eitaa logo
کمیته مرکزی خادمین شهدا
17.3هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ادمین جهت ارتباط و هرگونه سوال در مورد خادمی،کمیته مرکزی و کمیته های استانی خادمین شهدا: @shahidanekhodaiy110 ادمین محتوا: @KhademResane_Markazi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 : این رزمنده‌ی قدیمی و صمیمی و پر تلاش " "، جوانی پاک و متعبّد خود را در شرف و کرامت، در از میهن اسلامی و گذرانید و مقطع پایانی عمر با برکت و چهره‌ی نورانی خود را در علیهم‌السلام و در مقابله با اشقیای تکفیری و ضد اسلام سپری کرد، و در همین جبهه‌ی پر افتخار به آرزوی خود یعنی جان دادن در راه خدا و در حال فی سبیل الله نائل آمد و فضل و رحمت الهی بر او گوارا باد..... عرض ادب و احترام به ساحت مقدس حضرت علیه السلام و تسلیت به امام زمان حضرت "عجل الله تعالی فرجه الشریف" در بیست و هشتمین روز همراه و همنوا با @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 : در زمان ؛ رزمندگان به یکدیگر می‌گفتند و یا دوستت دارم از سر اخلاص بود و این‌طور نبود که همانند زمان حال به یکدیگر بگوییم داریم و پشت سر هم غیبت کنیم. ما آن را که دنبالش می‌گردیم باید در جستجو کنیم چرا که الگویی را برای ما ایجاد کرده‌اند که می‌تواند در هر زمان پاسخگوی پرسش‌ها و نیازهای ما باشد. @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 . همرزم : سال 80 وقتی به سمت فرماندهی لشکر پیاده مکانیزه حضرت رسول استان تهران رسیدند همزمان جانشین قرارگاه ثار الله هم بودند. در زمان معارفه می گفت : من لشکر نیستم من امانتدار هستم و است. در سال 62 هم جز اهرم های تیپ محمد رسول اله (صل الله علیه وآله وسلم) همراه با ، ، بود؛ همیشه سخنانش برگرفته از یا منویات یا بود...... آلبومی از و داشت و هر وقت دلش می گرفت آن را نگاه می کرد...... بسیار بود و می گفت اگر دستور دهند تا پای جان حاضر به انجام آن هستم و درنگ نمی کنم..... روحمان با یادش شاد...... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 همسر : ایشان بعد از آن ملاقات با ساعت یک ظهر به منزل آمد و ساعت شش پرواز داشت. گفتم شما استراحت کن بعد مدتی دیدم که مشغول تمیز کردن فریزر خانه است. ایشان به بنده گفتند شما کمر و پایتان درد می کند و من می خواستم که قبل از رفتن این فریزر را برایتان تمیز کنم... آن روز به دخترهایش گفت پدر شما این مرتبه که به برود قطعاً می شود و به خاطر این حرف دخترهایم گریه کردند... من به آن ها گفتم پدر شما از اول جنگ در بوده و تا حالا خدا ایشان را نگه داشته و از این به بعد هم نگه می دارد ولی گفت که من حتماً می شوم. آن روز صورتش نورانی شده بود، خواستم فضا را عوض کنم به شوخی گفتم: من را هم می کنید که گفتند حتما... من گفتم ببین اگر بشی ما جنازه شما را به همدان ببر نیستیما..... گفت نه تورا به خدا حتما زحمت بکش ، من همین است...... ساکش را آماده کرده بودم ،آمدم داخل اتاق دیدم لباس های اضافه داخل ساک را بیرون گذاشته گفتم مگه اینارو لازم نداری؟ گفت این مرتبه زود برمیگردم. هنگام خداحافظی چند مرتبه به داخل حیاط رفت و برگشت؛ پرسیدم چیزی شده؟چرا نگرانی؟ گفت نه چیزی نیست..... از زیر ردش کردم سوار ماشین شد دستی تکان داد و راننده گاز ماشین رو گرفت و رفت .با این که اهل پیامک و این جور چیزها نبود ولی آنروز پای پله هواپیما برای من یک کوتاه فرستاد؛ فقط نوشته بود: و سه روز بعد هم در شهید شد...... روحمان با یادش شاد....... 📝 برگرفته از کتاب پیغام ماهی ها @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 سردار دلها : من در آن لحظه‌ی آخر که را دیدم، یک لحظه تکان خوردم. فهمیدم که او از مطلع بوده است... آنجا با خنده به من گفت که بیا با هم یک عکسی بگیریم؛ شاید این آخرین عکس من و تو باشد. خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند و بخواهد مثلا عکسی بگیرد؛ چه از خودش، چه با کس دیگری..... من وقتی این حرف را زد تکان خوردم، خواستم بگویم که شما نروید، از همان‌جایی که او میخواست برود، من داشتم برمیگشتم. ولی یک حسی به من گفت خب چیزی نیست، خبری نیست، چیزی به او نگفتم. وقتی که این حالت را در دیدم، این شعر در ذهنم آمد: رقص و جولان بر سر میدان کنند رقص اندر خون خود مردان کنند چون رهند از دست خود دستی زنند چون جهند از نقص خود رقصی کنند این حالت خیلی حالت زیبایی است. قطره‌ای که به دریا متصل میشود، دیگر قطره نیست؛ دیگر دریاست..... روحمان با یادش شاد...... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 : این وصیت نامه هاى شهدا که امام(ره) توصیه به مطالعه ى آن مى کردند، به خاطر این است که نمایشگر انقلاب درونی یک نفر است. هر کدام از این وصیت نامه ها را که انسان مى خواند، تصویرى از انقلاب یک نفر را در آن مى بیند و خودش منقلب کننده و درس دهنده است. ما باید این حالت را تعمیم بدهیم و این، ممکن است. 🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 🇮🇷 🌹🇮🇷🌹🇮🇷 وصیت نامه را در ادامه می خوانیم: بسم‌الله الرحمن الرحیم سپاس خدای را که نعمت‌ها فراوان بر ما ارزانی داشت و فراوان شکر که در عصر (ره) حیاتمان قرار داد، همه پدران و مادران ما در آرزوی این دوران بودند و ندیدند اما ما دیدیم. دوران احیای اسلام عزیز و عزتمندی ملت‌های مسلمان، مقاومت ، عصر تحول و شکوه و عظمت در جهان ، عصر بیداری ملت‌ها، عصر زوال طاغوت‌ها، عصر فروپاشی قدرت‌های استکباری و عصر برگشتن به خویشتن. خدا را هزاران شکر به خاطر نعمت‌هایش، نعمت زندگی در هشت سال ، زندگی با مجاهدینی که محبوب خدا بودند و میهمان خدا شده‌اند. زندگی در کنار ملتی که خوش درخشیدند و در مقابل همه توطئه‌ها و فشارهای سنگین دشمنان تسلیم نشدند و مدل شدند، نمونه شدند در بین ملت‌ها که سرآمد همه آنها پدران، مادران، همسران و فرزندان شهیدان گرانقدر ما هستند. چه افتخاری بالاتر از آنکه آزادگان ما و جانبازان ما و خانواده مقاومشان صبر را شرمنده کردند و ۱۰ سال در اردوگاه‌های حزب بعث صفحه زرین بر تاریخ این ملت نگاشتند. جانبازان ما با تحمل دردهای فراوان حجت را بر ما تمام کردند که باید مقاومت را ادامه داد. خدای بزرگ را شکر به خاطر نعمت‌ برخورداری از ولایت، (ع). مگر می‌توان از نعمت بزرگی که خدای مهربان به ما داده برآییم. نعمت ، امام بزرگوارمان، آن پیر جمارانی؛ نعمت جانشین خلف آن، علی زمانمان که ادامه‌دهنده همان راه و کاروان انقلاب را چه مدبرانه و زیبا از همه گردنه‌ها و کمینها عبور میدهد اما نه، باید بیش از این شاکر باشیم نه زبانی، بلکه عملی مثل شهیدانمان لبیک بگوییم. بنده حقیر، ، شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف میکنم که وظایف خودم را به خوبی انجام ندادم و بعضی موقعها این نفس سرکش سراغ من میآمد و مرا گول میزد، وسوسه میشدم، نق میزدم، در درونم اعتراض ایجاد می‌شد اما خدا مرا کمک می‌کرد، متوجه می‌شدم، پشیمان می‌شدم، توبه می‌کردم و از خدا طلب عفو و بخشش می‌کردم و مرا می‌پذیرفت و این اواخر هم خیلی دلم هوای رفتن کرده بود. خدا کند که در موقع جان دادن راضی باشد خدای مهربان و خودم به رحمت او امیدوار هستم نه به عملکرد خودم. از همه دوستان و آشنایان حلالیت میطلبم، از و مولایم (مدظله‌العالی) که نتوانستم سرباز خوبی باشم عذرخواهی و کوتاهی مرا ان‌شاالله به لطف و بزرگواری خودشان ببخشند. از خانواده ، و همیشه شرمنده بودم که نمی‌توانستم خدمتگزار خوبی باشم؛ مرا حلال کنند. تشکر دارم از همسر عزیزم که همسنگر و همراه خوبی بودند، خداوند ان‌شاالله این عمل شما را ذخیره آخرت قرار دهد و اما سفارش می‌کنم مثل گذشته و باشی نه طلبکار. قانع باش در مقابل کمبودها یا کممهری‌ها صبر داشته باش و مراقب باش فضاسازان تو را ناسپاس نکنند، عشق به ولایت فقیه و اطاعت کامل از ایشان سعادتمندی دنیا و آخرت را دارد. فرزندانم را سفارش می‌کنم و تأکید بر حفظ ارزش‌های اسلام عزیز و نظام مقدس جمهوری اسلامی که با حفظ ارزش‌هایش می‌توانند تأثیرگذار و مدل و الگو باشند، حجاب برتر بر شما واجب است رضایت پدر پیر شما با حفظ ارزش‌هاست. سعادتمندی و عاقبت به خیری شما را از خدای مهربان خواستارم. برای خواهرانم و برادرم و فرزندان عزیزشان آرزوی سعادتمندی دارم، بسیار دوستان خوبی داشتم که یکایک آنها و زندگی با آنها همیشه در ذهن و خاطراتم ماندگار است و به این دوستی مفتخر هستم. از همه آشنایان و دوستان می‌خواهم در صورت امکان یک روز برایم نماز و روزه به جای آورند؛ اگر ان‌شاالله در آن عالم دیگر باز هم در کنار شما عزیزان باشم، جبران کنم! هیچگونه بدهی ندارم و به کسی هم بدهکار نیستم، اما اگر کسی طلبکار بود بدهی را بدهید شاید یادم رفته باشد، به امید رحمت خدایم، خداحافظی با شما و طلب مغفرت بنده گنهکار ۲۸ شهریور ماه @khademinekoolebar
قال الامام الحسين عليه السلام : لاترفع حاجَتَک إلاّ إلى أحدٍ ثَلاثة: إلى ذِى دینٍ ، اَو مُرُوّة اَو حَسَب حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمودند: جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار ، یا صاحب مروت ، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد. تحف العقول ، ص 251 @khademinekoolebar
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از سراچه خورشید ای شهید #صبحتون_شهدایی @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 خطاب به گروه آن کسانی که می خواهند مسأله را زیر غبارها پنهان کنند ؛ شما نمی گذارید آن کار انجام بگیرد..... عرض ادب و احترام به ساحت مقدس حضرت علیه السلام و تسلیت به امام زمان حضرت "عجل الله تعالی فرجه الشریف" در بیست و نهمین روز همراه و همنوا با در این بزرگ مرد @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 جستجوگر نور که پس از یار دیرینش ، او را به عنوان فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله برگزیده بودند، پس از مرارت فراوان و تفحص در رمل های سوزان خوزستان ، در ۱۷مهر ۸۰ بر اثر انفجار در میدان مین به جمع یاران شهیدش پیوست و اکنون پس از گذشت 17 سال از همه به دنبال آنند که او که بود. روز اول فروردین ماه سال ۱۳۴۶ خداوند عیدی خانواده پازوکی را پسری به نام قرار داد که عطر حضورش اهالی خانه پلاک ۶ کوچه بزرگمهر در خیابان خاوران را سرمست کرد. هر سال که شکوفه های بهار با باز شدنشان گذر ایام را نوید می دادند ، مجید هم بزرگتر می شد تا این که مجید با همکلاسی های کلاس اولی اش با نیمکت های مدرسه آشنا گشت. از همان اول گویا در رگهایش خون انقلابی جوشش داشت چرا که با اوج گرفتن مبارزات مردمی ، اونیز مبارزی کوچک نام گرفت و در روز ۱۷شهریور مجید چون ژاله ای بر شاخه درخت قیام مردمی نشست. که پیروز شد یازده ساله برای دیدن سر از پا نشناخته و به رفت تا معشوقش را زیارت کند و این آغاز ورق خوردن دفتر عشق سربازی حضرت روح الله بود. بعدها به عضویت درآمد و برای گذراندن دوره آموزشی در سال ۱۳۶۱ رنگ و بوی گرفت و زخم های تنش دفتر خاطراتی از رزم بی امانش گردید. یک بار از ناحیه دست راست مصدوم شد ، بار دیگر از ناحیه شکم و وضعیت جسمی اش اصلا خوب نبود ولی او همه چیز را به شوخی می گرفت و درد را با خنده پذیرایی می کرد.... پس از پایان جنگ در سال ۱۳۶۹، منطقه ، و حضور را به خاطر سپردند و همچنان برای او ادامه داشت و این سرباز خمینی ، با بیش از هفتاد ماه حضور در جبهه ها و شرکت در بیست عملیات ، جبهه را آوردگاه عشق خود کرده بود. در سال ۷۰ در برابر سنت نبوی سر تعظیم فرود آورده و پس از آن ، دو پسر به نام های و را از خود به یادگار گذاشت. وی در سال ۱۳۷۱ با آغاز کار لشکر ۲۷محمدرسول الله (ص) در خیل در منطقه جنوب مشغول جستجوی گلهای گمگشته و فرزندان عاشورایی ایران شد و در این راه سختی ها و مرارت های بسیاری را به جان خرید تا این که پس از یار دیرینه اش علی محمودوند، در برگریزان روزگار ، او در استقبال وصال یار بهاری شد و هفدهم مهر ماه سال ۱۳۸۰ دعای سرهنگ جانباز مجید پازوکی در مستجاب شد و اونیز به خیل یاران شهیدش پیوست..... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 تکه کلام این بود: بلانسبت شهدا، کل عالم، مرخصه..... با اینکه 70 درصد بود و به همین علت، او را از کار افتاده یا به تعبیر نظامی ها «رده پنجمی» اعلام کرده بودند، اما به محض شنیدن خبر تشکیل اکیپ در لشکر 27 محمد رسول الله سر از پا نشناخته، شال مشکی معروفش را به کمر بست و کوله بر دوش گرفت و به رفت....... روزی 16 ساعت، زیر تیغ آفتاب 50 درجه بیابان های خوزستان، میادین مین هولناک شمالی و جنوبی را در جست و جوی پیکرهای مقدس پاک سازی می کرد...... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 یک چادر بزرگ زده بود سر خیابان آهنگ. اسمش را هم گذاشته بود جلوه‌گاه..... بچه‌های قدیم جنگ را جمع کرده بود. ماکت ساخته بود، تانک، تفنگ و خمپاره، یادگاری‌های جبهه را دورهم جمع کرده بود.... آن‌جا را درست کرده بود برای دل خودش. اما شد الگوی اولین نمایشگاه‌های جنگ..... روحمان با یادش شاد...... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 : آخرین بار قبل از ، ما را برد ؛ من و خانواده‌اش را..... محل اقامتمان طبقه دوم بود. زانوهایم درد می‌کرد. هر وعده غذا را می‌گذاشت توی سینی از پله‌ها می‌آورد بالا. با دستش درست نمی‌توانست چیزی را بگیرد؛ دلم ریش می‌شد وقتی جسم دربوداغانش را می‌دیدم..... هرچه می‌گفتم: پسرجان نکن؛ می‌گفت: مادرجان حاضرم تا کولت کنم....... روحمان با یادش شاد....... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 یک روز از پرسیدم: برای چه این‌همه در منطقه ماندی؟ گفت: اگر تمام رفقایت جایی باشند و تو پشت آنجا مدام در بزنی یک لحظه در را به‌رویت باز کنند و تو حال و هوای آن طرف را ببینی که همه نشسته‌اند و دارند صفا می‌کنند، دوست نداری بروی پیش آن‌ها؟ اگر یک‌باره در را به‌رویت ببندند و بگویند: هنوز نوبت تو نیست، پشت آن در می‌مانی یا رها می‌کنی و می‌روی؟ در دست‌نوشته‌هایش هم آورده بود: «خدایا، تو می‌دانی تکلیف از ما تمام شده ولی به‌امر با مرکب عشق می‌آیم که با عشق است که می‌توان به ادامه داد و حسین‌وار آماده‌ایم، هرگاه نائب بر حق روح‌الله و سید مظلوم خامنه‌ای عزیز امر به جهاد کند جان ناقابل خود را نثار پرچم مقدس اسلام ناب محمد که اینک به‌دست #مسلمین_آقای_خامنه_ای امانت است، فدا کنم… روحمان با یادش شاد...... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 مصاحبه نمی‌کرد، عید سال 78 در گیرش انداختند و بعد از چند سؤال این‌طور گفت: این راهی است که باید رفت، یکی تصادف می‌کند دیگری سکته، چه بهتر که آدم جانش را جایی خرج کند که به درد می‌خورد، چه جایی بهتر از پیدا کردن پیکر مطهر که خیلی از خانواده‌ها را خوشحال می‌کند. زمان جنگ بچه بسیجی‌ها دنبال عشق‌شان بودند، اینجا هم همانجاست. داریم می‌دویم در منطقه دنبال کاروانی که از آن جامانده‌ایم، برسیم، کاری به کس دیگری هم نداریم می‌خواهیم خودمان را نجات دهیم چون راهی که مانده خیلی سخت است، این‌قدر نازک است که همه دارند از روی آن می‌افتند..... سرانجام در هفدهم مهرماه سال 80 با بیش از 70 ماه سابقه در جنگ، 60 درصد جانبازی و 10 سال حضور پس از جنگ در حین تفحص برون‌مرزی منطقه عمومی فکه (العماره) براثر انفجار مین راه را یافت و با رسیدن به کاروان، انتظارش به پایان رسید...... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 یادم هست یک روز صبح گفت: دیشب خواب دیدم زیر همین جادهای که ما از به سمت میرویم،سنگ قبر شهداست.... و ما از همان روز زیر خاک های جادهای که هر روز با ماشین از آن میگذشتیم؛ چند شهید یافتیم که معلوم بود عراقیها عمدا روی آنها با لودر خاک ریختهاند و جاده درست کرده بودند....... روحمان با یادشان شاد..... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 از بچه های گردان تفحص بود..... همراه ؛ کاروان ۱۰۰۰ تایی رو عازم علیه السلام کرده بودند..... مشکل اینجا بود عده ای بنا کذاشتند بر سر و صدا کردن به خاطر نبودن ۱۳ تا از پیکر مقدس این شهدا. قول داد و گفت هرجوری شده من این ۱۳ تا رو میارم..... رفت و شروع کرد زاری بالای یکی از کانال ها..... آخرش که داشت برگشت گفت: داریم می بریم مشهد الرضا علیه السلام. ۱۳ تا جا هم خالی داریم. هر کی می آد بسم الله…. بود..... اومد توی کانال، ۱۳ تا دست از زیر خاک زده بود بیرون. لبیک …. روحمان با یادشان شاد..... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 ساده پوش بود. دو تا پیراهن بیشتر نداشت..... گاهی اوقات ما اعتراض می کردیم و می گفتیم: خب؛ یه دست لباس نو بگیر. اینا خیلی کهنه شده..... می گفت: دلیلی نداره؛ همین که تمیز و مرتّب باشه، خوبه. هنوز قابل استفاده است..... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 تازه در تفحص برون مرزی در خاک عراق مشغول به کار شده بودیم. هر روز یک تیم از بچه ها به سرپرستی داخل خاک عراق می رفتند..... برای اینکه عراقی ها حساسیت نداشته باشند قرار شد نگوییم از بچه های جنگ هستیم. دست مجید از زمان جنگ توسط عراقی ها مجروح شده بود .برای همین وقتی آنها سوال کردند به آنها گفت: دستم را سگ گاز گرفته!! همیشه هم بساط خنده ما به راه بود .عراقی هم منظور او را نمی فهمیدند. من را هم این طور معرفی کرد. حاج قاسم دارای مدرک دکترا و فارغ التحصیل از آمریکاست! همیشه خدا خدا میکردم کسی مریض نشود!! یک روز افسر عراقی از من پرسید: میتوانی انگلیسی صحبت کنی!؟من هم برای جلوگیری از آبرو ریزی گفتم : اجازه ندارم! هر روز وقتی برمی‌گشتیم، بطری آب من خالی بود؛ اما بطری پر بود. توی این حرارت آفتاب، لب به آب نمی‌زد. همیشه به دنبال یک جای خاص بود. نزدیک ظهر، روی یک تپه خاک با ارتفاع هفت – هشت متر نشسته بودیم و اطراف را نگاه می‌کردیم که بلند شد...... خیلی حالش عجیب بود. تا حالا او را این گونه ندیده بودیم. مرتب می‌گفت: «پیدا کردم. این همون بلدوزره.» یک خارکیز بود که جلوش سیم خاردار کشیده بودند. روی سیم خاردار دو افتاده بودند که به سیم‌ها جوش خورده بودند و پشت سر آن ها دیگر. مجید بعضی از آن را به اسم می‌شناخت...... مخصوصا آن‌ها که روی سیم خاردار خوابیده بودند. جمجمه شهدا با کمی فاصله روی زمین افتاده بود. مجید بطری آب را برداشت. روی دندان‌های جمجمه می‌ریخت و گریه می‌کرد و می‌گفت: «بچه‌ها! ببخشید اون شب بهتون آب ندادم. به خدا نداشتم. تازه، آب براتون ضرر داشت!»… شده بود و … راوی: محمد احمدیان روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 جعفر جهروتی زاده، بنیانگذار گردان تخریب لشکر 27 حضرت رسول(ص) خاطره ای را که خودش برای او نقل کرده است اینگونه بیان می کند: بود و مقر بچه های تفحص و و دیگران، گاه گاهی کاروان هایی از دانشجویان برای جنگی می آمدند و هنوز کاروان های به شکل امروزی پا نگرفته بود.... در عالم خواب و بیداری صدایی می شنود و برای آنکه بداند صدا از کجاست، بیرون می آید و اطراف را نگاهی می اندازد و می بیند که 15ـ 16 نفری با سربندهای (س) در حال سینه زدن راهی هستند..... لحظه ای می ترسد و به مقر برمی گردد و پتو را روی خود می کشد و تلاش می کند تا بخوابد....... به محض اینکه خوابش می برد، یکی از به خوابش می آید و به او می گوید: چه شد ؟! تو که همیشه می خواستی بشوی و حالا از ما فرار می کنی؟! ... هفت؛ هشت روزی می گذرد که خبر مجید همه جا پخش می شود..... روحمان با یادش شاد...... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 دستنوشته : با سلام به بلندای آفتاب و گرمای محبت عشق؛ عشق به همه خوبی ها ، به (عج) آن ماه پنهان و روح بلند خدا که پدری خوب بود و بر رهبر صابران بعد از پیامبر (ص). ؛ فدای مظلومیت شویم و (ع) . ای و ای جده سادات ، ای حوض کوثر، ای فریاد رس عباس در کربلا ، ادرکنی ادرکنی ادرکنی ؛ الساعه الساعه الساعه ؛ العجل العجل العجل..... به حق خون و آه زینب ؛ به خون چشم در یوم ، خدایا هر چه از شهرت فرار کردم ، شهرت به سراغم آمد..... آیا کسی که از جامانده، لیاقت سربلند کردن دارد؟ کسی که در دریای معنویت جنگ مردود شده ، دیگر روی عرض اندام دارد که بیاید و خاطره بگوید؟ ای امام زمان عزیز، تو را قسم به ، از ما بگذر که تقصیر کردیم. ای پدر بزرگ ملت، مرا ببخش که کمکاری کردم و شایسته سربازی تو نبودم…. والسلام غلام ونوکر بچه های فاطمه(س)، روحمان با یادش شاد...... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 : این وصیت نامه هاى شهدا که امام(ره) توصیه به مطالعه ى آن مى کردند، به خاطر این است که نمایشگر انقلاب درونی یک نفر است. هر کدام از این وصیت نامه ها را که انسان مى خواند، تصویرى از انقلاب یک نفر را در آن مى بیند و خودش منقلب کننده و درس دهنده است. ما باید این حالت را تعمیم بدهیم و این، ممکن است. 🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 🇮🇷 🌹🇮🇷🌹🇮🇷 وصیت نامه را در ادامه می خوانیم: بسم الله الرحمن الرحیم امروز روز اول می‌باشد و ان‌شاءالله که در این ما را نیز راه بدهند و میهمان و ارواح پاک قدسی باشیم و به مولای خود اقتدا کنیم و در راه حفظ اسلام و دین خدا و خدمت به خلق خدا با بدن خونین به دیدار حق بشتابیم اگرچه آلوده‌ایم ، امید به رحمت خدا و عنایات اهل بیت داریم که جزء (ع) باشیم. خدایا تو شاهدی که از اول انقلاب با عشق به فرزندان (س) به خصوص زندگی کردم و بارها جانم را در راه خدا گذاشتم ولی متاع آلوده بود و قابل خرید نبود ولی به در راه و جوانی خود را خرج کردم. ان‌شاءالله در راه و و (عج) جان بدهم و به جمع باصفای دوستان بروم. وصیت من به تمام و مبارزه با مظاهر کفر تا اقامه‌ی حق و ولی خدا امام زمان (عج). نکند ولی خدا را تنها بگذارید و خدای نکرده مثل امام علی (ع) غریب شود؛ به هوش باشید؛ روزی می‌رسد که امام زمان می‌آید و شرمنده‌ی او نباشید با و آماده شدن برای قیام مهدی (عج). کتاب زندگی است، کتاب آخرت است، کتاب اخلاق است. هر چه بخوهید در این دریا هست و با به قرآن و اهل بیت (ع) به سعادت برسید. ان‌شاءالله. وصیت من به همسرم که چندی یار و همراه این حقیر بود و سختی‌ها و کمبودها را تحمل کرد، بنده از شما راضی هستم، خدا نیز از شما راضی باشد؛ به زندگی حضرت زهرا (س) توسل کن و خود را با یاد خدا و قرآن حفظ کن ان‌شاءالله با تربیت علی و مجتبی آخرت خود را آباد کنی و همیشه برای بخشش گناه این حقیر از خداطلب کن ان‌شاءالله که شما نیز پس از زیارت خدا و اهل بیت (ع) با از دنیا بروی. وصیت من به پدر و مادر عزیزم که اگر قدم خیری برداشتم از برکت وجود آن‌ها بود که خدا آخرت شما را آباد کند و دنیای شما را و عزت و سربلندی به شما عنایت کند که من از شما راضیم و دعا می‌کنم که هرچه بیشتر در راه خدا قدم بردارید و به زیارت خدا بروید. اگر در جنگ نشدم، نبودن رضایت شما بود. از خدا و اهل بیت (ع) می‌خواهم که دل شما را از ما راضی کند و ما را به برساند. خدایا از غفلت‌ها و گناهان و جسارت‌ها و بی‌ادبی‌ها و نشناختن مقام تو طلب بخشش دارم. پسران خوبم می‌دانم که عاشق و هستید، نکند به خاطر رضایت چند دنیاپرست دینارخواه رضای خدا را زیر پای بگذارید. خداوندا تو شاهدی که با تمام وجودم از حمایت کردم و به تمام همراهان و سربازان دلیر که می خواهند با خون خود جمهوری اسلامی را به صاحب اصلی خود بدهند سفارش می‌کنم که یک لحظه از حمایت کوتاهی نکنید و به اقتدا کنید و خود را سپر بلای و خط او قرار دهید و روسفید روز قیامت شوید که اصحاب یمین روسفید هستند.... @khademinekoolebar
قال الامام الحسين عليه السلام : إنَّ شیعَتَنا مَنْ سَلِمَتْ قُلُوبُهُمْ مِنْ كُلِّ غِشٍّ وَ غِلّ وَ دَغَل. حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمودند: و ما (اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام) آن كسانى هستند كه افكار و درون آن ها از هر گونه حیله و نیرنگ و عوام فریبى سلامت و تهى باشد. تفسیرالإمام العسكرى: ص 309، ح 154 بحارالأنوار: ج 65، ص 156، ح 11 @khademinekoolebar
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از سراچه خورشید ای شهید #صبحتون_شهدایی @khademinekoolebar