eitaa logo
کتاب خوب📚
5.2هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
246 ویدیو
35 فایل
📚مجموعه کتاب هایی که دوست شان داریم 🔔این کانال زیر نظر مستقیم دکتر وحید یامین پور اداره می شود. 👤ادمین: @Hami_enghelabi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کتاب خوب📚
محرم سال ۱۲۴۲ هجری شمسی، مردم تا آنجا که در توان شان بود، در و دیوار را سیاه پوش کرده بودند و سیاهی ها تا آخر ماه صفر باقی می ماند. علاوه بر مساجد و ها، های خانگی هم برپا بود. شیخ را مجاب کردند که به علت جمعیت زیادی که به خانه او می رفتند، مراسم روضه خانگی را در مسجد برگزار کند. شیخ پس از نماز ظهر و عصر خودش منبر می رفت و خودش روضه می خواند. مسجد مملو از جمعیتی بود که برای شنیدن مواعظ شیخ از ساعتی قبل می آمدند و می نشستند. گفتار شیخ هنگام منبر و موعظه چنان بود که گویی طلبه تازه کاری سخن می گوید؛ ساده، بی تکلف و همه فهم، وقتی می گریست، دستش را روی پا یا به پیشانی می زد و مردم از دیدن حال و روز او به گریه می افتادند. شب هایی که خود شیخ منبر می رفت، شاگردان شیخ هم می آمدند و کنج و کنار مجلس می نشستند. میرزای شیرازی، میرزا حبیب الله رشتی، ملّا حسینقلی همدانی، سید حسین کوه کمری و البته سید علی شوشتری که پیش از همه جمعیت جلوی منبر می نشست و هنگام روضه گاهی آرام جمله ای به شیخ می گفت و آنگاه ناله جانسوز هر دو بلند می شد... ▪️▪️▪️▪️ @ketabe_khoub
محرم سال ۱۲۴۲ هجری شمسی، مردم تا آنجا که در توان شان بود، در و دیوار را سیاه پوش کرده بودند و سیاهی ها تا آخر ماه صفر باقی می ماند. علاوه بر مساجد و ها، های خانگی هم برپا بود. شیخ را مجاب کردند که به علت جمعیت زیادی که به خانه او می رفتند، مراسم روضه خانگی را در مسجد برگزار کند. شیخ پس از نماز ظهر و عصر خودش منبر می رفت و خودش روضه می خواند. مسجد مملو از جمعیتی بود که برای شنیدن مواعظ شیخ از ساعتی قبل می آمدند و می نشستند. گفتار شیخ هنگام منبر و موعظه چنان بود که گویی طلبه تازه کاری سخن می گوید؛ ساده، بی تکلف و همه فهم، وقتی می گریست، دستش را روی پا یا به پیشانی می زد و مردم از دیدن حال و روز او به گریه می افتادند. شب هایی که خود شیخ منبر می رفت، شاگردان شیخ هم می آمدند و کنج و کنار مجلس می نشستند. میرزای شیرازی، میرزا حبیب الله رشتی، ملّا حسینقلی همدانی، سید حسین کوه کمری و البته سید علی شوشتری که پیش از همه جمعیت جلوی منبر می نشست و هنگام روضه گاهی آرام جمله ای به شیخ می گفت و آنگاه ناله جانسوز هر دو بلند می شد... ▪️▪️▪️▪️ @ketabe_khoub