سلام خوبین🌹
مرمر خانم خوبم ممنون شما خوبی🌹
بفرین خانم اگه شما نترسیدی از اسمای جن ها من ترسیدم وقتی اسمهارو خوندم 😂
بحث گم شدن داغه
بگم که یبار رفتیم خرید خانوادگی
وقتی خواستیم بر گردیم بعد کلی راه ک برگشتیم یادمون افتاد ک بله این وروجک نیس تو ماشین
برگشتیم همون پاساژ میبینم سرش میکنه تو مغازه ( اون موقعه ۴سالش بود) بعد بهش گفتم مهدی چیکار میکنی چرا دنبال ما نمیایی😡گمشده بودی 😒
گفت ن من گم نشدم شما گمشدین منم داشتم دنبال شما میگشتم😕🤣🤣🤣اصلا من کیش و مات شدم از جوابش🤣
یبار دیگم گم شد
هروز میدید بابام میره مغازه از مقداری از راه این طرف ....امابقیش نمیدونسته
یروز راه میوفته میره خودش تنهایی
میبرنش کلانتری از بس شوخ هست پلیس ها ب داد افتاده بودن از دستش گفته بودن شما تو خونه چیکار میکنید از دست این🤣همش رو میز و بدوبدو تو کلانتری و بازی با دستبند و پولیس ها🤣انقد بازی کرده بوده ک خوابش گرفته بوده
ماهم رفتیم دنبال اصلا بما نگفتن مدرکی چیزی گفتن بگیرید ببرید کسی دنبال این بچه نمیاد🤣
بعدمک بیدار شد گفتیم چرا راه افتادی خوب شد گمشدی 😡گفت دلم برا بابام تنگ شد 😑😂❤️
الانک۱۲ سالش هم هست یه دقه تو ساعت ارومنیس همش در حال بازی و شوخی
بهش میگیم نکن شوخی میگه من شوخم شوخ هم شوخی میکنه🤣
خانمیک خوردی زمین و ناراحتی ( فک کنم گل دیخت) میخوام یه چیزی بگم بهت🌹
در حدی نیستم ک نصیحت کنم ولی انقد دل نازک نباش پس فردا بری سر خونه زندگیت انشالله خوب بشی ولی این راه کلی دعوا و مسخره کردن خندیدن قهر اشتی داره سر یه خندیدن نمیشه بگس دیگه نمیرم خونه برا اینکه شوهرم یا فلانی ب من خندیدن یا تکیه انداختن
وقتی گفتی نمیرم دیگه عروسی هم خندم گرفت همناراحت شدم
خندم برا این بود ک من تو جمع کتک خوردم تیکه شنیدم فوش خوردم سیلی خوردم تو همین کانال سوتی چندین نفر ( زمانی ککامنت ها باز بود) گفتن اینجا زنونس چرا اینجایی برو اما مهربانو گفتن از نظر من مشکلی نداره موندن تو
ناراحتم شدم چون اینقد دلت نازک هست ب قول بعضی ها نازک نارنجی هستی نباید اینجوری باشی قوی باش🌹زندگی همینه دیروز تو خوردی زمین فردا یکی از اونایی ک بهت خندیده میخوره زمین
خدا کنه بهت بر نخورده باشه🌹🌹( کانال ترک نکنی جان من🤣🤣🤣ترسیدم بهت بر بخوره بری🤣)
#سوتی😜 و #خاطرات🍃 خودتونو ارسال کنین؛
#ویولا هستم ادمین کانال👈🦄@viola70💜
@khateratezanane
#سحر_آذری_قیز
سلام گنع من گلدیم 😁
آقا یه روز من تصمیم گرفتم ترشک درست کنم میوه های البالو آلو آلوچه رو شستم ریختم تو قابلمه روشم آب ریختم زیرش روشن کردم رفتم کتاب داستان بخونم منم که عاشق کتاب 😍
یه ساعتی گذشت من همچنان غرق مطالعه مامانم هم که رفته بود بیرون سر کوچه که می رسه با خوش میگه غذا کدوم خاک برسری داره می سوزه 🥴😂
وقتی داخل حیاط میشه میگه انگار خودمون خاک بر سری هستیم 😂
هیچی دیگه ترشک خدا بیامرزم ذغال شده بود 🤧😁
#سوتی😜 و #خاطرات🍃 خودتونو ارسال کنین؛
#ویولا هستم ادمین کانال👈🦄@viola70💜
@khateratezanane
سلام به همگی
#علی_ام #برقکار
این یک داستان واقعی ولی خیلی طولانی است
میدونین که من کلاً همیشه دویست سیصد تا پیام آخر کانال رو نخوندم و کلاً عقبم 😅
یه خاطره خوندم که یه خانمی رفته قم و تو حرم یه عربه بهش گفته جمیله و تو کامنت ها دیدم گفتن جلو زنش این حرف رو زده و این داستانا
نظرتون رو به داستان ازدواج دوستم جلب میکنم
یه رفیقی داشتیم زمان دانشگاه به اسم محمد؛ از بچه های گل روزگار بود
دانشگاه که تموم شد رفت حوزه علمیه (اعتقادش بود و اعتقاد هر کسی برای خودش محترمه، لطفاً اعتقادات خودتون رو تو چشم بقیه نکنین)
دست بر قضا یکی از اساتیدشون (آخوند) با این حاج محمد ما صمیمی میشن و رفت و آمدی بینشون ایجاد میشه
چند سالی میگذره و اون استاد که دستی هم تو سیاست داشته، از طرف وزارت خارجه میره سفارت ایران در لبنان و بعد چند ماه درخواست میده که برای کارهای فرهنگی فلانی رو میخوام که بیاد اینجا؛ فلانی کیه؟ آفرین حاج محمد رفیق ما (نه بابا پارتی بازی چیه؟ 😂)
تو لبنان این دو تا میرن خونه یکی از سیاسیون لبنان مهمونی. تو اون مهمونی حاج محمد از دختر میزبان خوشش میاد و به استادش جریان رو میگه و ازش اجازه میخواد که از دختره خواستگاری کنه؛ به پدر مادرش هم میگه و اونا هم ذوق میکنن البته
تو جلسه خواستگاری پدر دختره از وضعیت مالی رفیق ما میپرسه، اینم میگه یه واحد خونه دارم که بابام برام خریده تو آپارتمان خودشون؛ پدره هم میگه منم که اومدم ایران برای مراسم برات یه ماشین میخرم به عنوان هدیه عروسیتون (ای شانس)
خلاصه میگذره و اینا عقد میکنن و حاج محمد هم کم کم مأموریتش تموم میشه و میشه دم برگشتش
تو هفته آخر مأموریت، خانمش میگه داری منو میبری تو غربت، بدون رفیق و خانواده و همزبون من دق میکنم
محمد هم بهش میگه بابا اونجا خواهرم هست، مادرم هواتو داره، خلاصه چهارتا رفیق دارم که با هم رفت و آمد کنیم، سرت گرم میشه
میگه: نه، اینجوری نمیشه، تو بیا دختر خاله من که از بچگی با هم بزرگ شدیم رو عقد کن، با هم دوتایی بیایم ایران (ای شانسسسس) 😂😂😂😂😂😂😂
حاج محمد فکر میکنه این داره شوخی میکنه یا داره امتحانش میکنه، ولی خانمش کاملاً جدی موضوع رو به خانوادهش میگه، اونام اوکی میدن و خودشون میرن خواستگاری دختر خاله برای دامادشون 😐😐😐😐
محمد هم کاملاً هنگ همراهشون میره
تو مراسم خواستگاری، قرار میشه که عقد کنن و پدرزن جدید، به عنوان کادوی عروسی، یه واحد آپارتمان تو همون ساختمانی که حاج محمد خونه داره بخره برای اینا، چون خیلی بد میدونن که دو تا زن تو یه خونه باشن (ای شانسسسسسسسس)
حالا برگشتنش و فحشهای مادرش و نگاه افتخار آفرین باباشو فاکتور گرفتم براتون
خلاصهش این که اینا الان دارن با خوبی و خوشی با هم زندگی میکنن و از هر کدوم یه بچه داره و کثافت هر روز هم داره جوونتر میشه
یعنی شما این مرد سی و دو سه ساله رو ببینی انگار که تازه بیست سالشه نکبت
خدا شاهده ببینم فحش دادین و توهین به کسی کردین ازتون ناراحت میشم
ببخشید طولانی شد
موفق و مؤید و پیروز باشید
#سوتی😜 و #خاطرات🍃 خودتونو ارسال کنین؛
#ویولا هستم ادمین کانال👈🦄@viola70💜
@khateratezanane
من تو حیاط مادر شوهرم زندگی میکنم و دستشویی تو حیاط بود.یه روز صبح که رفتم سمت دستشویی دیدم در نیمه باز و صدایی هم نمیاد منم در رو با شدت باز کردم و دم و دستگاه مادرشوهر نمایان شد😱 دیگه روم نمی شد نگاهش کنم.اما بعد خودش گفت که اگر در ببندم خفه میشم تو دستشویی😳 و این شد که من بار ها در حین عملیات میدیدم اش و دیگه عادی شد برام.خو من چکار کنم که در باز میزاشت آیا من مقصرم؟🥴😃😂
#سوتی😜 و #خاطرات🍃 خودتونو ارسال کنین؛
#ویولا هستم ادمین کانال👈🦄@viola70💜
@khateratezanane
سلام
یه سوتی ازشوهرم بگم براتون
شوهرم امروز وقتی داشت میرفت سرکاربهش گفتم برگشتنی لامپ بخره ازسرکاربرگشت درزد نزدیک دربودم خیلی سریع دروبازکردم هول شدبالبخندبهم سلام کردو لامپو بوس کرد😐🤣🤣🤣
#سوتی😜 و #خاطرات🍃 خودتونو ارسال کنین؛
#ویولا هستم ادمین کانال👈🦄@viola70💜
@khateratezanane
سلام عزیزم
روزتون بخیر
ممنون از کانال خیلی خیلی خوبتون😍😍😍
من خیلی وقت هستش عضو کانالتون هستم ولی اولین بار هست که سوتی میفرستم.😘😘
سوتی که میخوابم تعریف کنم راجع به مادرم هستش
واما سوتی
یه روز که مادرم با خواهر بزرگم میخوان برن خونه داییم
مادرم به خواهرم میگه پای عابر صبر کنن تا پول بگیرن ، ویه صف طولانی.
خواهرم میگه صبر کردیم تا خواست نوبتمون بشه مادرم گفته بیا بریم رمز کارت رو نیاوردم یادم رفته بیارم😔😔
اونا هم که یه چند متری دور میشن از عابر یک دفعه مادرم میگه از وقتی که رمزش رو حفظ میکنم دیگه با خودم نمی یارم میگن خطر ناکه پیش کارت بزارمش🤪🤪🤪
خواهر میگه یعنی رمزشو حفظی پس چرا نگفتی😫😫😫 اینهمه صف واستادیم
مادرم میگه اشکال نداره حالا میریم پای یه عابر دیگه😊😊😊😊😊
حالا قیافه مادرم که تو خیابون از خنده غش کرده از سوتی خودش😂😂😂😂😂😊😊
قیافه خواهرم 😖😖😖😖😖😖😠😠😠😠😠
از هین جا هم به خواهری سلام میکنم
سلام آجی جون
فدات مهر بانو جون💋💋💋
#سوتی😜 و #خاطرات🍃 خودتونو ارسال کنین؛
#ویولا هستم ادمین کانال👈🦄@viola70💜
@khateratezanane
سلام به همگی ومهربانو عزیز 😘.
جونم براتون بگه منو جاریم زمان نامزی، عقد، عروسی ، یکی بود.یه بار که تو عقد باهم دعوت بودیم خونه مادرشوهر عزیزم 😘😘😘😘ظهر کباب کردیم خیالتون نیوفته ، بعد منو جاریم گفتیم شب ما کته درست میکنیم تا با سالاد ماست بخوریم ، که با اسرار ما مادر جون قبول کرد آقا مام نمیدونستیم پیمانه برنج مادر جون هرپیمانه برا دونفر میشه ، ما اومدیم یه پیمانه برا یه نفرریختیم 😭 ماهی اب میریختیم هی برنج میومد بالا من گفتم به جاریم بیا نصفشو بریزیم تو آشغالی که همین کارو کردیم آقا دیدیم هی برنج داره زیاد میشه مام داشتیم میموردیم دوباره من گفتم بیا باز ازش بریزیم تویه نایلون بزاریم تو کیفامون بعد پرتش میکنیم موقع رفتن به خونه هامون حالا ما با بدبختی درستش کردیم آقا برنج شده بود یه قابلمه بزرگ نه مزه داشت نه روغن کافی نه نمک همه میخوردن اینجوری میشدن 🤢🤢🤢🤢مام خودمونو زده بودیم به اون راه هرچی میخوردیم تموم نمیشد . بعد در اشغالیو که باز میکردیم بوبرنج میومد کیفامون بو برنج میدادن ماهم هی میخندیدیم 😂😂 .اینقد خندیدیم که همسرمن ناراحت شد از دست من ولی هیچی بهش نگفتیم بعد ۹ سال خبر نداره .که بعد چهارسال بعد عروسی به مادرشوهرم گفتیم الان ۹ ساله که عروسی کردیم یادش میوفتیم سیر میخندیم برا همه تعریف میکنیم 🤣🤣🤣ببخشید زیاد شد تازه نصفشو نگفتم
#سوتی😜 و #خاطرات🍃 خودتونو ارسال کنین؛
#ویولا هستم ادمین کانال👈🦄@viola70💜
@khateratezanane
سلام یه سوتی یابهتره بگم خاطره از خواهرم درمورد حموم عمومی
من ودوتاخواهر دیگم دهه ۶۰ هستیم واون موقع خونمون هنوز حمام نداشت والبته اینم بگم که تلویزیون هم نداشتیم.ایناتااینجاداشته باشید تااصل ماجرا:
یه روز مامانم ما سه تا رامیبره حموم که البته اون موقع من کوچیک بودم بعد دم حموم هم یه نونوایی بود که وقتی ازحموم میومدیم بیرون هیچی به اندازه یه نون داغ نمیچسبید.
مامانم خواهر اولی را میشوره وپول بهش میده میگه برو نون بگیر بخور وبرو خونه تاما بیایم.خواهرمنم عشق تلویزیون همیشه میرفته بوده خونه عموم تلویزیون میدیده .اون روز هم بعدحموم میره خونه عموم که تلویزیون ببینه که دختر عموم مثل خواهرای سیندرلا بدجنس بوده😼 وخواهرمو راه نمیده،خواهرمم میاد دم در خونشون روسکو میشینه نونش رامیخوره وهمونجا خوابش میبره😴وقتی مامانم برمیگرده میبینه روسکو نشسته خوابش برده که البته این ماجراباعث شد بابام بره یه تلویزیون ۱۴اینچ سیاه وسفید بخره😊😊😊😊
#سوتی😜 و #خاطرات🍃 خودتونو ارسال کنین؛
#ویولا هستم ادمین کانال👈🦄@viola70💜
@khateratezanane
با سلام به مهربانوواستادهای سوتی
کانالت بیست نیس ولی دویسته👍👍عالیه عالی
این خاطره ی بامزه ای که میخام بگم مربوط میشه حدود20سال پیش موقعی که من کلاس اول بودم واون خاطره خوب یادمه😂😂😂
خب بریم سراغ سوتی
عموهای من روستازندگی میکردن و هروقت کاری چیزی داشتن میومدن شهر خونه مامیموندن ومیرفتن دنبال کاراشون.بگذریم
.اون موقع بابای من بندرعباس کارمیکرد و خونه نبود عموی من بشدت مریض میشه ومیادمیره دکتر ودکترهم براش شیاف تجویز میکنه عموی من میاداول شیافومیخوره (فکرمیکردقرصه) چون تااون موقع شیاف ندیده بوده ونمیدونست چطوربایداستفاده کنه بعدبرمیگرده به مامانم میگه زن داداش این قرصا چقدبزرگن آدم موقع خوردن خفه میشه مامان منم اینجوری میشه😳😳😳
منم بهش می گفتم خب عموجون نصف کن با آب زیادبخور😁😁😁
اونم میگفت آخه نمیشه
به مامانم میگفت تا من اینهمه قرصوبخورم که خفه میشم چی کارشون کنم🧐؟
مامان منم روش نمیشدبگه چجوری استفاده کنه از عموم خجالت میکشید برگشت بهش گفت اونا مال ورودی(دهن) نیس مال خروجیه(ک.ی.و.ن).خلاصه باهزارتازور وزحمت و شرم وحیا به عموم حالی میکنه که چطوری بایداستفادشون کنه.
حالا مامانم😳😳😳
عموجون🙊😱🤢🤢🤮
ومن که بصورت تخصصی مشاوره میدادم😁😁😎😎😎
ببخشیدطولانی شد
#آنجل_فرشته اززنجان
#سوتی😜 و #خاطرات🍃 خودتونو ارسال کنین؛
#ویولا هستم ادمین کانال👈🦄@viola70💜
@khateratezanane
های گایز🙋♀
میبینم جدیدا این استیکر😐تو نظرات خیلی مد شده لامصبا یعنی اینقد از سوتیا شوکه میشین🤣🤣🤣 واین استیکر🐳واقعا اون وسط چی کار میکنه رو نمیدونم🤣🤣🤣
یه چیز دیگم وقتی سوتیا و میخونم درباره ی اسم گذاشتن بچه ها که خانواده های شوهر یا خودتون اینقد دخالت میکنن پشم که ندارم ولی این برگامه که فرط وفرط میریزه🤣🤣🤣 آخه واقعا چرا باید اینجوری باشه شما جوره بچه رو بکشین یکی دیگه اسم بزاره ولی اونایی که واقعا دوس دارن دیگه خودشون میدونن والا ما همه کار واسه عروس میکنیم بازم اینجوری 😏😒 نگامون میکنه حالا بیام دخالت کنیم تو اسم بچش که دیگه فاتحمون خوندس🤭🤪 یه کم منصف باشید واقعا بعضیا تو این کانال واقعا دلشون شکسته واین خیلی واضحه به امید روزای بهتر وتموم شدن این تعصبات 🤲
#هاوین🤍🫧
#سوتی😜 و #خاطرات🍃 خودتونو ارسال کنین؛
#ویولا هستم ادمین کانال👈🦄@viola70💜
@khateratezanane
بريم سراغ نصیحت مادر شوهرم 😁ما پنج تا عروسيم 😀مادرشوهرم داشت مارونصيحت میکرد😮ميگفت من توعمرم باکسي چشم👀 وهم چشمی👀 نداشتم و حسادت وسايل ياخونه کسی رم نکردم راست میگه زیاد حسود نیست ولی حالا چند مورد پیش میاد ديگه😁 تا اينجارو داشته باشيد😃زن داداش مادرشوهرم ازاین انگشتر💍 توری های بزرگ که مد شده بود خریده بود بعد اینا دیده بودن خواهر مادر شوهرم👩 زن داداش های 👩🦰دیگه ام رفته بودن شکل همون خریده بودن اصلا کل فامیل از اونا گرفته بودن 🤨حالا مادرشوهر منم بیچاره پدرشوهرمو و برده بود از همون گرفته بودن 😑منم در حین نصیحت مادر شوهرم همش حواسم به انگشترش بود که یهو برگشتم گفتم مامان اگه حسادت نمی کنی چرا رفتی درست ازانگشتر زن دايي گرفتي😑اینو نگفتم پدرشوهرم خندیدگفت ببین چه بلايي هست عروسمون یادش مونده راست میگه از همون خريدي😐بیچاره همچین حرفش و قطع کرد 😊خودش میدونه من شوخی میکردم اما جدی ام ميگفتم😝 😉 خلاصه یه چند ديقه ای گذشت به مادر شوهرم گفتم مامان ادامه بده داشتی ميگفتي برگشت گفت دیگه نذاشتی بگم ضايعم کردی 😂🤣🤣🤣🤣😂😂😂 حالا آخرشم میگه من اصلا حواسم نبود انگشتر اونا این شکلی بود 😅
#سوتی😜 و #خاطرات🍃 خودتونو ارسال کنین؛
#ویولا هستم ادمین کانال👈🦄@viola70💜
@khateratezanane
سلام 🌷اون دوستایی که از خود بیخود میرقصیدن، منو یاد خودم انداختن😂😢😂 یه زمانی این لرزوندن خیلی مد شده بود مخصوصا با اهنگای اندی و لیلا که جونی جونوم و چن تا دیگه اهنگ شادش😅 اقا منم اول رقص حسابی یه دور خودمممموووو میتکوندم🤣🤣🤣🤣🤣🤣 یعنی اصلا یه لرزی که انگار تشنج کردی از نوک انگشت پا تا مغز سر😁😁😁😁😁😁😁 حالا چند تا بودن از فامیل نمیدونم اونا هم از ما جو گیر تر بودن 😃😃یا مارو اسکل کرده بودن که خودشون شاد بشن😜😜 اینقد تشویق و تعریف از رقصمون میکردن 👏👏همه جا هم بلندمون میکردنو مثل سلبریتیا باهامون برخورد میکردن 😆😆😆 خلاصه یه مدت این رقص خفن ما بود همه هم تشویق
#سوتی😜 و #خاطرات🍃 خودتونو ارسال کنین؛
#ویولا هستم ادمین کانال👈🦄@viola70💜
@khateratezanane