همیشه زنده
چند روز از آن خبر گذشته؟
دو روز ؟ سه روز؟
نمی دانم، اما در تمام این مدت همه ی بودنت را مرور کرده ام.
تو در نظرم همیشه هستی!
آن یکّه مرد عظیم که چون جبل الراسخ
روشنایی بخش جبل عامل است.
و چون حیدرِ فاتحِ میدان های نبرد با ابلیس.
تو در نظرم همان فرمانده بی رقیب نبردهای بی وقفه ای
همان مرد همیشه ایستاده!
سید!
اصلا مجاهدت با تو معنا می یابد.
و شجاعت در چهره ی تو تجسم یافته است!
سید!
تو در نظرم همیشه بوده ای و هستی و خواهی بود.
چون اصلا حزب الله در قامت راسخ تو معنا می یابد.
حزب الله در قدرت کلمات تو،
در امواج حرکات دستان تو،
و در غرش های علی گونه تو جان می یابد.
سید!
هرگز رفتن ات را باور نمی کنم!
چون تو، همه حضوری
تو، همه شوری
تو، همه حیاتی!
تو، نصرت بی بدیل خدایی!
سید!
هرگز خبر شهادت ات را باور نمی کنم
که در استخاره هم چنین آمد:
"و لمّا رَجَع موسی الی قَومِه"
یقین دارم که مثل همیشه هستی
و دوباره بر می گردی، زنده و حاضر.
و دوباره ما آن چهره ی پر صلابت را می بینیم
و آن بیان علوی را با اشتیاق می شنویم!
که ای کوه استوار، تو نصراللهی!
✍ #مریم_خلیلی
۹ مهر ۱۴۰۳
〰〰〰〰
#خط_روایت
#حزب_الله_زنده_است
#سید_حسن_نصرالله
〰〰〰〰
@khatterevayat
ا﷽
روایتی از #مقاومت
🔻فقط یک مامان می فهمد!
یادم است آن روزها هر کدام از ما بچهها که به بهانهای از خانه دور میشدیم وقتی به مامان زنگ میزدیم بعد از احوال پرسی اولین سئوالی که میپرسید این بود: غذا خوردی؟ ما هم چه غذا خورده بودیم و یا نه، جواب میدادیم: آره مامان خوردم!
چون اگر بو میبرد ما گرسنهایم یا به اندازه غذا نخوردهایم، سیل توصیهها و راههای جایگزین به سمتمان سرازیر میشد و از آن بدتر میدانستیم دیگر مامان لقمه از گلویش پایین نمیرود!
آن روزها علت این پیله کردن مامان را نمیفهمیدم و حتی کلافه میشدم. تا وقتی خودم مامان شدم.
تازه فهمیدم یک حس عجیب و قوی در هر مامانی برای سیر کردن بچههایش وجود دارد بخاطر همین حتی یک لحظه گریه نوزاد برای شیر را تحمل نمیکند یا سعی میکند راه به راه غذاهای خوشمزه و رنگ و وارنگ بپزد و با ترفندهای مختلف به کوچولوهای بازیگوشش بخوراند!
بچهها بزرگتر هم که میشوند مامان برای هر کدام غذای مورد علاقهشان را میپزد و روی سفره میگذارد.
اصلا خیلی وقتها علاقه مامانها برای پهن کردن سفرههای بلند و پر از مخلفات همین است! دوست دارند همه سیر و راضی از سفره کنار بروند.
به همین دلیل فقط یک مامان میفهمد وقتی کودکی کشوهای کمد را برای یک تکه بیسکوئیت زیر و رو میکند یا در یخچال را برای یک سیب بارها باز و بسته میکند یعنی چه؟
بچهام گرسنه است!
و وای از آن روزی که در خانه چیزی نداشته باشی، تمام وجدان دردهای عالم روی قلبت خراب میشود!
و من شاید تازه آن روزی فهمیدم مامان بودن چقدر سخت است که بچههایم کمی بزرگتر شدند و گاهی به بهانه دانشگاه و اردو و... از من دور میشوند!
هر وقت تماس میگیرند اولین سئوالی که میپرسم این است: غذا خوردی؟
و بچهام با خنده میگوید: مامان توجه کردی چقدر شبیه مامان بزرگ شدی؟
راست میگوید چون بدون بچههایم لقمه از گلویم پایین نمیرود.
بخصوص این روزها که تصاویر کودکان گرسنه غزه را میبینم، آن چشمهای ملتمس، آن دستهای نحیف و ناتوان، آن بدنهای پوست به استخوان چسبیده، آن اشکهای سوزان!
فقط یک مامان میفهمد وقتی کودکی بی حال گوشهای نشسته یعنی چه!
فقط یک مامان میفهمد وقتی از دخترک غزه میپرسند: چه میخواهی؟ با اشک و بغض میگوید: غذا...!
یعنی چه!
فقط یک مامان میتواند ناله در گلو خفه شده نوزاد گرسنه و تشنه را ترجمه کند!
فقط یک مامان میفهمد بار سنگین بی وجدانی عالم چقدر کشنده است!
فقط یک مامان می فهمد...
#غزه
✍ #مریم_خلیلی /رشت
〰〰〰〰
#خطروایت || روایتِ مردمِ سرزمینِ انقلابِ اسلامی 🇮🇷
https://zil.ink/Khatterevayat