🌹شب دوم
🍃انسان سرمایه هایی دارد. فاصله تولد و مرگ بر روی این سرمایه ها تجارت هایی انجام می دهد. و این سرمایه را در بازارها و تیمچه هایی به جریان می اندازد.
🍃ناچار باید بهترین بازار و بهترین خریدار را بشناسد و بهترین میدان سود آفرین را جولانگاه خود بسازد و از تجارت های خسارت بار بگریزد، تا سرمایه هایش رشد کنند و توشه بی نهایت راهی را که در پیش دارد فراهم سازد.
🍃ما از استعدادهای عظیم انسان می یابیم که انسان بیشتر از این محدوده هفتاد ساله است. انسان برای این زندگی محدود به این همه استعداد نیاز نداشت، همان غرایز فردی و اجتماعی برای رفاه و نظم و عدالت زندگی هفتاد ساله کافی بودند.
🍃ما از عظمت استعدادهای انسان، ادامه او را می یابیم و چون انسان از بی نهایت سرمایه برخوردار است، پس بی نهایت ادامه خواهد داشت و برای این بی نهایت راه باید استعدادهایش را بارور کند و پاهای نیرومندی پرورش دهد و مرکب هایی بسازد...
🍃انسان باید در این محدوده هفتاد ساله پاهایی تربیت کند و مرکب هایی بیابد و سرمایه هایی را زیاد نماید و توشه هایی برای بی نهایت راه بردارد و سپس راهش را شروع کند و حرکتش را دنبال کند...
🍃و این است که علی آن مرد راه فریادش بلند می شود: «آه من قلّه الزّاد و طول الطّریق» آه از توشه کم و راه دور.
#رشد
#علی_صفایی_حائری
📔@ketabe_khoub
🌹شب سوم
🍃سرگرمی ها برای بیکاره هاست. بازی ها برای آواره هاست و آن ها که جایی دارند و آن ها که کاری دارند و آن ها که به مهمانی دعوت شده اند و لباس ضیافت پوشیده اند، دیگر با توپ ها و با بازیچه ها کاری ندارند.
🍃این ها نه بازیگرند و نه بازیچه و نه تماشاچی. این ها رهرو هستند و به تحرک ها رسیده اند و از تنوع ها گذشته اند.این ها راه را می بینند و وقت کم را و این است که شب و روز می کوشند و آرام ندارند.
#رشد
#علی_صفایی_حائری
📔@ketabe_khoub
🌹شب چهارم
🍃باید در این وقت کم به تجارتی دست زد که بی نهایت سود بیاورد و باید به دنبال خریداری رفت که پولش نقد باشد و بازگردان داشته باشد و باید در جست و جوی بازاری بود که رونق داشته باشد.
🍃یک بازار، بازار پایین است با خریدارهایی به نام دل و هوس هایش و به نام مردم و حرف هایش و به نام دنیا و جلوه هایش، با ثروت و قدرت و شهرت و مدارک و عنوان هایش، و به نام شیطان و وسوسه هایش.
و یک بازار هم بازار دیگری است با خریداری به نام الله، مالک، رحیم، مهربان.
🍃این ها بازارها و خریدارها هستند، آن هم سرمایه ها و متاع های ما، باید دید که هر کدام چه می گیرند و در برابر چه می دهند.
🍃هنگامی که یک عمر برای دلم دویدم چه بازدهی دارد؟ هنگامی که یک عمر برای هوس های مردم سوختم آنها به من چه می دهند؟ جز چهار تا بارک الله و یک دقیقه کف زدن و چهار دقیقه سکوت.
🍃اگر این خلق، از فرزندم گرفته تا زنم تا پدرم تا مادرم و دیگران به من چیزی دادند و برایم لذتی آوردند باید بسنجم که چه چیز از من گرفته اند. آیا این ها بیش از آنچه داده اند از من نگرفته اند؟
🍃این خریدارها چیزی ندارند. چیزی به من نداده اند و چیزی به من باز نمی گردانند و اگر لذت می برم به خاطر این است که نمی دانم چه از دست داده ام.
🍃ما امروز خوشحالیم که خودمان را داده ایم و چند بارک الله و چند خانه و چند ماشین و چند تا فلان و بهمان گرفته ایم و فرار می کنیم که نکند طرف معامله را به هم بزند. غافل از اینکه ما را به بیش از این ها خریدارند و غافل از اینکه اینها قیمت یک لحظه ما نیست...
#رشد
#علی_صفایی_حائری
📔@ketabe_khoub
🌹شب پنجم
🍃عشق به حق و ایمان به او تمام سرمایه ها را به جریان می اندازد و تمام استعدادهای ما را به کار می کشد. به چه کاری؟ این کارها به نظر معشوق بستگی دارد.
🍃عاشق، چشم به فرمان معشوق است، اگر او صالح باشد و صالح بخواهد، عاشق، صالح می شود و صالح می آورد.
🍃هنگامی که عشقی در سینه نشست و معشوق در دل خیمه زد، ناچار خواسته های این معشوق، عاشق را حرکت می دهد و این است که اعمال عاشق با خواست های معشوق وابستگی دارد.
🍃هنگامی که خواسته های معشوق صالح باشد، کارهای عاشق به صلاح می گراید. و از آنجا که خدا جز خوبی نمی خواهد و جز رشد خلق نمی خواهد، ناچار گروندگان به او و عاشق های به راه افتاده او، جز خوبی نمی آورند.
📔@ketabe_khoub
_عیدت مبارک ملّا مرتضی علی یارت، چرا سراسیمه ای؟
_اسعدالله ایامکم، خبر خیر است؛ مسافرمان امروز می رسد... عن قریب به دنیا می آید.
_به حق مرتضی علی ان شاءالله تیک ریش خیره. خدا رو شکر.
جمله پیرمرد را زیر لب تکرار کرد:"تیک ریش خیره". ....
.
.
.کوچه در آن صبح بهاری نمناک، خلوت بود و ملّا محمد جز همان پیرمرد دستار به سر، کسی را در محل ندیده بود.
جلوی در خانه نفسی تازه کرد و آرام با دو دست دو لنگه چوبی در را فشار داد. "یاالله" گویان وارد حیاط شد. زمزمه های زنانه ای از اندرونی به گوش می رسید.
_یا اللّه، یا اللّه ، دختر شیخ یعقوب من برگشتم...
زن میانسالی که ملّا او را درست به جا نیاورد، از اندرونی بیرون آمد.
_ملّا مبارک است، خانم سبک شدند الحمدلله. بچه پسر است...
به حق مرتضی علی تیکِ ریش خیره ان شاء الله.
_السلام علیک یا امیر المومنین یا مولی الموحدین یا قائد الغرّ المحجّلین.
مرتضی فرزند محمد امین فرزند شمس الدین در عید غدیر سال هزار و دویست و چهارده هجری قمری در خاندان انصاری چشم به جهان گشود. آن ها در محله مشایخ انصاری در اطراف بقعه متبرکه حضرت سبزقبا از فرزندان امام کاظم علیه السلام در دزفول سکونت داشتند.
امروز سالروز ولادت عالم بزرگ جهان تشیع شیخ مرتضی انصاری است.
#نخل_و_نارنج
#غدیر
📗📘📙
@ketabe_khoub
سلام دوستان
عصرتون بخیر 👋
ان شاءالله از فردا به مدت ۵ شب
بخش هایی از کتابِ " پس از بیست سال نوشته سلمان کدیور رو در کانال قرار میدیم.
🌹شب اول
ابراهیم سکوت کرد. سلیم ادامه داد: «آیا تو نیز به راه پدرت هستی؟»
ابراهیم به پدرش نگاهی کرد و پاسخ داد:«فرزندان را نشاید که راهی جز راه پدرانشان روند، عموجان. همانگونه که مهاجر و منصور چنین اند.»
سلیم آهی کشید و گفت:«این جمله را سال ها پیش از پدرت نیز شنیده ام، در حالی که انسان را نشاید که راهی جز حق بپیمایند. چشم بگشا و دریاب حق در کدامین سوست. بیندیش که به جنگ فرزند رسول خدا آمده ای، همان که روزی پنج بار از مساجد نامش شنیده می شود. آیا قرآن نخوانده ای که خداوند محبت به خاندان پیامبرش را بر ما واجب نموده است؟ خوب بیندیش!»
ابراهیم جا خورد. سخنانی تازه و عجیب می شنید. پس بازگشت و نگاه پرسش گری به پدرش افکند. زید هراسان و مشوش فرزندش را عقب کشید و گفت:«با این سخنان قصد داری فرزندم را بفریبی؟ همان گونه که پدرمان را فریفتی؟»
سلیم گفت:«این شمایید که خود را فریفته اید. زمانی علی را سارق و راهزن می گفتید تا مردمان را به جنگش بخوانید و حال فرزندش را خارج شده از دین می گویید تا خونش را مباح کرده باشید... تو خود علی را درک کرده ای، در خانه او زندگی کرده و هم بازی حسین بوده ای، و بهتر از هر کسی می دانی که دین خدا از خانه علی و فرزندانش جاری شده است. پس چرا می خواهی فرزندت را چون خودت بفریبی؟ به او بگو از پدر و مادرمان، این که چگونه زندگی کردند و چگونه خونشان ریخته شد، از یمن، از مدینه، از مالک اشتر نخعی و این که چرا من در سپاه حسین هستم. دست این جوان را به خون خاندان پیامبر آلوده مکن زید!»
#پس_از_بیست_سال
#سلمان_کدیور
📔@ketabe_khoub
🍃
حجاب حق الهی
زن باید کاملا درک کند که حجاب او تنها مربوط به خود او نیست تا بتواند از حق خود صرف نظر کند و نیز حجاب زن مربوط به مرد هم نیست تا با رضایت مرد از حجاب صرف نظر شود. حجاب زن مربوط به خانواده هم نیست تا اعضای خانواده رضایت بدهند، بلکه حجاب زن، حق الهی است.
حرمت زن و حیثیت زن، حق الله است و خدای سبحان زن را با سرمایه عاطفه آفرید که معلم رقت باشد و پیام عاطفه بیاورد. اگر جامعه ای این درس رقت و عاطفه را ترک نمودند و به دنبال غریزه و شهوت رفتند، به همان فسادی مبتلا می شوند که در غرب ظهور کرده است.
از این رو، کسی حق ندارد بگوید که من به نداشتن حجاب رضایت دادم و از اینکه قرآن کریم می گوید:«هر گروهی، اگر هم راضی باشند، شما حد الهی را در برابر آلودگی اجرا کنید.» معلوم می شود که عصمت زن، حق الله است و به هیچ کسی ارتباط ندارد. قهرا همه اعضای خانواده و اعضای جامعه و خصوصا خود زن امین امانت الهی هستند.
زن از نظر قرآن امانتدار حق خداست، یعنی این مقام، حرمت و حیثیت را خدای سبحان که حق اوست، به زن داده و خواسته است او این حق را به امانت حفظ کند، آن گاه جامعه مسلمانان به صورتی در می آید که جهان برابر آن خضوع می نماید.
#حجاب
📔@ketabe_khoub
🌹شب دوم
با سر رسیدن شب، کاخ سبز در ساز و آواز و رقص رقاصه هایی که از تمام نقاط شام گرد آمده بودند، فرورفت. این ضیافت ها از آغاز تسلط بنی امیه بر شام، با چند سال وقفه بعد از جشن های باشکوه و بزرگ شاهان رومی که پیش از بنی امیه در آن سرزمین حکومت می کردند، آرام آرام به تدریج آغاز شده بود.جشن هایی با همان رنگ و بو و به همان سبک و سیاق.
آن چه دست معاویه را علی رغم ظهور اسلام در برگزاری چنین جشن هایی باز می گذاشت، یکی دوری این سرزمین از مدینه بود و دیگری آداب و رسوم مردم شام، که ریشه در سالیان سال حکومت رومیان داشت.
مردمانی که هنوز به خدایان رومی خود نظر و توجه داشتند، تندیس و مجسمه های آنان را در خانه های خود حفظ کرده و به آنان به چشم احترام و شاید پرستش می نگریستند، با آن که شهادتین گفته و مسلمان شده بودند.
هنوز مسابقات اسب دوانی و ارابه رانی، قمار و نمایش در میانشان رواج داشت و شراب به عنوان نوشیدنی رایج در خانه ها و خیابان ها مصرف می شد، خصایصی که معاویه نه تنها هیچ گاه با آن مخالفت نکرد، بلکه تلاش می نمود میان آن ها و اسلام آمیختگی ایجاد کند.
#پس_از_بیست_سال
#سلمان_کدیور
📔 @ketabe_khoub
🌹شب سوم
با وجود خستگی بسیار تمام شب چشم بر هم نگذاشت. دل تنگی محبوبش از سویی و آن چه از علی دیده و از اشتر شنیده بود از سوی دیگر، سخت مشوش و در همش ساخته بود. چشمانش را که بر هم می گذاشت، طنین صدای علی در گوشش می پیچید که چگونه مردمش را به برابری و عدالت می خواند، و چگونه آنان را تشویق می کرد که بر او نظارت کنند تا مال و ثروتی برای خود اندوخته نسازد.
«ای مردم! من با کهنه جامه ای که در بر دارم، بر شما وارد شده و با همان نیز شما را ترک خواهم کرد. پس اگر مرا یافتید که در این دوران خشتی بر خشتی نهاده یا از بیت المال ثروتی برای خود انباشته ام، بدانید من از خیانت کاران هستم.»
مشوش و پریشان از بستر برمی خاست و در حیاط کوچک مالک قدم می زد و با افکارش گلاویز می شد. هنوز یک روز از آمدنش به کوفه نگذشته که سخت غافل گیر شده بود. با خودش پیرامون جمل اندیشید و به خوبی دریافت که پیروزی این جنگ تنها نصیب معاویه شده است. چرا که با کشته شدن طلحه و زبیر هم توانسته بود برخی رقبایش را برای خلافت حذف نماید و هم مردم را نسبت به علی بدبین و از او پراکنده سازد. از هجوم این افکار، آتشی که بر جسم و جانش افتاده بود، بیشتر می شد.
#پس_از_بیست_سال
#سلمان_کدیور
📔 @ketabe_khoub
🌹شب چهارم
سپاهیان نزدیک آمدند و دوره اش کردند.
در این حال عمار نزدیک شد و گفت:«در پی چیزی هستید یا امیرالومنین؟»
علی با چشمانی سرخ و نمناک پرسید:«این جا کجاست ابویقظان؟»
پیرمرد پاسخ داد:«به این سرزمین کربلا گویند.»
«آه... کربلا... سرزمین سختی و بلا.»
سپس در حالی که خاک را در مسیر باد رها می کرد، گفت:«خوشا به حال تو ای خاک پاک؛ در قیامت گروهی از تو محشور می شوند که بی حساب به بهشت در آیند.»
سپس با صدایی که حزن و اندوه در آن موج می زد گفت:«به خدا سوگند که این جا همان جاست.»
#پس_از_بیست_سال
#سلمان_کدیور
📔@ketabe_khoub
📚نام کتاب: ناجی
🖋نویسنده: علی موجودی
📑انتشارات: سوره مهر
📓تعداد صفحات: ۴۸۰
📖توضیحات:
روایتی بههم پیوسته از تولد تا شهادت طلبه و پاسدار شهید محمدحسین ناجی دزفولی است. سبک نگارش کتاب، سبکی متفاوت و نو در حوزه شهیدنگاری است. «ناجی»، روایت واحد نیست، بلکه بیش از 80 راوی، خاطرات کتاب را روایت کردهاند، اما خاطرات کوتاه از راویان مختلف با ظرافتی خاص بهدنبال هم زنجیر شدهاند بهطوری که حالتی شبیه به مستند داستانی ایجاد شده است.
شهید محمد حسین ناجی دزفولی، را می توان یک شخصیت چندبعدی، چندوجهی و جامع عنوان کرد. مخاطب با شهیدی مواجه میشود که از همان کودکی برای اهدافش ریلگذاری کرده است. هر آنچه او را به هدفش میرساند در پازل زیستنش میآورد و هرچه او را از هدف دور میکند، از گستره زندگیاش حذف میکند.
📗📘📙
@ketabe_khoub
📚نام کتاب: تنها گریه کن
🖋نویسنده: اکرم اسلامی
📑انتشارات: حماسه یاران
📓تعداد صفحات: ۲۶۴
📖توضیحات:
کتاب تنها گریه کن اثر اکرم اسلامی است که توسط انتشارات حماسه یاران چاپ و انتشار یافته است. این کتاب روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان است که به رشته تحریر در آمده است. این اثر کوشیده تصویری کوتاه و مختصر از یک عمر زندگی و ولایتپذیری و فرمان برداری زنی را نمایش دهد که در تاریخ انقلاب رشد کرد و اثرگذار شد.
📗📘📙
@ketabe_khoub
🥀🥀
گِل وجود آدمی خاك فقر است كه با اشك آمیختهاند و در كورۀ رنج پختهاند. زینب كبری گنجینهدار عالم رنج است. او را اینچنین بشناس! او محمل گرانبارترین رنجهایی است كه در این مباركه نهفته: لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسانَ فی كَبَدٍ. او وارث بیتالاحزانِ فاطمه است و بیتالاحزانْ قبلۀ رنج آدمی است.
#شهید_آوینی
#فتح_خون
🥀🥀
🕯🕯🕯
🍃شیخ بر منبر بود و درباره اشک بر سید الشهدا سخن می گفت.
_مردم! بدانید که دو چیز انسان را در مسیر انسانیت سریع به منزل می رساند؛ یکی قرآن خواندن در نیمه شب و دیگری گریه بر حضرت سیدالشهدا علیه السلام.
گریه بر مولایمان حسین، معجزه می کند. به خدا معجزه می کند مردم!...
شیخ اشک می ریخت و دست راستش را برای تاکید به سوی مردم دراز می کرد و می گفت: " دامان حسین را رها نکنید. هزار هزار هم که عبادت کنید، باز هم به توسل به آقای شهیدمان محتاجید. مردم بدانید انسان یک شاکله ای دارد. ما اغلب شاکله خود را نمی شناسیم. کسی که به دنبال جلب خیرات است، باید جنس و شاکله اش عالی باشد؛ اما بدانید که برای عالی شدن جنستان باید بر حسین گریه کنید. هیچ چیز مثل اشک این شاکله را درست نمی کند."
چهارم محرم ۱۴۴۴
#وحید_یامین_پور
#نخل_و_نارنج
📗📘📙
📚نام کتاب: کهکشان نیستی
🖋نویسنده: محمد هادی اصفهانی
📑انتشارات: فیض فرزان
📓تعداد صفحات: ۵۶۰
🌱برگی از کتاب
♦️خشم استاد را کمتر دیده بودم، اما این بار احساس کردم بهناگه آتشفشانی از جوششِ خشم و غیرت از دریچۀ مردمکهایش در حال فوران است و رگهای چشمانش بهطرز غریبی به خون نشسته.
در این هنگام بود که ناگهان گویا نوری از قلب او همچون صاعقهای آسمانشکاف بیرون آمد و پردههای زمان و حجابهای مکان را در هم پیچید و تجلی قدرت الهی و نفوذ قلب ولیالله را به عمق ثابتات تاریخ به نمایش گذاشت. تکتک ما در برابر دیدگان حیرتزدهمان بیابانی را مشاهده کردیم که گرداگرد آن را سپاهیانی با نیزههای بلند و شمشیرهای بُرّان احاطه کرده و سید و سالار شهیدان و یارانش در میان آنان به خاکوخون کشیده شده بودند. در این میانه از این کشف و از این ارائۀ حقیقت به دستان تصرف یک ولیِ الهی، آن جماعتِ منکرِ حقیقت، منظرهای از مناظر خونین روز عاشورا را مشاهده کردند و همچون طوفانی کوبنده که ارواح را از اعماق بدنها بیرون میکشد همه از شدت و هیبت بر زمین افتاده و بیهوش شدند.
و من در آن پردۀ شگفتانگیز از شهود، چشم به آن گودال اسرارآمیزی دوخته بودم که ازل و ابد را در خویش فرومیکشید و در کیان هجدههزار عالمِ هستی، نورِ حقیقت و جریانِ عشق منتشر میکرد...
💠از صفحۀ ۴٩٩ کتاب کهکشان نیستی(داستان تاریخی زندگی آیت الحق سید علی قاضی طباطبایی)💠
📗📘📙
@ketabe_khoub
🏴 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
بلندمرتبه شاهی ز صدر ِ زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
عاشورا
محرم ۱۴۴۴
@ketabe_khoub