وقتی پشتِ پلکهای بسته از خجالتش دستم به سمتِ بدنش رفت و جایی درست روی قفسهء سینه اش نشست ، با جیغِ بنفشی که کشید و دردی که رنگِ صورتشو به کبودی نزدیک کرد فهمیدم یکی از دنده هاش هم آسیب دیده ! تمام مدتی که مثلِ یه مادر ، تَر و خُشکش میکردم تموم لحظه هایی که صدای فین فینم خبر میداد اشکی از چشمم چکیده حتی یک کلمه هم حرف نزد ، همون طور که لحظه ای چشمهاشو باز نکرد تا ببینه چه عذابی دامنگیرم شده موهاشو خشک کردم بافتم و روی سرشانهء راستش انداختم روی تخت دراز کشید و من رو اندازِ نازکی روی بدنش کشیدم دوباره گونه هاش سرخ شده بود دوباره مجبور شدم در برابر امتناعی که از خوردن میکرد به زور متوسل بشم اینبار دو قاشق عسل در دهانش گذاشتم و اون مجبور بود قورت بده چون تا این کارو نمیکرد دست بردار نبودم میدونستم این شَهدِ شیرین رو وقتی اینجوری میخوره گلوش میسوزه ولی چاره ای نبود برای خوردنِ تب بُر باید چیزی میخورد یه لیوان آب و یک قرص و در نهایت دخترِ مظلومی که دوباره جسم و روحشو به دستِ خواب سپرد تا هم از دستِ من خلاص بشه و هم آروم بگیره و انرژی تحلیل رفتشو بدست بیاره حالا این منم که کنار تختش نشستم و بعد از نماز ، رو به همون قبله ای که خدا دعوتمون کرده حاجتمو ازش طلب میکنم اینبار معلومه خوابش آرامشِ بیشتری براش به ارمغان آورده نفسهای آرومش اینو میگفت و من با هر یک درصدی که حالش بهتر میشد هزار بار خدا رو شکر میکردم روزه نبودم ولی هیچ اشتهایی هم برای خوردن غذا نداشتم از همسر سلیمان خواسته بودم به بهانهء بیماری ، برای همسرم سوپ بار بذاره شب باهم غذا میخوردیم خسته بودم خستهء راه و سفر خستهء حماقتهای بی شمارم خستهء دل شکستن های مدام حرفای دلمو که به خدا زدم ، اون طرفِ تخت و با فاصله از دیبا دراز کشیدم تا شاید خوابی که از دیشب بر من حرام شده بود راهشو به چشمهای به خون نشستهء من باز کنه .... 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✴️ جمعه 👈 24 بهمن 1399 👈 29 جمادی الثانی 1442👈 12 فوریه 2021 🏛مناسبت های دینی و اسلامی. 🏴 وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام " 61 هجری قمری " 🏴 وفات حضرت سید محمد فرزند امام هادی علیه السلام در سامرا" 252 ه .ق " 🏴 شهادت ابراهیم بن مالک اشتر در سامرا " 71 ه.ق " 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی . ❇️ امروز روز شایسته ای است برای امور زیر : ✅ جابجایی و نقل و انتقال . ✅ جهیزیه بردن . ✅ خرید حیوانات و احشام . ✅خواستگاری عقد و عروسی . ✅حرکت و جابجایی به شهر و دیار دیگر ✅ تعمیر شهر روستا. ✅ و دیدارهای سیاسی خوب است. ✈️مسافرت : سفر بعداز ظهر آغاز شود و خوب است و مال در پی دارد .ان شاءالله. 👶 زایمان مناسب و نوزاد شجاع و مبارک و صبور و صالح و شایسته خواهد داشت .ان شاءالله 🔭 احکام و اختیارات نجومی : 🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی است برای امور زیر: ✳️ افتتاح کارها شغل و پروژه . ✳️ آغاز معالجات و درمان . ✳️ داد و ستد و تجارت. ✳️ از شیر گرفتن کودک . ✳️ بذر پاشی و کاشت. ✳️ دادن سفارشات تجاری . ✳️باجستجوی" تقویم همسران"در تلگرام ✳️ به مابپیوندید. ✳️ و دیدار بزرگان نیک است. 🔲 این مطالب تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است اختیارات بیشتر را در تقویم بخوانید. 💑 انعقاد نطفه و مباشرت . 👩‍❤️‍👨 امشب : امشب ( شب شنبه ) ، مباشرت مکروه و ممکن است فرزند جن زده به دنیا بیاید . 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات ، (سر و صورت) ، باعث پرهیز از خلق( و گوشه گیری) خواهد شد. 💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.... یا ، زالو انداختن سبب نجات از بیماری می شود . ✂️ ناخن گرفتن جمعه برای ، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚 دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود.. ✴️️ وقت استخاره در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است. 😴 تعبیر خواب... خواب و رویایی که امشب (شبِ شنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 1 سوره مبارکه " حمد " است. بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که نامه یا حکمی از بزرگی به خواب بیننده برسد و سبب خوشحالی وی گردد.ان شاءالله. و شما چیزی همانند ان قیاس گردد... کتاب تقویم همسران صفحه 115 ❇️️ ذکر روز جمعه اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع مطالب تقویم همسران نوشته حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم: پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن 09032516300 025 377 47 297 0912 353 28 16 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما همراه با‌ لینک ارسال کنید. 📛📛📛📛📛📛📛📛 مطلب با حذف لینک ممنوع و حرام است 📛📛📛📛📛📛📛📛 @taghvimehmsaran 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: جمعه - ۲۴ بهمن ۱۳۹۹ میلادی: Friday - 12 February 2021 قمری: الجمعة، 29 جماد ثاني 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (100 مرتبه) - یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه) - یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام، 61ه-ق 🔹وفات سید محمد پسر امام هادی علیه السلام، 252ه-ق 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام ▪️3 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام ▪️10 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما اسلام ▪️13 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام ▪️15 روز تا وفات حضرت زینب سلام الله علیها 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹🌙🔹🌙🔹 💢پرسش: 🔰اعمال شب اول چیست؟ ✅پاسخ: ✍️انجام اعمالى در اين شب با ارزش، مورد سفارش است اول:📌 از رسول خدا (ص) نقل شده است که به هنگام رويت هلال ماه رجب، اين دعا را مى‌خواند: اَللّـهُمَّ اَهِلَّهُ عَلَيْنا بِالاَْمْنِ وَ الاْيمانِ، وَ السَّلامَةِ وَ الاِْسْلامِ، رَبّى وَرَبُّکَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ؛ خدايا اين ماه را بر ما نو کن به امنيت و ايمان و سلامت و دين اسلام پروردگار من و پروردگار تو (اى ماه) خداى عزوجل است. 🌼🌺و همچنين از آن حضرت نقل شده است که وقتى هلال ماه رجب را مى‌ديد، مى‌فرمودند: اَللّـهُمَّ بارِکْ لَنا فى رَجَب وَ شَعْبانَ، وَ بَلِّغْنا شَهْرَ رَمَضانَ، وَ اَعِنّا عَلَى الصِّيامِ وَ الْقِيامِ، وَ حِفْظِ اللِّسانِ، وَ غَضِّ الْبَصَرِ، وَ لا تَجْعَلْ حَظَّنا مِنْهُ الْجُوعَ وَ الْعَطَشَ؛ خدايا برکت ده بر ما در ماه رجب و شعبان و ما را به ماه رمضان برسان و کمکمان ده براى گرفتن روزه و شب زنده دارى و نگهدارى زبان و پوشيدن چشم و بهره ما را از آن ماه تنها گرسنگى و تشنگى قرار مده. دوم: 📌غسل کردن 👈مرحوم «سيّد بن طاووس» مى گويد در کتب «عبادات» روايتى از رسول خدا (ص) يافتم که آن حضرت فرمود: «هر کس درک کند ماه رجب را و در اول، وسط و آخر آن، غسل کند همانند روزى که از مادر متولد شده، از گناهان خارج گردد (و پاک شود).» سوم: 📌زيارت امام حسين (ع) در اين شب فضيلت بسيار دارد. چهارم:📌 بعد از نماز مغرب، بيست رکعت نماز بخواند (هر دو رکعت به يک سلام) و در هر رکعت يک بار سوره «حمد» و يک بار سوره «توحيد» بخواند. رسول خدا (ص) در پاداش اين عمل فرمود: هر کس چنين کند، به خدا سوگند خودش، خانواده‌اش، مالش و فرزندانش محفوظ بمانند و از عذاب قبر پناه داده شود... و در قيامت به سرعت از صراط بگذرد. پنجم: 📌بعد از نماز عشا، دو رکعت نماز به‌جا آورد، در رکعت اول «حمد» و «الم نشرح» را يک مرتبه و سوره «قل هو الله احد» را سه مرتبه بخواند و در رکعت دوم، سوره هاى «حمد»، «اَلَم نشرح»، «قل هو الله احد» و «معوّذتين» (سوره هاى ناس و فلق) را يک‌بار بخواند و پس از سلام سى مرتبه بگويد: «لا اله الاّ الله» و سى مرتبه «صلوات» بفرستد. 🌼🌺رسول خدا (ص) فرمود: کسى که اين عمل را انجام دهد، خداوند گناهانش را مى‌آمرزد و از گناه پاک مى‌شود. 🌼🌺روزه گرفتن در اين روز پاداش فراوانى دارد. در روايتى از رسول خدا(ص) مى خوانيم: «هرکس که روز چهاردهم ماه رجب را روزه بگيرد، خداوند پاداشى به وى عنايت کند که نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه بر قلبى خطور کرده باشد... .»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
♡﷽♡ #قــاب_خــاتـــم #قسمت_168 •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• یه وقتایی خدا آدمها رو نه با دستهای پُر قدرت
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• دیبا شنیده بودم در جهنم عذابی هست که در اون دائم ویران میشی و از نو ساخته میشی تا دوباره با عذابِ الهی ویران بشی و باز از نو ساخته بشی و این تکراری مکرّر بود برای عذاب کشیدنِ یک گناهکارِ محکوم به ابد ! دَرکِ دُرستی از زمان نداشتم اونقدر خُرد ومُچاله شده بودم که حتی به زور نفس میکشیدم دلم آخ گفتن و التماس کردن و فریاد کشیدن هم نمی خواست فریادهای مظلومانه کشیده شده و التماسهای بی سرانجام رو کرده بودم حالا که نمیدونم یه شبانه روز یا بیشتر از مرگِ آرزوهام و تدفینِ عشقم در گورِ بی اعتمادی می گذشت بی حال و بی رمق بینِ بیهوشی و هوشیاری دست و پا میزدم تمومِ اتفاقاتِ دور و برم رو کامل درک کرده و چیزی از چشمم پنهان نبود ولی دلم فقط سکوت میخواست سکوت و اگر میشد کمی هم مرگ ... کمی مرگ و اگر هم میشد کمی بازگشت به روزهای شیرینِ گذشته.... روزهایی که تنها دردم بی پدری و تنها نگرانیم قلبِ بیمار مادرم بود روزهایی که دنیا برام حتی از کاغذ رنگی های دنیا هم رنگی تر بود وقتی جهانم در لبخندِ خواهر و نگاه مهربونِ مامانم خلاصه میشد چی شد که به اینجا رسیدم ؟ کفهء نادانیِ من سنگین تر بود یا کفهء غرورِ احسان و یا نه هیچکدام ! کفهء حسادتِ جهان تاج ! این هم نه .... کفهء نامردیِ زمانه از همه سنگین تر بود هنوز نمیدونستم دقیقاً تاوانِ کدوم گناه رو پس دادم و به مجازاتِ کدوم اشتباه اینطور تنبیه شدم ولی اطمینان دارم باز هم مثل همیشه مامان فرشتهء نجاتم بود وقتی با تماسش از دستِ گرگِ درونِ احسان که تازه از خواب بیدار شده بود رها شدم و از یک تجاوز وحشیانه هم جان به در بُردم واقعاً اگه مامان تماس نمیگرفت ! خدای من ! احسان دیوانه شده بود !! یه دیوانهء زنجیری !!! یا نه از اونایی که توهم میزنن !!!! به همه شک دارن !!!!! همه رو متهم میکنن به بی آبرویی !!!!!! راستی جهانِ عمارت کجا بود ؟ تاجِ سرِ احسان و پیمان ! خانومِ با اقتداری که این پسر را پس انداخته بود تا منو عذاب بده و عذاب بده و عذاب بده .... ضعف داشتم خیلی بیشتر از یک ضعفِ ساده دلم فقط دامنِ مامان رو میخواست و نوازشهای دستِ مهربونشو دلم فقط شیرین زبونی های دنیا رو میخواست و نگاهِ خندونشو دلم فقط .... 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• بوی نم و بوی غم می آمد آروم آروم لای پلکها رو باز کردم بعد از یه خوابِ آروم احساسِ سبکی میکردم فضای اطرافم تاریک بود یعنی نور و روشنایی هم با من قهر بود ؟ سرمو به سمت چپ چرخوندم تا شرایط رو بسنجم احسان اون سمتِ تخت در حالیکه جنین وار دستها رو لای دو زانو گذاشته و درخودش مُچاله شده بود هنوز از خواب لذت میبرد یه لحظه دلم براش سوخت ، درست مثلِ بچه های بی گناه و معصوم خوابیده بود ! دستم رواندازو از روی خودم بلند کرد و خواستم تنِ اونو بپوشونم که در بینِ راه مُشت شد همون دستی که اسیر دستش بود و اونقدر بهش فشار آورده بود که مُچم به کبودی میزد منصرف شدم چرا باید رحم میکردم به سرمایی که مطمئن بودم در خواب به تنش نشسته ؟ مگه اون به من رحم کرد ؟ تا پای مرگ کشوند و کشوند و کشوند و درست لحظه ای که میخواست جونمو با دو دستِ ادب به عزراییل تقدیم کنه ، فرشتهء دیگه ای از درگاهِ خدا به دادم رسید و نجاتم داد سبک تر بودم ولی هنوز با هر حرکت یه قسمت از بدنم درد میگرفت بدترینِ اونها هم دندهء شکسته ای بود که با هر بار نفسِ عمیق کشیدن ، نفسم رو بند می آورد و دستی که هنوز بر اثر سوختگی ، عجیب میسوخت همهء اینها به کنار سوزشِ قلبم از نوعِ دیگری بود جزغاله شده بود گداخته و خاکستر شده چیزی از جسم و روحم باقی نمونده بود خراب و خسته و داغون ویران و سرگردون بودم بی توجه به احسان و تنِ دردناکم آروم از تخت پایین اومدم ناچار بودم از دیوار بعنوانِ تکیه گاه کمک بگیرم تا سقوط نکنم و حالم خراب تر از این نشه یه لحظه با یادآوریِ دوشی که زیر نگاههای احسان گرفتم ، عرقِ شرم روی پیشانیم نشست بدجنسِ موذی بدترین راه را برای باز کردنِ زبونم انتخاب کرده بود ولی کور خونده ، اینبار دیگه کوتاه نمیام خودم به دَرَک ! کافی بود مامان بفهمه تا دوباره حالش خراب بشه نمیدونستم کجای کرهء زمین هستیم ولی بوی نم و هوای آسمون و البته اون درختای پرتقال و نارنگیِ داخل حیاط بلند صدا میزد اینجا شماله ! به آشپزخونه رسیده و در یخچالو باز کردم همه چیز بود موز و گیلاس و آلو و زرد آلو .... شیرینیِ مخصوصی که دوست داشتم دو شیشه عسل .... ظرفِ شیره و ارده .... دوغ و ماست و شیر و .... فریزر هم پُر بود مرغ و ماهی و گوشت و .... ظاهراً چند روزی اینجا موندگار بودیم دیگه برام فرقی نمی کرد خودمو سپرده بودم به دستای روزگار والبته تقدیری که خدا برام رقم زده بود ... 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab