فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 حـــاجـ قاســـمم 🥀
🌸 از وقتی که تو رفتی .......
🍂 #استوری
🍃 #به_وقت_فرمانده
🌹 #مرد_میدان
🌹 #برمه_گلی
💫پست ویژه 💫
💠…… #کانال_مرد_میدان ……💠
→﴾@bermegali﴿
❌انتشار با شما❌
#تلنگر
#مرد_میدان
#برمه_گلی
@bermegali
قوانین دادگاه روز قیامت را قبل از اینکه در این دادگاه حضور یابیم با هم مرور کنیم :
1 - پرونده مخفی نیست :
ونُخرِجُ لَهُ يَوْمَ القِيامَةِ كِتابا يَلقاهُ مَنْشُورًا﴾... الإسراء (13)
2- حضور در دادگاه بهمراه نگهبانها و تحت حفاظت شدید است :
﴿ وَجَاءتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ ﴾... ق (21)
3- ظلم در این دادگاه محال است .
وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ﴾ ... ق (29)
4- در این دادگاه وکیل مدافع وجود ندارد
اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا﴾... الإسراء (14)
5- رشوت و پارتی بازی و واسطه گری در این دادگاه محال است
يَوْمَ لا يَنفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ﴾...الشعراء (88)
6- در اینجا تشابه اسمی و اشتباه در متهم ها یافت نمی شود.
وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا﴾... مریم (64)
7- حکم به دست خود افراد داده می شود تا بخوانند
فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُوا كِتَابِيهْ﴾... الحاقه (19)
8- در این دادگاه حکم غیابی داده نمی شود.
وَإِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنَا مُحْضَرُونَ﴾... یس (32)
9- نقض حکم و دوباره محاکمه شدن در این دادگاه نیست.
﴿مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ﴾... ق (29)
10- گواهی دروغ در این دادگاه یافت نمی شود.
﴿ يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ }... نور (24)
11- در این دادگاه پرونده های فراموش شده یافت نمی شود.
{ أحْصَاهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ ۚ }... المجادلة (6)
12- ترازو و سنجش اعمال دقیق است.
{وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَىٰ بِنَا حَاسبين }... الأنبیاء (47)
حتما خودمون رو برای این دادگاه که قاضی و شاهد یکی هستند آماده کنیم👌
#کانال_مرد_میدان
✳️ @bermegali
#کلاس_درس_دشمن_شناسی(۲)
😎با گوشه ای از جنایت کومله و دمکرات ، پدر معنوی منافقین و داعش جنایتکار، بیشتر آشنا شوید، کومله و دمکراتی که در اغتشاشات اخیر فراخوان می دهند و شهرهای ایران اسلامی را به آشوب می کشند...
🌷امروز سالروز جنگ جمل است. و تاریخ چه دقیق تکرار میشود. اما پیروزی از آن سپاهیان سید علی است و البته ما مانند امام علی علیه السلام عمل خواهیم کرد... آن شاءالله
۱۴، ۱۵ و ۱۶ آذر روزهای ناامیدی و شکست سنگین دشمنان است و ان شاءالله دانشجویان عزیز بساط این قلیل اوباش دروغگو و اغتشاشگران تجزیه طلب را جمع خواهند کرد.
#کانال_مرد_میدان
@bermegali
🔥عروسیکهبهخانهشوهرنمیرفت❗
🔻عروس با کرشمه گفت تا پیش پای من قربانی نکنید به خانه شوهر نمیروم!
شش نفر از مقاوم ترین بسیجیهای نوجوانان اصفهانی که کمتر از ۱۴ سال داشتند آوردند...
🔻از پشت، سرشان را بریدند و در میان دست پا زدن این نوجوانان در خون، بستگان عروس هلهله و شادی کردند...
اما عروس خانم راضی نشده است...
🔻شش جوان سپاهی را آوردند...
اما عروس خانم هنوز رضایت نداده...
🔻چهار ارتشی را قربانی می کنند
اما عروس هنوز تشنه خون است...
🔻دو روحانی اسیر را می آوردند و ...
🔻ماجرا که به اینجا میرسد، «آقابالا رمضانی» که خود اسیر #کومله ها بود و به اعدام قسطی محکوم شده بود از هوش میرود....
🔻حالا گرگهای خونخوار کومله و منافقین و تکفیری ماسک بره ناقلا زدهاند و برای دختران ما شعار «زن، زندگی، آزادی» سرهم می کنند...
🔻بعضی دختران ما آنقدر زلال هستند که اساسا نمی توانند تصور کنند که برخی انسانها چگونه می توانند اینقدر شیطان صفت باشند...
🔻کاش بشود اینها را هر روز در کلاسهای مدرسه و دانشگاه گفت، تا برخی فریب گرگ های ماسک زده را نخورند.
#کانال_مرد_میدان
@bermegali
⚪️🔶⚪️🔶⚪️🔶⚪️🔶⚪️
🔆 زنگ عبرت
🔴علی دایی و امثال او اگر برای مبارزه با جمهوری اسلامی سه روز مغازه هایشان را تعطیل کرده اند، چرا از اینکه جمهوری اسلامی مغازه هایشان را پلمپ می کند، ناراحت می شوند؟
♦️مرد باشید و تا روز سقوط جمهوری اسلامی کاسبی نکنید!
♦️اگر واقعا اینقدر سقوط جمهوری اسلامی نزدیک است، هزینه بدهید. اگر هم نزدیک نیست، بیشتر از این خودتان را مسخره نکنید!
♦️نمیشود در سایه امنیتی که این نظام درست کرده، مغازه بزنید و کاسبی کنید بعد در اعتراض به همان نظام، مغازه را تعطیل کنید و وقتی هم که مغازه تان پلمپ شد فریادتان بلند شود. اگر مرد مبارزه هستید چرا سه روز؟
♦️تا روزی که جمهوری اسلامی وجود دارد اعتصاب کنید تا مشخص شود چه کسی ضرر می کند.
#برمه_گلی
🇮🇷🇮🇷 #کانال_مرد_میدان 🇮🇷 👇
🆔 🇮🇷 @bermegali
29.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم| إستتار کردن (شکار)
شیطان همواره خود را استتار و پنهان میکند تا بتواند انسان را فریب دهد همانگونه که حضرت آدم و حوا را فریب داد. اگر خداوند به ما بصیرت ویژه را عطا نکند تا با شیطان مقابله کنیم، همواره در دامش گرفتار خواهیم بود.
با استناد به آیه 27 سوره مبارکه اعراف، موضوع استتار شیطان به شیوایی بیان شده است.
#تدبر_در_قرآن
#کانال_مرد_میدان
🆔@bermegali
بسم الله الرحمن الرحیم
"زیر آسمان اکباتان"
✍ #کانال_مرد_میدان
زیر نور اریب چراغ، دور هم جمع شده بودیم و هر کداممان از سلاح سردمان رو نمایی میکردیم. از بینمان، عرفان، پنجه بوکسی را از کولهاش بیرون کشید و نشانمان داد. همه، یک نفس داد زدیم:
-اوووه!
دندان طلایی پیمان، در آن تاریکی برقی زد.
-هرکی دست خالیه از اسی وسیله بگیره، اگه هیچی نداشتین، مشت بزنین، فحش بدین، نعره بزنین. بیکار نشینین خلاصه، اسی نوبت توئه.
اسی، به دختر موبور زیبایی که تا آن لحظه کنارش ایستاده بود چشمکی زد و بعد از میان حلقهمان، خودش را بیرون کشید و وسط دایره نشست. دستی به موهای دم اسبی سیاهش کشید و بلندبلند شروع به حرف زدن کرد ،صدای بوق بوق ماشینها روی اعصابمان بود.
-ما داریم میریم جنگ! میخوایم با خون مهسا، کرکره این نظامو بکشیم پایین، مهسا عین خواهر خودمونه. ما غیرت داریم روی خواهرمون، روی خواهرامون.
همه برایش سوت و هورا کشیدیم. یکیمان یقه جر داد:
-من شنیدم میخواستن بهش تجاوز کنن، خونوادهاش زود میفهمه و نجاتش میده.کل بدنش کبود شده بود.
دختر موبور زیبا، از میان جمعمان گذشت و به اسی ملحق شد و شانه به شانهاش ایستاد. اسی با دیدن دختر، بادی به غبغبش انداخت و ادامه داد:
-اگه الان جلوشونو نگیریم، این آشغالا پس فردا میریزن تو خونههاتون و به خواهر و مادرتون رحم نمیکنن.
همه یک صدا شدیم:
-بیشرف! بیشرف! بیشرف!
اسی و دختر موبور زیبا، محتوای دو کوله را روی زمین ریختند. همه دست دراز کردیم و چیزی برداشتیم؛ یکیمان سنگ، دیگریمان چاقو. حتی بند کفش هم برداشتیم برای خفت کردن. برای اینکه شجاعتر شویم، روی نیمکتهای سبز و زرد محوطه شهرک نشستیم و خودمان را ساختیم. آن قدر که حتی سرمای چند دقیقه قبل را هم فراموش کردیم، میدانستیم دیگر هیچ چیز حریفمان نخواهد شد. اسی خودش با همان دختر موبور زیبا، رهبرمان شد و بیشرف گویان راه افتادیم.
صدای پیامک گوشیمان، مانند هشداری جیغ زد: یه مهمون ناخونده، تو شهرک اکباتان، ریش سیاه، صورت سفید با موهای یک طرفه ولباس گرمکن شناسایی شد. ازش پذیرایی کنین.
خنده شیطانی را در چشمهای هم دیدیم. بوی شکار به مشاممان خورد. از دور پسری را دیدیم، با همان مشخصات. از او خواستیم بایستد تا خودش را معرفی کند؛ اما او رو به جلو دوید. بین دو ردیف ماشینهای پارک شده دنبالش کردیم. بعضیهامان از پشت بوتههای درخت و بعضی از پشت ماشینها، حدود سی نفر بودیم.
بالأخره مثل آهویی که فرار میکرد، شکارش کردیم. آنقدر زیاد بودیم که وقتی بالای سرش ایستادیم و لگد زدیم، همان مقدار از نور تیر برق هم انگار محو شد. چشمان زیبایی داشت که در آن تاریکی برق میزد. با مشت و لگد از او پذیرایی کردیم وقتی که حسابی خسته شدیم از زدنش، کولهاش را گشتیم.
-بچهها قرآن داره... بچهها این آخونده... بزنینش!
تازه بعد از این همه زدن، فهمیدیم آخوند هم هست، اینبار جور دیگری زدیمش. سفیدی صورتش هرلحظه کمتر و کمتر میشد و رو به سرخی میرفت. یک دست که بالا میرفت ده دست پایین میآمد. هرکداممان که چاقتر بود، مشت و لگد میزد، آن یکیمان که لاغرتر بود، با تیزی زانویش هلش میداد تا خودش را سهیم کند. خسته شده بودیم و نفسنفس میزدیم، بخار دهانمان به هم میخورد، انگار که دود سیگار از دهانمان بیرون میآمد.
چند نفری گرفتیمش و کشانکشان از پلههای شیبدار فضای سبز شهرک، میکشاندیمش. صدای جیغ و هورا و سوتمان به هوا بلند بود. وسط راه که خسته شدیم چسباندیمش به تنه درختی و حسابی به درخت فشارش دادیم، میخواستیم درخت و سنگ و هرچه بود، شاهد مبارزه و جنگ سخت ما باشد. چند سنگ به سر و بدنش کوبیدیم. خستگیمان که رفع شد، کشانکشان بردیمش و کنار دیواری پشت درختهای سرو، روی پیادهرو انداختیمش. حتی فحشمان هم نداد.
چسباندیمش به دیوار. همان اول، یکی خواباندیم زیر گوشش. انگار زیر لب با خودش زمزمه و نالهای میکرد. بعد طوری زانوهایمان را توی شکمش فرود آوردیم، که سر زانوهامان به زقزق افتاد. باد سردی روی بدنمان نشست. زیپ کاپشنمان را تا زیر چانه، بالا کشیدیم که فکر خبیثانهای در ذهنمان جرقه زد. دوباره به جانش افتادیم؛ اما این بار برای برهنهکردنش!
یکیمان که صورتش را پوشانده بود، با لباس سیاهی جلو آمد و قمهای را بر فرق سر پسر فرو آورد، آخ ما درآمد ولی او فقط زیر لب ناله میکرد. صدای دختر موبور زیبا از پشت سرمان بلند شد.
-اون چیه بسته به دستش؟... دعا بسته، بزنینش.
#کانال_مرد_میدان
@bermegali
برای چندمین بار ریختیم روی سرش، چیزی از درونمان ناله ضعیفی میکرد. بیتوجه به آن صدا، نعره کشیدیم و روی همان زخمها چاقو کشیدیم و پارهشان کردیم. یکیمان مشت میزد، یکیمان با چاقو ران پایش را پاره کرد و زمینگیرش کرد. یکی به پهلویش لگد زد و با پنجه بوکس پشتش کشید. سنگی را بلند کردیم و روی گونهاش فرود آوردیم، وقتی که برای بار چندم سرش را هدف قرار دادیم، دستش را روی سرش حفاظ کرد. دیگر میخواستیم بیخیالش شویم که صدای آن دختر موبور زیبا، دوباره شیرمان کرد و چند نفری رویش ریختیم و موهایش را کشیدیم.
پسر تند تند نفس میکشید و خون از سر و صورتش میجوشید؛ اما نفهمیدیم چرا همچنان محکم بود. انگار هرچه میزدیم، نمیشکست؛ ولی ما شکسته بودیم. در آن هوای سرد از بس مشت زدیم و سنگ برسرش فرود آوردیم، حسابی عرق کرده بودیم. نمیدانستیم قطره عرق بود که روی صورتمان میریخت یا اشک! با خودمان گفتیم، پس چرا نمیشکند؟ مگر جنسش از چیست؟
دوربین را روی صورتش تنطیم کردیم و لایو گرفتیم منتظر لحظهای که بشکند و ما شکارش کنیم.
-به خامنهای فحش بده! ولت کنیم.
آن قدری زده بودیمش که منکر پدر و مادرش هم بشود، چه برسد به مردی که هیچ نسبتی هم با او نداشت. باید برای مصی فیلم میفرستادیم و حق الغیرتمان را میگرفتیم. هرکداممان دیگری را کنار میزد، تا لحظهای تاریخی را در جمهوری اسلامی ثبت کند و دنیا ببیند. دندانهای شکسته شده و خونیاش نمایان شد، چرا اثری از شکستن نبود در این صورت پاره پاره شده؟ مگر انسان نبود؟ مگر درد را حس نمیکرد! همهمان داشتیم به همین چیزها فکر میکردیم که بالاخره صدایی از ته گلویش بالا آمد. نیشمان تا بنا گوش باز شد و خوب گوش دادیم.
-آقا...نور...چشم...ماست.
هاج و واج به هم نگاه کردیم. توقع داشتیم با آن وضعش، منکر خودش بشود، مثل وقتی یکی میخواباند زیر گوشمان. دختر موبور زیبا، دوباره از بینمان سوت و جیغ کشید و شیرمان کرد، انگار ماموریتش شیر کردن موشهایی مثل ما بود. فرمانِ زدن، از سوی دخترموبور زیبا، روی مغزمان رفت و حکم صادر کرد که تکه پارهاش کنیم. بازویش حسابی کبود شده بود؛ اما راضی نشدیم، انگار! سفیدی پهلویش چشممان را گرفت؛ خودش بود، همین راضیمان میکرد.حتما با شکستن پهلویش، او هم میشکست. نفری یک لگد به پهلویش زدیم و مانند گرگی به جانش افتادیم. مچ دستمان حسابی تیر میکشید و او با چشمان بیرمقش داشت با ما حرف میزد، انگار دلسوزی در چشمانش موج میزد که ناگهان چشمانش بسته شد و هیبتش روی زمین فروریخت. چند لحظه ای شوک شدیم، بعد یکیمان گریه کرد و دیگری لرزید.
-بچهها چکار کردیم؟ کشتیمش؟
اسی و دختر موبور زیبا، دوباره شارژمان کردند.
-حقش بود. یه پتو بندازین روش و بزنیم به چاک.
دستانمان میلرزید و تب داغی به جانمان افتاده بود. انگار ما مردیم و او زنده شد. از ترس پا به فرار گذاشتیم. دو سه روزی به بهانه کرونا یا آنفولانزا و حتی از آن بدتر، خودمان را زیر لحاف در اتاق خانه تیمیمان، پنهان کردیم؛اما وقتی خیالمان راحت شد دوباره به خیابانها برگشتیم، انگار طعم شکار زیر زبانمان مزه کرده بود. دنبال شکار دیگری بودیم که ناغافل خودمان شکار شدیم، آن قدر ترسیده بودیم که نتوانستیم خودمان را کنترل کنیم. بدون اینکه سنگ برسرمان فرود بیاید، بدون اینکه چاقو و مشت و لگد بخوریم، جایمان را خیس کردیم!
آخر نفهمیدیم آن بسیجی چرا به خامنهای فحش نداد؟ جنسش از چه بود که هرچه زدیم، ترک هم برنداشت؟ بعدا گفتند اسمش آرمان بود، به قیافهاش هم میخورد دل گندهای برای بخشیدن ما داشته باشد. شاید اگر زنده میماند زیر آن همه مشت و لگد و سنگ و خنجر و قمه، متوجه میشد که ما فقط کمی هیجانزده شده بودیم و طمع داشتیم به بخشش چشمان نافذ براقش، آخر او آرمان بود.
#لبیک_یا_خامنه_ای #برای_ایران #آرمان_عزیز
#مرد_میدان
#برمه_گلی
ــــــــــــــــــــــــــ
#کانال_مرد_میدان 👇
https://eitaa.com/bermegali
1_2285297297.mp3
9.5M
🔳 #ایام_فاطمیه
🏴 #برمه_گلی
🏴 #مرد_میدان
🌴برای غم تو میمیرم مادر
🌴پر چادر تو میگیرم مادر
🎤 #محمدرضا_طاهری
⏯ #زمینه
👌بسیار دلنشین
🔴 #کانال_مرد_میدان
@bermegali👈
1_2281333335.mp3
4.15M
🏴 #ایام_فاطمیه
🏴 #برمه_گلی
♨️چرا #فاطمیه_خط_مقدم_شیعه_است؟!
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #دارستانی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🔴 #کانال_مرد_میدان
♨️ @bermegali👈