eitaa logo
کتاب یار
899 دنبال‌کننده
174 عکس
114 ویدیو
1.2هزار فایل
📡کانال کتاب یار 📚 معرفی کتب کاربردی 🔊ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی 🎧فایل صوتی کتب 📲کپی با ذکر منبع مجاز است 📣📣برای دریافت تبلیغ آماده ی خدمت رسانی هستیم... ☎️ارتباط با ما👇🏽 @Ravanshenas1online
مشاهده در ایتا
دانلود
_1_.pdf
2.12M
📥 📔 فقه 1⃣؛ شرح لمعه دمشقیه 🖌 نویسنده: شهید ثانی 📝 مترجم: حمید مسجدسرایی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
2.pdf
1.33M
📥 📔 فقه 2⃣؛ شرح لمعه دمشقیه 🖌 نویسنده: شهید ثانی 📝 مترجم: عباس زراعت 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
3.pdf
1.24M
📥 📔 فقه 3⃣؛ شرح لمعه دمشقیه 🖌 نویسنده: شهید ثانی 📝 مترجم: عباس زراعت 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
_4_-1 (1).pdf
2.22M
📥 📔 فقه 4⃣؛ شرح لمعه دمشقیه 🖌 نویسنده: شهید ثانی 📝 مترجم: حمید مسجدسرایی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
_5_-1.pdf
1.84M
📥 📔 فقه 5⃣؛ شرح لمعه دمشقیه 🖌 نویسنده: شهید ثانی 📝 مترجم: حمید مسجدسرایی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
15564583686_.pdf
2.8M
📥 📔 فقه 6⃣؛ شرح لمعه دمشقیه 🖌 نویسنده: شهید ثانی 📝 مترجم: عباس زراعت 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
08 Mostanade Soti Shonood .MP3
16.07M
🔉 قسمت 8⃣ * پاسخ به سوالات * چرا صوت ها سانسور می شود؟ * از کجا بفهمیم که این مستنذ زاییده ذهن نیست؟ * مرگ را حس کردم و نزدیک می بینم * نیازی به مطرح شدن نمی بینم * همین که افرادی متنبه می شوند، برای من کافی است. * تواتر، راه اثبات تجربیات نزدیک به مرگ * ایمان به عالم غیب، ثمره تجربه نزدیک به مرگ * تماس با برادر راوی برای اتمام حجت * جنس مطالبی که حکایت از حقیقت دارد * با توجه به آیات قرآن تجسم شیطان امکان پذیر است. * یکی از کید های شیطان * تجسم شیطان، تحت اراده خدا * شیطان قدرت ندارد که برای هرکس تجسم پیدا کند. * ملاحظات کاری، علت سانسور مطالب 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
14000801-ramezani-sorood.2.mp3
1.24M
●━━━━━━─────── ⇆ ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷    🎧 گـوش ڪنیــد ♬ 📼 🎤 حاج 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
در محضر رسول‌الله ﷺ.mp3
9.23M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 📻 پیامبر اکرم منبع وحی 🎙 و أنّهُ سید الأنبیاء و المرسلین ... اینکه پیامبر را، سرور تمام پیامبران و فرستادگان الهی می‌دانیـــم، و قرآن و تمام روایات بر این ادعا صحّه می‌گذارند ؛ اصلاً یک ادعا نیست! پشتوانه‌ی علمی، معرفتی و توحیدی دارد؛ که این مسئله را ثابت می‌کند! | شاید هرگز نشنیده باشیم، آنچه را که در این فایل صوتی خواهیم شنید | 🍃أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═ ﷽ 🌐 🌀 ◀️ قسمت: خیلی دوست داشتم پشت سرش نماز را به جماعت بخوانم، دوران دانشجویی تجربه کرده بودم. آن دورانی که به خوابم هم نمی‌آمد روزی با او ازدواج کنم. در اردوها، کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه، آقایان می‌ایستادند ما هم پشت سرشان، صوت و لحن خوبی داشت. بعد از ازدواج فرقی نمی‌کرد، خانه خودمان باشد یا خانه پدر و مادرهایمان، گاهی آنها هم می‌آمدند پشت سرش اقتدا میکردند. مواقعی که نمازش را زود شروع میکرد بلند بلند میگفتم (والله یحب الصابرین). مقید بود به نماز اول وقت، مسافرت که میرفتیم، زمان حرکت را طوری تنظیم میکرد که وقت نماز بین راه نباشیم. زمانهایی که اختیار ماشین دست خودش نبود و با کسی همراه بودیم، اولین فرصت در نمازخانه‌های بین راهی یا پمپ بنزین میگفت: نگه دارین! اغلب در قنوتش این آیه را میخواند: (رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا) قرآنی جیبی داشت و بعضی وقتها که فرصتی پیش می‌آمد میخواند: مطب دکتر، در تاکسی. گاهی اوقات هم از داخل موبایلش قرآن میخواند. با موبایل بازی می‌کرد؛ انگری بردز، هندوانه‌ای بود که با انگشت قاچ قاچ می‌کرد، اسمش را نمیدانم و یک بازی قورباغه. بعضی مرحله‌هایش را کمکش می‌کردم. اگر من هم در مرحله‌ای میماندم برایم رد می‌کرد. میگفتم نمیشه وقتی بازی میکنی صدای مداحی پخش بشه؟! تنظیم کرده بود که بازی میکردم و به جای آهنگش، مداحی گوش میدادیم. اهل سینما نبود ولی فیلم اخراجیها را با هم رفتیم دیدیم. بعد از فیلم نشستیم به نقد و تحلیل. کلی از حاجی گیرینفهای جامعه را فهرست کردیم، چقدر خندیدیم! طرف مقابلش را با چند برخورد شناسایی میکرد و سلیقه‌اش را میشناخت. از همان روزهای اول، متوجه شد که جانم برای لواشک در می‌رود. هفته‌ای یکبار را حتما گل میخرید. همه جوره میخرید. گاهی یک شاخه ساده، گاهی تزیین شده. یک بسته لواشک، پاستیل یا قره‌قوروت هم می‌گذاشت کنارش. اوایل چند دفعه بو بردم از سر چهارراه میخرد. گفتم: واقعاً برای من خریدی یا دلت برای آن بچه گل فروش سوخت؟ از آن به بعد فقط می‌رفت گلفروشی. دلرحمی‌هایش را دیده بودم. مقید بود پیاده‌های کنار خیابان را سوار کند، به خصوص خانواده‌ها را. یک بار در صندوق عقب ماشین عکس رادیولوژی دیدم. ازش پرسیدم: این مال کیه؟ گفت: راستش مادر و پسری رو سوار کردم که شهرستانی بودن و آمده بودند برای دوادرمون. پول کم آورده بودن و داشتن برمیگشتن شهرشون! به مقدار نیاز پول برایشان کارت به کارت کرده بود و دویست هزار تومان هم دستی به آنها داده بود. بعد برگشته بود آنها را رسانده بود بیمارستان. می‌گفت: از بس اون زن خوشحال شده بود، یادش رفته عکسش رو برداره! رفته بود بیمارستان که صاحب عکس را پیدا کند یا نشانی ازشان بگیرد و بفرستد برایشان. گاهی به بهزیستی سر می‌زد و کمک مالی میکرد. وقتی پول نداشت، نصف روز می‌رفت با بچه‌ها بازی میکرد. یکجا نمیرفت، هر دفعه مکان جدیدی. برای من که جای خود داشت، بهانه پیدا میکرد برای هدیه دادن. اگر در مناسبتی دستش تنگ بود، میدیدی چند وقت بعد با کادو آمد و میگفت: این به مناسبت فلان روز که برات هدیه نخریدم! یا مناسبت بعدی، عیدی میداد در حد دوتا عیدی. سنگ تمام می‌گذاشت. اگر بخواهم مثال بزنم مثلا روز ازدواج حضرت فاطمه(س) وحضرت علی(ع) رفته بود عراق برای مأموریت. بعد که آمد، یک عطر و تکه‌ای از سنگ حرم امام حسین برایم آورده بود. گفت: این سنگ هم سوغاتیت. عطر هم قضای روز ازدواج حضرت فاطمه و حضرت علی! در همان مأموریت خوشحال بود که همه عتبات عراق را دل سیر زیارت کرده است. در کاظمین محل اسکانش به قدری نزدیک حرم بود که وقتی پنجره را بازی میکرد، گنبد را به راحتی میدید. شب جمعه‌ها که میرفتند کربلا! بهش میگفتم: خوش به حالت، داری حال میکنی از این زیارت به آن زیارت! در مأموریتها دست به نقد تبریک میگفت. زیر سنگ هم بود گلی پیدا میکرد و ازش عکس میگرفت و برایم میفرستاد. گاهی هم عکس سلفی‌اش را میفرستاد یا عکسی که قبلا با هم گرفته بودیم. همه را نگه داشته‌ام، به خصوص هدایای جلسه خواستگاری را: کفن و پلاک و تسبیح شهید. در کل چیزایی که از تفحص آورده بود، یادگاری نگه داشتم برای بچه‌ام. تفحص را خیلی دوس داشت. بعد از ازدواج، دیگر پیش نیامد که برود. زیاد هم از آن دوران تعریف میکرد، میگفت: با روضه کار را شروع میکردیم، با روضه هم تموم! از حالشان موقعی که شهید پیدا میکردن میگفت. جزئیاتش یادم نیست، ولی رفتن تفحص را عنایت میدانست. کلی ذوق داشت که بارها کنار تابوت شهدا خوابیده است. ⏯ادامه دارد... روایت زندگے بہ روایت همسر ✍ به قلم محمد علی جعفری 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5882247944287030180.mp3
1.91M
🎧 گـوش کنیـد 📚 کتاب جـذاب و شنیـدنی با من مهربان باش 🎙 باصدای: دکتر مهدی خدامیان 🌀 پارت سوم / فصل دوم 🆔 @ketabyarr https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
14000801-ramezani-sorood.mp3
1.16M
●━━━━━━─────── ⇆ ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷    🎧 گـوش ڪنیــد ♬ 📼 🎤 حاج ༺ ـבوستت בارم یا محمـב ༻ 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ حکمت9⃣: اقبال و ادبار دنیا 🌼 وَ قَالَ(علیه السلام): إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى [قَوْمٍ أَعَارَتْهُمْ مَحَاسِنَ غَيْرِهِمْ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُمْ سَلَبَتْهُمْ مَحَاسِنَ أَنْفُسِهِمْ] أَحَدٍ، أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ، وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ، سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِه.    🌼 و درود خدا بر او، در نکوهش دنیا فرمود: چون دنيا به كسى روى آورد، نيكی‌هاى ديگران را به او عاريت دهد، و چون از او روى برگرداند خوبى‌هاى او را نيز بربايد.     🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
صوت-حکمت-نهم.mp3
2.34M
🎧 گوش کنید 📻 🔷 حکمت 9⃣ 🎙 استاد مهدوی ارفع 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
4_5987837060969399258.pdf
3.39M
📥 📔 دائی جان ناپلئون 🖌 نویسنده: ایرج پزشکزاد 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
بیشعوری - خاویر کرمنت.pdf
2.63M
📥 📔 بیشعوری؛ راهنمای عملی شناخت و درمان خطرناکترین بیماری تاریخ بشریت 🖌 نویسنده: خاویار کرمنت 📝 مترجم: محمود فرجامی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
دختری که رهایش کردی.pdf
42.09M
📥 📔 دختری که رهایش کردی 🖌 نویسنده: جوجو مویز 📝 مترجم: کتایون اسماعیلی 📖 درباره کتاب: کتاب داستانی درباره دو زن با ویژگی‌های مشابه است که یکی از آنها به نام سوفی در زمان اشغال فرانسه مجبور است تا از خانواده‌اش در نبود شوهر در مقابل نازی‌ها محافظت نماید و دیگری به نام لیو که در لندن زندگی می‌کند. شوهر لیو قبل از فوت به وی یک تابلو نقاشی هدیه می‌دهد که نمایی از یک زن است و مربوط به یک قرن قبل و در جریان جنگ از فرانسه به انگلستان منتقل شده است. این دو داستان با این تابلو در هم می‌آمیزد. 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5796322897282729837.pdf
584.3K
📥 📔 اندیشه فقهی امام خمینی 🖌 نویسنده: دکتر احمد پاکتچی 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
دروغی به نام رطب___20 مهر-5.pdf
19.21M
📥 📔 دروغی به نام رطب 🖌 نویسنده: علی تقوی ❌پـاسـخ بـه بـزرگترین شـبـهه قـرن 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
ஜ۩۞۩ஜ 🌺🌺🌺 ஜ۩۞۩ஜ ◦•●◉✿ ࡅ߳ܠܝ̇ߺܭَܝ‌ߊ‌ܝ̇ߺܘ ✿◉●•◦ 🔸خوش اخلاقی، لطف نیست؛ بلکه وظیفه شماست! با جمله "من اخلاقم اينجوريه ديگه"؛ ❌بدخلقی رو توجيه نکنید. محبت؛ وظیفه شماست! کم کاری نکنید. چون دیگران نمیدانند و نمیخواهند بدانند و اهمیت هم نمیدهند که شما کی هستید... ❗️پس لطفا خودتان باشید. ‎‌‌‌‌‌‌ ‌🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═ ﷽ 🌐 🌀 ◀️ قسمت: اولین دفعه که رفتیم مشهد، نمی‌دانستیم باید شناسنامه همراهمان باشد. رفتیم هتل گفتند باید از اماکن نامه بیاورید. نمی‌دانستم اماکن کجاست! وقتی فهمیدم پاسگاه نیروی انتظامی است، هول برم داشت. جدا جدا رفتیم در اتاق برای پرس و جو، بعضی جاها خنده‌ام میگرفت. طرف پرسید مدل یخچال خونتون چیه؟ چه رنگیه؟ شماره موبایل پدر مادرت؟ نامه گرفتیم و آمدیم بیرون، تازه فهمیدم همین سوالها را از محمد حسین هم پرسیده بود. اولین زیارت مشترکمان را از باب‌الجواد شروع کردیم. این شعر را خواند: صحنتان را میزنم برهم جوابم را بده این گدا گاهی اگر دیوانه باشد بهتر است جان من آقا مرا سرگرم کاشی‌ها نکن میهمان مشغول صاحب‌خانه باشد بهتر است گنبدت مال همه باب‌الجوادت مال من جای من پشت در میخانه باشد بهتر است اذن دخول خواندیم، ورودی صحن کفشش را کند و سجده شکر به‌جا آورد. نگاهی به من انداخت و بعد هم سمت حرم: ای مهربون، این همونیه که به خاطرش یک ماه اومدم پابوستون، ممنون که خیرش کردید! بقیش هم دست خودتون، تا آخر آخرش. عادتش بود؛ سرمایه گذاری میکرد، چه مکه چه کربلا چه مشهد. زندگی واگذار می‌کرد که: دست خودتون! جلوی ورودی صحن قدس هم شعر دیگری خواند: «دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت جایی ننوشته است گناهکار نیاید» گاهی ناگهان تصمیم می‌گرفت، انگار میزد به سرش. اگر از طرف محل کار مانعی نداشت بی‌هوا میرفتیم مشهد. به خصوص اگر از همین بلیتهای چارتر باز میشد. یادم هست ایام تعطیلی بود، بار و بنه بسته بودم برویم یزد. آن زمان هنوز خانواده‌ام نیامده بودند تهران. خانه خواهرش بودم، زنگ زد: الان بلیت گرفتم بریم مشهد! من هم از خدا خواسته کجا بهتر از مشهد؟ ولی راستش تا قبل از ازدواج هیچوقت مشهد این شکلی نرفته بودم: ناگهانی، بدون رزرو هتل، ولی وقتی رفتم خوشم آمد. انگار همه چیز دست خودت امام بود. همه چیز را خیلی بهتر از ما مدیریت می‌کرد. داخل صحن کفشهایش را در می‌آورد. توجیهش این بود که وقتی حضرت موسی به وادی طور نزدیک میشد، خدا بهش گفت: فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ! صحن امام رضا را وادی طور میپنداشت. وارد صحن که میشد، بعد از سلام واذن دخول گوشه‌ای می‌ایستاد و با امام رضا حرف می‌زد. جلوتر که میرفت، وصل روضه و مداحی میشد. محفل روضه‌ای بود در گوشه‌ای از حرم، بین صحن گوهرشاد و جمهوری. به گمانم داخل بست شیخ بهایی، معروف بود به «اتاق اشک!» آن اتاق شاید به زور با دو سه قالی سه در چهار فرش شده بود. غلغله می‌شد؛ نمی‌دانم چطور این همه آدم آن داخل جا میشدند. فقط آقایان را راه میدادند و میگفت روضه خواص است. عده‌ای محدود، آن هم بچه هیئتی‌ها خبر داشتند که ظهرها اینجا روضه برپاست. اگر می‌خواستند به روضه برسند، باید نماز شکسته ظهر و عصرشان را با نماز ظهر حرم میخواندند. اینطوری شاید جا میشدند. از وقتی در باز می‌شد تا حاج محمود، خادم آنجا، در را می‌بست، شاید سه چهار دقیقه بیشتر طول نمیکشید. خیلی‌ها پشت در میماندن. کیپ کیپ میشد و بنده خدا به زور در را میبست. چند دفعه کمی دورتر، اشتیاق این جماعت را نظاره میکردم که چطور دوان دوان خودشان را می‌رسانند. بهش گفتم: چرا فقط مردا رو راه میدن؟ منم میخوام بیام! ظاهراً با حاج محمود سر و سری داشت. رفت و با او صحبت کرد. نمیدانم چطور راضی‌اش کرده بود. می‌گفتند تا آن موقع پای هیچ زنی به آنجا باز نشده. قرار شد زودتر از آقایان تا کسی متوجه نشده بروم داخل‌. فردا ظهر طبق قرار رفتیم و وارد شدم. اتاق روح داشت، میخواستی همان وسط بنشینی و زار زار گریه کنی. برای چه، نمیدانم! معنویت موج میزد. میگفتند چندین سال ظهر تا ظهر در چوبی این اتاق باز میشود، تعدادی می‌آیند روضه میخوانند و اشک می‌ریزند و میروند. در قفل میشد تا فردا؛ حتی حاج محمود، مستمعان را زود بیرون میکرد که فرصتی برای شوخی و یا شاید غیبت، تهمت یا گناه پیش نیاید. ⏯ادامه دارد... روایت زندگے بہ روایت همسر ✍ به قلم محمد علی جعفری 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5882247944287030181.mp3
1.49M
🎧 گـوش کنیـد 📚 کتاب جـذاب و شنیـدنی با من مهربان باش 🎙 باصدای: دکتر مهدی خدامیان 🌀 پارت چهارم / فصل سوم 🆔 @ketabyarr https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 📖 📙 کتاب مقدس و انتقاداتی به دین مسیحیت 🖌نویسنده: مرتضی حاجی بابایی 📋 انتشارات اطلس تاریخ شیعه 🔰 درباره‌ کتاب: 🔸مدتی است که برخی از گروه‌های در ایران، در حال تبلیغ گسترده دین هستند و میکوشند تا دست کم بخشی از مردم را مسیحی کنند. 🔹از سوی دیگر، این تبلیغات در حالی صورت میگیرد که به عقیده همه صاحب نظران منصف، مسیحیت امروزی، از آن دینی که حضرت عیسی علیه‌السلام آورده بود، بسیار فاصله گرفته و تقریبا هیچ نسبتی با آن مسیحیت اصلی ندارد. 🔸این کتاب مخلوطی از متن و تصویر بوده تا مخاطبان با آن همراه شوند؛ و برای هر صفحه تیتری انتخاب شده تا مطالب کوتاه، همراه با جذابیت ارائه کرده باشد. 🔹همچنین از بزرگان مسیحیت با احترام نام برده شده و هیچ توهینی در آن گنجانده نشده است تا از حالت ابتذال خارج شود. 🔸در کتاب مقدس و انتقاداتی به دین مسیحیت با یک نگاه عقلانی و مستند، به داوری درباره مسیحیت امروزی پرداخته شده است. 🔹کتاب پیش رو در واقع پاسخی منطقی به همه فعالیتهای صورت گرفته برای ترویج مسیحیت در ایران است. 🔸ارائه مطالب این کتاب در قالبی جذاب میباشد تا مانند بسیاری از کتابهای علمی و خشک با عدم استقبال عموم مردم مواجه نشود. 🌐 لینک دانلود و خرید کتاب: 🔗https://bookroom.ir/book/68500/ 🆔 @ketabyarr ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈