4026-fa-ba-pishvayane-hedayatgar-j3.pdf
3.71M
📥 #دانلود_کتاب
📔 با پیشوایان هدایتگر؛ نگرشی نو به شرح زیارت جامعه کبیره
🖌نویسنده: سید علی حسینی میلانی
📚 جلد سوم
#تفسیر
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
202030_254756752.pdf
2.31M
📥 #دانلود_کتاب
📔 با پیشوایان هدایتگر؛ نگرشی نو به شرح زیارت جامعه کبیره
🖌نویسنده: سید علی حسینی میلانی
📚 جلد چهارم
#تفسیر
#امام_زمان
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
تاریخ فلسفه غرب.pdf
2.22M
📥 #دانلود_کتاب
📔 تاریخ فلسفه غرب
🖌نویسنده: عبدالحسین خسروپناه
#فلسفه
#شاهچراغ
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
dokhtar_tamadonsaz.pdf
863.6K
📥 #دانلود_کتاب
📔 دختران تمدن ساز؛ توصیهها و تذکرات به دختران از نگاه آیت الله خامنهای
#حجاب
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
پروپوزال نویسی. دکتر آذر.pdf
9.24M
📥 #دانلود_جزوه
📔 جزوه پاورپوینت پرپوزال نویسی
🖌نویسنده: دکتر آذر
#پژوهش
#شاهچراغ
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
ஜ۩۞۩ஜ 🌺 ஜ۩۞۩ஜ
#یک_جرعه_کتاب
آدمها با دلایل خاص خودشان به زندگی ما وارد میشوند!
و با دلایل خاص خودشان از زندگی ما میروند!
نه از آمدنها زیاد خوشحال باش، نه از رفتنها زیاد غمگین
تا هستند دوستشان داشته باش
به هر دلیلی که آمدهاند
به هر دلیلی که هستند
بودنشان را دوست داشته باش
بیهیچ دلیلی ...
شادمانیهای بی سبب ؛
همین دوست داشتنهای بیچون و چراست!
📙 #مثل_همه_عصرها
✍🏻 #زویا_پیرزاد
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
این حرف درگوشیه.mp3
10.11M
●━━━━━━─────── ⇆
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷
🎧 گـوش ڪنیــد ♬
📼 یک حرف درگوشی مهم
🎤 استاد امینی خواه
🔊 میلیون ها شیطان آزاد شدند!!
دوستان خواهش می کنم گوش کنید و حتما برای دیگران ارسال کنید
🖤💔🖤
#شاهچراغ
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═
﷽
🌐 #رمان_آنلاین
🌀 #قصه_دلبری
◀️ قسمت: #سیام
نمیدانم کجا بود، باید ماشین را عوض میکردیم.
دلیل تعویض ماشین را هم نمیدانم.
حاج آقا زودتر از ما پیاده شد.
جوانی دوید جلو، حاج آقا را گرفت در بغل و ناغافل به فارسی گفت: تسلیت میگم!
نفهمیدم چی شد.
اصلا این نیرو از کجا آمد که توانستم به دو خودم را برسانم پیش حاج آقا.
یک حلقه از آقایان دورهاش کرده بودند.
پاهایش سست شد و نشست.
نمیدانم چطور از بین نامحرمان رد شدم.
جلوی جمعیت یقهاش را گرفتم.
نگاهش را از من دزدید، به جای دیگری نگاه میکرد.
با دستم چانهاش را گرفتم و صورتش را آوردم طرف خودم.
برایم سخت بود جلوی مردها حرف بزنم، چه برسد به اینکه بخواهم داد بزنم،
گفتم: به من نگاه کنید!
اشکهایش ریخت.
پشت دستم خیس شد.
با گریه داد زدم: مگه نگفتین مجروح شده؟
نمیتوانست خودش را جمع کند.
به پایین نگاه میکرد.
مردهای دور و بر نمیتوانستند کمکی کنند، فقط گریه میکردند.
دوباره داد زدم: مگه نگفتین خونریزی داره؟ اینا دارن چی میگن؟
اشکش را پاک کرد، باز به چشمهایم نگاه نکرد؛
و گفت: منم الان فهمیدم!
نشستم کف خیابان، سرم را گذاشتم روی سنگهای جدول و گریه کردم.
روضه خواندم، همان روضهای که خودش در مسجد رأسالحسین برایم خواند:
من میروم، ولی جانم کنار توست
تا سالهای سال، شمع مزار توست
عمهجانم، عمهجانم، عمهجان قد کمانم
عمهجانم، عمهجانم، عمهجان
نگرانم عمهجانم، عمهجانم، عمهجان مهربانم
انگار همه بیتابی و پریشانیام را همان لحظه سر حاج آقا خالی کردم.
بدنم شل شد، بیحس بیحس.
احساس میکردم که یکی آرامشم داد، جسمم تموان نداشت، ولی روحم سبک شد.
ما را بردند فرودگاه.
کم کم خودم را جمع کردم.
بازیها جدی شده بود.
یاد روزهایی افتادم که هی فیلم آن مادر شهید لبنانی را میگرفت جلویم که: توام همین طور محکم باش!
حالا وقتش بود به قولم وفا کنم.
کلی آدم منتظرمان بودند.
شوکه شدند از کجا باخبر شدهایم.
به حساب خودشان میخواستند نرم نرم به ما خبر بدهند.
خانمی دلداریام میداد.
بعد که دید آرام نشستهام، فکر کرد بهت زدهام.
هی میگفت: اگه مات بمونی دق میکنی! گریه کن، جیغ بکش، داد بزن!
با دو دستش شانههایم را تکان میداد: یه چیزی بگو!
گفتند: خانواده شهید باید برن، شهید رو فردا صبح زود یا نهایتاً فردا شب میآریم!
از کوره در رفتم.
یک پا ایستادم که: بدون محمدحسین از اینجا تکون نمیخورم!
هرچه عز و جز کردند، به خرجم نرفت.
زیر بار نمیرفتم با پروازی که همان لحظه، حاضر بود برگردم.
میگفتم: قرار بود با هم برگردیم!
میگفتند: شهید هنوز تو حلب توی فریزه!
گفتم: میمونم تا از فریز درش بیارن!
گفتند: پیکر رو باید با هواپیمایی خاصی منتقل کنن! توی اون هواپیما یخ میزنی! اصلاً زن نباید سوارش بشه، همه کادر پرواز مرد هستن!
میگفتم: این فکر رو از سرتون بیرون کنین که قراره تنها برگردم!
مرتب آدمها عوض میشدند.
یکی یکی میآمدند راضیام کنند، وقتی یکدندگیام را میدیدند، دست خالی برمیگشتند.
آخر سر خود حاج آقا آمد، گفت: بیا یه شرطی با هم بذاریم! تو بیا بریم، من قول میدم هماهنگ کنم دو ساعت با محمد حسین تنها باشی!
خوشحال شدم، گفتم: خونه خودم، هیچ کسم نباشه!
حاج آقا گفت: چشم!
تو هواپیما پذیرایی آوردند.
از گلویم پایین نمیرفت، حتی آب.
هنوز نمیتوانستم امیرحسین را بگیرم.
نه اینکه نخواهم، توان نداشتم.
با خودم زمزمه کردم: الهی بنفسی انت! آفریننده که خود تو بودی، نمیدونم شاید برخی جونها رو با حساب خاصی که فقط خودتم میدونی، ارزشمندتر از بقیه خلق کردی که خودت خریدارشون میشی!
بعد از ۲۸ روز مادرم را دیدم، در پارکینگ خانه.
پاهایش جلو نمیآمد.
اشک از روی صورتش میغلتید اما حرف نمیزد.
نه او، همه انگار زبانشان بند آمده بود.
بیحس و حال خودم را ول کردم در آغوشش.
رفته بودم با محمدحسین برگردم، ولی چه برگشتنی!
میگفتند: بهتش زده که بر و بر همه رو نگاه میکنه!
داد و فریاد راه نمیانداختم، گریه هم نمی کردم.
نمیدانم چرا، ولی آرام بودم.
حالم بد شد، سقف دور سرم چرخید، چیزی نفهمیدم.
از قطرههای آب که پاشیده میشد روی صورتم، حدس زدم بیهوش شدهام.
یک روز بود چیزی نخورده بودم، شاید هم فشارم افتاده بود.
شب سختی بود.
همه خوابیدند اما من خوابم نمیبرد. دوست داشتم پیامهای تلگرامیاش را بخوانم.
رفتم داخل اتاق، در را بستم.
امیرحسین را سپردم دست مادرم.
حوصله هیچکس و هیچ چیز را نداشتم و میخواستم تنها باشم.
⏯ادامه دارد...
روایت زندگے شهیدمحمدحسینمحمدخانے
بہ روایت همسر
✍ به قلم محمد علی جعفری
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5832465205992358832.mp3
2.01M
#داسـتان_شـب
🎧 گـوش کنیـد
📚 کتاب جـذاب و شنیـدنی
قصــّه معـــراج
🎙 باصدای: دکتر مهدی خدامیان
🌀 پارت نهم / فصل هشتم
🔚 پایان
#کتاب_صوتی
🆔 @ketabyarr
https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
👩💻 #کارگاهمقالهنویسی
🔅 #جلسه_هفتم
🔘 نتیجهگیری:
در این قسمت توصیف مختصر و مفیدی از آنچه بدست آمده، ارائه میشود.
🔹در حقیقت باید مشخص شود كه مقاله به روشن شدن مسئله چه كمكی كرده است، بنابراین دستاوردها و حاصل پژوهش، بدون بیان ادله و شواهد در بخش پایانی بیان میشود.
🔸نتیجه برخلاف چكیده متضمن تعریف و بیان مسأله، ضرورت تحقیق، ذكر ادله و دیدگاههای رقیب نیست.
🔹نتیجه نشان میدهد كه مقاله حاضر چه نوآورریهایی داشته و چه مشكلی را حل نموده است؛
⭕️ روش متداول بیان نتایج آن است كه ابتدا مهمترین و سپس یافتههای كم اهمیتتر ارائه میشود.
🔸به عبارت دیگر در این قسمت یافتههای مهم، برجسته و نتایج کلی جمعبندی میشوند.
🔹#نتیجهگیری پاسخ نهايی به پرسش اصلي تحقیق و مقايسه نتیجههای به دست آمده با توجه به فرضیه و هدفهای از قبل تعیین شده و تجزيه و تحلیل قسمتهای عمده تحقیق و ارزيابی آنها بدون ذکر ادله و شواهد میباشد.
🔸امانتداری و صداقت دو اصل مهم در نگارش نتیجه است.
بر این اساس، باید صرفاً به آنچه در مقاله آمده است، بسنده کرد و از طرح هرگونه ادعایی که در متن مقاله مورد بحث استدلالی قرار نگرفتهاند، خودداری کرد.
🔹نتیجه مقاله، در حقیقت پاسخ سؤالاتی است که در مقدمه پژوهش طرح شده است.
این نتایج، یافتههای مستدل و مستندی است که در متن مقاله، مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است.
🔘 عناصر نتیجه:
🔻 بیان عنوان تحقیق
🔻 اهمیت تحقیق در موضوع
🔻 بیان فرضیه تحقیق
🔻 بیان نتايج حاصله
🔘 در نگارش نتیجه لازم است به نکات ذیل توجه شود:
✔️نتیجه از اين جهت با چکیده متفاوت است که در نتیجه فقط نتايج حاصله از ادله و اقوال ذکر میشود اما در چکیده به توضیح مسئله تحقیق و اهداف و روشها و سیر بحث پرداخته میشود.
✔️در نتیجه گیری محقق ضمن نوشتن نکات برجسته و یا کاستیهای تحقیق که احیاناً نتوانسته است به آنها پاسخ گوید، با استنباط و ارائه راه حل، تا حدی مسئله را تکمیل یا به صورت کامل آن را حل میکند.
⭕️ در طول تحقیق ممکن است محقق به راهکارهایی در زمینه موضوع و مسئله رسیده باشد که در این قسمت آن را بیان کرده، پیشنهادات کاربردی خود را مطرح مینماید.
⭕️ همچنین ممکن است محقق به این نتیجه برسد که موضوع، نیاز به پژوهشهای دیگری دارد که در دایره مقاله او نمیگنجد و یا با آن ارتباط مستقیم ندارد.
در این صورت آنها را در قالب پیشنهادات پژوهشی بیان میکند.
✔️میتوان این بخش را با ذکر دوباره هدف پژوهش شروع کرد.
🔴 به مثال زیر توجه کنید:
پژوهش حاضر به منظور بررسی ... انجام گرفت.
✔️یافتهها به صورت خلاصه و به شکل جداگانه آورده میشود.
🔴به طور مثال:
اولین یافتهای که از پژوهش حاضر به دست آمد، این بود که ... .
⏯ ادامه دارد...
#نکات_پژوهشی
#دوشنبه ۱۴۰۱/۰۸/۰۹
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈