#داستانک
#داستانهایامامان
#امامعلیعلیهالسلام
رعایت حقوق مالی در همسایگی
موسى ابن عيسى انصارى گفت بعد از نماز عصر با امير المؤ منين (عليه السلام) نشسته بودم. مردى خدمت ايشان رسيد.
عرض كرد يا على تقاضائى دارم.
مايلم حركت كنيد، پيش كسى كه مورد نظر من است با هم برويم و خواسته مرا برآوريد،
فرمود: كار تو چيست؟
گفت من در خانه شخصى همسايه هستم.
در آن خانه درخت خرمائى هست كه در موقع وزش باد از خرماى رسيده و نارس مى ريزد و يا پرنده اى از بالاى درخت مى اندازد.
من و بچه هايم از آنها مى خوريم بدون اينكه به وسيله چوب يا سنگ آنها را بريزيم
اكنون مى خواهم شما واسطه شويد كه از من بگذرد.
موسى بن عيسى مى گويد حضرت به من فرمود حركت كن با هم برويم .
در خدمت ايشان رفتيم ، پيش صاحب درخت كه رسيديم على (عليه السلام) سلام نمود.
او جواب داد، احترام كرد و شادمان شد.
عرض كرد يا على به چه منظور تشريف آورده ايد.
فرمود اين مرد در خانه تو مى نشيند از درخت خرمائى كه دارى با يا پرنده مى ريزد بدون اينكه باد سنگ يا چوب بزنند آمدم درخواست كنم او را حلال كنى .
صاحب باغ امتناع ورزيد.
مرتبه دوم حضرت درخواست كرد. باز قبول نكرد.
در مرتبه سوم فرمود به خدا قسم از طرف پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) ضامن مى شوم در قبال اين كار خداوند بستانى تو را در بهشت عنايت كند.
اين بار هم نپذيرفت .
كم كم نزديك شامگاه شد على (عليه السلام ) فرمود :
آن خانه را به فلان باغستان مى فروشى ؟
پاسخ داد آرى
حضرت گفت: خداوند و موسى بن عيسى انصارى را به شهادت مى گيرم خرمايش در مقابل آن منزل به تو فروختم آيا راضى هستى؟
صاحب منزل باور نمى كرد على (عليه السلام) اين معامله را بكند.
گفت من هم خدا و موسى بن عيسى را گواه مى گيرم كه فروختم خانه را در مقابل آن باغ .
على (عليه السلام) رو كرد به مردى كه در خانه به عنوان همسايگى مى نشست فرمود منزل را به رسم مالكيت تصرف كن خداوند به تو بركت دهد حلال باد بر تو.
در اين هنگام صداى اذان بلند شد.
همه حركت كردند براى انجام فريضه نماز مغرب و عشاء را با پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) خوانديم.
هر كسى به منزل خود رفت
فردا پس از نماز صبح پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مشغول تعقيب بود حالت وحى بر آنجناب عارض گشت . جبرئيل نازل شد.
پس از پايان وحى روى به اصحاب كرده فرمود كداميك از شما ديشب عمل نيكى انجام داده ايد خودتان مى گوئيد يا من بگويم.
على (عليه السلام) عرض كرد شما بفرمائيد.
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود اينك جبرئيل بر من نازل شد، گفت شب گذشته على بن ابيطالب (عليه السلام) كار پسنديده اى انجام داد.
پرسيدم چه كار. گفت اين سوره را بخوان بسم الله الرحمن الرحيم و الليل اذا يغشى و النهار اذا تجلى تا به اين آيه فاما من اعطى و اتقى و صدق بالحسنى فسنيره لليسرى الى آخر سوره .
رو به على كرد فرمود تو تصديق به بهشت كردى و خانه را به آن مرد بخشيدى و بستان خود را دادى ؟
عرض كرد بلى .فرمود اين سوره درباره ات نازل شد.
آنگاه حركت كرد پيشانى او را بوسيد و گفت: من برادر تو هستم و تو برادر من
بحارالأنوار-ج9_ص516
@kodak_novjavan1399
-------------------------
📚 #داستان_زیبای_آموزنده
🔹 مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها در گرفت.
آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردندوقتی به موضوع خدا رسید آرایشگر گفت: من باور نمی کنم که خدا وجود دارد.
مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟
آرایشگر جواب داد: کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد؟ شما به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا میشد؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجی وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این همه درد و رنج و جود داشته باشد.
👈 مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد چون نمی خواست جر و بحث کند.
آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود.
🔹 مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: میدانيد! به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.
آرایشگر گفت: چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگر هستم، همین حالا موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری با اعتراض گفت: نه آرایشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند هیچکس مثل مردی که بیرون است با موهای بلند و کثیفو ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد.
👈 آرایشگر گفت: نخير! آرایشگرها وجود دارند موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.
👌 مشتری تاکید کرد:
《دقیقا نکته همین است. خدا وجود دارد. فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمی گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد》
@kodak_novjavan1399
#داستانهای_قرآنی
🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴🌸
قسمت ششم و آخر زندگینامه حضرت سليمان (ع)
🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴🌸
بعد از مدتی سلیمان به بلقيس پیشنهاد ازدواج داد ، پس از ازدواج به اتفاق هم برای زیارت خانه كعبه رفتند در راه بازگشت از شام هنگامی كه از فلسطین می گذشتند كمی برای استراحت توقف كردند. همان جا فرشته وحی نازل شد و گفت : ای سلیمان این جا مقدس است و فرشتگان و پیامبران در این جا نازل می شوند پس مسجدی با شكوه برای عبادت خدا بساز .
🌴🌴🌸🌴🌸🌴🌸
سلیمان به همراه جنیان به محل رفته و دستور داد كه مسجد با شكوهی در آن جا بسازند و نیز دستور داد برج بلندی هم در كنار آن مسجد برایش بنا كنند تا از آن جا به كار معماران نظارت داشته باشد.
🌴🌸🌴🌸🌴🌸
با آن كه كار ساختمان تمام نشده بود ولیكن بنای محراب تمام شده بود . روزی از روزها درختی را دید و از او پرسید اسم تو چیست و برای چه كاری آمده ای ؟ درخت گفت : اسم من ویرانی است برای این آمده ام كه تو از چوب من برای تكیه خودت عصایی تهیه كنی.
🌴🌸🌴🌸🌴🌸
سلیمان دانست كه زمان مرگش فرا رسیده است، ولی سعی كرد كه با همان عصا طوری ایستاده تكیه كند كه معماران با دیدن او فكر كنند كه زنده است و دلگرم باشند و كار خود را انجام بدهند.
🌴🌸🌴🌸🌴🌸
وقتی فرشته مرگ به سراغش آمد او گفت: من مدت زیادی در این جا زندگی كرده ام ولی اكنون كه دنیا را ترک می كنم فكر می كنم چند روزی بیشتر در آن نبوده ام. فرشته مرگ لبخندی زد و گفت : این حرفی است كه من تا حالا زیاد شنیده ام.
🌴🌸🌴🌸🌴🌸
جسم بی جان سلیمان یک سال همان طور كه به عصا تكیه كرده بود ایستاده باقی مانده و افرادش بر این گمان كه زنده است و آن ها را می بیند حسابی كار می كردند تا كار مسجد الاقصی هم پایان رسید .
🌴🌸🌴
سپس خدا موریانه ها را فرستاد تا عصای سلیمان را بجوند و این كار انجام شد ، پیكر سلیمان به زمین افتاد و همه دانستند سلیمان نبی از دنیا رفته است.
منبع : دوره كامل قصه هاي قرآن نوشته محمد صحفي
@kodak_novjavan1399
30.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای شهر موشکی
🇮🇷 قسمت چهارم : تله برای جاسوس
🔮 @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روخوانی
🌺🌺🌺کلیپ آموزش روخوانی برای کودکان
🌾🌾🌿آموزش صداهای کشیده
🌷🌷قبل از شروع حفظ قرآن روخوانی قرآن را فرا گیرید
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
@kodak_novjavan1399
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#درمحضراهل_بیت
☘امام علی(علیه السلام)
دنیا
فریب می دهد،
زیان می رساند،
و سریع می گذرد.
📚نهج_البلاغه_حکمت415
@kodak_novjavan1399
🌸 #داستان_تخیلی " هـیـدرا "
🌸 قسمت اول
🌟 در زمان حکومت حضرت سلیمان علیه السلام
🌟 جنیان و شیاطین به انسان ها حمله کردند
🌟 در واقع ؛ جنگ بین مومنین و شیاطین بود .
🌟 جنگ و فتنه جنیان و شیاطین ،
🌟 روز به روز بیشتر و شدیدتر می شد .
🌟 و دلیل شدید بودن جنگ این بود
🌟 که خود مردم با گناه کردن علنی ،
🌟 و خوردن حق دیگران ،
🌟 و ترک امر به معروف و نهی از منکر ،
🌟 و خوردن ربا و نزول ،
🌟 باعث شدند تا شیاطین ،
🌟 به درونشان نفوذ کنند و قدرت بگیرند .
🌟 در اصل دنیای انسان ها ،
🌟 خارج از دنیای جنیان و شیاطین است .
🌟 و هیچ کدام ، به دنیای دیگری ، دسترسی ندارد .
🌟 اما انسان ها ،
🌟 آنقدر شکم خود را از حرام پر کردند
🌟 تا ایمان در قلبشان خاموش شد
🌟 و روحشان ، سیاه گردید .
🌟 و همین امر سبب شد تا جنیان ،
🌟 به خارج از دنیای خودشان نفوذ کنند
🌟 و وارد دنیای انسانها شوند .
🌟 حضرت سلیمان ، رهبر توانمند زمان ،
🌟 با تقویت سه عامل در مردم ،
🌟 بر شیاطین جن و انس ، پیروز شد .
🌟 و آن سه عامل عبارتند از :
👈 ایمان به خدا و روز قیامت ،
👈 توکل بر خدا
👈 و ترک گناه و حرام خواری
🌟 همه آن جنیان و شیاطین ، حتی پدر من ،
🌟 توسط حضرت سلیمان ، زندانی شدند .
🌟 هفت سال ، قبل از آن جنگ بزرگ ،
🌟 که بین مومنان و شیاطین در گرفته بود ،
🌟 من به دنیا آمدم .
🌟 و خود حضرت سلیمان علیه السلام ،
👈 نام مرا هیدرا گذاشتند .
🌟 من در قصر حضرت سلیمان بزرگ شدم
🌟 و با کمک ایشان ، به علم آموزی ،
🌟 و رسیدن به کمالات اخلاقی و دینی ،
🌟 مشغول شدم .
📚 ادامه دارد 📚
✍ نویسنده : حامد طرفی
@kodak_novjavan1399
#داستان_هیدرا #هیدرا #حضرت_سلیمان
50.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 فیلم سینمایی سفر جادویی
🇮🇷 کمدی تخیلی
🇮🇷 قسمت چهارم ( آخر )
🔮 @kodak_novjavan1399
✨﷽✨
📚 پانزده کلید خوشبختى
۱_ موهبتهای خود را شمارش کنید نه مشکلاتتان را.
۲_ در لحظه زندگی کنید.
۳_ بگویید دوستت دارم.
۴_ بخشنده باشید نه گیرنده.
۵_ در هر چیزی و هر کسی خوبیها را جستوجو کنید.
۶_ هر روز دعا کنید.
۷_ هر روز حداقل یک کار خوب انجام دهید.
۸_ در زندگی اولویت داشته باشید.
۹_ اجازه ندهید مسائل کوچک و خیالی شما را آزار دهد.
۱۰_ عادت همین الآن انجامش بده را تمرین کن.
۱۱_ زندگیتان را با خوبی پر کنید.
۱۲_ خندیدن و گریه کردن را بیاموزید.
۱۳_ لبخند بزنید تا دنیا به شما لبخند بزند.
۱۴_ از هیچ چیز یا هیچ کس غیر خدا نترسید.
۱۵_ در سختیها به او(خدا) توکل کنید.
@kodak_novjavan1399
🍀🌼🌸🌱🌺🌱🌼🌸🍀
🔻فرشتهای به نام مادر🔻
✍ قرآن همه انسانها رو به #پدر_و_مادر سفارش میکنه، امّا به #مادر بیشتر:
🕋وَ وَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا، حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا، وَ وَضَعَتْهُ کُرْهًا، وَ حَمْلُهُ وَ فِصٰالُهُ ثَلاٰثُونَ شَهْراً.
📖سوره احقاف، آیه ۱۵
💢 ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند،
💢 مخصوصاً مادرش، که او را با سختی و ناراحتی حمل میکند،
💢 و با سختی و ناراحتی بر زمین میگذارد.
💢 و دورانِ حمل و از شیر باز گرفتنش سی ماه است.
👇👇👇👇
🍃 #مادر در طولِ این سی ماه «دوران بارداری و شیردهی» بزرگترین ایثار و فداکاری رو در مورد فرزندش انجام میده❤️
☝️از همون روزهای اوّلِ انعقاد نطفه، حالِ #مادر عوض میشه، و سختیها و ناراحتیها با «ویار» شروع میشه..
«ویار» یکی از سختترین حالات برای مادرهاست..
✅ پزشکان میگن این حالت بر اثر کمبودهایی است که در بدنِ #مادر به خاطر ایثار به فرزندش رخ میده.😔💔
👈 هرچی جَنین بیشتر رشد میکنه، مواد بیشتری از شیره جانِ #مادر گرفته میشه💔
👌 در رحمِ #مادر، خداوند بچّه رو در آبی بسیار شور قرار داده تا جسمش تمیز بمونه، و #مادر سنگینیِ بچّه رو کمتر احساس کنه.
✔ در چنین شرایطی، خداوند غذای جنین رو از طریق «بندِ ناف» که به #مادر وصله، بهش میرسونه...
❌ پس اگر #مادر در غذا خوردن کوتاهی کنه، از غذای جنین چیزی کم نمیشه...
👈 بخاطر وجود غدّههایی که با گرفتن مواد لازم از دندانها و استخوان #مادر، غذای جنین رو تأمین میکنه😔
✅️ و به همین دلیل هست که مادرها با پیشروی در سنّ، دندان درد.. پا درد.. و زانو درد.. میگیرند.💔
️🔚 و در آخر میگویند:
#زن، زودتر از #مرد پیر میشه...😔
❌ اما این تمام ماجرا نیست.
این موارد رو هم در نظر بگیریم:👇
✔ درد زایمان...
✔ مراقبت شبانه روزی از فرزند...
✔ نظافت و تامین نیازهای نوزاد...
✔ شیر دادن فرزند از شیرهی جان...
✔ و...
حالا معنای این کلام خدا را بهتر میفهمیم:👇
🌴«حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا.. وَ وَضَعَتْهُ کُرْهًا..»🌴
⚡️ او را با سختی و ناراحتی حمل میکند،
⚡️ و با سختی و ناراحتی به دنیا میآورد.
سلامتیِ مادرها❗️
👈 به جرم اینکه بهشت زیر پایشان بود،
دنیا را برای خود جهنّم کردند❗️
🍃🌸 اگر انسانها بدونند، که مادراشون بخاطر اونها استخونهاشون آب میشده، واقعاً میمونند که چطور ازشون قدردانی کنند...!❣
خدایا
از تو بهشتی میخواهم برای کسی که مرا به دنیا آورد.
@kodak_novjavan1399
#داستانهای_قرآنی
🌻#قسمت_اول_زندگینامه_حضرت_ایوب (ع)
ایوب از نواده های اسحاق بن ابراهیم و داماد افرائیم بن یوسف بن یعقوب بود .
☘💕خداوند متعال او را به پیامبری و نبوت برانگیخت و از نعمتهای بی پایان خود به او عنایت فرمود .
💕🌻گوسفندان بسیار و مزارع آباد به او عطا کرد ، و او را از نعمت فرزند و جاه و جلال بهره مند ساخت .
💕🌻ایوب به شکرانه نعمتهای الهی قیام کرد . همواره بر سفره اش یتیمان و مستمندان حاضر بودند . خویشاوندان و نزدیکان خود را مورد تفقد قرار می داد .
🌸☘شیطان که آن روزها اجازه ورود به آسمانها را داشت و هنوز ممنوع نشده بود . مشاهده کرد که مقام ایوب به واسطه شکرگذاری نعمتهای خداوند بالا رفته و فرشتگان او را به عظمت وبزرگی یاد می کردند .
🌸☘از آنجا که شیطان همواره در تلاش است که بنده سعادتمندی را بدبخت کند و مؤ منی را از راه خدا منحرف کند در صدد برآمد که از مقام ایوب بکاهد و او را در حضیض و بدبختی ساقط کند .
🌸☘لذا به پیشگاه خداوند معروض داشت ، خداوندا ، این سپاسگزاری که از ایوب مشاهده می شود ، بواسطه نعمتهای فراوانی است که با ارزانی داشته ای و اگر این نعمتها را از او سلب کنی و او را در بلا و گرفتاری بیفکنی ،
🌻🌸 قطعا شکرگزاری او تمام خواهد شد و دیگر شکرانه نعمتی از او نخواهی دید . اینک مرا بر ثروت بیکران او مسلط کن تا صدق سخنم آشکار شود .
🌻☘خداوند متعال که بر اسرار و سرائر بندگان خود آگاه است و آشکار و پنهان آنانرا بخوبی می داند ، برای اینکه ثبات قدم ایوب و ایمان محکم او بر دیگران روشن شود ، به شیطان فرمود :
🌻☘من ثروت و اموال و فرزندان ایوب را در اختیار تو گذاشتم و ترا بر آنها مسلط ساختم . شیطان بزمین آمد و اموال ایوب را نابود کرد و تمام فرزندان او را بهلاکت رساند .
🌻☘ایوب چون خبر نابود شدن اموال و هلاکت فرزندان خود را شنید ، بر میزان شکر و سپاسگزاری خود افزود و بیش از پیش حمد الهی را بجای آورد . شیطان گفت : خدایا مرا بر مزراع پر درآمد و اغنام بی شمار ایوب مسلط کن تا بی صبری او آشکار شود
🌻🌻خداوند مزارع و اغنام ایوب را در اختیار او گذاشت و همه به دست او نابود شدند ، ولی این خبرها کوچکترین اضطراب و ناراحتی در دل ایوب ایجاد نکرد و شکرگزاریش بیشتر شد .
💥شیطان که خود را شکست خورده و بیچاره دید ، آخرین نیرنگ را بکار زد و از خدا خواست که جسم ایوب را گرفتار مرض و بیماری کند و نعمت تندرستی را از او بگیرد ، تا ایوب در اثر ناتندرستی ، بی صبری کند و ناسپاسی نماید .
💥ایوب مریض شد ولی این بلا نیز مانند سایر بلیات ، ایوب را نلرزاند
💥فقر و تهیدستی از یک طرف ، از دست رفتن فرزندان از طرف دیگر ، کسالت و ناتندرستی از یکسوی ، ایوب را در فشار قرار داد . مردم دنیا پرست ظاهر بین که از حقیقت ماجرا بی خبر بودند ، این بلیات را دلیل بر گنهکاری و دور افتادن از مقام قرب پروردگار دانستند و با ایوب قطع رابطه کردند .
💥💥ایوب ناچار از شهر خارج شد و در بیرون شهر در گوشه بیابان مسکن گزید و یگانه کسیکه تا آخر به او وفادار ماند همسر مهربانش ( رحمه ) بود که با رنج و زحمت ، قوت و غذای او را فراهم می ساخت .
💥💥چند سال گذشت و صبر و شکیبائی ایوب شیطان را بیچاره کرد و فریاد کشید که همه فرزندانش دور او جمع شدند و علت ناراحتی شیطان را جویا شدند .
ادامه داستان در قسمت بعد ...
🍃 @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سوره_شرح
🌸🌸🌸کلیپ آموزشی سوره شرح
🍃🍃🍃6بار تکرار در 6مکان جذاب
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
@kodak_novjavan1399
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹