eitaa logo
خط روایت
1.3هزار دنبال‌کننده
641 عکس
97 ویدیو
14 فایل
این روایت‌ها، نوشته مردم سرزمین انقلاب اسلامی است. محتواهای این کانال را می‌توانید بردارید و هر جا که خواستید بازنشر کنید، می‌توانید از این محتواها برای تولید محصولات رسانه‌ای هم استفاده کنید. ادمین‌ خانم‌ها : @Sa1399 جاودان یزدی‌زادگان @Z_yazdi_Z
مشاهده در ایتا
دانلود
_ دیگر نه سرهای بریده و نه شکم‌های پاره شده، این کاپشن‌های صورتی و گوشواره‌های قلبی‌اند که خِرِمان را می‌گیرند و چنگ می‌زنند دور گلوهامان. حالا به جای دست و پای قطع شده و صورت‌های لهیده و سوخته، این دو شیء‌اند که عین لیموی مکیده شده شیره‌ی جان‌مان را از تن‌مان بیرون می‌کشند و عینهو دو مارِ دراز، از گلومان پایین می‌روند و چنبره می‌زنند روی قلب‌‌هامان. بست می‌نشینند همان‌جا. تا آخر عمر. و بعد، توی کوچه و مهد و خیابان و مدرسه، هر کجا آدم‌کوچولویی را ببینیم که دست‌های نیم‌وجبی‌ش را برده‌ توی جیب‌‌ کاپشن‌‌‌ صورتی‌اش، و هر جا دختر بچه‌ای را ببینیم که دو گوشواره‌ی قلبی شکل از گوش‌هاش آویزان مانده‌اند، آن دو مارِ درازِ چنبره‌زده سرشان را راست می‌کنند و نیش‌شان را فرو می‌کنند درست وسط سینه‌هایمان... ما از روضه برای گلوی دریده و دست بریده، رسیده‌ایم به روضه برای کاپشن‌های صورتی! ما از مرحله‌ی داغ دیدن گذشته‌ایم دیگر. خیلی سال است که داغ را زندگی می‌کنیم حالا. هر روز و هر لحظه. ________ نفرین به کاخ سیاه. نفرین به دولت کودک‌کشِ جعلی. نفرین به تمدن کثیف تروریست‌ساز و انسان‌کُش غرب. ✍ @khatterevayat
______ اکرم عفیف وسط زمین بازی ایستاده بود. من وسط خانه‌ پهنِ زمین بودم. بازیکن ما پشت اکرم عفیف چرخ می‌خورد. مچِ پایِ عفیف وسط زمینْ عقب جلو که میشد، من مژه‌هام وسط خانه سخت و سنگین چفتِ هم می‌شدند. مچ‌ش عقب که می‌رفت، کف دستم پهنِ صورتم می‌شد. جلو که می‌خزید و زیر توپ که میزد، روحم سه لایه می‌پیچید دور تنم. توپ اگر توی دروازه نمی‌رفت، هوفِ محکمی از شکاف لب‌هام بیرون می‌زد و گل که می‌شد، کف دستم صاف کوبیده می‌شد وسط صورتم. وسط پیشانی‌م. وسط ران پام و همه جام. گزارشگر دهان که باز می‌کرد "خطا به نفعِ"، تا حرفش ته بگیرد و بگوید "قطر"، یک دور طی‌الارض میکردم تا برزخ و جمله‌اش با "به نفع ایران" که رنگ می‌گرفت، دوباره پهنِ فرشِ زمین می‌شدم و دوباره هوفِ غلیظ می‌سُرید بیرون از شکاف لب‌هام و سوراخ‌های دماغ و جمجمه‌ام. بازیکن ما که خیز می‌گرفت روی دروازه‌شان، رگ‌ و پی قلبم توی سینه جر می‌دادند خودشان را. گل اگر میشد، حنجره هم به اعضای جر خورده ملحق می‌شد و اگر نمی‌شد، دوباره کف دست بود که با پهنای صورتم داریه میزد. قطر دور دروازه‌ی ما زیاد چرخ خورد. بازیکن‌‌های ما هم دور دروازه‌ی آن‌ها. می‌شد یکی از دفعاتی که توپ میرفت تا بیخ دروازه‌ی حریف، فقط یکی از ده‌ها باری که پهنای گِردش، تنه به تنه‌ی پایه‌ی عمودیِ دروازه می‌زد، نیم‌درجه قِل بخورد و برود توی دلش، نشد. نرفت. بنا نیست بشود همیشه. فدای سرم. فدای سر بازیکن‌‌‌هامان. فدای سر مردمم. وطن داشتن اینطور است. همین جرخوردگی‌های قلب و حنجره و خراش‌های نازکِ روی سر و صورت. همین خدا خدا کردن‌ها و یا زهرا و یا زینب گفتن‌ها و همین التماس‌های پی‌در پی به یک تکه جسمِ بی‌جانِ گِردِ چل تکه‌ی سفید و سیاه، که یارو جانِ مادرِ نداشته‌ات، خبر مرگت، سقت سیاه، جان بکن د بِسُر توی آن دروازه‌ی لامصب د. و همین چشم دوختن‌های خیره‌خیره به عقربه‌های ساعت و انتظار و انتظار که کاش کسی هزار تُن آدامس بریزد روی زمان و آدامس‌ها بچسبند به عقربه‌های کوفتی و کُند جلو بروند و یکی بالاخره بعد بار دهم، بیستم، سی‌ام، این گردالیِ لعنتی را بچپاند وسطِ آن دو پایه‌ی عمود... که نشد. نچپاند. انتظار‌های بی‌حاصل. جمله از احسان عبدی‌پور است که جایی بی‌ربط به فوتبال گفته: "زندگی در این برهه و برش‌هاش هیچ برای گفتن ندارد. این انتظار‌های عبث، حتی غم، که خالی خالی‌ش برای خودش یک شکوه و عمقی دارد را هم، می‌زند خراب می‌کند..." فوت داورِ عرب که خزید توی سوت، غمِ خراب و کج و کوله‌ای خِرِمان را گرفته بود... بعدِ هجوم بی‌امان این همه ناکامی و حرمان، بعدِ بیش از نود دقیقه نعره‌های خشک، دور هم گِرد شدیم و کاسه‌های سرمان را شکافتیم و کیلو کیلو زهر هلال ریختیم توی مغزمان. و خروار خروار بغضِ خیس بود که دسته‌جمعی می‌چپاندیم توی دریچه‌های دولتی و سه‌لتیِ قلب‌های جر و واجر شده‌مان.‌ ما نه دور آن مستطیل سبز، که دور یک سه حرفیِ قرمز و سفید و سبز، گِرد شده‌ بودیم. نعره‌هامان اصلِ اصلش برای آن سه رنگ بود نه برای رنگ سبز فقط. هنوز و همیشه گِردیم به دورش. گاه گرداگردش دست‌هامان را ول می‌دهیم و با جیغ‌های تیز و زنگ‌زده از تهِ حلق‌مان می‌پریم هوا، گاه انگشت‌های عرق کرده‌مان را محکم‌تر چفتِ هم می‌کنیم و روح‌های مچاله‌مان را نزدیک‌تر بهش. وطن داشتن شیرین‌دردی‌ست که مبتلائیم به آن. شکر! ✍ @khatterevayat 〰〰〰〰〰〰🔻🔻 امتیاز بدهید.
__________ راهِ رجا بسته نیست، گرچه رجایی برفت... او، دومین رئیس جمهور ایران است. بسم الله الرحمن الرحيم... @khatterevayat @AlefNoon59
____________ یک. سوم خرداد هزار و سیصد و شصت و یک، چهل و دوسال پیش. احمد کاظمی از پشت بیسیم به غلامعلی رشید می‌گوید: "آقا میگم ما تو شهریم. مفهوم شد؟" و توی شهر بودنش را از پشت بیسیم چهار پنج تکرار می‌کند تا کلامش برای رشید مفهوم شود. صدا سخت به غلامعلی رشید می‌رسد. صدای کاظمی ارتفاع می‌گیرد و به چند کلمه ختم می‌شود: "خرمشهر رو خداوند آزادش کرد." و پیام بعد از چند بار قطع و وصلی در نهایت توسط رشید دریافت می‌شود. خرمشهر آزاد شد. ما به برکت خونِ رزمندگان و شهیدان‌مان حماسه ساختیم و ممد نبودی خواندیم و توی شهرهای ایران بزرگیِ خدا را از تهِ حلق فریاد زدیم. دو. سوم خرداد هزار و چهارصد و سه‌، چهل و دو سال بعد. گوینده‌ی خبر سه روز قبل، از پشتِ صفحه‌ی تلویزیون خبر شهادت رئیس جمهور و همراهانش را اعلام کرده. خبر توی دنیا ترکیده و پیامش به همه رسیده. رئیس جمهور و همراهانش شهید شده‌اند. شهرهای ایران پُر از مردمی‌ست که به برکتِ خونِ سیاست‌مدارانِ شهیدشان دوشادوشِ هم ایستاده‌اند و در تشییع پیکرشان حماسه ساخته‌اند. راهِ رجا بسته نیست می‌خوانند و بزرگی‌ِ خدا را از ته حلق هوار می‌کشند. صدا ولی برای همه مفهوم نیست! مردمِ توی شهر، ده‌ها میلیون بار توی شهر بودن‌شان را فریاد زده‌اند و صدا برای برخی هنوز مفهوم نیست. دریافت نمی‌شود پیام.‌ چهل و دو سال از خرداد شصت و یک گذشته و ما پیوسته در خیابان‌های ایران شهید می‌گردانیم و حماسه می‌خوانیم و پیام‌مان هنوز توسط برخی دریافت نشده! نمی‌شود. سه. در چهل و دومین سالروزِ حماسه‌‌ی آزادسازیِ خرمشهر، در شهرهای ایران شهید می‌گردانیم و بزرگیِ خدا را نفیر می‌کشیم و با عددمان حماسه می‌سازیم. از سوم خردادِ شصت و یک تا سوم خرداد صفر سه، هنوز ملت حماسه‌ایم؛ حماسه می‌مانیم! @khatterevayat @AlefNoon59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این سومین صبحی‌ست که با خبر شهادت عزیزان‌مان آغاز می‌کنیم. ما اقلیّتِ همیشه داغداری هستیم در برابر اکثریتِ جانورصفتی که هیچ خطوط قرمزی را به رسمیت نمی‌شناسند و حیوان‌‌گونه می‌درند و خون می‌مکند و می‌درند باز. ما نه با دولت و کشور و حکومت که با طویله‌ای به نام "اسرائیل" مواجه‌ایم. طویله‌ای مملو از حیواناتی وحشی که خوراک‌شان گوشت و خون انسان است. هر لحظه تداومِ این رژیمِ طویله‌مسلک خون‌های بیشتری از نسل آدم می‌ریزد. جنگ ما جنگ فرزندان آدم است با فرزندان شیطان. جنگ حقِ مطلق است با باطل مطلق. ویران شدن کامل این طویله بزرگ‌ترین آرزوی ماست. آرزوی ما اقلیتِ همیشه داغداری که در جنگی نابرابر، مقاوم‌ترین نسل آدم‌ایم در برابر وحشی‌ترین نسل شیطان. راهِ از بین بردنِ ح/م_اس، ترور هنیه نیست. مقاومت نه در اسماعیل هنیه که در اندیشه‌ی فرزندانش ریشه دوانده. ما فرزندان هنیه‌ایم. مرزها خیلی وقت است شکسته شده، یکی هستیم. 〰〰🏴 〰〰🏴 @khatterevayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_________ - پروین شما چی میگید؟ دیکتاتوری یا اشغال؟ + نه دیکتاتوری نه اشغال؛ آزادی... سوریه وجب به وجب اشغال می‌شود، همه زیرساخت‌های اساسی‌اش با بمب‌های اسرائیلی ویران می‌شوند، داعش از زندان آزاد می‌شود، تحریرالشام آرایشگاه می‌رود و شیک می‌شود، و در دمشق پاری از مردم سوری جشنِ آزادی می‌گیرند! یکی مقابل تانک‌های اسرائیلی نمی‌ایستد. یکی صدا بلند نمی‌کند متجاوز به خاک و آسمانِ سوریه را پاره کند. همه سرگرمِ رقص و پایکوبی‌اند. دیکتاتوری رفته. جشنی سخت بزرگ باید. و مردمانِ رنجورِ غرب آسیا، مردمانِ این تکه از جهان که آبستنِ همه آشوب‌ها و مصیبت‌هاست، مادامی که جاده‌ی پُر پیچ و خمِ آزادی را از مسیر "غیر" برانند، مادامی که کلیدِ قفل‌های زندانیان را در خارج از مرزهای سرزمین‌شان جست و جو کنند، در اقیانوسِ دهشتناک و بی‌انتهای ظلم غوطه‌‌ور خواهند ماند. ریشه‌ی حقیقیِ نکبت در این منطقه‌ آمریکاست. مادامی که ساکنانِ غرب آسیا آویزانِ تندیسِ آزادی‌اش باشند، هرگز روی آزادی نخواهند دید. هرگز! - آزادیِ سوریه؟ + نه! دیکتاتوری یا اشغال... 〰〰〰〰 〰〰〰〰 @khatterevayat @AlefNoon59
تمرین انتقام
⚘️﷽ 〰〰〰〰〰 تمرین انتقام ۵ سال است روبه‌روی من ایستاده‌ای، چشم‌هایت را از دور می‌بوسم و نفرت از قاتلانت را مرور می‌کنم. تروریست‌هایی چرک و لجن‌بسته که با آب زمزم هم نجاست و خون‌ از دست‌هاشان شسته نمی‌شود. ۵ سال است نه شوکه‌ایم و ماتم‌زده، نفرت‌زده‌ایم و نفس نمی‌کشیم. بغض را تهِ سینه جا می‌دهیم و ریه‌هامان انگار تکه تکه شده باشند، بازدم را سکسکه‌وار، سخت و دراز و بی‌وقفه بیرون می‌دهیم. بغض می‌کشیم و کینه بیرون می‌دهیم‌. گریه‌مان نمی‌آید. بعد از تو زیاد گریه کرده‌ایم. دردناک و خجالت‌زده، خسته و زخمی، وحشی و سخت و سنگین، زیاد گریه کرده‌ایم. بعدِ تو از ما زیاد کشته‌اند و شمارش از مغزمان رفته. عدد کشته‌ها را توی قلب‌های پاره پاره‌مان قلمه زده‌ایم. زیاد از ما کشته‌اند و کشته‌‌ها نزدیک‌ترمان کرده به هم. ۵ سال است گِرد شده‌ایم و انگشت‌هامان چفتِ هم‌اند. تو و کشته‌های قبل و بعدت را طواف می‌کنیم، چشم‌هاتان را می‌بوسیم و تمرینِ نفرت می‌کنیم: تمرینِ انتقام. ✍ 〰〰〰〰〰 🔻روایت‌های خود در مورد شهداء را برای ما ارسال کنید. 〰〰〰〰〰 @khatterevayat @AlefNoon59