eitaa logo
خیمه‌گاه ولایت
34هزار دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
5.6هزار ویدیو
214 فایل
#کانال_رسمی_خیمه‌گاه_ولایت خیمه‌گاه ولایت وابسته به هیچ نهاد و حزبی نیست. ما از انقلاب و درد مستضعفین و پابرهنگان و مظلومان جهان میگوییم، نه از سیاست بازی‌های سیاسیون معلوم الحال. اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر جهت ارتباط با ما👇 @irani_seyed
مشاهده در ایتا
دانلود
یک مشاور نظامی آمریکایی در طی عملیاتی علیه هسته‌های خاموش داعش در استان نینوای عراق کشته شد. پنتاگون نام این نظامی را که در 10 آگوست(جمعه گذشته) کشته را منتشر کرد: اسکات کوپنهافر (35 ساله) از گردان دوم هنگ عملیات ویژه نیروی دریایی ایالات متحده (Marine Raiders) این نظامی آمریکایی کانادایی به همراه یک نظامی عراقی از نیروهای ویژه SWAT به وسیله یک بمب کنار جاده‌ای کار گذاشته شده توسط داعش در استان نینوا کشته شده‌اند. 🔵 ادمین: حاج عماد 💻 خیمه گاه ولایت «کانال رسمی #عاکف_سلیمانی» ◀️ با کانال تخصصی #خیمه_گاه_ولایت از اوضاع سیاسی و امنیتی ایران و جهان باخبر شوید👇👇 ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
جدید ترین عکس از شیخ ابراهیم زکزاکی معروف به خمینی آفریقا. براستی شیعه واقعی کیست؟ کسی که با عمل کردن به سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ٢٠ میلیون از جمعیت ١٠٠ میلیونی نیجریه رو شیعه میکنه. یا شیعه واقعی هاشمی رفسنجانی ست که در استخر فرح خدا جان او را میگیرد تا ملت ایران و دنیا بفهمند وی شخصی اشرافی گر بود. #دیپلماسی_خفت_بار_دولت_ایران ✅ @kheymegahevelayat
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_چهلم گفتم: +جالبه! گندش از دیشب کم کم داره میزنه بیرون
بعد از تماس عاصف با من یکی درب اتاقم و زد... دیگه از مانتیور نگاه نکردم کی پشت در هست، بلند شدم رفتم اثر انگشت زدم در باز شد دیدم بهزاد هست! گفتم: +بگو بهزاد جان. چیزی شده؟ بیا داخل! بهزاد اومد داخل دفتر در و بست... گفت: _حاجی بررسی کردیم اما ازدواجی که مربوط به این دوتا نام باشه «دکتر افشین عزتی و فائزه ملکی» در هیچ کجا ثبت نشده! چنددقیقه ای از صحبت و توضیحات بهزاد گذشته بود وَ داشتیم یه سری موارد و بررسی میکردیم که عاصف اومد روی خط: _ عاکف___ عاکف/// عاصف عبدالزهرا ! جواب دادم: +چی شده عاصف. _من در مسیر سی و پنج دوازده «به سمت محل استقرار فائزه ملکی در یکی از هتل های تهران» هستم. به رفقا هم خبر دادم آماده باشن، داریم میریم سمتشون. +بسیار عالی... مراقب خودتون باشید. با رعایت تمامیه جوانب مورد نظر، به تعقیب و مراقبت ادامه بدید. تمام. _ دریافت شد.. تمام فوری به بهزاد گفتم بره استعلام بگیره از بچه های فنی و اطلاعاتی مخابرات ادارمون تا شماره ی نامعلوم دکتر افشین عزتی رو بتونیم هرچی سریعتر پیدا کنیم. با یه سری اقدامات فنی و اطلاعاتی و رهگیری های لحظه ای، بچه های واحد مخابرات ضدجاسوسی تونستن خط دوم عزتی رو که کسی ازش خبری نداشت خیلی زود پیدا کنند. پس از بررسی ها متوجه شدند که خط دوم به اسم خودش نبود و به اسم یه افغانی کارگری بود که در ایران زحمت می‌کشیده. در یک جمله بخوام بگم، اونم این هست که، هم گوشی وَ هم سیمکارت، هر دوتاش برای افراد غیر مرتبط بوده. این سیم کارت ، در واقع شماره ای بود که ما ازش اطلاعی نداشتیم وَ تازه فهمیده بودیم که چه خبره. وقتی پیامک ها و تماس ها رو رصد کردیم دیدم به به.. چه گلستانیه !!! حرف های خاص و... که متوجه شدیم قضیه کاملا جدی هست. با اسناد و شواهدی که عوامل ما در خارج از ایران درمورد فائزه ملکی بهمون رسوندن، به این نتیجه رسیدیم این خانوم، در ایران و کانادا به هیچ عنوان ازدواج نکرده بود. پس دوشیزه بود. تقریبا کارمون دیگه از این لحظه شروع شده بود و باید راه درازی رو میرفتیم تا بفهمیم چه خبره. با مجوز قضایی پیگیر شنود مکالمات طرفین شدیم. یه اتاق داشتیم که 24 ساعته تماس های افشین عزتی و فائزه ملکی رو دونفر از بچه های ما رصد_کنترل_شنود و نکته برداری می کردند. یه نکته ای رو بهتون بگم، اینکه مجوز قضایی گرفته شده دلیلش اینه شرعا و عرفا حرام هست و هیچ کسی حق نداره مکالمات شهروندان رو شنود کنه وَ در زندگی خصوصی مردم دخالت کنه. چون سیستم اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران، تنها سیستم اطلاعاتی دنیا هست که همیشه بر اساس آموزه های دینی عمل کرده و احکام شرع اسلامی در اولویتش بوده. حتی رهبری هم بر روی این موضوع تاکید کردند وَ بارها در فرمایشاتشون در دیدار با مدیران اطلاعاتی وزارت و سپاه تکرار کردند که دخالت و سرکِ بی جا کشیدن در زندگی خصوصی مردم توسط نهادهای امنیتی وَ اطلاعاتی شرعا و عرفا حرام و گناه کبیره هست مگر مواردی این چنینی که الان عرض کردم، اونم با مجوز قضایی. برای همین من هم باید با تیمم تموم موارد و رعایت میکردم و اینجا نیاز به مجوز قضایی داشتم. اینم بگم که اینطور نیست به همین راحتی مجوز داده بشه، بلکه توضیحات مورد نیاز و یه سری دلائل و شواهد و اسناد باید نشون داده بشه، سپس مجوز صادر بشه. داشتم میگفتم... پیگیر مجوز شدیم، وَ الحمدلله مجوزها در کمتر از یک ساعت گرفته شد. اون روز که عزتی رفت داخل هتل پیش اون زن، یک ساعت بعد عقیق خبر داد که دوتا سوژه اومدن بیرون و دارن میرن برای خودشون میگردن. اون روز و تا شب به گشتن و تفریح کردن و رستوران رفتن گذروندن که هردوتاشون در تور بچه های اطلاعاتی ما بودن. حوالی ساعت 23 همون شب دکتر عزتی و فائزه از هم جدا شدند، عزتی برگشت خونه ی خودش، فائزه ملکی هم رفت به اقامتگاهش در هتل. رصدگران میدانی ما پستشون عوض شد.. عاصف برگشت اداره و مجددا حدید در نزدیکی منزل افشین عزتی جایگزین عاصف شد.. عقیق هم برگشت اداره وَ 3200 که یک خانوم بود بعد از چند ساعت استراحت، مجددا مستقر شد نزدیک هتل برای رهگیریِ فائزه. وقتی عاصف برگشت اداره یه گزارش نوشت و رفت داخل حسینیه اداره خوابید.. نمی فهمیدم چرا همش میره داخل حسینیه میخوابه.. برام جالب بود. علیرغم اینکه اتاقش تموم امکانات مربوط به خوردن و خوابیدن و... رو داشت اما بازهم بیشتر اوقات میدیدم میره درون حسینیه استراحت میکنه. دنبال این بودم که یه جایی خفتش کنم و ببینم برای چی میره اونجا !!! تا اینکه در یکی از شب ها این کارو کردم. حالا بعدا براتون میگم که چی دیدم و چی شد. طوری که باورم نمیشد. منم دیدم دیگه اونشب کاری ندارم، رفتم خونه. فردا صبح بعد از نماز خوندن نماز صبح راننده اومد دنبالم و برگشتم اداره.
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_چهل_و_یکم بعد از تماس عاصف با من یکی درب اتاقم و زد... د
سوار ماشین ک شدم، در طول مسیر همش مشغول آنالیز کردن رفتارهای عزتی و پیامک های اون بودم. از عزتی جز همین مسائل مشکوک اخلاقی چیزی در دست نداشتیم، به اضافه 3 روز اضافه موندن در اتریش پس از اتمام ماموریتش! همهٔ اینها میتونست یک پرونده باشه، اما کافی نبود. بیسم و روشن کرم رفتم روی خط3200: + 3200/عاکف. صدایی نیومد. چندبار شاسی بیسیم و فشار دادم و هوا براش فرستادم که اگر میتونه جواب بده اما خبری نشد. دوباره پیجش کردم: +3200/عاکف! خانومِ 3200 اگر صدای من و دارید جواب بدید. _سلام. بله بفرمایید. +هوشیاری؟ _بله قربان. +پس چرا دیر جواب میدی؟ اعلام موقعیت کن؟ _جلوی هتل، درون ماشین نشستم. +اعلام وضعیت؟ _رفت و آمد مشکوکی دیده نشده! همچنان منتظرم. +باشه.. مواظب خودتون باشید.. از این به بعد یه کم زودتر جواب بدید بیسیمتون و ! _ببخشید یه لحظه خوابم گرفته بود رفتم بیرون از ماشین دست و صورتم و آب بزنم. +عیبی نداره. کاری بود بیسیم بزنید. تمام. _دریافت شد. تمام. به حدید بیسیم نزدم. به راننده گفتم منو ببره سمت موقعیتی که حدید قرار داشت. بین راه صبحونه هم گرفتم و رفتیم. وقتی رسیدیم، به راننده گفتم جلوتر از ماشین علی (حدید) پارک کنه. زنگ زدم به علی چندتا بوق خورد جواب داد: _سلام آقا عاکف. +سلام علی. خوبی؟ یه سمند سورِن مشکی که الان اومد 20 متر جلوتر از ماشین تو ایستاده، منو سیدرضا هستیم.. خیلی فوری از ماشینت پیاده شو بیا داخل ماشین ما. _چشم. الان میام. چندثانیه بعدش رسید، اومد داخل ماشین روی صندلی عقب نشست. سلام علیکی کردیم و خداقوت بهش گفتم. ازش پرسیدم: +چه خبر؟ _ حاجی فعلا که خاصی نیست. اما دیشب چندباری عزتی درب خونش و باز کرد اومد بیرون داخل کوچه رو نگاه کرد، بعدشم دوباره رفت داخل درو بست. +عجب! چرا؟ _نمیدونم والله. +چندبار این کار و کرد؟ _دوباری که درو باز کرد اومد توی خیابون و دید و برگشت. البته یک بارهم فقط در و باز کرد به بیرون نگاهی انداخت بعد در و بست رفت داخل. +نکنه متوجه حضورت شده؟ _نه آقا. بعید میدونم متوجه شده باشه. ما تا الآن بهش اونقدر نزدیک نشدیم که احساس خطر کنه. من گاف ندادم تا الآن. بعد از توضیحات علی «حدید» باخودم گفتم شاید منتظر بوده کسی بیاد. لحظاتی به فکر فرو رفتم. بعدش موبایلم و گرفتم زنگ زدم به مهران. مخاطبان محترم ؛ میخوام خیلی کوتاه مهران و براتون معرفی کنم. مهران 30 سال سنش بود و یکی از بچه های سیستم ما در اداره مرکزی بود که اون و انتخاب کردم برای شنود مکالمات و تمامیِ خطوط ارتباطی افشین عزتی. البته انتخاب آقا مهران قرار بود تا یک مقطع وَ بازه ی زمانی خاصی باشه... وقتی تلفن و جواب داد گفتم: +سلام مهران.. عاکفم.. خوبی داداش. _سلام آقا عاکف. بفرمایید. +مهران بهم بگو که از دیشب تا الآن با تلفن دکتر عزتی تماسی گرفته شده یا نه؟ _بله، هم تماس داشته، هم پیامک داشته؟ +چندنفر بودن؟ چه کسانی بودن؟ _ فقط یک نفر بوده. فائزه ملکی بهش زنگ زده و گفته ممکنه امشب بیام پیشت. برگشتم صندلی عقب و نگاه کردم، به علی گفتم: «زن و بچهٔ عزتی دیشب بیرون رفتند؟» علی (حدید) گفت: «من ندیدم زن و بچش از داخل خونه بزنن برن بیرون!» با خودم گفتم شاید دیروز که عزتی رفت سرکار اوناهم رفتن بیرون. به مهران گفتم: +زن و بچه عزتی کجا هستند؟ میتونی پیداشون کنی برام؟ _نمیدونم کجا هستند اما از روی سیمکارت همسرش اگر خاموش نباشه میتونم ردشون و بزنم. +پس لطفا خیلی سریع مراحل اجرای این کارو انجام بده. گزارش این موضوع رو تا یک ساعت دیگه برسون به من یا اینکه بده دست بهزاد. _چشم آقا عاکف. قطع کردم زنگ زدم به بهزاد. وقتی جواب داد بعد از سلام علیک بهش گفتم: +خیلی فوری برو عاصف و پیداش کن ببین کجاست و چرا تلفنش و جواب نمیده؟ بهش بگو بهم زنگ بزنه. _چشم الان میرم. تلفن و قطع کردم و به علی گفتم: +چشم ازش بر نمیداری. این عزتی از اون آدمای هفت خطه. حواست باشه. _چشم. صبحونش و دادیم بهش بعد من و سیدرضا رفتیم اداره.. درمورد سید رضا در مستند داستانی سری اول و دوم توضیح داده بودم. به اون سری ها رجوع کنید. در مسیر اداره بودیم که عاصف زنگ زد. باهاش صحبت کردم برای پیگیری یک سری مسائل. وقتی رسیدیم اداره، به سیدرضا گفتم: «برو صبحونه بخر، ببر بده به 3200.» اون رفت و منم رفتم دفتر. حدود یک ساعت بعد وقتی مشغول مطالعه یک سری پرونده ها بودم، ذهنم ناخودآگاه رفت سمت . بلندشدم رفتم سمت گاو صندوق رمز و دادم در که باز شد رو برداشتم. از بین صفحاتش، اون کاغذی که نوشته بودم گرفتم. اگر یادتون باشه درقسمت های قبلی عرض کرده بودم که یک شب وسط جلسه با حاج کاظم که همزمان ذهنم درگیر عزتی هم بود، داخل کاغذ به صورت کد وار، یک جمله ای رو برای خودم رمزی نوشته بودم.
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_چهل_و_دوم سوار ماشین ک شدم، در طول مسیر همش مشغول آنالیز
بزارید اون کدو براتون بگم چطور بود و چی بود. روی اون کاغذ نوشته بودم " الم یعلم بان الله یری " در کنارش یه شکلی رو کشیدم که شبیه به "دوربین" بود اما کسی متوجه نمیشد. کنار اون عکس یه خونه خرابه رو هم کشیدم... اگر کسی این کاغذ و میگرفت نمیفهمید چخبره. اما بزارید بیشتر از این توضیح بدم که منظورم از این کد چی بود. برای خودم در ذهنم، این دو جمله رو ثبت کرده بودم و برای اولی آیه قرآن و نوشتم، برای دومی عکس یه خونه رو کشیدم: « دوربین / خونه نشینی. » نگاهی به کاغذ کردم به فکر فرو رفتم. این دوتا کدی بودن که برای خودم نوشته بودم.. صدای درب اتاقم اومد. بلند شدم رفتم اثر انگشت زدم در باز شد. بهزاد بود. اومد داخل گفت: _ آقا عاکف سلام. +سلام. چی شده. _مهران خبر داده همسر افشین عزتی با بچه های کوچیکش رفته خونه پدرش... پدر و مادرش مشهدی هستند. + ممنونم از پیگیری ها.. یه هماهنگی بکن با دفتر معاون ریاست سازمان اتمی. تا یکساعت دیگه باید ببینمش. _چشم. الان میرم هماهنگ میکنم. بهزاد رفت و حدود 10 دقیقه بعد زنگ زد گفت « هماهنگ شده.. میتونید برای ساعت 10 صبح برید اونجا. » تا ساعت 9 کارام و رسیدم بعد به سید رضا و عاصف عبدالزهرا گفتم آماده بشن که بریم.. رفتم پایین داخل پارکینگ اداره سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت یکی از سایت های هسته ای کشور که دفتر اصلی رییس سازمان اتمی و معاونش در اون موقعیت بود. هماهنگ شدو رفتیم داخل سازمان.. جلوی ساختمون مورد نظر پیاده شدیم.. سیدرضا داخل ماشین موند، من و عاصف رفتیم داخل ساختمون اصلی محل ملاقات. در بَدوِ ورود به ساختمون، همون اول رفتیم دفتر معاونت سازمان اتمی. بعد از اینکه وارد دفتر معاونت شدیم سلام و احوالپرسی کردیم و با عاصف نشستیم روبروی معاونت سازمان. سر صحبت باز شد.. گفتم: +جناب معاون علیرغم اینکه مشغله فراوان دارید، اما ممنونم که ما رو به حضور پذیرفتید. اگر اجازه بدید، چون که هم ما فرصتمون کمه وَ هم شما مشغله دارید، بدون اتلاف وقت بریم سر اصل مطلب. _خواهش میکنم آقای سلیمانی. بفرمایید. +عرضم به محضرتون، هدف بنده این بود که بیام اینجا تا به طور مستقیم با حضرتعالی صحبت کنم. علیرغم اینکه میتونستم با خط امنی که قرار داشت با شما صحبت کنم اما بازهم تعمدا ترجیح دادم که پشت تلفن این مسائل رو مطرح نکنم. _در خدمتم میشنوم. +بنده یک طرحی رو خدمتتون ارائه میدم که باید پیاده سازی کنیم. چون آخرین گزارشی که از شما به طور مکتوب دستم رسید این بوده که طرف داره کله شق بازی در میاره و گستاخانه داره به بعضی قسمت ها سرک میکشه. _بله! متاسفانه دقیقا همینطور هست! آقای عاکف، من خیلی نگرانم. +به من بگید که جنابعالی شخصا وَ به طور مستقیم به دفتر کارمندان یا بخش های مختلف سایت، وَ از همه مهمتر به دفتر متخصصین و دانشمندان دسترسی دارید یا خیر؟ _بله... به همه ی این موارد دسترسی دارم. چطور؟ +پس زحمت بکشید همین الآن از طریق دوربین به من نشون بدید آقای عزتی در کجای سازمان قرار دارند و مشغول چه فعالیتی هستند؟ _باید اول بررسی کنم. پس چند لحظه به من زمان بدید. +ممنونم. بفرمایید. دو دقیقه ای زمان برد تا مانیتورای بزرگی که درون اتاقش بود و روشن کنه. بعد، از طریق همون مانیتورهایی که داخل اتاقش نصب شده بود تلاش کرد دکتر افشین عزتی رو پیدا کنه اما نتونست. وقتی فهمیدم نتونسته پیدا کنه دیدم داره تلفن میزنه به جایی.. گفتم: +دارید چیکار میکنید؟ _دارم زنگ میزنم به یکی از همکاران تا بهم بگه دکتر عزتی کجاست؟ +با اجازه ی کی؟ من بهتون گفتم باید این قضیه محرمانه بمونه. شما حق ندارید به همین راحتی الان سراغ دکتر عزتی رو بگیرید. چون شرایط فرق کرده. دقیقا بگید به کدوم همکارتون میخواستید بگید؟ _به آقای کاظمی معاون امنیت و حفاظت سازمان که الآن سرپرست موقت حراست سازمان هم هستند. +بسیارعالی! فقط سوال می‌پرسید. فقط چیزی اضافه بینتون رد و بدل نشه. _بله حتما! زنگ زد به معاون امنیت سازمان و سراغ افشین عزتی رو گرفت. تلفن روی آیفون بود. کاظمی از پشت تلفن گفته بود: «آقای دکتر عزتی الآن برای کاری رفته به بخش 13 که مربوط به کنترل سانتریفیوژها هست.» بعد از اینکه تلفن و قطع کرد، از طریق دوربین رفت روی بخش 13. 30 تا دوربینی که در اون بخش فعال بوده رو آورد روی 4 تا مانیتور بزرگی که درون اتاقش نصب بود. خیلی راحت با عاصف و معاون ریاست سازمان اتمی بررسی کردیم. تونستیم دکترافشین عزتی رو پیداش کنیم. زوم کرد و دیدیم که شخص مورد نظرمون مشغول کار هست. اما... ⛔️کپی و هرگونه استفاده از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال در که در آخر درج شده و ذکر نام نویسنده می باشد وگرنه قابل پیگیری خواهد بود. ⛔️ ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
✔️آموزش شنا نتانیاهو از خلیج فارس آغاز می‌شود؟ ⭕️طعمه جذاب بعدی نیروی دریایی سپاه ✍️ظاهرا تقدیر این است که حماسه‌آفرینی و تاریخ‌سازی نیروی دریایی سپاه، همچنان بر مدار تنگه هرمز و خلیج فارس ادامه یابد. چند روز قبل یکی از دولتمردان رژیم صهیونیستی از پیوستن به ائتلاف نظامی نیم بند دریایی آمریکایی برای خلیج فارس خبر داد. موضوعی که البته با واکنش صریح و اولیه ایران مواجه شده است. 👈به صورت اجمالی می‌توان اهداف استراتژیک ذیل را درباره اشتیاق رژیم صهیونیستی برای حضور در خلیج فارس را بیان کرد: 🔻الف: بسط قدرت دریایی و گسترش حضور نظامی از طریق حضور در مناطق استراتژیکی همچون خلیج فارس و در ادامه تنگه باب المندب 🔻ب: عادی سازی همکاری‌های نظامی با برخی کشورهای عربی 🔻ج: تحریک آمریکا به درگیری‌های ناخواسته نظامی در خلیج فارس 🔻د: تمرکز بیشتر بر جاسوسی و اطلاعاتی از ایران از طریق زیردریایی‌های دلفین (با هدف پایش مرتب قدرت دریایی و لو دادن محموله های نفتی و نظامی ایران) 🔻ه: جبران موازنه نظامی نزدیکی ایران به مرزهای اسرائیل در سوریه 👈اما سوال اساسی این است که در صورت چنین جسارتی از طرف صهیونیست‌ها، نیروی دریایی سپاه چه خواهد کرد؟ زیرا به نظر نمی رسد که نیروی دریایی سپاه فرصت ضربه به اسرائیل را از دست بدهد. در اینباره نکات ذیل را بخوانید: 1️⃣: در نگاه اول، ایران حضور اسرائیل را کاملا در تضاد با امنیت ملی خود تلقی کرده و حتی برخلاف گذشته، اینبار فقط آب‌های سرزمینی ایران خط قرمز نخواهد بود، بلکه نیروهای رژیم صهیونیستی در کل خلیج فارس تحمل نمی‌شود. ضمن اینکه حضور رژیم صهیونیستی در خلیج فارس، معادل این خواهد بود که ایران بر اساس حق قانونی می‌تواند، در دریا مدیترانه نیز نیروهای اسرائیلی را مورد هدف قرار بدهد. 2️⃣: نیروی دریایی اسرائیل بسیار ضعیف است. آنها قبلا در مواجه با حزب الله لبنان و حتی نیروهای دریایی سوری نیز، ضربات قابل تاملی دریافت کرده‌اند. بنابراین، طعمه به شدت آسیب‌پذیری در برابر نیروی دریایی سپاه خواهند بود. به همین دلیل قابل پیش‌بینی است که ضربه احتمالی نیروی دریایی سپاه، می‌تواند آنقدر سهمیگن باشد که شامل عقبه نیروی دریایی رژیم صهونیستی در دریای مدیترانه نیز بشود و حتی برای مدت‌ها تشکیل مجدد این بخش نظامی را برای رژیم صهیونیستی غیرممکن کند. 3️⃣: به صورت مشخص‌تر، به نظر نمی‌رسد که رژیم صهیونسیتی جرات ارسال ناوچه‌های کوچک نظامی خود را به خلیج فارس داشته باشد. زیرا در آنصورت تنها سرمایه‌های دریایی خود را به راحتی از دست خواهد داد. بنابراین احتمالا تمرکز این رژیم بر استفاده از زیردریایی‌های کلاس دلفین است که بیشتر جنبه اطلاعاتی و البته با قابلیت پرتاب موشکهای کروز با برد 1500 کیلومتر باشد. در این صورت نیز می‌توان از الان امیدوار بود که اینباره به کلکسیون نظامی سپاه، شکار و انهدام زیردریایی نیز اضافه شود. 4️⃣: چند ماه قبل بود که سردار سلامی،خطاب به نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی گفت: «شنا کردن در مدیترانه را تمرین کن چرا که به زودی هیچ راهی جز به دریا گریختن ندارید» به نظر می رسد که این وعده سردار سلامی امکان زودتر محقق شدن نیز پیدا کرده است. با این تفاوت که نتانیاهو و دیگر سیاسیون احمق صهیونیستی آموزش شنا کردن را قبل از مدیترانه از خلیج فارس باید آغاز کنند. هرچند به نظر می‌رسد که بیش از شنا، نتانیاهو و دوستانش نیاز به آشنایی نجات غریق پیدا کنند. 🔵 ادمین: حاج عماد 💻 خیمه گاه ولایت «کانال رسمی » ◀️ با کانال تخصصی از اوضاع سیاسی و امنیتی ایران و جهان باخبر شوید👇👇 ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
🔺خبر فوری 🔴 حسن عباسی با شکایت وزیر اطلاعات به بهانه بیان رابطه آمدنیوز و وزیر اطلاعات بازداشت شد. 🔵 ادمین: حاج عماد 💻 خیمه گاه ولایت «کانال رسمی » ◀️ با کانال تخصصی از اوضاع سیاسی و امنیتی ایران و جهان باخبر شوید👇👇 ✅ @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 انتقال علامه زکزاکی از فرودگاه ایندریا گاندی دهلی نو ✅ @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ مدیر کانال تلگرامی "اصلاحات‌نیوز" هستن در جلسه با ضدانقلاب برانداز و البته در تور اطلاعاتی... پ.ن: اصلاحات در تمام این سال‌ها در تحمیر و تخمیر مردم کم نگذاشت. اصولگرایان اما در رسانه بی عرضه‌اند و کار به گول‌زدن مردم نمیکشه 👤 ادمین : حاج عماد ✅ @kheymegahevelayat
✅ دو خبر مهم از شیخ زاکزاکی پیشنهاد دولت فدرال نیجریه را مبنی بر سفر با هواپیمای دولتی را نپذیرفت و ترجیح داد با هواپیمای امارات و با هزینه شخصی برای درمان ، به کشور هند سفر کرد. پیامی از دکتری که با شیخ زاکزاکی دیدار داشتند به ما رسیده است که شیخ دوست ندارند تصویر بدون عمامه ایشان منتشر شود. لطفا در صورت مشاهده، آن را شیر نکنید. @kheymegahevelayat
امروز در دیدار هیاتی از جنبش انصارالله یمن با امام خامنه ای سخنگوی این جنبش سخنان حماسی را به ولی امر مسلمین جهان اسلام خطاب کردند. آقای محمد عبدالسلام سخنگوی جنبش انصارالله یمن ضمن ابلاغ سلام‌های گرم آقای و همه مجاهدان و رزمندگان یمنی خطاب به رهبر انقلاب اسلامی گفت: ما ولایت شما را امتداد خط پیامبر اسلام (ص) و ولایت امیرالمومنین (ع) می دانیم و مواضع حیدری و علوی شما در حمایت از مردم مظلوم یمن را ادامه خط امام خمینی (ره) و مایه برکت و بسیار روحیه بخش می دانیم. ✅ @kheymegahevelayat
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_چهل_و_سوم بزارید اون کدو براتون بگم چطور بود و چی بود. ر
بعد از اینکه دوربین بخش 13 رو از روی مانیتور معاون سازمان اتمی دیدیم، همینطور که با معاون صحبت میکردیم، یه چشمم به مانیتور بود و از دکتر افشین عزتی نمیتونستم چشم بردارم. تحرکات دکتر افشین عزتی رو زیر نظر داشتم، بعد از اینکه تقریبا 5 دقیقه ای با عاصف و معاونت سازمان زیر نظر گرفتیمش تا ببینیم رفتار مشکوکی داره یا نه، به معاون سازمان گفتم: +جناب دکتر، من اومدم اینجا تا یک موضوع مهمی رو خدمتتون بگم. _من سر تا پا گوشم که صحبت های شمارو بشنوم. اما آقای عاکف سلیمانی، میشه قبل از توضیحاتتون، من یک سوالی رو از شما بپرسم؟ +بله حتما. چرا که نه ! بفرمایید ! _اگر برای شما ثابت شده که دکتر افشین عزتی مشکل امنیتی داره، چرا دستگیرش نمیکنید؟ وقتی معاون سازمان اتمی اینطور گفت، هیچ جوابی ندادم. فقط از قدرت و نفوذ چشمام استفاده کردم و خیره شدم به چشماش وَ خیلی عادی نگاش کردم. حدود بیست ثانیه ای رو با چشمام بهش خیره شدم. اونم خودش و جمع و جور کرد. گفت: _ببخشید، می دونم سوالم بی ربط بود! چون شما یه چیزی میبینید که من و دیگران نمیبینیم! بهش گفتم: +دلم نمیخواد بهتون جواب بدم، اما بخاطر اینکه دارید با ما همکاری میکنید مختصر عرض میکنم! اونم اینکه هنوز چیزی برای ما ثابت نشده و در حد گمانه زنی و تحلیل هست. مطلب بعدی اینکه این یک پروژه هست. حتی این دوستمون آقا عاصف هم که کنار من نشسته هستند از این پروژه خبر نداره که قرار هست چه اتفاقی بیفته. منم اجازه ندارم به شما توضیحی بدم. تموم تصمیمات در یک کارگروه و کمیته ای چندنفره گرفته میشه وَ تیم بنده دستورات اون کمیته رو عملیاتی میکنند. نکته: مخاطبان محترم خیمه گاه ولایت، درمورد اون کارگروه و کمیته بعدا بیشتر توضیح میدم. معاون سازمان انرژی اتمی گفت: _ازتون بابت همین قدری که توضیح دادید ممنونم! آقای عاکف هرطور صلاح میدونید همون کار و کنید! ببخشید اگر سوالم بی ربط بود. +بگذریم.. آقای دکتر، ما میخوایم شرایط و از همین الان جوری مهیا کنید که بچه های ما تا همین امروز عصر، بتونن درون اتاق آقای دکترعزتی یک سری اقدامات فنی انجام بدن. توقع منم اینه که « ان قلت » نیارید برای من. مکثی کرد... گفت: _جناب سلیمانی این کار نشدنیه. این موضوع مهمی هست وَ من باید با شخص رییس سازمان اتمی کشور صحبت کنم. +آقای معاون، لطفا شرایط ما رو درک کنید. میخوام بچه های من تا عصر همین امروز داخل اتاق این آقا اقداماتشون و انجام بدن. بنده از طرف یک اداره عمومی نیومدم اینجا که بخوام با شما حرف بزنم. از معاونت ضد نفوذ وَ ضدتروریسم (....) اومدم دارم این مسائل و مطرح میکنم. همین الان لطف کنید برید خدمت آقای رییس، سلام ما رو هم بهشون برسونید، این موضوع رو مطرح بفرمایید.. منو همکارمم اینجا هستیم تا جواب بگیریم. اگر گفتند بعدا جواب میدیم به هیچ عنوان پذیرفته نیست. بهشون بگید آقایون نمیرن تا شمارو ببینن. این مسئله رو، هم شخص حضرتعالی وَ هم جناب رییس باید بدونید که عواقب هرگونه خللی در کار امنیتی ما وَ مسیر هدایتِ این پرونده، خسارتش به عهده ی شماست وَ پاسخگویی در مورد اون به گردن ریاست سازمان انرژی اتمی هست. دیگه خود دانید. کمی فکر کرد گفت: _من خیلی نکرانم! اما بزارید ببینم چیکار میتونم کنم. تلفن و برداشت که زنگ بزنه.. عاصف فوری بلند شدو تلفن و از دستش گرفت ، گذاشت سرجاش، گفت: « جناب معاون! چنددقیقه قبل آقای سلیمانی بهتون تذکر دادند! معلومه چیکار میکنید؟ » معاون اتمی گفت: « چیکار میکنم؟ » عاصف گفت: « دوست عزیز، مثل اینکه متوجه نیستید میخواید چه خبری رو به رییستون بدید.. یه خبر امنیتی و مهمه. اینارو میرن دمِ گوشی میگن.. نه با گوشی تلفن. » به معاون سازمان اتمی خیلی برخورد! عاصف برگشت سرجاش نشست، معاون هم از اتاقش رفت بیرون.. رفت سمت دفتر ریاست سازمان اتمی. حدود 20 دقیقه بعد برگشت... گفت: _جناب سلیمانی.. آقای رییس میخواد شمارو ببینه. +پس تا دیر نشده بریم. با عاصف بلند شدیم رفتیم سمت اتاق رییس سازمان انرژی اتمی. بعد از ورود، سلام و احوالپرسی کردیم و خوش آمد گفت بهمون و نشستیم دور یک میز... ریاست ساطمان انرژی اتمی گفت: _جناب سلیمانی اولا من بابت دفعه قبل از شما عذر میخوام که جلسمون و نیمه کاره رها کردم رفتم نهادریاست جمهوری! باور بفرمایید دیگه فرصت نشد در خدمتتون باشم. چیزی نگفتم و با یه لبخند جوابش و دادم.. ادامه داد گفت: _من پیام شمارو از معاونم دریافت کردم. این موضوع که تحت رصد شما قرار گرفت و خبرش و به معاونت بنده دادید که برسونن به من، همه رو تماما شنیدم و خرسند شدم که پیگیر این موضوع شدید.. اما قبلش یه سوال دارم. +بفرمایید جناب دکتر. _چقدر ممکنه این موضوع... به حرفش ادامه ندادو ساکت شد. منو عاصف هم دیگرو نگاه کردیم.. گفتم: +بفرمایید ادامش و بگید...