eitaa logo
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
39هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
3.3هزار ویدیو
15 فایل
این‌شعر پراز برات #ابرآهیمـ است #بےسَر و #مخلص،ذات #ابرآهیمـ است تغییرمسیرخیلے از آدمها اینهاهمہ‌معجزات #ابرآهیمـ است😍 خادم‌الشهدا👈 @shahiidhemat تبلیغات ارزان⬇ https://eitaa.com/joinchat/3688497312Ce08ce141d8 نذورات‌ مهدوی @seshanbehmahdaviii
مشاهده در ایتا
دانلود
#عاشقـــانه‌شهـــــدا #خستگے_مانع_محبت_نشود شب اومد خونه چشماش از بےخوابے شدید، سرخ بود.😣 رفتم سفره بیارم ولے نذاشت. گفت: امشب نوبت منه☺️، امشب باید از #خجالتت در بیام. گفتم:تو بعد از این همه وقت خسته و ڪوفته اومدے... نذاشت حرفم تموم بشه☹️ بلند شد و غذا رو آورد🍜. بعد غذاے #مهدے👦 رو با #حوصله بهش داد و سفره رو جمع ڪرد. بعد چایے ریخت و گفت: «بفرما».😍😌 راوے: #همســــرشهیـــد #محمـد_ابـراهيم_همـت❤️ 📙به مجنون گفتم زنده بمان، ص۲ @kheiybar
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
كركس به دل موسي مينشيند. او به حرفهاي نيروها دربارة مشكوك بـودن كـاك سيروس و اعتماد بيش از حد #ابراه
بر اساس زندگی شهید معلم فراری ۳ ❤️سلاح زیر برف❤️ كاك سيروس ميگويد: «جلو كه جا نيست. سه نفري هم به زور جا شديم.» پشت ماشين سوار ميشود، ميگويد: «حالا هم سه نفري بنشـينيد. فقـط سريعتر كه جان اين پيرمرد در خطر است.»😢 كاك سيروس كه از كار جا خورده، با تعجب نگاهش ميكند. موسي از ماشين پياده ميشود و ميگويد: « ، تو سينوزيت داري. همـين طـوري هـم حالت خوب نيست. بيا بنشين پشت فرمان...»😒 ميپرد وسط حرف موسي و با تشر ميگويد: «گفتم جان اين پيرمـرد در خطر است. زود سوار شو، تا خود بيمارستان تخت گاز برو. تند باش.»😕 موسي كه ميداند اصرار نتيجهاي ندارد، پشت فرمان مينشيند و به راه ميافتد. هر چه سرعت لندكروز بيشتر ميشود، بخاري ماشين اتاقك را گرمتر ميكنـد. رفته رفته بدن كاك نايب گرم ميشود آه و نالهاش بلند ميشود😣. كـاك سـيروس، بدتر از قبل، در سكوتي عميق فرو رفتـه اسـت. سـكوت ايـن بـارِ او از شـرم و خجالت است. موسي، آيينة ماشين را روي تنظيم ميكند و با حسرت نگاهش ميكنـد.😞 پشت ماشين مچاله شده است. هر لحظه لايهاي از بـرف بـر سـر و روي او مينشيند و او را سفيدپوش ميكند.🙁 موسي در طول راه به اعتماد فكر ميكند و بـه حرفهـاي جـور واجـور نيروها. وقتي به بيمارستان ميرسند، از ماشين پايين مـيپـرد و بـه سـراغ ميآيد. مثل يك گلولة يخي در پشت لندكروز بيحركت مانده است.😫 موسي هر چه صدا مي زند، جوابي نميشنود. كاك سيروس بتنهايي كـاك نايـب را بـه دوش ميكشد و به اورژانس ميبرد. موسي ميپرد بـالاي لنـدكروز و برفهـا❄️ را از
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#رمان_شهیدهمت بر اساس زندگی شهید معلم فراری ۳ #پایان_فصل_پنجم ❤️سلاح زیر برف❤️ كاك سيروس ميگويد:
روي كنار ميزند. يخ زده است😢. موسي در حـالي كـه از دلشـوره و نگراني بغض كرده است پرستارها را صدا ميزند. شب است. موسي در اتاق نگهباني مقر سپاه نشسته و باز هـم بـه فكـر ميكند☹️. براي ملاقات به بيمارستان رفت، كاك نايب مرخص شد؛ اما هنـوز بستري بود. موسي از سرما خود را مچاله كرده است و به رازي فكر ميكند كه هنوز براي خيلي از نيروها ناشناخته مانده است؛ راز جذابيت . هنوز بعضيها ميپرسند: چه طور به ضدانقلاب اعتماد ميكند؟ آنها چه طور عاشق ميشـوند؟☺️ نكند با اين كارهايش ميخواهد مقر را دو دستي تقديم ضدانقلاب كند ! 😕 از تاريكي، صداي پا ميآيد. موسي به خود ميآيد، سـلاحش را برمـيدارد و ايست ميدهد. صداي پا قطع ميشود. موسـي در حـالي كـه تفـنگش را مسـلّح ميكند، داد ميزند: «هركسي هستي، دستهايت را ببر بالاي سرت... آرام بيا جلـو.☝️ دست از پا خطا كني، شليك ميكنم.»😤 چند مرد مسلّح، در حالي كه سلاحهايشان را بـالاي دسـت گرفتـهانـد، پـيش ميآيند. موسي ميپرسد: «كي هستيد؟» يكي از همه مسنتر است، با صداي بغضآلودي ميگويد: «من كاك نايبام. با پسرهايم آمدهايم سرباز كاك بشويم. آمـدهايـم صـادقانه در ركـاب بجنگيم.🙂✌️ ... @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#السلام_حضرٺ_عشـق♥️ ❤️مرا از عشـق سرشار آفریدند 🌾گداے حضـرٺ یـار آفریدند ❤️مرا با این #سلام_صبحگاهے 🌾بہ عشـق روز دیـدار آفریدند #صلےالله_علیڪ_یاسیدالشهدا✋ @kheiybar
🍃🌺🍃 جان مے‌دهم ازحسرت دیدار تو چون صبـــــح🌤 باشدڪه چو خورشید درخشان به در آیـــے😍 #شهید_ابراهیم_همت #روزتون_متبرڪ_به_نگاه‌شهید☺️❤️ @kheiybar
✨شخصى نزد امام صادق رفت و گفت من ازلحظه مرگ بسيارميترسم😞،چه کنم؟ 🌸 #امام_صادق(ع) فرمودند: زيارت ‌عاشورا را زياد بخوان..👌 آن مرد گفت: چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟🍃 #امام_صادق فرمود: مگر در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد؟ •{ اَللّهُمَّ‌ارْزُقْنی‌شَفاعَهَ‌الْحُسَیْنِ‌یَوْمَ‌الْوُرُودِ } یعنی خدايا شفاعت حسين(ع) را هنگام ورود به قبر روزى من کن...❤️ @kheiybar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت های شهیدهمت در مورد مذاڪره با دشمن💢♨️ پیش‌بینے دقیق #شهید_همت💯 #ڪلیپ_تصویری #صداےشهید🎤 @kheiybar
یڪے از معجزات بعد از شهادتش👇 بعد شهادت💔 دم صبح نزدیک اذان گریه ام گرفت😢 به گفتم بی معرفت!دست کم دو دقیقه بیا این بچه را نگه دار ساکتش کن!خوابم نبرد😣 مطمئنم ولی در حالتی بین خواب و بیداری دیدم آمد😍 و بچه را از من گرفت دو سه بار دست کشید به سرش🙂 و...من به خودم آمدم دیدم بچه آرام خوابیده☺️ به خودم گفتم این حالت حتما از نشانه های قبل از مرگ بچه است😔. خیلی ترسیدم آفتاب که زد بی قرار و گریان😢 بلند شدم رفتم دکتر.دکتر گفت:این بچه که چیزیش نیست.حضورش را گاهے این طور حس مےکردیم.🙂 راوے:همســـرشهید ❤️ @kheiybar
#ریحانه🌺 ☝️° آن زمانےڪہ دڱر 😞• محشرڪبرے باشد 💚° هرڪسے بهرشفا 😢• روے بہ هرجا باشد ❤️° دل من در پےِ 😌• آسودگےو عیش و طرب ✋° تا بہ دستم نخےاز 🌺• چادر زهرا باشد #صل‌الله‌علیک‌یا‌بنت‌النبی💛🍃 #چادرم_امانت_حضرت_مادر @kheiybar
اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
روي #همت كنار ميزند. #همت يخ زده است😢. موسي در حـالي كـه از دلشـوره و نگراني بغض كرده است پرستارها ر
بر اساس زندگی شهید معلم فراری ۳ ❤️پاهای بزرگ❤️ از ساختمان فرماندهي خارج ميشود و پوتينهايش را پا مـيكنـد. كربلايي هم به دنبال او بيرون ميآيد.🍃 ، در حالي كه بند پوتينهـايش را ميبندد، به پدر ميگويد :«آقاجان، اگر كاري نداري، چند روز ديگر هم پـيش مـا بمان.»🙂 كربلايي ميگويد :«نه؛ مادرت تنهاست. اين دفعه زن و بچهات را بـه ديـدنت آوردم، دفعة بعد انشااالله، مادرت را ميآورم. حالا كه تو نميتواني بيايي خانه، مـا بايد بياييم جبهه.»☺️ كربلايي در حين حرف زدن متوجه پوتينهاي كهنه و رنگ ورو رفتة ميشود. با شرمندگي ميگويـد :«آقاجـان شـرمندهام از اينكـه باعـث زحمت شما شدم😞... من يك صحبت كوتاه با بچه‌هاي لشـكر دارم، بعـد مـيآيـم بدرقه‌تان ميكنم.»😊 خداحافظي ميكند و ميرود. كربلايي كه هنوز از فكر پوتينهاي او بيرون نيامده است متوجه خداخافظياش نمـيشـود🙁. همـان لحظـه، اكبـر هـم از ساختمان خارج ميشود. كربلايي با نـاراحتي جلـو او را مـيگيـرد و مـيگويـد :«اكبرآقا، مگر دولت به رزمندهها كفش و لباس نميدهد؟» 😒 اكبر كه متوجه منظور كربلايي شده است سري تكـان مـيدهـد و مـيگويـد :«كربلايي، به خدا من يكي زبانم مو درآورد بس كه به گفتم پوتينهايـت را عوض كن😩. آخر ميگويم ناسلامتي تو فرماندة لشكري، با آدمهاي مهـم نشسـت و برخواست می‌کنی😒