eitaa logo
کتاب خوب📚
5.3هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
209 ویدیو
32 فایل
📚مجموعه کتاب هایی که دوست شان داریم 🔔این کانال زیر نظر مستقیم دکتر وحید یامین پور اداره می شود. 👤ادمین: @Hamieh_enghelabi
مشاهده در ایتا
دانلود
_عیدت مبارک ملّا، مرتضی علی یارت، چرا سراسیمه ای؟ _اسعدالله ایامکم، خبر خیر است؛ مسافرمان امروز می رسد... عن قریب به دنیا می آید. _به حق مرتضی علی ان شاءالله " تیک ریش خیره". خدا را شکر.... کوچه در آن صبح نمناک، خلوت بود و ملّا محمد جز همان پیرمرد دستار به سر، کسی را در محل ندیده بود.جلوی در خانه نفسی تازه کرد و آرام با دو دست دو لنگه چوبی در را فشار داد. " یاالله" گویان وارد حیاط خانه شد. زمزمه های زنانه ای از درونی به گوش می رسید. _ یاالله؛ یاالله؛ دختر شیخ یعقوب من برگشتم... زن میانسالی که ملّا او را درست به جانیاورد، از اندرونی بیرون آمد. _ ملّا مبارک است، خانم سبک شدند الحمدالله. بچه پسر است... به حق مرتضی علی تیک ریش خیره ان شاءالله. _السلام علیک یا امیر المومنین یا مولی الموحدین یا قائد الغّر المحجلین. مرتضی فرزند محمد امین فرزند شمس الدین در عید غدیر سال هزار و دویست و چهارده هجری قمری در خاندان انصاری چشم به جهان گشود. آن ها در محله مشایخ انصاری در اطراف بقعه متبرکه حضرت سبز قبا از فرزندان امام کاظم (ع) در دزفول سکونت داشتند. 📗📘📙 @ketabe_khoob
_عیدت مبارک ملّا، مرتضی علی یارت، چرا سراسیمه ای؟ _اسعدالله ایامکم، خبر خیر است؛ مسافرمان امروز می رسد... عن قریب به دنیا می آید. _به حق مرتضی علی ان شاءالله تیک ریش خیره. خدا رو شکر. جمله پیرمرد را زیر لب تکرار کرد:"تیک ریش خیره". .... . . .کوچه در آن صبح بهاری نمناک، خلوت بود و ملّا محمد جز همان پیرمرد دستار به سر، کسی را در محل ندیده بود. جلوی در خانه نفسی تازه کرد و آرام با دو دست دو لنگه چوبی در را فشار داد. "یاالله" گویان وارد حیاط شد. زمزمه های زنانه ای از اندرونی به گوش می رسید. _یا اللّه، یا اللّه ، دختر شیخ یعقوب من برگشتم... زن میانسالی که ملّا او را درست به جا نیاورد، از اندرونی بیرون آمد. _ملّا مبارک است، خانم سبک شدند الحمدلله. بچه پسر است... به حق مرتضی علی تیکِ ریش خیره ان شاء الله. _السلام علیک یا امیر المومنین یا مولی الموحدین یا قائد الغرّ المحجّلین. مرتضی فرزند محمد امین فرزند شمس الدین در عید غدیر سال هزار و دویست و چهارده هجری قمری در خاندان انصاری چشم به جهان گشود. آن ها در محله مشایخ انصاری در اطراف بقعه متبرکه حضرت سبزقبا از فرزندان امام کاظم علیه السلام در دزفول سکونت داشتند. امروز سالروز ولادت عالم بزرگ جهان تشیع شیخ مرتضی انصاری است. 📗📘📙 @ketabe_khoob
🥀🥀🥀 محرم سال ۱۲۴۲ هجری شمسی، مردم تا آنجا که در توانشان بود، در و دیوار را سیاه پوش کرده بودند و سیاهی ها تا آخر ماه صفر باقی می ماند. علاوه بر مساجد و حسینیه ها، روضه های خانگی هم برپا بود. شیخ را مجاب کردند که به علت جمعیت زیادی که به خانه او می رفتند، مراسم روضه خانگی را در مسجد برگزار کند. شیخ پس از نماز ظهر و عصر خودش منبر می رفت و خودش روضه می خواند. مسجد مملو از جمعیتی بود که برای شنیدن مواعظ شیخ، از ساعتی قبل می آمدن و می نشستند. گفتار شیخ هنگام منبر و موعظه چنان بود که گویی طلبه تازه کاری سخن می گوید؛ ساده، بی تکلف و همه فهم، وقتی می گریست، دستش را روی پا یا پیشانی می زد و مردم از دیدن حال و روز او به گریه می افتادند. شب هایی که خود شیخ منبر می رفت، شاگردان شیخ هم می آمدند و کنج و کنار مجلس می نشستند. میرزای شیرازی، میرزا حبیب الله رشتی، ملا حسینقلی همدانی، سید حسین کوه کمری و البته سید علی شوشتری که پیش از همه جمعیت جلوی منبر می نشست و هنگام روضه گاهی آرام جمله ای به شیخ می گفت و آنگاه ناله جانسوز هر دو بلند می شد... 🥀🥀🥀🥀 @ketabe_khoob
🕯🕯🕯 دهه اول صفر، شیخ بر منبر بود و درباره اشک بر سید الشهدا سخن می گفت. _مردم! بدانید که دو چیز انسان را در مسیر انسانیت سریع به منزل می رساند؛ یکی قرآن خواندن در نیمه شب و دیگری گریه بر حضرت سیدالشهدا علیه السلام. گریه بر مولایمان حسین، معجزه می کند. به خدا معجزه می کند مردم!... شیخ اشک می ریخت و دست راستش را برای تاکید به سوی مردم دراز می کرد و می گفت: " دامان حسین را رها نکنید. هزار هزار هم که عبادت کنید، باز هم به توسل به آقای شهیدمان محتاجید. مردم بدانید انسان یک شاکله ای دارد. ما اغلب شاکله خود را نمی شناسیم. کسی که به دنبال جلب خیرات است، باید جنس و شاکله اش عالی باشد؛ اما بدانید که برای عالی شدن جنستان باید بر حسین گریه کنید. هیچ چیز مثل اشک این شاکله را درست نمی کند." صفر ۱۴۴۲ 📗📘📙 @Ketabe_khoob
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 شریعت پیراهنی است که باید برتن شهر و مردمانش برود تا اندام دین در سرمای بی دینی و گرمای بد دینی آسیب نبیند؛ حق خدا و مردم ترک و ضایع نشود و قرآن مجالی بیش از خواندن در مجالس ختم گورستان ها بیابد. . شریعت مبدا است، نه مقصد. نشانی است تا راه گم نشود. درگاه ورود است و حفاظی است که اهل آن از آلودگی ها کمتر آزار ببیند. کسی که در شریعت فاسد باشد و اعمال قالبیه و ظاهری را رها کند، عالم قلب و روحش فاسد خواهد شد. فساد و نور در عوالم انسان در جریان هستند. عمل فاسد، قلب را فاسد و عمل نورانی، قلب را نورانی می کند. علم شریعت که عهده دار اعمال قالبیه توست، اثرش را در قلبت نشانت خواهد داد و این علم درباره قلب و جان تو ساکت است و درباره عوالم درونی ات نه از تو چیزی می پرسد و نه به پرسشت پاسخی می دهد. آن علم که به پرسش تو از عالم قلب و جان پاسخ خواهد گفت، علم دیگری است که آموختنی هم نیست. نوری است که خداوند در قلب آن کس که بخواهد هدایتش کند، قرار می دهد. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 @ketabe_khoub
_عیدت مبارک ملّا، مرتضی علی یارت، چرا سراسیمه ای؟ _اسعدالله ایامکم، خبر خیر است؛ مسافرمان امروز می رسد... عن قریب به دنیا می آید. _به حق مرتضی علی ان شاءالله تیک ریش خیره. خدا رو شکر. جمله پیرمرد را زیر لب تکرار کرد:"تیک ریش خیره". .... . . .کوچه در آن صبح بهاری نمناک، خلوت بود و ملّا محمد جز همان پیرمرد دستار به سر، کسی را در محل ندیده بود. جلوی در خانه نفسی تازه کرد و آرام با دو دست دو لنگه چوبی در را فشار داد. "یاالله" گویان وارد حیاط شد. زمزمه های زنانه ای از اندرونی به گوش می رسید. _یا اللّه، یا اللّه ، دختر شیخ یعقوب من برگشتم... زن میانسالی که ملّا او را درست به جا نیاورد، از اندرونی بیرون آمد. _ملّا مبارک است، خانم سبک شدند الحمدلله. بچه پسر است... به حق مرتضی علی تیکِ ریش خیره ان شاء الله. _السلام علیک یا امیر المومنین یا مولی الموحدین یا قائد الغرّ المحجّلین. مرتضی فرزند محمد امین فرزند شمس الدین در عید غدیر سال هزار و دویست و چهارده هجری قمری در خاندان انصاری چشم به جهان گشود. آن ها در محله مشایخ انصاری در اطراف بقعه متبرکه حضرت سبزقبا از فرزندان امام کاظم علیه السلام در دزفول سکونت داشتند. امروز سالروز ولادت عالم بزرگ جهان تشیع شیخ مرتضی انصاری است. 📗📘📙 @ketabe_khoub
🥀 شیخ اشک می ریخت و دست راستش را برای تاکید سوی مردم دراز می کرد و می گفت:" دامان حسین را رها نکنید. هزار هزار هم که عبادت کنید، باز هم به توسل به آقای شهیدمان محتاجید.... ...بدانید که برای عالی شدن جنستان باید بر حسین گریه کنید. هیچ چیز مثل اشک این شاکله را درست نمی کند." 🥀
🍊🌴 _چه می کنی ابراهیم؟ من همانم که به راه فقاهت رفته ام! _می شناسمت مرتضی، تو به راه فقاهت رفتی ولی نه به راهی که من می شناختم _هنوز هم خوب نمی شناسی ابراهیم! نه چند فقیهِ طریقت ستیز، عیار فقاهت است و نه چند درویشِ شریعت گریز، عیار تصوف. هر دو بی اعتبارند. _تو به تنهایی برای من اعتبار فقاهت را ثابت می کنی؛ آن طریقی که تو طی کردی، همان طریق درویشی است. عیار درویشی همان است که زمزمه کردی:" برو بگذار این هستی موهوم" و تو زیستن در سفر را انتخاب کردی. _ شوق، شوق و تمنا وجودم را پر کرده ابراهیم! @ketabe_khoub
🔻 مرتضی با صدایی فرو افتاده گفت:" حضرت استاد خوب می دانند که من به نیت کسب فیض از محضر ایشان به کاشان آمده ام و خود را محتاج ایشان می دانم." همهمه ای مدرس مولی احمد را فراگرفت. بسیاری از راه های بسیار دور آمده بودند که از خود استاد درس بگیرند. گروهی ادبیات و تفسیر، گروهی نجوم و ریاضیات و گروه بیشتری فقه و اصول. گروهی هم همیشه بودند. آنگاه که مولی به نماز می ایستاد، برای صف اول می جنگیدند، آنگاه که بر منبر می رفت، به منبر می چسبیدند، وقتی که بر می خاست و راه می افتاد، بین او و دیگران حائل می شدند. گروهی که همیشه بودند، اغلبشان در درس شیخ مرتضی هیچ وقت نمی آمدند و گویی او را مزاحم نظم طبقاتی مدرس می دانستند. یکی از همین گروه بود که گفت:" مولای ما! چه گناهی کرده ایم که از فیض قدسی شما محروم گشته ایم؟ چرا پس از سال ها ما را به یک جوان تازه رسیده حواله می کنید و از خود می رانید؟" مولی احمد زهر کلام این شاگرد خودستا را فهمید و برآشفت. در ستایش دیگران گاهی رذالتی نهفته است که به شمشیر تحقیر ِ غیر بدل می شود و به اثبات فضل ستایشگر می انجامد... اما مولی احمد برآشفت. ...می گویی جوانِ تازه رسیده! آری تازه رسیده است، به کاشان تازه رسیده، نه به مقصدی که این جماعت عزم آن کرده اند.
🔰 در هر حرفه ای گری نوعی از دوری از حقیقت آن امر وجود دارد. حرفه ای شدن وجه دیگری از حادثه شگفت عادی شدن است. به محض حرفه ای شدن در کاری جوشش متوقف می شود و ارتباط وجودی با یک حقیقت، به تکرار یک آیین بدل می شود. حرفه ای شدن نتیجه ماندن و یک جا ایستادن است.
. 🔺️ به هشتاد هزارمین نسخه رسید. یادمه روزی که آقا رفتند به دکتر یامین پور پیام دادم که آقا کتاب شما رو دیدند؟ گفتند: بله، چند صفحه همون جا خوندن و حتی پسرشون هم کتاب رو خریده و گفته این کتاب خیلی سرو صدا کرده، بریم ببینیم چیه؟😊 البته حضرت آقا اون روز کتاب رو هم دیده بودن که یک فیلم خیلی کوتاه ازش هست. @vahid_yaminpour @ketabejamkaran