eitaa logo
خشتـــ بهشتـــ
1.7هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
149 فایل
✨﷽✨ ✨اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج✨ #خشـــت_بهشـــت 🔰مرکز خیرات و خدمات دینی وابسته به↙️ مدرسه علمیه آیت الله بهجت(ره) قم المقدسه 🔰ادمین و پشتیبان؛ @admin_khesht_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
#فریاد_فطرت🌱   🔖 #اوریزان_ماروث: "مرد فطرتا طالب دختری است که مانند بنفشه محجوب و سلیم الطبع و در عین سادگی و عفاف دارای کمال، لطف و دلبری باشد. زنی که دارای صفات و ملکات فاضله بوده؛ نام زن شایسته اوست و هر جا و به هر حالت که باشد مورد تقدیس و احترام مرد واقع می شود." 📘حریم ریحانه، ج١، ص ٤٤ #پویش_حجاب_فاطمے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 
•|🍃 { 🦋 } 😍•• .° • 🌟↓•• 👣|| @porof_luxury
هدایت شده از 
•|🍃 { 🦋 } 😍•• .° • 🌟↓•• 👣|| @porof_luxury
هدایت شده از 
•|🍃 { 🦋 } 😍•• .° • 🌟↓•• 👣|| @porof_luxury
⛅️ |° 💚°° 🌼رسول اکرم (ص) می فرمایند:🌼 همنشین خوب بهتر از تنهایی و تنهایی بهتر از همنشین بد است ....🕊🌱 ...🌻بحار الانوار ، جلد ۷۴ ، صفحه ۸۴🌻... http://eitaa.com/joinchat/3919708172C0ac62f0a34 ♥️•••
به روایت همسر شهید: فاطمه زمانی که یک سال از شهادت پدرش گذشته بود 😢خواب زیاد می‌دید. یک روز گفت : مامان دیشب خواب دیدم که از بازو بابا خون می آمد.😭 چفیه دور گردن پدرم بود باز کردم و به دستشان بستم. 😔 با خودم گفتم : خدایا تعبیر خواب این بچه چی می‌تونه باشه؟🤔 پدر شوهرم زنگ زدند📞 منزلمان وگفتند: امشب منزل ما بیاید. که برای مصاحبه🎤 می خواهند بیایند. بعد همان شب فاطمه این خواب را گفت . عمویش گفتند : خواب فاطمه راست است.😞 دستان برادرم مثل حضرت ابولفضل😭 قطع بود. و ما یکسال می شد که از این نحوه ی شهادت همسرم خبر نداشتیم.😭 به مناسبت 🥀 💜 💚 💛 •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•         @shohadae_sho •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈• ❤️••👆🏻
شهید سیاهکالی سبک زندگی برگرفته از کتاب یادت باشد زیارت حرم اهل بیت شهید سیاهکالی از هر فرصتی برای حضور در مشاهد مشرفه استفاده می کردند حضور مستمر در امامزاده های شهر به خصوص بقعه چهار انبیا و امامزاده حسین(ع) نشانه این موضوع است ایشان با توجه به نزدیکی شهر مقدس قم ارتباط نزدیکی با حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیه داشتند و حاجات خود را از کریمه اهل بیت طلب می کردند مثل شهید باشیم شهید می شویم @shohadae_sho ♥️🕊🌸
✔️بیانات حکیمانه مقام معظم رهبری پیرامون اختلاف‌نظر فقها در اعلان عید 🔸در قضیه‌‌ی این هم که فرمودند، به نظر من اینی که ما بگوئیم باید جوری بشود که همه، در یک روز عقیده‌‌ی به عید پیدا کنند، ؛ یعنی طبق مبانی فقهی ما نشدنی است؛ همه‌‌ی فقها بر یک فتوا متفق بشوند؛ خوب، . بالاخره یک فقیهی ممکن است پیدا بشود که نظرش چیز دیگری باشد؛ بنابراین اختلاف به وجود خواهد آمد. ما این ؛ چه اهمیتی دارد؟ چه اشکالی دارد؟ یک نفری است، فتوائی دارد یا مقلدینی هم دارد، یا ندارد و طبق فتوای خودش عمل میکند. منتها البته امسال هم مشاهده کردید، با اینکه بعضی از آقایان بزرگ و محترم و نظرشان نظر دیگری بود، هیچ تظاهری به این نظر مخالف انجام نگرفت؛ شما ملاحظه کردید. این خیلی چیز مهمی است؛ این خیلی چیز عظیمی است؛ خیلی باید قدردانی کرد. اینجور نبود که حالا یک نماز عید روز یکشنبه تشکیل بشود مثلاً در اصفهان یا در مشهد یا در تهران یا جای دیگر، یک نماز عید هم روز دوشنبه. همچین کاری اتفاق نیفتاد؛ این خیلی مهم است. خوب، بزرگان انصافاً همینطور که همیشه‌‌ی عقیده‌‌ی ما بوده و الان هم هست، به ، به مبانی نظام خیلی ، خیلی معتقدند؛ انسان اینها را میبیند؛ و واقعاً باید قدردانی کرد، شکرگزاری کرد. 🔸بنده خیلی از آقایان محترم و بزرگی که فتوایشان هم غیر از آن چیزی بود که مبنای حکم ما بود، متشکرم، اما در عین حال، به مخالفت تظاهری نکردند؛ این خیلی چیز مهمی است. 🔸 البته ممکن است یک کلمه حرف بزند و این را بزرگ کنند و جنجال کنند و کنند؛ . ان‌‌شاءالله خداوند همه‌‌مان را موفق و مؤید بدارد. 📆(بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری_۱۳۸۸/۰۷/۰۲) ♨️ نظر فقها در اعیاد👆👆 شُهَدایی شُو ⭕️ @shohadae_sho
•°💔🥀°• 🌱 ‌ رمضان مےرود||👣 و پشت سرش هم دلِ ما رفت تا سـٰال دگر زنده بمانیم یا نھ...💚🍃 ┅═══✼❤️✼═══┅┄ @shohadae_sho ┅═══✼❤️✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 لطفا اگه براتون مقدوره برای آرامش روح پدر بزرگوار یکی از اساتیدم که واقعا بر گردن تمام شاگرداشون حق دارند، امشب نماز لیله الدفن خوانده شود🏴 ◾️در صورت امکان زیارت عاشورا هم هدیه شود🙏🙏😔 🥀عباس فرزند کریم ⚫️ان شا الله این نمازها هم باعث تسلی روح آن مرحوم و هم چراغ قبری برای خودمان باشد. ⚫️ نماز لیلة الدفن (شب بعد از دفن میّت) دو رکعت است که در رکعت اوّل «حمد» و «آیة الکرسى» خوانده مى شود و در رکعت دوم یک مرتبه «حمد» و ده بار سوره «انّا انزلناه»; وقتى که نماز به پایان رسید، مى گویى: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَ ابْعَثْ ثَوابَهُما اِلى قَبْرِ فُلان. خدایا درود بفرست بر محمّد و آل محمّد و بفرست ثواب آن نماز را به قبر فلان کس.   که به جاى «فلان» نام میّت را ذکر مى کنى ♡ #ʝѳiɳ ↴ ➣ @shohadae_sho
شرح دعای افتتاح، جلسه 18.mp3
7.93M
🔊 🔖 👤 استاد ؛ جلسه ١٨ 📝 در فرازهایی از ، برای برپایی دین ولایی دعا می کنیم؛ دینی که در آن ولایت، جامعه را اداره می کند. ❤‌‌•• http://eitaa.com/joinchat/3919708172C0ac62f0a34 💚••☝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛅️ |° 💚°° 🌸امام علے (ع) می فرمایند:🌸 هــــر کـ اَز نافرمانے خدا لذت ببــــرد خدا او را به ذلت مے کشاند....🕊🌱 ...🌺 میزان الحکمه ، حدیث ۶۴۳۱🌺... http://eitaa.com/joinchat/3919708172C0ac62f0a34 ♥️•••
🍃مادر با رویای صادقه‌ای که در خواب دید، نامش را گذاشت. مدتی بعد، عباسش به مریضی سختی دچار شد اما با به صاحب نامش و اشک‌های مادر، شفا یافت. 🍂در سنگر انقلاب بزرگ شد و با شناسنامه‌ای که تاریخ‌هایش با عشق دستکاری شده بود راهی شد. روزهایش در جبهه شب شد. پیوستن دوستانش به قافله را دید و جاماندن شد دلش😞. 🍃عشق است و بی‌تابی‌اش... وداع با سرزمین شهدا را نپذیرفت و این بار برای یافتن نشانی از دوستانش به خاک‌های ، فکه، و راهی شد...👣 🍂تفحص کرد پیکرهای باقی مانده را ... بیرون آمده از دل خاک را ..استخوان‌های پر از را... دوست داشت در سرزمین پر از شهید، پلاک و باقی نماند و دل خانواده‌های چشم انتظار شهدا را شاد کند... با عراقی‌ها طرح دوستی ریخت و با دادن هدیه آنان را به همکاری تشویق کرد....🌸 🍃اما این دل، اهل جاماندن نبود. متوسل شد به شهدا و از آنان خواست... شاید اشک ریخت، خواند، خدا را خواند و شاید شهدا دعایش کردند ...🕊 🍂در آخرین روزهایی که دعوت نامه شهدا به دلش رسید. به مادر گفت برایش حنا بیاورد. به یک دست به نام حسین و به دست دیگر به نام گذاشت. دل مادر بود که ترسید، لرزید، شکست. شاید هم به یاد لحظه ای که مولا علی بر دستهای کوچک بوسه می‌زد و از درد گریه می‌کرد، اشک ریخت😭 🍃خوابی دید که او را به بزم عشق دعوت کرده‌اند. ساک را بست و به دنبال نشانه‌ای راهی شد. کار آن روز را نذر حضرت عباس کرد، بسم الله گفت و در کانالی معروف به «والمری» مشغول به کار شد. لحظاتی بعد انفجار در منطقه عملیاتی «والفجر یک » دوستانش را بی‌تاب کرد. به رسم دست‌هایش قطع شد و مدتی بعد هم شهد شیرین شهادت نصیبش. شاید هم منتظر اربابش بود...😔 🍂در هفتمین روز محرم شهید شد و در روز عاشورا ... عراقی‌ها به رسم دوستی، برایش مراسم گرفتند... بوی از سرزمین های جنوب میاد. از فکه.... شلمچه... طلائیه..... ✍نویسنده: به مناسبت 🥀 💜 💚 💛 •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•         @shohadae_sho •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈• ❤️••👆🏻
🍃🌸به روایت همسر: زمانی که یکی از همکاران حسین مصدوم شده بود 😢او به داخل ساختمان رفت و همکارش را بیرون آورد😥 در همین هنگام متوجه مصدومیت یکی دیگر از همکارانش می شود😓 که علی رغم اینکه فرماندهش به او گفته بود که به داخل نرود 😰او وارد پلاسکو می شود که ناگهان ساختمان فرومی ریزد. 😭 به مناسبت 🥀 💜 💚 🧡 🖤 💛 •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•         @shohadae_sho •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈• ❤️••👆🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🌺 لحظه زیبای بازگشایی درهای حرم امام رضا(ع) و شوق و اشتیاق زائران برای زیارت😭 •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•         @shohadae_sho •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈• ❤️••👆🏻
📸برشی کوتاه از زندگی سراسر ایثار و مجاهدت سردار شهید حاج شعبان نصیری به مناسبت سالروز شهادت 🕊《حاج شعبان نصیری》در تاریخ اول فروردین ماه ۱۳۳۷ شمسی» متولد شد. او پس از پیروزی نهضت اسلامی، به «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» پیوست و در تشکیل «بسیج نوجوانان کرج» نقش بسزایی داشت. 🔸با آغاز جنگ تحمیلی، «شعبان نصیری» به مناطق عملیاتی شتافت و از آن روز تا آخرین لحظات حیاتش، از کسوت جهاد و مقاومت خارج نشد. حضور در «قرارگاه نصرت»  در جوار شهید «علی هاشمی»، حضور درجمع فرماندهان «لشکر ۹ بدر» و حضور در جمع پاسداران «لشگر ۱۰ سیدالشهدا (صلوات الله علیه)» از جمله فعالیت های او در سال های دفاع مقدس یه شمار می رود. پس از پایان دفاع مقدس، سردار نصیری به «نیروی قدس» پیوست و تا زمان شهادت ، در این جایگاه باقی ماند. او در سال های فتنه ی «پیروان اسلام آمریکایی» و «مزدوران سعودی» در مناطق«شام و عراق»، ابتدا مدتی طولانی در جبهه ی «سوریه» به دفاع از حرمِ بانوی مقاومت، حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) مشغول بود و سپس با توجه به تجربیاتش در هم سنگری با مجاهدانِ عراقی، عازم جبهه ی عراق شد و سرانجام، مزد ۴ دهه «خوب زیستن» را در جریان عملیات آزادسازی «موصل» از خدای خویش گرفت و پس از تشییعی با شکوه در کرج و تهران، در قطعه ی ۲۹ بهشت زهرای تهران، تا روز ظهور مولایش، به امانت سپرده شد. 💐شادی روح پرفتوح سردار شهید "شعبان نصیری" صلوات @shohadae_sho ♥️•••👆|🕊🌸
✍ توئيت جالب سفیر ایران در ونزوئلا: 🔺ترامپ تصمیم منطقی بگیرد، سربازانش دچار ضربه ملایم مغزی نمی‌شوند... @shohadae_sho🌱 •| ⁦🕊️⁩|•
🌸 عنایت اسلام به زنان بیشتر از عنایت اسلام به مردان 🔻بخشی از کتاب "قدرت و شکوه زن در کلام امام و رهبری" #پویش_حجاب_فاطمے
🍃🌸 🌿•• 🌼 حالا كه از همه‌چيز دل بريده بود، تازه معناي دل را مي‌فهميد. تا حالا هرچه بود دل نبود؛ تارهايي بود كه دور دلش را پر كرده بود. حالا لطافت و زيبايي دلش را درك مي‌كرد. از وقتي كه بندها را پاره كرده بود، دلش بال و پر مي‌زد. حالا اصل همه‌چيز را مي‌ديد. خنده‌اش معطر شده بود؛ نگاهش، آسماني و كلامش، روحاني. اللهم ارزقنا قلبا يدنيه منك شوقه و لساناً يرفع اليك صدقه و... دعايش مستجاب شده بود. همه دعاهايش يك‌جا به اجابت رسيده بود. چند روز ديگر محمد از قيد اين جسد دنيايي راحت مي‌شد و در آسمان جاي مي‌گرفت. آن وقت همه زمين و آسمان زير نظرش مي‌آمد. شاهد همه كُنه‌ها می‌شد و زمان را در اختيار می گرفت. رمز عمليات، بچه‌های خط‌شكن را راهی كرد. گردان سيصد نفرشان موفق شدند خط را بشكنند و راه را باز كنند. دشمن آتش‌بازی‌اش شدت عجيبی داشت. عمليات لو رفته بود. كار خيلي سخت‌تر از آنچه فكر مي‌كردند شد. بچه‌ها مقاومت می‌كردند. گوشت بچه‌ها سپر گلوله‌ها بود. محمد از جايش بلند شد و داشت می رفت عقب‌تر. فرمانده فكر كرد محمد ترسيده. صدايش زد و پرسيد: كجا می‌روی؟ مگر وضعيت را نمی‌بينی؟ كمی نيرو و آتش دشمن را؟ محمد گفت: حاج آقا، خيالت راحت باشد، دارم می‌روم نماز بخوانم. امام حسين(ع) هم ظهر عاشورا در موقع اذان، اول نماز خواند، حاج آقا آسمان را نگاه كرد. وقت نماز بود. محمد با پوتين و اسلحه‌به‌دست قامت بست. زير آن باران گلوله نماز خون خواند و سريع برگشت. يك‌ساعتی از ظهر نگذشته بود. درگيری نفس بچه‌ها را بريده بود. لحظه‌به‌لحظه يك گل پرپر می‌شد كه ناگهان محمد بلند شد و تمام قامت ايستاد. با تعجب نگاهش كردند. محمد دستش را به طرف بچه‌ها بلند كرد و با صداي رسایی گفت: بچه‌ها من هم رفتم، خداحافظ. آرام زانو زد و افتاد. حاجی دويد طرف محمد و ديد كه گلولع آر‌پی‌جی پشت محمد را كاملاً برد و تنها صورتش است كه سالم مانده. محمد رفت مثل همه دوستانش، اما جنگ ادامه داشت. بدن محمد ماند زير آفتاب داغ جنوب، سه روز پيكرش تندی خورشيد را تحمل مي‌كرد. □ 9/10/65 بدن محمد را آوردند. مادر از همان شب شهادت محمد كه دلش لرزيده بود، قلبش تير كشيده و بی خواب شده بود. مي‌دانست كه ديگر نبايد منتظر باشد و حالا بعد از سه روز، خبر پرواز محمد آمد و جنازه‌اش. پدر، جبهه بود. سه روز هم جنازه در سردخانه ماند تا پدر بيايد. مادر، صبح زود تنهايی به ملاقات محمد رفت. او را بلند كرده و بوسيده و بوييد. حرف‌هايش را با محمد زد. با اينكه چند روز از شهادت محمد می‌گذشت، زير آفتاب داغ مانده بود، در سردخانه بود، باز خون بدنش تازه بود و روان. محمد را طبق خواسته دلش، بردند مسجد المهدع(عج) براي وداع. بعد مادر رفت توی قبری كه نگاه محمد دنبالش بود. محمد را در آغوش گرفت و آرام خواباند. به محمد گفت: لحظه‌به‌لحظه وصيت كردي، من هم عمل كردم. حالا تو سلام مرا به مادر پهلو شكسته‌ام برسان و بگو آن موقع كه هيچ‌كس به دادم نمي‌رسد، موقع وحشت و تنهايي قبر، مادر تو به داد من برس. مادر سرش را بلند كرد و آرام و سربلند از قبر بيرون آمد.... ادامه دارد... •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•         @shohadae_sho •┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈• ♥️••👆🏻