8.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تلنگر
این تصاویر با دوربین مداربسته ثبت شده و واقعی است.
مراقب رفتارمان باشیم😔
🔅امیرالمؤمنین علیه السلام:
💠خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مُتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ
🦋با مردم آنگونه معاشرت كنيد كه اگر مُرديد بر شما اشک ريزند و اگر زنده مانديد، با اشتياق سوى شما آيند.
📚نهج البلاغه، حکمت ۱۰
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
43.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از لاک جیغ تا خدا💅
🌼مینو کریمی زندی🌼
#تولد_دوباره
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#بینالملل
💯کمپین حمایت از مسلمانان کانادا و مبارزه با اسلام ستیزی
🔻در پی حادثه تروریستی در شهر 'لندن' کانادا که منجر به شهادت ۴ نفر از اعضای خانواده مسلمان شد مسلمانان و دیگر شهروندان کانادایی تجمعی در حمایت از مسلمانان تشکیل دادند
🔻مجمع مسلمانان کانادا از این حمایت ابراز خرسندی کرده و گفته این کار باعث میشه مسلمانان دلگرمی پیدا کنن و ترس شون کم بشه چون بعد از این حادثه مسلمانان مخصوصاً زنان محجبه می ترسند از خونه بیرون بیان
🔻در این تجمع شماری از غیر مسلمان ها هم حضور داشتن و به احترام مسلمانان روسری سر کرده بودند
📌فکر می کنن با این کار می تونن جلوی گسترش اسلام رو بگیرن و مسلمانان رو منفور کنند.اما برعکس باعث گسترش اسلام و محبوبیت مسلمانان میشن
🌐منبع:https://globalnews.ca/news/7962220/london-ont-hijab-event-islamophobia/amp/#referrer=https://www.google.com&csi=0
#خارج_بدون_فیلتر
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
🌻🌻🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃🍃
🌻🌻🌻🌻
🌻🌻🌻
🌻🌻
🌻
🍃
📚#بخوانیم
#رمان_رنج_مقدس
#قسمت_پنجم:
این مهمانی هم تمام شد
و آن شب هم زیر نگاههای خریدارانه خاله و توجههای پسرخاله، حال و حوصلهام سر رفت.
مبینا کنار گوشم تهدیدم کرد:
– اگر خاله خواستگاری کرد و تو هم قبول کردی،
اعتصاب میکنم و عروسیت نمیآم.
علی کارش را بهانه کرد و زودتر از بقیه بلند شد.
در برگشت، مادر کنار گوش علی چیزی گفت و علی هم ابرو درهم کشید
و گفت:
– بیخود کردند. اصلاً تا یکسال هیچ برنامهای نداریم.
نه سامان، نه کس دیگه.
خاله بعد از آن شب، چندبار هم زنگ زده بود و مادر هر بار به سختی،
به خواستگاریاش جواب رد داده بود.
***
رد موجهای ریز و درشت آب را که به دیوارهای حوض میخورند و آرام میگیرند، دنبال میکنم. از وقتی مبینا رفته خیلی تنها شدهام. بیحوصله که میشوم حیاط و حوض آب همدمم میشود. دلم هوای طالقان کرده است.
ظهرها که همه میخوابیدند
کتابم را برمیداشتم و از خانه بیرون میرفتم.
آرام دست به دیوارهای کاهگلی
میکشیدم گُلهای سر راه
را نوازش میکردم،
دور تکدرختها چرخ میزدم تا به کنار چشمه برسم.
قمقمه آبم را پر میکردم
و دنبال خیالاتم به کوه میزدم.
تنهایی و عظمت کوه روحم را آرام میکرد
و فکرم را به حرکت وا میداشت.
گاهی دیگران همراهم میشدند.
با آنها بودن شور خاص خودش را داشت؛
اما لذت تنهایی، حس متفاوتی بود که در سر و صدا و شیطنتها نبود.
همین هم بود که کمتر کسی را به خلوتهایم راه میدادم.
هیچکس نبود جز گلها و سبزیهای کوهی،
پروانهها و کلاغهای پر سر و صدا و مارمولکهای ریز تندرو که با دیدنشان وحشت میکردم و با نزدیک شدنشان جیغ میکشیدم.
«دخترک کوهنشین، زیبای سرگردان، پری کوهی، کفتر جَلد امامزاده…» همه اینها لقبهایی بود که پدربزرگ حوالهام میکرد.
علی که کنارم مینشیند، یکلحظه جا میخورم. میخندد و میگوید:
– کجایی؟
شانههایم را بالا میاندازم. نمیگویم که در خیال طالقان بودهام و دلم تنگ شدهاست.
– توی آب.
هومی میکند:
– کجای آب مهمه. عمقی یا سطح.
سرم را بالا میآورم. با نگاهم صورتش را میکاوم که نگاه از من میگیرد.
دست میکند داخل آب و آرامآرام تکان میدهد.
میگوید:
-میدونی آب اگه موج نداشته باشه چی میشه؟
ذهنم دنبال آب راکد میگردد. دستم را تکان نمیدهم تا آب آرام بگیرد.
– مرداب میشه.
مرداب و بوی بدش را دوست ندارم.
نگاهم خیره به دستانش است
که با هر تکانش تولید موج میکند.
– زندگی مثل دریاست؛
پر از حرکتهای آرام و موجهای ریز و درشت؛ بیشتر موجهایی که توی زندگی آدمها میافته به خواست خودشونه،
با فکر خودشون کاری میکنن
یا حرفی میزنن که موج میاندازه توی زندگیشون.
#رمان ....
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
🍃
🌻
🌻🌻
🌻🌻🌻
🌻🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃🍃🍃