eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
365 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
720 ویدیو
25 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: جمعه - ۰۱ اسفند ۱۳۹۹ میلادی: Friday - 19 February 2021 قمری: الجمعة، 7 رجب 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (100 مرتبه) - یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه) - یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹ارسال نامه مامون به امام رضا علیه السلام برای ولایت عهدی، 200ه-ق 📆 روزشمار: ▪️3 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما اسلام ▪️6 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام ▪️8 روز تا وفات حضرت زینب سلام الله علیها ▪️18 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ▪️19 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
🕋 اوقات شرعی به افق یزد 🗓 جمعه ۱ اسفند ماه ۱۳۹۹ 🕌 اذان صبح : ساعت َ۵:۱۲ 🌅طلوع آفتاب: ساعت َ۶:۳۳ 🕌 اذان ظهر: ساعت َ۱۲:۰۸ 🌄 غروب افتاب: ساعت َ۱۷:۴۳ 🕌 اذان مغرب: ساعت َ۱۸:۰۱ 🌃 نیمه شب شرعی: ساعت َ۲۳:۲۸ 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
#خاطرات_امیرمومنان_علیه_السلام ✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از ز
✍ بازنویسی تاریخ زندگی امیرمومنان علیه السلام به صورت داستانی از زبان ایشان 📃 قسمت دهم: «هفتاد یادگار از احد برتنم» 🔻[پس از شکست اهل مکه در جنگ بدر] اهل مکه با تمام قوا و امکانات به سوی ما حرکت کردند تا انتقام کشته شدگان جنگ بدر را از ما بگیرند. جبرئیل به رسول خدا اطلاع داد و آن حضرت با یارانشان خارج از مدینه و در کنار کوه احد اردوگاه زدند. 🔻مشرکان یکباره بر ما یورش آوردند و ما را زیر ضربات شدید خود قرار دادند، تا اینکه بسیاری از مسلمانان به شهادت رسیدند و باقی گریختند. اما من در کنار رسول خدا استقامت ورزیدم؛ ولی مهاجران و انصار به سوی مدینه بازگشتند و می گفتند پیامبر و یارانش همگی کشته شده اند. اما خداوند متعال مارا یاری کرد و مانع از پیروزی قطعی مشرکان شد. 🔻در این جنگ هفتادواندی زخم بر تنم نشست.... در آن روز کاری انجام دادم که پاداش آن فقط با خداست. ✳️“لاسیف الا ذوالفقار لافتی الا علی" 🔻 در احد و هنگامی که مسلمانان از میدان نبرد فرار کرده بودند؛ چنان حالتی به من دست داد که تا آن روز تجربه نکرده بودم. چنان برای آن حضرت بی تاب شدم و با تمام توان پیشاپیش ایشان شمشیر زدم که لحظه ای برگشتم و حضرت را ندیدم! با خود گفتم پیامبر کسی نیست که از میدان فرار کند. در میان کشته ها هم نبود؛ پس شاید خداوند او را از میان ما برده و در آسمان جای داده است. 🔻پس غلاف شمشیر شکستم تا شهید شوم و با تمام توان به دشمن حمله کردم، آنها از مقابل من گریختند و راه باز شد که ناگاه دیدم رسول خدا بر اثر زخم های فراوان بی حال بر زمین افتاده اند.... از من پرسیدند: مردم چه کردند: عرض کردم آنان به دشمن پشت کردند و فرار را بر قرار ترجیح دادند. 🔻در این هنگام گروهی قصد جان پیامبر را داشتند. پیامبر به آنها اشاره کردند و فرمودند: یاعلی! حمله آن ها را پاسخ بده. من نیز آن قدر شمیر زدم تا جمع آنها از هم پاشید و گریختند. رسول خدا فرمودند: یاعلی! آیا صدای فرشتگان را می شنوی زبان به مدح و ثنای تو گشوده اند و فرشته ای به نام رضوان ندا سرداده است «لاسیف الا ذوالفقار لا فتی الا علی» اشک شوق از چشمانم جاری شد و خداوند را بر این نعمت شکر گزاردم. 📚 منابع: 1. الخصال جلد2 صفحه 368 2. الاختصاص صفحه 167 3. ارشاد القلوب جلد 2 صفحه 346 4. مسند ابی یعلی الموصلی جلد 1 صفحه 278 5. نهج البلاغه خطبه 156 📘 کتاب علی از زبان علی ↩️ ادامه دارد... 🌹 @baalitamahdimeybod 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 چرا حاجتم برآورده نمیشه؟ 🌹 2️⃣ 💬 آقای من، یا امیر المومنین! مدت زیادیه، یه حاجت بزرگ دارم، خیلی دعا می کنم و از خدا میخوام که حاجتم رو برآورده کنه، هرچی نذر و نیاز میکنم جوابی نمی گیرم، مگه خود خدا نگفته مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم؟! پس چرا جواب من رو نمیده؟! ✍️ ستایش خداوندی را سزاست که کسی از رحمت او مایوس نگردد. (۱) ✅ هرگز از تاخیر اجابت دعا نا امید مباش،زیرا بخشش الهی، به اندازه نیت است، گاه در اجابت دعا تاخیر می شود، تا پاداش درخواست کننده بیشتر و جزای آرزومند، کامل تر شود، گاهی درخواست میکنی، اما پاسخ داده نمی‌شود، زیرا بهتر از آنچه خواستی به زودی یا در وقت مشخص، به تو خواهد بخشید. یا به جهت اعطاء بهتر از آنچه خواستی،دعا به اجابت نمی رسد، زیرا چه بسا، خواسته هایی داری که اگر داده شود مایه ی هلاکت دین تو خواهد بود...(۲) ➖➖➖➖➖ (۱).نهج البلاغه،خطبه ٤٥ (۲).نهج البلاغه، نامه ٣١ ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
♡﷽♡ #قــاب_خــاتـــم #قسمت_178 •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• احسان نگرانی بابت از دست دادن دیبا لحظه ای
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• خدای من دیبا از کی تا حالا اینقدر جسور شده که به خودش اجازه داده بود بشینه پشت ماشینم ؟ اونم بی اجازه و بی خبر ؟ دلم به جوش و خروش افتاده بود شمارهء راننده رو گرفتم تا اول ببینم حال دیبا چطوره ؟ چرا خودش زنگ نزد ؟ لعنتی ! لعنتی ! لعنتی ! اشغال بود ... به سرعت پیراهن و شلواری پوشیدم و به سمتِ در پا تند کردم دیوانه ! " من رفتم ساحل " تو بیجا کردی ... غلط زیادی کردی مگه دستم بهت نرسه دخترهء سر خود ! یه دیبایی بسازم که ! خدایا حالش ... حالش خوب باشه ماشین فدای سرش حتماً میخواست با این کار حالمو بگیره دست روی بد چیزی گذاشته بود بذار برسم درستت میکنم هنوز در حالِ نبرد با خودم و عقل و احساسم بودم که چشمم به ماشینِ نازنینم افتاد - آقا ممنون همین جا پیاده میشم - به سلامت داداش پیاده شدم و به سمتِ ماشین دویدم پس دیبا کجا بود ؟ از شانس خوبم با چه ماشینی هم تصادف کرده بود ! یه نیسانِ آبی رنگ از پشت زده بود بهش رانندهء بی خیال در حالی که مثلِ اگزوز دود میکرد و سیگارشو روی زمین تکون میداد ، به سالار جاده ها تکیه زده بود با چشم دنبالِ دیبا میگشتم که رسیدن به مردک قفل زبانم رو باز کرد - همسرم کجاست ؟ - اِ .... شما صاحبِ این عروسکی ؟ - میگم همسرم کجاست ؟ - خیلی خب چرا جوش میاری برادر من ؟ گمونم صندلی عقب دراز کشیده باشه انگاری فشارش افتاده شانسو میبینی ؟ خوبه اون از پشت نزد به ما ، اگر نه باید الان اسیر بیمارستان میبودم نگاهِ خشمگینم را به چشمهای خندانش دوختم که فهمید خارج شدن حرف دیگری از دهانش مساوی است با ریز شدنِ دندانهای ردیفش در آن دهانِ گشاد به ماشین رسیدم و درحالی که اخم محکمی روی پیشانی ام نشسته و قلبم به در و دیوار می کوبید در را باز کردم - دیبا ! به سرعت نیم خیز شد شاید اگه هرجای دیگه و یا در هر شرایط دیگه ای بودیم ، خوابوندنِ یک کشیدهء محکم زیر گوشش کمترین تنبیهی بود که براش در نظر می گرفتم ولی حالا .... دیدنِ اون مردمک های لرزون و ترسیده رنگی که از چهرهء دلبرش پریده بود افت فشاری که باعث شد چشم ببنده و دستشو به پیشانی بگیره و آخرین تیری که با اصابت به قلبم ، دست و پامو چنان شل کرد که دیگه دلیلی برای تنبیهش باقی نگذاشت - من .... من ..... بِ ... ببخشید بالاخره زبان باز کرد دخترکِ جسور و مهربونم ! دست دراز کردم و آروم روی صندلی هدایتش کردم تا حالش بهتر بشه در ماشین رو بستم و به سمت رانندهء خاطی رفتم قبل از اون نگاهی به ماشین انداختم خدارو شکر فقط سپر ضربه دیده و ماشین سالم بود گمونم راننده بیشتر بخاطر حال و احوال دیبا ترسیده بود ! 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• حالا که من از راه رسیدم سعی داشت زودتر از این مهلکه فرار کنه - بیا داداش تکلیف ما رو روشن کن ببینیم چه کاره ایم ... زبون روزه اسیر شدیم نگاهی به ماشینش انداختم که هردو چراغش شکسته و چیزی از سپرش باقی نمونده بود از ارتفاعِ علوفه ای که بار زده بود میشد تشخیص داد عجله ای که داشت بخاطر تحویل دادنِ این محمولهء گوسفند پسند بود ! - چکار کنیم برادر من ! چرا نگا نگا میکنی ؟ به گمونم چند سالی از من بزرگتر بود و سر و شکلش نشون میداد باید از قشر متوسط رو به پایینِ جامعه باشه مطمئن بودم برای تعمیر ماشین خودش هم باید کلی هزینه کنه - چی شد زدی به ماشینم ؟ - گمونم یه چیزی پرید جلو خانومت بنده خدا هول کرد یهو زد رو ترمز باز خوبه اینجوری ختم به خیر شد اگه گاز میداد یا منحرف میشد سمتِ شونه خاکیِ جاده ممکن بود به این سادگی ختم به خیر نشه راست می گفت شانس با ما یار بود و من زبان باز کردنِ دیبایم را مدیونِ این تصادفِ کوچک بودم شاید تلنگری از طرف خدا برای من و او - نمیخواد جناب برو به سلامت - راست میگی یا گذاشتیمون سر کار داداش ؟ از آدمای دارا بعیده از این بذل و بخشش ها ! لبخندی از این کنایه روی لبم نشست - برو تا پشیمون نشدم دیگه - خدا خیرت بده پشت به من کرد تا سوارِ مرکبِ روزی رسانش بشه که با صدام متوقف شد - فقط ! - جانم داداش ؟ - فردا شب ، شب قدره ! به یادمون باش - ایشالا که خدا عاقبت به خیرتون کنه زت زیاد - به سلامت دیبا بزرگترین نعمت خدا بود " همه چیز در زندگیِ آدمها نشانه و راهنماست از اون برگی که جلوی پات از روی درخت میوفته زمین بگیر تا اون پرنده ای که بی خبر رو سرت کار خرابی میکنه ! " صدای آقای مسلمی توی سرم زنگ میخورد که همیشه حرفها و نصیحت ها و وصیت هاشو با جدیت شروع می کرد ولی در نهایت با یه شوخیِ ساده و شیرین جوری تموم میکرد که تا عمر داریم حرفش تو ذهنمون بمونه مثل حالا که وسطِ این اتفاق باید از نا کجا پیدا بشه و بشیته تو ذهنم ! باز کردنِ در ماشین همزمان شد با بلند شدنِ دیبا از روی صندلی - دراز بکش فشارت افتاده بی توجه به حرفم پیاده شد و پیش چشم های نگرانم که با تصور ترک ماشین به مقصدی دیگه حسابی درشت شده بودند ، در جلو رو باز کرد و طبقِ عادت با سلامی زیر لبی کنارم جا گرفت - علیک سلام کمر بند ! حالا که خودش به جبرانِ خطایی که مرتکب شده بود قصد جبران و آشتی داشت نه وقتِ تنبیه بود و نه وقت تلافی - باش استارت زدم و همون طور که خودش قصد کرده بود به سمتِ ساحل حرکت کردیم زیر چشمی نگاهی بهش انداختم که همزمان شد با نفس آسوده ای که از سینه بیرون فرستاد ! خوب بود خیالم راحت شد همون اندازه که احساس می کردم خیالِ دیبا راحت شده - چشماتو ببند تکیه بده - خوبم - خوبه که خوبی سرد و سنگین حرف میزدم خودش بهتر از هر کسی میدونست چه تعصبی روی این ماشین دارم و درست از همین نقطه ضعف برای اذیت کردن و حرص دادنم استفاده کرده بود عیب نداره ! اگه این کار باعث میشه آروم بگیره و ببخشه من حرفی ندارم نزدیکِ ساحل بودیم و غرق در افکار جدید ، نگاهم رو به رو به رو دوخته بودم که یه لحظه با نشستنِ دستِ سردش روی دستِ گرمم شوکه شدم سرم به سمتش برگشت و دیدم با همون چشمهای بسته و قطره اشکی که قصدِ فرار از لای پلک هاشو داشت ، دستشو گذاشته روی دستم شاید به قصدِ جبران شاید به قصدِ عذرخواهی شاید .... دستشو به دست گرفتم و بالا آوردم شاید نشستنِ این بوسهء نرم و عاشقانه باعث میشد گرم بشه هم دستش و هم قلبش ! - بِ .... ببخشید - اینو که اونجا هم گفتی قربونت ! یه چیز تازه بگو عزیزم نمیدونم طنز نهفته در کلامم بود و یا لحنِ مهربانی که برای گفتنِ همین دو جمله به کار برده بودم هر چه بود باعث شد چشم باز کنه و سرش برگرده به سمتِ من - الان خوبی ؟ سر تکان داد و با دستِ دیگه اشکشو پاک کرد 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✴️ شنبه 👈2 اسفند 1399 👈 8 رجب 1442👈 20 فوریه 2021 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . ❇️روز مبارک و شایسته ای برای امور زیر است. ✅ تجارت و داد و ستد . ✅ میهمانی و ضیافت دادن. ✅و دیدار با قاضی و صاحب منصبان خوب است. 👶 زایمان مناسب و نوزاد تولدی خوب و عمری طولانی خواهد شد.ان شاء الله 🤕 بیمار امروز زود شفا یابد.ان شاءالله 🚖 مسافرت:در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی . 🌓 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است : ✳️ آغاز نگارش کتاب و مقاله و پایان نامه . ✳️ خرید کالا و جنس. ✳️ آغاز تحصیل و تدریس و تعلیم . ✳️ شکار صید و دام گذاری. ✳️ ارسال کالاهای تجاری . ✳️ و تاسیس شرکت نیک است . 🔲 این اختیارات تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید . 👩‍❤️‍👨 حکم انعقاد نطفه و مباشرت . 👩‍❤️‍👨 امشب:( شب یکشنبه) حدیث یا دستور خاصی وارد نشده است . 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث بیماری است. 💉💉 حجامت خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری ، باعث دردسر دارد . 😴😴 تعبیر خواب امشب:خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه 9 سوره مبارکه "توبه " است. اشتروا بایات الله ثمنا قلیلا ..... و از مفهوم و معنای آن استفاده میشود که دو نفر برای قطع معامله یا توافقی نزد خواب بیننده بیایند.ان شاء الله شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست. 🙏🏻 وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد . 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 📚 منبع مطالب: تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان انتشارات حسنین قم تلفن 09032516300 0253 77 47 297 0912353 2816 📛📛📛📛📛📛📛📛 ارسال و انتقال این پست بدون ادرس و لینک گروه شرعا حرام است. 📛📛📛📛📛📛📛📛 @taghvimehmsaran 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab