#سلام_بر_ابراهیم
#دفاع_مقدس
#کتاب_صوتی
دانلود از کتاب صوتی اینجا👇👇👇
سلام بر ابراهیم۱
http://namaktab.ir/کتاب-صوتی-سلام-بر-ابراهیم-۱
سلام بر ابراهیم۲
http://namaktab.ir/کتاب-صوتی-سلام-بر-ابراهیم-۲
📚درباره کتاب:
هم درسخوان بود هم #ورزشکار
جوانی خوش بر و رو و #متفاوت با همه #جوانها...
اگر سودای متفاوت بودن در سر داری و میخواهی مثل همه نباشی با یک زندگی تکراری! چندساعتی همنشین و هم صحبت شو با ابراهیم
✏برشی از کتاب:
تا ابراهیم وارد باشگاه شد بهش گفتم #تیپ وهیکلت خیلی جالب شده.تو راه دوتا #دختر پشت سرت مدام از تو حرف میزدن. خیلی ناراحت شد. فردا که اومد باشگاه خندهام گرفت . پیراهن بلند و شلوار گشاد پوشیده بود. و لباسهایش را به جای ساک ورزشی داخل کیسه پلاستیکی انداخته بود.
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
@khaneketabkosar
#خلاصه_کتاب
#من_او
#رضا_امیرخانی
سال ۱۳۱۲ شمسی، تهران، خانی آباد، خانه اعیانی حاج فتاح، صاحب کوره آجرپزی فردوس، باب جون علی و مریم.
علی، رفیق شش دانگ کریم، پسر اسکندر و ننه (نوکر و کلفت خانه فتاح) بود.
اسکندر و ننه یک "مهتاب" هم داشتند.
علی "برای خود آرام زمزمه کرد 'مهتاب'.
ته دلش دوباره لرزید.
حالا او هم برای خودش چیزی، رازی، یا کسی داشت!"
درویش مصطفی اما از رازش خبر داشت: "تنها بنایی که اگر بلرزد محکمتر میشود، دل است."
پدر علی رفته بود باکو بار شکر بیاورد. اما هیچ وقت برنگشت... . جنازه را که برگشت یک انگشتش را بریده بودند کسی نفهمید ماجرا از چه قرار بوده.
اما سید مجتبا نواب صفوی، رفیق علی، میگفت کار حکومت است.
گذشت و گذشت تا سالهای کشف حجاب.
پاسبان عزتی، روسری از سر مریم کشید...
مریم دیگر تاب نیاورد. کند و رفت.
جایی که بتواند آن جور که میخواهد زندگی کند و یک چیزهایی را فراموش کند.
چند سال بعد هم مهتاب به او ملحق شد تا او هم چیزهای #دیگری را فراموش کند...
کریم هم که...
سرنوشت (آبجی مریم)
مهتاب(معشوقه)
کریم(رفیق نیمه راه)
باب جون(مهربان)
مامان (حساس و دل نازک)
و علی آقای ما،که عاقبت بخیر میشه
همه و همه
در این کتاب، خواندنیییییی است...
#من_او
#انتشارات_سوره_مهر
اگر دنبال یه رمان متفاوت از رضا امیرخانی هستی،
من او رو از دست نده...📚
هدایت شده از خانه کتاب کوثر
#من_او
#امیرخانی
#جوان_رمان
#انقلاب
📖خلاصه کتاب:
سال ۱۳۱۲ شمسی، تهران، خانی آباد، خانه اعیانی حاج فتاح، صاحب کوره آجرپزی فردوس، باب جون علی و مریم. علی، رفیق شش دانگ کریم، پسر اسکندر و ننه (نوکر و کلفت خانه فتاح) بود.
اسکندر و ننه یک "مهتاب" هم داشتند. علی "برای خود آرام زمزمه کرد 'مهتاب'. ته دلش دوباره لرزید. حالا او هم برای خودش چیزی، رازی، یا کسی داشت!" درویش مصطفی اما از رازش خبر داشت: "تنها بنایی که اگر بلرزد محکمتر میشود، دل است."
پدر علی رفته بود باکو بار شکر بیاورد. اما هیچ وقت برنگشت... . یک انگشتش را بریده بودند. کسی نفهمید ماجرا از چه قرار بوده. اما سید مجتبی نواب صفوی، رفیق علی، میگفت کار حکومت است.
گذشت و گذشت تا سالهای کشف حجاب. پاسبان عزتی، روسری از سر مریم کشید... . مریم دیگر تاب نیاورد. کند و رفت. جایی که بتواند آن جور که میخواهد زندگی کند و یک چیزهایی را فراموش کند. چند سال بعد هم مهتاب به او ملحق شد تا او هم چیزهای دیگری را فراموش کند...
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷@khaneketabkosar
📚 برشی از رمان اقیانوس مشرق
عمران نمیداند که با خود علی بن موسی الرضا رو به رو شده است. مشک را از آن مرد ناشناس میگیرد و از او میشنود که باید چهل قدم پیش برود و به خانه پینه دوز برسد. در آن بیابان و برهوت وسیع تا چشم کار میکند بیابان است و حتی روستایی از دور پیدا نیست اما عمران قدم چهلم را که برمی دارد خودش را بر در خانهای میبیند و بیهوش میافتد. آنجا خانه همان پینه دوز است. او عمران را معالجه میکند. عمران از او نشانی چشمه آب حیات را میپرسد چشمهای که هر کس از آن بنوشد هرگز نمی میرد. عمران برای پینه دوز تعریف میکند که از آن مرد ناشناس شنیده است که آب حیات را در یک قلعه خواهد یافت. پینه دوز اما از علی بن موسی الرضا صحبت میکند از اعجازش و خصوصیاتش. اما عمران شیعه نیست ولی معجزه امام را همواره در دست دارد یعنی همان مَشکی که هر چقدر از آبش می نوشَد تمام نمیشود.
#اقیانوس_مشرق
#مجید_پورولی_کلشتری
⁉️ تا حالا به این فکر کردین که نذری هایی که برای اهلبیت میدیم اگر در مسیر درستی هزینه بشن چه تأثیری می تونه داشته باشه؟
🍎 نذر خوراکی خوبه ولی اثرش فقط برای همون لحظاته...
📚 اما اگه شما کتابهای مفید و پرمحتوا رو نذر کنید؛ روح و جان مخاطبین رو تا ابد از طریق انس با اهلبیت می تونید طراوت بدین و زنده کنید...
🎁 پس بیاین توی این روزهای پر از کرامت؛ با نذر کتاب؛ در سیراب کردن جوانان تشنه ی معرفت به اهلبیت؛ سهمی داشته باشیم.
#معرفی_کتاب📚📚⚔️⚔️
#پسران_دوزخ_فرزندان_قابیل
#مجید_پورولی_گلشتری
#انتشارات_عماد_فردا
پسران دوزخ فرزندان قابیل" رمانی در ارتباط با #گروهک_تروریستی_داعش است
و در آن یک شخصیت ایرانی به نام فاطمه برای سخنرانی به عراق میرود.
فاطمه مبلغ مذهب تشیع است.
ولی در بدو ورود به کشور عراق به دست گروهک داعشی و کوردل و پیروی ابوبکر البغدادی می افتد😔
او اینک توسط یک دختر شکاک به نام «ام جمیل» مراقبت میشود؛ کسی که سوالاتی درباره مناظره بین فاطمه و «عمه حمیرا» دارد؛
مناظرهای که ظاهرا ،نهایت آن به خودکشی یا خودسوزی عمه حمیرا به عنوان یک چهره علمی اهلسنت منجر شده است.
✅ خواندن این رمان تجربهای متفاوت از گروهک داعش برای خواننده رقم خواهد زد
و تصویری صحیح از این گروهک و جنایتهای آنها را نشان میدهد
#پسران_دوزخ_فرزندان_قابیل
✂️برشی از کتاب
این نماز است امّ جمیل!روزه است!رضای خداست!این یک اعدام مذهبی است!یک اعدام اعتقادی.تو فقط برای رضای خدا این زن را می کشی!حتی آن موقع که چاقو را می گذاری زیر گلویش...
هیچ نباید به عمه حمیرا فکر کنی،نه عمه حمیرا،و نه هیچ کس دیگر...فقط خدا...
عمه حمیرا هم یک بهانه است تا رضایت خدا به دست بیاید.
#پسران_دوزخ
#مجید_پورولی_کلشتری
#عهدمانا
ادامه نقد رمان او سلمان شد👇👇👇💥💥💥
و یک حقجوی زرتشتی است که جزو حق طلبان مسیحی و یاران محمد مصطفی(صل الله علیه وآله) میشود و جزو یاران حضرت حجت (ارواحنا له الفداه) در آخرالزمان. (سلمان جزو ۳۱۳ نفر اصحاب حضرت هستند.)
داستان کتاب کشش خوبی دارد، هر چند قلمی که نویسنده انتخاب کرده باعث شده است، ابتدا عدهای به راحتی با کتاب انس پیدا نکنند. هر چند کمی که از داستان میگذرد دلبسته میشوی و حتی چند جایی دلت میخواهد که با تفصیل بیشتری از اصل موضوع مطلع شوی. البته شاید دور بودن فضای تاریخی رمان باعث این خلاصهگوییها شده باشد.
به هر حال کتابیست که افراد #درونگرا، دوستان معنویخوان و اهل فکر، جوانانی که متفاوت بودن را طالبند و میخواهند یک جوانی پر بار و نتیجهبخش داشته باشند، میتوانند این رمان را چندین بار بخوانند که قابل است.
💠namaktab.ir
🔶️namaktab.blog.ir
@khaneketabkosar
#رویای_یک_دیدار(او سلمان شد)
#سید_ناصر_هاشم_زاده
📚معرفی کتاب:
ما مسلمانیم اما "سلمان" نیستیم.
#سلمان انقدر عزیز زمین و آسمان بود که اهل_بیت او را از خودشان می دانستند.
این کتاب فوق العاده زیبا ،فوق العاده عمیق و جهت دهنده و حرکت بخش کمی ما را به سلمان نزدیک می کند.
برشی از کتاب:
آیا درراه راهزنان اموالت راغارت کرده اند ؟از سرزمین پارس که چنین ژولیده و فقیرانه بیرون نیامده ای ؟
نگاهی به چشمان #کشیش انداخت نگاهی که تاعمق نگاه کشیش پیش می رفت .
-هرچه داشتم #مسیح از من گرفت .
-مسیح ؟
-آری او از همه راهزنان تیز تر ومهارت دار است .او پدر ومادرم را ازمن گرفت ومرا سرگشته بیابان ها کرد .(ص 126)
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
@khaneketabkosar
#یتیم_خانه_ایران
🎥 -برگ مهم و گم شده ای از تاریخ این سرزمین...
- می شود ایرانی باشی و این فیلم را ندیده باشی؟؟؟
- یهودیان با افسانه کوره های آدم سوزیشان گوش همه مردم دنیا را کر کرده اند،
-این فیلم داستان خیانت و واقعه ای است که لازم است همه دنیا بدانند اما حتی ما ایرانی ها هم ازآن اطلاعی نداریم و حتی اسمی از این واقعه در کتب درسی مان هم نیامده...
📽️ داستان این فیلم در سال ۱۲۹۵ تا ۱۳۰۰ میگذرد که در زمان احمدشاه قاجار، بر اثر قحطی ناشی از خیانت انگلیسها، ۹ میلیون(تقریبا نیمی از جمعیت) از مردم ایران جان باختند. در ان زمان جمعیت ایران ۲۰ میلیون بود.
💠namaktab.ir
🔶namaktab.blog.ir
🔷@khaneketabkosar