دوتا آرزو تو زندگی داشت 2⃣
همه زندگی اش با حضرت زهرا ' علیها السلام ' پیوند خورده بود ...
دو تا آرزو توی زندگی داشت
اول اینکه خدا بهش یه دختر بده تا اسمش رو بذاره ' فاطمه ' 🌺
دوم اینکه وقتی شهید شد گمنام بمونه مثل حضرت زهرا ' علیها السلام ' 🌷🌷🌷
جفت آرزوهاش مستجاب شد و بابای فاطمه گمنام موند ..😔
🕊شهید حمزه علی احسانی🕊
#الگو #یک_نمونه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
برای بچهام خمیربازی درست کردم عالی شد
۱پیمانه ارد گندم
۱/۵پیمانه آب
آب لیمو ۳قاشق غذا خوری
نمک ۱/۴لیوان
روغن ۲قاشق غذا خوری
همه اینها رو تو یه قابلمه بریزید
قشنگ هم بزنید تا یک دست بشه
بد بزارید رو گاز زیر گازکم کنید تند تند هم بزنید تا گوله نشه وقتی خودش گرفت یک دست شد زیر گاز خاموش کنید
با رنگ خوراکی یا گواش یا رنگ انگشتی
اندازه یه گوله بردارید رنگ بهش اضافه کنید ..... تا داغ هست بهش رنگ اضافه کنید تا خوش رنگ بمونه
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
🏡 #هنر_مهارت
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
🔸ويتامين D که کم مي شود، آلزايمر مي آيد!
▫️موسسه بهداشت و سلامت عمومی کشور اعلام کرد تحقیقات متعدد نشان داده افراد با سطح پایین ویتامین D نسبت به افراد با سطح نرمال این ویتامین، ۵۳ درصد بیشتر احتمال پیشرفت زوال عقلی از جمله آلزايمر دارند.
▫️توصیه می شود این ویتامین بیشتر از طریق رژیم غذایی و در معرض نور خورشید قرار گرفتن تامین شود.
▫️شیرهای غنی شده با ویتامین D یا شیر سویا و نیز تخم مرغ و ماهي سالمون منابع اين ويتامين هستند.
▫️بر اساس آخرین نتایج مطالعات وزارت بهداشت، ۸۰ درصد ایرانیان کمبود ویتامین D دارند.
#علمی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از لاک جیغ تا خدا 💅
مهرانگیز اشرفی
#تغییرمسیر
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#محرمانه
📍 مکس آبرامز، استاد علوم سیاسی دانشگاه نورث ایسترن آمریکا:
@secret_file
🔹اگر آمریکا یک کشور خارجی بود [و ناآرامیهای اخیر واشنگتن در آن کشور اتفاق افتاده بود] ما برای محافظت از شورشیان در آن کشور منطقه پرواز ممنوع تشکیل می دادیم و تسلیحات سنگین در اختیار شورشیان قرار می دادیم(!) و فضاسازیهای رسانهای و عملیاتهای روانی CIA در آنجا آغاز می شد!
🔹فکر نمی کنم آمریکا یک جنگ داخلی را پیش رو داشته باشد اما خودتان می توانید به راحتی ببینید که چنین مداخله هایی چقدر به وقوع جنگ داخلی در یک کشور کمک می کند.
#پشت_پرده
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
خرابی آزمایش (از خاطرات شهید رضایی نژاد )
بعضی پروژه ها وقت زیادی از ما می گرفت و اگر در انتها به نتیجه نمی رسیدیم همگی عصبانی وکفری می شدیم.
این وقت ها حس و حال رضایی نژاد جالب بود. ایشان همین خرابی آزمایش را دست مایه شوخی می کرد و جو را عوض می کرد.
حال و حوصله جمع که سرجایش می آمد دوباره خیلی جدی مشغول کار می شد تا ایراد کار را تشخیص دهد..
#الگو #یک_نمونه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#رمان_سو_من_سه
#قسمت_سی_و_چهارم
مادر آرشام هم مثل مادر جواد دوتا لب داشت، یک کیلو مو، دو سه تا جعبه لوازم آرایش.
البته بچه ها بیشتر می گفتند:
- شش تا کفش، دو تا بوت، بیست تا ساپورت، سیصد و اندی شال، چهارصد
رنگ لاک، گوشی یکی، جلدش سه گونی... و یک گروه صد نفرۀ دوستان مدرسه و کودکی و خردسالی و رحِم مادر که تازه بعد از چند سال همدیگر را در مجازی پیدا کرده بودند و عکس آش و ماست تزیین شده و گل و زردک و تنبرک را می فرستادند و هزار قربان صدقه پشتش و قرارهای پارک و خرید که دوتا هم وسطش موسسۀ خیریه بروند که حس مفید بودن و تعریف از فداکاری کردنشان زنده بماند.
دیگر وقتی نمی ماند برای بچه هایشان مادری کنند. یا اصلا بچه دار شوند که حس مادریشان بگیرند. مادر پدرهای امروز بچه را یک هلو تصور می کنند که لپ قرمزش قابلیت بوس کششی دارد و کلی لباس و عروسک و...
اما هیچ چیز محبت و توجه مادر نمی شود که آرشام داشت؛ منتهی از نوع جسمی اش را.
دیگر خودش هم می دانست از خانه که بیرون می آید باید رد رژ لب مادر و خواهرش را از صورتش پاک کند. جای بوسه بود، جای فهم نیاز فکری و روحی آرشام نبود. دارم خزعبلات می نویسم؛ خودم هم می دانم. حال خرابی دارم من.
این شب ها همه اش در صفحات و
فضاهایی هستم که هیچ وقت فکر نمی کردم باشد. یک دنیای دیگر از بشر و مدل زندگی اش. کاش ندیده بودم. سرم شده است پر از سؤال و شبهه و تردید و ترس. می خواستم بفهمم علیرضا عضو کدام گروه زیرزمینی شده است که خودم هم...
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
20.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روح_خدا
🎥 اگه خدا از روح خودش در ما دمیده است یعنی خدا در آخرت می خواهد روح خودش را عذاب کند؟
#پاسخ_چراها
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
"بنیاد ملی خانواده" برگزار میکند :
@women92
دوره تخصصی حل مسئله با حضور اساتید برجسته، جهت تربیت نیرو در حوزه زن و خانواده میباشد.
طلاب برگزیده این دوره در صورت کسب حد نصاب امکان حضور در دوره های کنشگری خانواده را خواهند داشت.
_ دوره ویژه جوانان دهه ۷۰ و ۸۰ می باشد(به زودی بقیه گروه های سنی هم دعوت خواهند شد)
_ظرفیت و زمان ثبت نام محدود است
✨ دوره برای افرادی که از طریق لینک زیر (با معرفی مدرسه علمیه) ثبت نام نمایند، رایگان خواهد بود. ✨
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://formaloo.com/wo0m3
https://eitaa.com/joinchat/3344760855C17713c4a73
سوالات (بسیار ضروری) خود را برای شناسه زیر ارسال بفرمایید.
@seyedalikhan
#رمان_سو_من_سه
#قسمت_سی_و_پنجم
باید غیر از خودم، عقل کس دیگری را هم به میان گود می کشیدم.
همیشه فکر می کردم که عقل کل هستم و همۀ اطرافیان باید یک دور بیایند برایشان کلاس بگذارم. هنوز هم همین حس را دوست دارم داشته باشم، اما نمی شود. به خدا که دیگر نمی کشم. قاطی کرده ام در حد لالیگا. پدر هست اما بروم چه بگویم؟ به مادر هم که نمی توانم بگویم.
همیشه مقابلشان خودم را کاردان نشان داده ام و نگذاشته ام دخالت کنند حالا بروم بگویم یک چاه پیدا شده وسط زندگیم که بویش دارد خفه ام می کند. نه، غرورم همۀ دارایی ام است باید هم حفظ شود.
بین همه فقط یکی هست که قطعا مهدوی است. تنها کسی که من با خیال خودم دلم نخواسته که ببینمش. بدی ندیدم اما پیش خودم بده اش کرده ام. می روم کنار دفتر و نگاهش می کنم. دور میزش دوسه تا از بچه ها هوارند. همیشه همین است، دورش شلوغ است. همه تیپ با همه فکر و اندیشه ای کنارش راحتند. چون خودش راحت زندگی می کند. به همه هم راحت می گیرد. غالبا معلم ها می خواهند بچه ها را شبیه خودشان بار بیاورند.
انگار که ما شخصیت و استعداد و توانمندی خاص خودمان را نداریم، تمام تلاششان را می کنند که خاک ما را در قالبی که خودشان درست کرده اند بریزند و مجسمۀ ما را تراشیده شده مقابلشان بگذارند و هر بار که نگاهش می کنند بادی به غبغب بیندازند. این کار بزرگترهای ما جوان هاست. بشویم مقلد بی فکر. همین هم هست که ما را سر لج می اندازد. نمیخواهم نه شبیه پدرم بشوم نه شبیه آن که مادرم می خواهد.
مهدوی اما ما را شبیه خودمان می پذیرفت و شخصیت ما زیر پایش نبود که هیچ؛ با همین شخصیت ما روبرو می شد و تحویل می گرفت. من عاشق همینش بودم؛ هیچ نداشت درظاهر، اما توانسته بود جواد را بعد از نابود شدن فرید، روی پا بلند کند.
هیچ چیز نداشت اما آرشامِ اخلاق مرغی را آرام کرده بود.
حال خراب من را چه؟ دردسر بزرگ علیرضا را چه؟
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
.•🦋✨.
| وصل، شیرین نشود گر نبُود دردِ فراق
نمکِ عشق، بجز رنج و غمِ هجران نیسٺ |
#مهدویت #جمعه #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
مجید بخاطر خال کوبی هایش
طوری در سوریه وضو میگرفته که معلوم نباشد؛
اماشب آخر بی خیال می شود و راحت وضو میگیرد.
وقتی جوراب یکی از رزمنده ها را میشست💦 یکی از بچه ها که تازه مجید را در سوربه شناخته بود ، به او میگوید:« مجید جان !تو این همه خوبی ,حیف نیست خال کوبی داری؟» ⁉️
مجید هم جواب می دهد:« این خال کوبی یا فردا پاک می شود یا خاک می شود.» 🍃
فردای آن روز داداش مجید محله یافت آباد برای همیشه رفت.»
روحش شاد🕊
#شهید_مجید_قربان_خانی
#یک_نمونه #الگو
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#شیخحسینانصاریان 🌱✨
میگن وقتایۍ ڪه بنده میخواد
یه گناه بزرگ انجام بده خدا به
فرشتگان یا همون ڪرام الڪاتبین
میگه فرشته ها شما ها برید...
من و بندمو تنها بزارید ..
ما باهم یه ڪار خصوصۍ داریم..
ڪه نڪنه مورد لعن ملائکه واقع
بشیم ڪه آبرومون نره...
انقدر عشق و این همه بۍ وفایۍ؟!🙃💔
🌱|
#ازخدابه_مخلوق
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#أَینَصاحبنا ✨
جمعهها،
ازپشتپنجرۀانتظار
نفسمیکشمنبودنترا
وتسبیحمیاندازمامیدبودنترا ...
اینشهرانتظارتورادردلدارد!
برگردایمسیحا ...🥺💔
#مهدویت #جمعه #اللهمعجللولیکالفرج
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ایده_تزیین
ایده های خیلی خاص و خوشگگگل برای تولد و جشن های بچه ها😍
لذت بردم واقعا☝️👌
درست کن و بدرخش😍
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
🏡 #هنر_مهارت
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
دوستان قدیمی
یکی از شب ها در حرم مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام، جماعتی از دانشجویان👨🎓 مسلمان اروپا برای دیدار با امام آمده بودند که
ظاهر آنها، یک ظاهر ناپسندی در محیط ما بود؛
چه از نظر وضع و قیافه و لباس و چه از نظر طرز برخورد و صحبت؛
اما ما شاهد بودیم که امام خمینی (ره) به گونه ای با آنان برخورد کرد که گویی با دوستان قدیمی اش نشسته و مشغول صحبت است.
آنها آن چنان مجذوب امام بودند که پس از چند دقیقه صحبت، با یک دنیا نیرو، ایمان و امید، از کنار وی برخاستند.👌💫
برداشت هایی از سیره امام خمینی، ج 3، ص 278.
#امام_خمینی(ره) #اخلاق
#الگو #یک_نمونه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#رمان_سو_من_سه
#قسمت_سی_و_ششم
عکس ها را دارم نگاه میکنم. پسری که سه جای گوشش را سوراخ کرده و حلقه های درشتی آویز کرده است. دختری که تمام دستش را تیغ انداخته و اسم های بیخاصیت را حک کرده است.
صحنه ای که دارند یک دختر باکره را سالخی می کنند.
صحنه ای که دارند خون او را می خورند.صحنه ای که...
کنسرتی که تند و حجیم بود و وحشیانه. آن چوبدار مقابل موسیقی زن های سیاه پوش، شور می گیرد، حرکاتش تند می شود، انقدر که از خود بیخود می شود. مست شده انگار. جمعیت، حرکات و جیغ و فریادشان در اختیار خودشان نیست.
تصاویر تند و درهم شده است. حال هیچ کس سر جایش نیست و وحشی شده اند. چوبدار دیوانه و یکهو سر گربه ای را می کند و گردنش را به دهان می گیرد و خون گربه را مک می زند.
تمام دل و روده ام در هم می پیچد، عق می زنم و سر خم می کنم رویدسطل زبالۀ کنار میزم. دوباره که سر بالا می آورم دارد مدفوع گربه را می خورد. در لبتاب را محکم می بندم و تف می کنم.
سرما در تمام وجودم می پیچد. از صندلی پایین می کشم و روی سطل زباله، دوباره عق می زنم. سر به دیوار می گذارم و چشم می بندم تا فکر کنم که هیچ چیز نبوده و نیست، اما تازه تمام تصاویر زنده می شوند و راه می گیرند
رژه وار در اتاق به دور زدن.
چشم باز می کنم تا فریاد نزنم و همه جا را به هم نریزم، اما نمی شود. تصاویر با هم می شوند ابتدا و انتهای داستان بلندی که می دانم توهم ذهن است و سوهان این روزها. و کاش تمام شود. کاش ندیده بودم. حالم خراب تر از آن است که بشود تعریفش کرد. از ظهر تا الان که دوازده شب است کز کرده ام این گوشۀ اتاق و...
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost