eitaa logo
کتابنوشان
1.2هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
412 ویدیو
10 فایل
سلام و ادب با "کتابنوشان" همراه شوید و هر روز جرعه ای کتاب بنوشید! ما اهل تک خوری نیستیم! باهم کتاب نوش جان میکنیم. ارتباط با رامیان: @OFOQRAMIYAN
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز روز شماست! کلی محتوا آوردم براتون! اگر دانش آموز مدرسه ای دارین، این کانال خوراک شماست. میتونید کلی کاردستی ساده و جذاب آماده کنید. شال گردن بباف😍 با کمک بزرگترها انجام بدین☺️ به کانال هنرکاردستی سر بزن https://eitaa.com/honarekardasti02 ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطرات کربلا. قسمت پنجم گردنبند نقره ای که داشتم رو از گردنم باز کردم و انداختم گردن زینب تا مثل کوزت ، گردنبندی از مادرش به یادگار داشته باشه و بعد بهش قول دادم که از کربلا برمیگردم. از همون لحظه مدام با خدای خودم نجوا می‌کردم و می‌گفتم: خدایا! میدونم مرگ حق هست و بالاخره دیر یا زود قراره کوله آخرت رو ببندیم و بیایم اون طرف. ولی خداوکیلی اگر این چند روزه مرگ رو برام مقدر کردی، کمی صبر کن تا این سفر رو برم و برگردم، چشم انتظاری سخته، من اگر از این سفر برنگردم زینب هفت ساله ام دق میکنه. می‌دونستم این حرفام برای خدا تکراریه! اصلا مادر بودن یعنی همین حق ِتقدم ِفرزند بر مادر! زن‌ها با تولد اولین فرزندشون، حسی هم درونشون متولد میشه که با تمام حس های دنیا فرق میکنه. چه بسا اگر شکسپیر هم زن بود به جای"بودن یا نبودن؟! مسئله این است." می‌گفت: "بودنِ مادر یا نبودن مادر! مسئله این است" همیشه از تصور این که اگر روزی من تو این دنیا نباشم چه اتفاقی برای بچه هام میفته دلم می‌گرفت و حالا با این حرف زینب که اگه بری برنمیگردی رفته بودم تو حس نبودنم. اون وقت بچه هام حرفا شون‌رو به کی میگن؟ کی براشون دل میسوزونه؟ اگر دلشون برام تنگ شد و گریه کردن، کی دلداریشون میده؟ معصومه هنوز نوک زبونی حرف میزنه و گاها خودمم دیر متوجه منظورش میشم! باباشون عمرا تشخیص بده این بچه چی میگه. اونوقت کی حرفای معصومه رو میفهمه؟ گاها بچه ها خاطره یا حرفی میزنن که فقط منِ مادر به قرینه‌ی بعضی چیزها متوجه منظورشون میشم. اگر زمانی همچین حرفی بزنن و هیچ کس نفهمه چی؟! زهرا برای مادری کردن آبجی هاش هنوز خیلی کوچیکه. تو مراسم ختمم بچه ها چکار میکنن و چطور آروم میشن و اصلا چی میپوشن؟!! و هزاران اگر و ولی توی ذهنم رژه میرفتن تا این که با صدای زهرا به خودم اومدم. مامان زینب گردنبندت رو به ما نمیده! بعد از کمی صحبت با طرفین دعوا قرار شد هرکدوم هر روز هشت ساعت گردنبد رو به گردن داشته باشن. پیش خودم گفتم خدا رو شکر شبانه روز ۲۴ ساعت هست و اگر مثلا ۲۵ ساعت بود، اون یک ساعت رو چطور عادلانه تقسیم میکردم!! با شرایطی که داشتم، خبر رفتنم به کربلا به خانواده ی طرفین اطلاع رسانی نشده بود چون اگر مادر و مادرشوهرم مطلع می‌شدن میخوام بدون بچه ها برم کربلا، چه بسا یکجا دچار عاق والدین و عاق والدین شوهر می‌شدم. پس مذاکرات رفتنم همچنان پشت درهای بسته ی خونه‌ی خودمون بود تا این که ... . ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بر اهالی عزیز کتابنوشان صبح پاییزتون بخیر🍂 یه سلام و خوش آمدگویی ویژه هم عرض کنیم خدمت دوستانی که تازه به جمعمون ملحق شدن. امیدوارم کتابنوشان شما رو مبتلا به آگاهی کنه! دوستان روال کانال اینه هر هفته برش هایی از یک کتاب رو منتشر می‌کنیم. این هفته در حال معرفی کتاب آبنبات دارچینی هستیم. از طرفی بنده اخیرا مشغول نوشتن خاطرات پیاده روی اربعینم بودم که تصمیم گرفتن اونا رو هم توی کانال منتشر کنم و الحمد لله با استقبال خیلی خوب مخاطبا روبرو شدم. امیدوارم با ما همراه باشید و هرکجا نکته یا حرفی داشتین بهمون منتقل کنید. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅️گفتم: از دیشب که صهیونیست ها بیمارستان معمدانی غزه رو زدن و کلی زن و بچه رو تکه تکه کردن خیلی داغونم. ⛔️گفت:من به این چیزا کاری ندارم! از کجا معلوم کدوم حقه کدوم باطل!؟ ✅️ اولا که حق و باطل خیلی وقته مشخص شدن، دوما: همین که بیمارستان رو منطقه امن اعلام کنن و بعد که مردم به اونجا پناه بردن، بزنن زخمی ها و سالم ها رو یکجا شهید کنن نشون میده حق نیستن! سوما: مگه همیشه نمی‌گفتی دین من انسانیت است و از این حرفا! الان این همه آدم دارن کشته میشن چرا میگی کاری نداری؟! چرا در حد یک استوری ازشون حمایت نمیکنی؟! ⛔️آخه میگن فلسطینی ها ناصبی هستن! ✅️ اولا که ناصبی نیستن و بیشترشون شافعی و محب اهل بیت هستن. دوما: شما که میگفتی دین من انسانیت هست و انسانیت ربطی به عقاید نداره! ⛔️ ببین من از سیاست خوشم نمیاد! پیجم یه صفحه ی شخصیه و دوست ندارم با تصاویر جنگ و خون، فضاش رو بهم بزنم. تازه اگر استوری کنم یه عده انفالو میکنن و هم باید کلی جواب به بعضی از مخاطبام بدم بیخیال بابا! ✅️ سکوت و بی طرفی توی اینجا حداقل معنيش اینه که سیاهی لشکر جبهه ی باطلی ⛔️ از کجا میگی اسرائیل باطله؟! ✅️ باز برگشتیم سرخونه اول! محض روشن شدنت میگم، برو تصاویر و فیلم های دیشب بیمارستان غزه رو ببین. اگر با دیدن پدری که تکه های بچه هاش رو داخل کیسه دستش گرفته، اگر با دیدن پسر نوجوانی که به برادر کوچکترش شهادتین تلقین میکنه، اگر با دیدن نوزاد زخمی که مادرش هم شهید شده و کسی نیست آرومش کنه و صدها تصویر مثل این، به باطل بودنشون شک نکردی، حداقل به آدم بودن خودت کمی شک کن رفیق! https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جرعه ای کتاب بنوشیم🍀 📝 برشِ پنجم از کتاب آبنبات دارچینی _ سعید، کاری نداری؟ من فردا مِرم مشهد. _ نه دعا کن نتیجه مون خوب بیاد. _ نتیجه ی ما که خوب نمی آد. مگه اینکه بقیه یَم خراب کرده باشن. راستی، فردا قبلِ رفتن مخوام عیادتِ آقای جاجرمی هم برم. _ دیوانه... اونِ که اعزام کردن مشهد که! _ پس توی همون مشهد مرم عیادتش. _ چی صمیمی شده ی باهش! حتما دختر داره؛ ها! _ دیوانه.... چرا هر چیزِ به این چیزا نسبت مِدی؟ ... محض اطلاعت، دختر داره؛ ولی خیلی خیلی کوچیکه‌ دیگه نبینم از این حرفا بزنیا! _ ببخش .... راستی مستاجرای ما یَم دارن بلند مِشن .... یک مستاجر دیگه قراره بیاد. مامانم دیگه خانه به دانشجو نِمده. این سری یک خانواده ین. دو تا دختر و یک پسرم دارن. حرف دیگری نزدیم. به قول آقای جاجرمی، پشیمان بودم که فکر نکرده حرف زده بودم و دیگر رویم نمی شد، محض کنجکاوی، از سعید بپرسم دخترهایشان چند ساله هستند. _ پسرشان چند سالشه؟ _ من که مدانم منظور تو دخترشانه. _ واقعاً برای طرز فکرت متاسفم. سعید کمی شرمنده شد و گفت: " پسرشان سربازه. " سن وسال و سرباز بودن پسرِ مستاجر جدید برایم کمترین اهمیتی نداشت. اما سرم‌را تکان دادن و تشکر کردم که مرا از گمراهی و نادانی درباره ی پسر آن ها نجات داده؛ تا مبادا در این زمینه نادانسته و جاهل بمیرم. از کنجکاوی داشتم می مردم. اما چیزی نگفتم. برای اولین بار در عمرم سعی کردم خویشتنداری کنم و به رغم میلِ باطنی ام دیگر چیزی نپرسم. اما خویشتنداری ام فقط دو ثانیه دوام آورد. _ پسرشان که از همه ی بچه هاشان بزرگه دیگه؛ ها؟ داشتم یک دستی می زدم تا ببینم چیزی بروز می دهد یا نه. سعید، بدون توجه به سوال من، گفت: " فردا ساعت چند مِرین مشهد؟ " _ حدوداً، حدودای همون حدوداً. _ مِدانی دختراش چند سالشانه؟ _نه. ولی زیاد مهمَم نیست. _باشه. _حالا خواستی بگو. _حدوداً حدودای همون حدوداً. _خودم حدس مزدم. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشمای از ترس گردشده‌ی این کودک برام آشناست. نگاه های هراسناک و گوشه‌ی لبهایی که از ترس و بغض نمیتونه حرف بزنه و به گریه ختم میشه هم برام آشناست. آخه من یه مادرم و ترس بچه هامو دیدم. ولی ندیدم کودکی اینجوری از ترس کل وجودش بلرزه؛ ندیدم کودکی وسط این همه ترس، تنها و غریبانه نشسته باشه و در آغوش مادرش نباشه؛ این حجم از تنهایی و بی‌کسی کودکی رو بیاد ندارم. فهمیدن ترس این کودک؛ نه سواد می‌خواد؛ و نه بینش سیاسی می‌خواد. فقط کمی شرف و انسانیت میخواد تا بدونی کسی که اینچنین اون رو به لرزه انداخته، حق نیست. ظالمان در طول تاریخ همیشه زورشون به کشتن و ترسوندن کودکان رسیده نه بیشتر. کاش اونجا بودم تا کودکان غزه رو از طرف مادران از دست رفته شون در آغوش می‌گرفتم. * فیلم مربوط به کودک بازمانده از بمباران بیمارستان غزه است. ✅️ به کتابنوشان ملحق شو👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3931898051C0efc288f32