eitaa logo
𝒌𝒉𝒐𝒅𝒅𝒂𝒎_𝒂𝒍𝒎𝒂𝒉𝒅𝒚313
95 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
50 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هم رزمان و خاطرات شهید زین الدین وقتی رسیدیم به نقطه ای که باید مستقر می شدیم، چادرها را علم کردیم و پست های نگهبانی را چیدیم. من پاس یکی مانده به آخر بودم. پست بعد از من ناصری بود. می دانستم کجا می خوابد. وقتی پاس من تمام شد، برگشتم و رفتم بالای سرش. پتو را کشیده بود رویش. اسلحه را گذاشتم روی پایش و گفتم: پاشو! نوبت نگهبانی توست. او هم بلند شد و بدون این که چیزی بگوید، رفت سر پست. تازه چشم هایم گرم خواب شده بود که دیدم کسی تکانم می دهد.چشم ریز کردم، ناصری بود. گفت: الان کی سرپسته؟ گفتم: مگه نرفتی؟ نه، می بینی که! پاشدم و سرجایم نشستم. خودم اومدم بالای سرت بیدارت کردم. و با دست اشاره کردم به گوشه چادر. ولی من امشب اونجا نخوابیدم. جا نبود، مجبور شدم این طرف بخوابم. تو کی رو فرستادی سر پست؟ شانه بالا انداختم که یعنی نمی دانم. هر دو بلند شدیم و رفتیم پست نگهبانی. دیدیم زین الدین است. اسلحه را انداخته بود روی دوشش و داشت با تسبیح ذکر می گفت. آن شب، مهدی زین الدین همراه جواد دل آذر آمده بودند سرکشی. قبلش هم شناسایی بودند. شب را همان جا توی چادر ما خوابیدند. هر چه کردیم که اسلحه را بدهد و برود بخوابد، نداد. گفت: من این جا کار دارم. باید نگهبانیم رو بدم. شما برین. ماند تا پستش تمام شود. (دیدار آشنا - اردیبهشت 1388 - شماره 103) 🆔 @khoddam_almahdy313
۸ مهر ۱۴۰۲
✨ در قنوت برای من دعا کنید. 💠 سال های بسیاری در قنوت، آیت الله بهاء الدینی آیات نورانی قرآن کریم و دعاهای معصومین علیهم السلام شنیده می شد، و ناگهان نوع کلمات و عبارات ایشان تغییر  یافت و در قنوت برای امام عصر عجل الله دعا کردند《 اللّهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل ساعة، ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.》.  روزی که در این باره از ایشان پرسش شد به یک جمله بسنده کرد : 🌱 حضرت پیغام داده اند در قنوت برای من دعا کنید. 📚 افلاکیان خاک نشین صفحه ۱۸
۸ مهر ۱۴۰۲
[ بِسْم‌الله‌الْرَحمٰن‌الْرَحیٖم•••🌿 جلسات صوتی شامل (۵۵)جلسه توسط حجة‌الاسلام مصطفی امینی‌خواه تقدیم‌ شما میگردد.. لطفا نشر بدین و در ثوابش سهیم باشید🌷 ↩️ 👇
۹ مهر ۱۴۰۲
6228257122.mp3
21.98M
🎧 1⃣ جلسه اول ◉معنای صحیح أَحْسَنَ الْقِصَصِ ◉ تسبیح و تقدیس ◉ زیباترین قصه‌گویی خداوند چه بود؟ ◉ قرآن چگونه قصه می‌گوید؟ ◉ مأموران خداوند ◉تمدن مصر باستان ◉ بیت العتیق چیست؟ ◉تنور؛ سرچشمه آبی که دنیا را در خود فرو می برد! ◉ ماجرای قارون ⏰ مدت زمان: 41:39 📆 1389/12/14
۹ مهر ۱۴۰۲
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به امیرالمؤمنین فرمودند: ای علی! «یس» را بخوان که در آن ده اثر است: هر که آن را قرائت کند: 1) اگر گرسنه باشد سیرگردد؛ 2) اگر تشنه باشد، سیراب گردد؛ 3) اگر عریان باشد، پوشانیده گردد؛ 4) اگر عزب باشد، ازدواج کند؛  5) اگر ترسان باشد، امنیت یابد؛ 6) اگر مریض باشد، عافیت یابد؛ 7) اگر زندانی باشد، نجات یابد؛ 8) اگر مسافر باشد، در سفرش یاری شود؛ 9) نزد میت خوانده نمی شود مگر اینکه خدا بر او آسان گیرد؛ 10) اگر گمشده داشته باشد، گمشده اش را پیدا کند المصباح کفعمی، ص182
۹ مهر ۱۴۰۲
شهد شیرین شهادت در آبان سال 1363 شهید زین الدین به همراه برادرش مجید (که مسئول اطلاعات و عملیات تیپ 2 لشکر علی بن ابیطالب(ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حرکت می کنند. در آنجا به برادران می گوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم که خودم و برادرم شهید شدیم! موقعی که عازم منطقه می شوند، راننده شان را پیاده کرده و می گویند: خودمان می رویم. حتی در مقابل درخواست یکی از برادران، مبنی بر همراه شدن با آنها، برادر مهدی به او می گوید: تو اگر شهید بشوی، جواب عمویت را نمی توانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید بشویم جواب پدرمان را می توانیم بدهیم. فرمانده محبوب بسیجی ها، سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبهه ها و شرکت در عملیات و صحنه های افتخارآفرین، در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشید و روح بلندش را از این جسم خاکی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند. همان طور که برادران را توصیه می کرد: ما باید حسین وار بجنگیم؛ حسین وار جنگیدن یعنی مقاومت تا آخرین لحظه؛ حسین وار جنگیدن یعنی دست از همه چیز کشیدن در زندگی؛ ای کاش جانها می داشتیم و در راه امام حسین(ع) فدا می کردیم؛ از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و می گفت عمل کرد و عاشقانه به دیدار حق شتافت. 🆔 @khoddam_almahdy313
۹ مهر ۱۴۰۲
محسن نوری از دوستان شهید «احمدعلی نیّری» تعریف می‌کند که: «یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمی‌دانم چرا در این چند سال اخیر شما این قدر رشد معنوی کردید اما من... لبخندی زد و می‌خواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم. نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچه‌های مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت: احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اونجا رودخانه است برو اونجا آب بیار من هم راه افتادم. راه زیادی نبود از لابه‌لای بوته‌ها ودرخت‌ها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم و همانجا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمی‌دانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوته‌ها مخفی شدم. من می‌توانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوته‌ها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم: «خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه می‌کند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی‌شود اما به خاطر تو از این گناه می‌گذرم.» بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچه‌ها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین‌طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود: «هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک می‌ریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه می‌کنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک می‌ریختم و با خدا مناجات می‌کردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزه‌ها و تمام کوه‌ها و درخت‌ها صدا می‌آمد. همه می‌گفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچه‌ها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت می‌لرزید به اطراف می‌رفتم از همه ذرات عالم این صدا را می‌شنیدم!» احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت: «تا زنده‌ام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.» @shohada15
۹ مهر ۱۴۰۲
1_1180478663.mp3
21.85M
🎧 2⃣ جلسه دوم ◉ محوریت داستان حضرت موسی ع در سوره قصص ◉مخاطب داستان حضرت موسی ع در سوره قصص ◉چرا سرگذشت حضرت موسی ع پس از شیرخوارگی تا بزرگسالی در قرآن بیان نشده است؟! ◉تفاوت داستان گویی ما و قرآن ◉ صفات شیطانی ◉ چرا حضرت موسی ع ده سال بیابان نشین شد؟ ◉دلیل به تاخیر افتادن مبارزه حضرت موسی ع @yabaghiyatala
۹ مهر ۱۴۰۲
هروقت‌میری‌رختخوابٺ یه‌سلامۍ‌هم‌به‌امام‌زمانٺ‌بده ۵دقیقه‌باهاش‌‌حرف‌بزن چه‌میشودیه‌شبی‌به‌یاد‌کسی‌باشیم‌که هرشب‌به‌یادمان‌هست... •┈┈••••✾• 🌸 •✾•••┈┈•
۹ مهر ۱۴۰۲
✅ عجب امانی است ! ✨عجب امانی است استغفار! امان خداست. ان شاء الله خدا استغفار به شما مرحمت کند. ✨یادتان بماند که اگر توانستید در شبانه روز هفتاد مرتبه استغفار سر جانماز را هیچ‌وقت ترک نکنید. این امان خداست. یعنی در امان خدا هستی... ✨اگر در هر شبانه روز یک دفعه این کار را بکنی، برای خودت دیوار چدنی گذاشته ای. استغفرالله ربی و اتوب و الیه 📚حاج محمدا سماعیل دولابی . التماس دعای فرج و شهادت
۹ مهر ۱۴۰۲
🍃 استاد انصاریان: عزیزان توجه کنید! اگر به کسی چیـزی دادنـد، از دادنـد. وقتـی به آخــرت منتـقـل شـویـم، حسرت سحــر را خواهیــم خـورد. هرگنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحـری بود 🌟
۹ مهر ۱۴۰۲