ڪوچہ احساس
امام تیر را بیرون کشید. (بسیاری نوشته اند از پشت بیرون کشید چون سه شاخه بود و کشیدن از جلو ممکن نبود
•┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈••
ویژهی محرم
داستان کوتاه #نارینه
قلم داستانی: #زهراصادقی_هیام
•┈••✾❀🕊🌸 نارینه🌸 🕊❀✾••┈••
#قسمت_دوازدهم
شب سوم محرم بود با اینکه حال مساعدی نداشتم خودم را به مراسم رساندم. بعد از مراسم با فواد برگشتیم.
فواد گفت: ازحمید خبر داری؟
_نه، چطور؟
_شنیدم بیمارستانه.
بیمارستان! واژه ای آشنا و قابل درک. حمید اوضاع خوبی نداشت.
_کاش میشد بریم ببینیمش.
فواد گفت: فردا میام دنبالت تا باهم بریم. در یکی از خیابان ها بودیم که گفتم: فواد کاش میشد یه سر میرفتیم سمت کلیسای سرکیس.
با حیرت گفت: کجا؟ تو هنوز از مسجد امام حسین بیرون نیومدی مسیحی شدی!؟
لبخندم را به سختی قورت دادم.
_خوبه مامانت فکر میکنه میری هیئت. نری یک باره بگی مسیحی شدی ها. اصلا بهشون نگو، تو دل خودت نگه دار. اصلا چه معنی میده جار بزنی. راستی تو الان مرتد حساب میشی نکنه اعدامت کنن. راستی الان اعدامت میکنن؟ کی به کیه من الان مسیحی شدم. الان کی میفهمه که اعدامم کنن.
_نمیدونم میگن.
_نه بابا اینجوری که الان از بچه ها هر ۴۰ نفری یکیش نماز نمیخونه. پس مسلمون نیستن اعدام میشن؟ این حرف ها الکیه. جدیدا من متوجه شدم هرکی فقط میخواد گیر بده، نق بزنه. از جایی که هستن راضی نیستن میندازن گردن دین و بعد هم ...
_ولش کن حوصله این چیزها رو ندارم . بریم خونه، حالم خوب نیست.
_به پا سرما نخوری
وقتی به خانه رسیدم آخر شب بود و مادر تازه از مراسم خانگی برگشته بود.
روی تخت دراز کشیدم و کتاب را از روی پاتختی کنارم برداشتم و شروع کردم به خواندن :
**
" آمده است امام وقتی شهید شدند، اسب شان آمد و خود را به خون حضرت آغشته کرد و شیهه کنان به سوی خیمه راه افتاد. بانوان با شنيدن شیهه او از خیام خارج شدند و با دیدن اسب بدون سوار دانستند که امام به شهادت رسیده اند...
حضرت ولی عصر (عج)در زیارت ناحیه خطاب به جد خود چنین فرموده است..
"اسبت به قصد خیمه هایت شیهه کشان و گریان و شتابان راه افتاد، هنگامی که بانوان و کودکان اسب را سر به زیر و زینت را بر آن واژگون دیدند. پریشان و نالان برای آمدن به قتلگاه تو از خیمه ها بیرون آمدند و وقتی مشغول نوحه سرائی و عزاداری بودند، دشمنان برای غارت اموال آمدند.
دختران آل رسول و سایر بانوان برای عزیزانشان نوحه سرایی و گریه میکردند و همچنان دشمن مشغول غارت بودند و از هم سبقت میگرفتند.
گردنبند از دست زنان می کشیدند و گوش ها را برای ربودن گوشواره ها میدریدند.
حمید بن مسلم میگوید: به همراه شمر وارد خیمه امام زین العابدين که بیمار و ناتوان در بستر خوابیده بود، شدیم..
جمعی گفتند: آیا او را زنده بگذاریم؟
من گفتم: با این بیمار چه کار دارید؟
و بالاخره آن ها را از کشتن امام منصرف کردم، ولی آن ها زیراندازی را که از پوست گوسفند بود از زیر پای حضرت کشیدند و آن حضرت را روی زمین افکندند.
پس از غارت خیمه ها زنان را بیرون کرده و خیمه ها را آتش زدند آن هنگام حضرت زینب کبری نزد امام زین العابدين رفت وگفت: ای یادگار گذشتگان خیمه ها را آتش زدند، چه کار کنیم؟حضرت فرمود : خیمه ها را ترک کنید. علیکن بالفرار ...
زنان گریه کنان بیرون آمدند و گفتند: برای خدا ما را به قتلگاه حسین علیه السلام ببرید، وقتی زنان کشته ها رادیدند شیون کرده وبه عزاداری پرداختند.
راوی میگوید به خدا قسم من زینب(س) را از یاد نمی برم که برای حسین نوحه سرایی میکرد:
"یا محمدا... درود ملائکه بر تو، این حسین است که به خون آغشته و اعضایش جدا شده ودخترانت اسیرند...
به خدا شکایت می برم و از محمد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا و حمزه سیدالشهدا داد خواهی میکنم.
این حسین است که سرش از قفا بریده شده و عمامه و ردایش غارت شده است.
سپس لب خود را بر گلوی بریده برادر نهاد و جایی را بوسید که پیامبر(ص) و علی(ع) و مادرش زهرا سلام الله علیه نبوسیدند.
سپس سکینه جسد پدر را در آغوش کشید که عده ای از بادیه نشینان او را از جسد امام جدا کردند.
سپس عمر سعد نداد : چه کسی داوطلب می شود که با اسب روی جسد حسین بتازد؟
ده نفر دواطلب شدند. خدا همگی آن ها را لعنت کند. اینان روی کمر امام با اسب آن قدر رد شدند که سینه و کمر امام نرم شد.
راوی می گوید: ولی این ده تن پیش ابن زیاد رسیدند یکی از آن ها گفت: ما سینه را بعد از کنر نرم کردیم با اسب های قوی هیکل"
ابن زیاد گفت: شما که هستید؟
گفتند : ما کسانی هستیم که با اسب هایمان آن قدر روی کمر حسین رفتیم تا استخوان های سینه اش نرم شد.
ابوعمر زاهد می گوید: ما به عشیره ی این ده نفر دقت کردیم؛ دیدم همه ی آن ها زنازاده هستند. بعد ها مختار آن ها را دستگیر کرده و دست و پای آن ها را به میله های آهنی بست و بر آن ها اسب تاخت تا مردند.
👇👇👇👇
#نارینه
#شامغریبان
غروب روز دهم محرم(عاشورا) پس از آتش زدن خیمه ها کودکان هر کدام به سویی رفته بودند حضرت زینب پس از جمع کردن شان متوجه شد که دو نفراز آن ها نیستند، نگران به هرسو میرفت تا این که آن دو را درگوشه ای درحالی که پیش هم خوابیده بودند یافت. وقتی حرکت شان داد ناگهان متوجه شد آن ها از تشنگی و گشنگی و ترس جان داده اند.
دشمن وقتی از این امر آگاه شدند، از ابن سعد خواستند به باقیمانده افراد امام آب بدهند.
وقتی که اجازه داده شد، آب آوردند اما کودکان از نوشیدن آب سر باز میزدند و میگفتند چگونه بنوشیم حال آن که فرزند رسول خدا تشنه به شهادت رسید...
حضرت زینب کودکان پا برهنه و گرسنه و تشنه را در اطراف خود دید که همه به او پناه آورده و می نالند. برخی نیز از نداشتن پرده و پوششی ناراحتند حضرت زینب با همفکری ام کلثوم تصمیم گرفتند همه را جمع کرده وامام زین العابدين را درمیان شان جای دهند.
سپس هردو به نگهبانی بپردازند. این جمع مصیبت دیده ودرسوگ عزیزان نشسته جز اشک و آه چیزی نداشتند.
وضعیت بازماندگان به گونه ای بود که آن شب خواب به چشم ها نیامد. حضرت زینب آن شب علی رغم همه ی رنج ها و سختی ها، زخم ها ( زینب سلام الله سپر تازیانه بچه ها بود، بدن و صورتش کبود شده بود. با پای برهنه دنبال بچه ها در بیابان میگشت.)
آن شب نماز شب را نشسته خواندند.
به نقل از امام سجاد امام حسین در اخرین لحظه های وداع به وی گفته بود: خواهرم در نافله ی شب مرا یاد کن.
می گویند در آن شب سخت، همسر وفادار امام حسین علیه السلام که کودک شیرخوارش را هم از دست داده بودک در آن شب غریب و غم بار _شاید در کنار خیمه ی سوخته_این گونه می سرود:
ان الذی کان نورا یستضاء به
بکربلا قتیل غیر مدفون
سبط النبی جزاک الله صالحه
عنا جئت خسران الموازین و ... الی اخر
معنی: آن که خود نور بود و سرچشمه ی روشنایی، کشته شده و پیکرش بر زمین مانده است. تو همچون کوهی بودی که با ما با مهرورزی و دین ورزی رفتار می کردی. پس از تو چه کسی یار یتیمان و نیازمندان و درماندگان خواهد بود!
پس از تو تنها خواهم ماند تا آن گاه که در میان ریگزار و خاک دفن شوم.
حضرت رباب، این عاشق سوخته دل در فراق همسرش یک سال بر سر قبر حسین سکنی گزید. زیر سایه نمیرفت. کدام عاشق این چنین بر سر مزار معشوقش می نشیند. آن هم یک سال؟
و آن قدر زیر آفتاب سوزان ماند تا به حسین رسید. یک سال بیشتر از حسین دوام نیاورد و به او ملحق شد. رباب بیش از آن که برای فرزندش بگرید برای حسینش، همسرش ، امامش میگریست.
شام غریبان خانواده ی پیامبر و شکیبایان عاشورا ، با آه و درد و سوز و ساز ونماز و زمزمه به صبح رسید.
گویا اندک آبی نیز به آنان رساندند. حتی نوشته اند که دختر کوچک حسین، با دیدن آب گریست و ظرف را در دست گرفت تا به گودال قتلگاه برساند.
امام سجاد علیه السلام در این لحظه ها در تب می سوخت. حضرت زینب تمام شب در کنار او به عبادت و پرستاری مشغول بود.
شب یازدهم، شب آمدگی برای رنج های بزرگ تر بود. کربلا پایان نیافته بود.
اکنون آغازی در پایان بود و بدایت رسالت سنگین زینبی.
#ادامهدارد...
https://eitaa.com/joinchat/3628531766Cbdf70e0912
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام
هرچه داریم از تو داریم؛
رهایت نمیکنیم
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*✨ امام حسین* علیهالسلام:
*🌸 محبت اهل بیت، سبب ریزش گناهان است؛ همانگونه که باد، برگ درختان را میریزد.*
📚 حیاة الامام ۱:۱۵۶
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
ڪوچہ احساس
•┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈•• ویژهی محرم داستان کوتاه #نارینه قلم داستانی: #زهراصادقی_هیام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الحق که به تو نام قمرمی آید!
ای ماه ترین عموی دنیا عباس
#تاسوعا #محرم 💔🥀
#فرا_رسیدن_تاسوعای_حسینی_تسلیت_باد🖤
این روزها که میگوییم:
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
علمدار نیامد، علمدار نیامد🏴
گاهی هم باید دم بگیریم:
ای اهل زمین مهدی زهرا نیامد
نیامد...💔
اللهم عجلــــ لولیڪ الفرجــ
بحق زینب (س)
#تاسوعاتسلیت
🖤🖤🖤🖤🖤🖤
هدایت شده از انجوی نژاد. رهپویان وصال شیراز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_استوری
🎙 ای اهل حرم
میر و علمدار نیامد...
#محرم1400
#زیر_علمت_امن_ترین_جای_جهان_است
🆔 @rahpouyancom
Mahmood Karimi - Hoseinam Bedone To (128).mp3
10.2M
ابلفضل من💔
علمدارمن🏴
توان سپاه حسین و حسن😭😭😭
•┈┈••✾•🖤•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•🖤•✾••┈┈•
ڪوچہ احساس
ابلفضل من💔 علمدارمن🏴 توان سپاه حسین و حسن😭😭😭 •┈┈••✾•🖤•✾••┈┈• @koocheyEhsas •┈┈••✾•🖤•✾••┈┈•
صدا زد علی که بیرون برن بمونن کنارم بنی فاطمه♫♪♩♯
فقط این میون کسی که باید با این ها بمونه علمدارمه♫♪♩♯
ابالفضل من علمدار من توان سپاه حسین و حسن♫♪♩♯
بیا مه جبین کنارم بشین بده جان بابا یه قولی به من♫♪♩♯
بذار دستات و تو دست حسین همه هستی توست هست حسین♫♪♩♯
تو تنهایاش تو اون تشنگیش امیدش به دست تو بسته حسین♫♪♩♯
ابالفضل من علمدار من امیدم به دست تو پهلوون♫♪♩♯
یادت باشه کار به هر جا رسید تا اخر کنار حسینم بمون♫♪♩♯
ابالفضل من علمدار من نذاری به عشقت جسارت کنن♫♪♩♯
نذاری یه وقت تا تو زنده ای همین کوفیا خیمه غارت کنن♫♪♩♯
ابالفضل من علمدار من یادت باشه اب ابروی تو♫♪♩♯
یادت باشه که خوده فاطمه تو اون لحظه ها روبروی تو♫♪♩♯
حسینم بدون تو اون خاک و خون تو اتیش به قلب خدا میزنی♫♪♩♯
یه روزی میاد غریب غریب توی خاک و خون دست و پا میزنی♫♪♩♯
بگو دخترات محیا بشن که کعب نی از دشمنا میخورن♫♪♩♯
تو اون ازدحام میاد خواهرت سرت رو جلوش از قفا میبرن♫♪♩♯
└⊰🚩⊱─⊰🏴⊱─⊰🚩⊱┘
•┈┈••✾••✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾••✾••┈┈•
هدایت شده از انجوی نژاد. رهپویان وصال شیراز
🌐 #ویژه_نامه محرم ۱۴۴۳
شامل صوت کامل سخنرانی و مداحی و گزارش تصویری مراسم دهه اول محرم الحرام
به دوستان خود معرفی کنید :
✅http://www.rahpouyan.com/page.asp?tid=9115
#محرم1400
#زیر_علمت_امن_ترین_جای_جهان_است
🆔 @Rahpouyancom
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
22.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان صوتی ( امروز عاشوراست )
♦️ قسمت چهارم
♦️ پس دیدم که کعبه را با منجنیغ کوبیدند و به آتش کشیدند!! سپس با شنیدن صدای اذان به سمت همان کعبه نماز خواندند!!
♦️ صداپیشگان: کامران شریفی،مریم حسینی،محسن احمدی فرد،میثم شاهرخ،امیر حسن مومنی نژاد،حسین عبدی،جواد نعمتی،امیر مهدی اقبال،احسان شادمانی،مسعود عباسی،امیر حسین مومنی نژاد
♦️ نویسنده و کارگردان: علیرضا عبدی
♦️ پخش: هر هفته روزهای شنبه،دوشنبه و چهار شنبه از کانال رادیو میقات
@radiomighat
@radiomighat
هدایت شده از مجله قلمــداران
22.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞کـلیــپ "پـدر مشـک"
✍شاعر: آریو فخر
🎙گوینده: معصومه امیــرزاده
🎬تــدویــن و تنـظیم: فـــــ. مقیــمی
@ghalamdaaran
❌نشر حداکثری❌
🔷صدقه فراموش نشود
✍حضرت علامه امينى (ره):
شب تاسوعا و عاشورا براى امام زمان (عج) صدقه کنارميگذاشتند و ميگفتند:
امشب قلب نازنین حضرت در فشاراست
از همین لحظه تا صبح روز یازدهم #محرم هرچه قدر در توان دارید صدقه دهید برای آرامش قلب او که مظلومتر از امام حسین (ع) هست.
وکیل شما هستیم در جمع آوری صدقات برای ذبح، به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه .
و دفع بلا از ایشان، که دفع بلا از امت اسلامی است.
ش کارت
۶۰۳۷۹۹۱۷۸۴۰۸۱۰۷۱
فاطمه صادقی
مهلت مشارکت:تا شب عاشورا
#هیام
هدایت شده از انجوی نژاد. رهپویان وصال شیراز
🌐 #پخش_مستقیم مراسم از طریق لینکهای زیر قابل دسترسی میباشد:
📲 heyatonline.ir/heyat/562
📲 http://rahpouyan.com/live
📲 http://livekadeh.com/official/rahpouyan
📲 http://instagram.com/rahpouyanlive
📲
https://www.aparat.com/rahpouyancom/live
📲
📲 http://instagram.com/rahpouyancom
📲 https://rubika.ir/rahpouyancom
✅ پخش زنده از طریق هیئت آنلاین و لایوکده با ترافیک #رایگان میباشد.
#محرم1400
#زیر_علمت_امن_ترین_جای_جهان_است
🆔 @rahpouyancom
Mahmood Karimi - Ey Koshteye Door Az Vatan (128).mp3
23.12M
ای کشته دور از وطن
دور از وطن وای😭😭
ای کشته صد پاره تن....💔
ای بی کفن...🥀🥀🥀
#محمودکریمی🎙
╭═🖤════════♥️═╮
@gharghate #̶̶ق̶̶ـ̶̶ـ̶̶ـر̶̶ق̶̶ـ̶̶ـ̶̶ـا̶̶ط̶̶ـ̶̶ـ̶̶ـ̶̶ی̶̶ـ̶̶ـ̶̶ـ
╰═♥️════════🖤═╯
هدایت شده از انجوی نژاد. رهپویان وصال شیراز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #کلیپ_استوری
🎙 مداحی
تا میخوام پا بذارم رو عهدی که بسته دلم توی حرم
یکی دستاشو میذاره دوباره مثل قدیما رو سرم ...
🏴 و تمام شد...
حسین را سر بریدند😭
و اهل بیتش را به اسارت بردند...😢
اینک ما ماندیم و عهدهای بسته شده ...
الهی بالحسین(ع) ببخش و یاریمان ده🖤
#عاشورا
#محرم1400
#زیر_علمت_امن_ترین_جای_جهان_است
🆔 @rahpouyancom
مداحی_آنلاین_ماجرای_جانسوز_از_اسارت_حضرت_زینب_کبری_دارستانی_و_کریمی.mp3
2.59M
🏴 شام غریبان
اسارتحضرتزینبسلامالله
#حجتالاسلامدارستانی
#حاجمحمودکریمی
به رسم ادب و تواضع سلامی بکنیم به آقامون
حضرت سید الشهدا (ع)❣
با زیارت شریف #عاشورا 🍃
🥀🥀🥀🥀🥀
ثواب قرائت رو در این وقت از شب جمعه شب #شامغریبانحسینی هدیه کنیم به روح اموات و گذشتگان مون عل الخصوص روح پر فتوح امام خمینی (رحمه الله علیه )و حاج قاسم عزیزمون💔🖤
التماس دعا🤲🏻
#یاامالمصائبزینبکبریسلاماللهعلیها
•┈┈••✾•🖤•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•🖤•✾••┈┈•
🔴ماجرای پشیمانی #شیطان در روز عاشورا
عصر عاشورا دیدند ڪه ابلیس سر ڪرده ی شیاطین خشمگین است . گفتند: امروز ڪه تو باید خوشحال باشی از چه رو پریشانی؟
گفت: اشتباه بزرگی ڪردم که این جماعت را وا داشتم حسین را بڪشند . پرسیدند: مگر تو نمی خواستی این جمع به ظاهر مسلمان ، راهی جهنم شوند؟؟؟
ابلیس فریاد وحشتناڪی ڪشید و گفت...
ادامه این داستان در لینک زیر👇
https://eitaa.com/joinchat/3535142995Ceb0970025a
ای داغدار اصلی این روضه ها بیا
صاحب عزای ماتم کرب و بلا بیا
بیش از هزار سال تو خون گریه کرده ای
ای خون جگر ز قامت زینب بیا
#آجرک_الله_یا_بقیة_الله💔🥀
#شام_غریبان #محرم💔🥀
#بنی_قتلوک ...🍂💔🥀
#بنی_ذبحوک ...🍂💔🥀
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
#بطلب_آقا 😔
کاش پای دل من هم به نوایی برسد
اربعینی، حرمی، کرب و بلایی برسد
آری؛ آقاتر از آنی تو که راهم ندهی
دارم امید که از دوست ندایی برسد
#39_روز تا #اربعین🥀
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌷
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
ڪوچہ احساس
•┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈•• ویژهی محرم داستان کوتاه #نارینه قلم داستانی: #زهراصادقی_هیام
•┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈••
ویژهی محرم
داستان #نارینه
قلم داستانی: #زهراصادقی_هیام
•┈••✾❀🕊🌸 نارینه🌸 🕊❀✾••┈••
#قسمت_سیزدهم
.
با فواد به بیمارستان رفتیم. با پرس و جو فهمیدیم حمید در آی سیو است. از فضا وبوی بیمارستان حالم بد میشد.
به راهرو مربوطه که رسیدیم صدای گریه و یاحسین یاحسین گفتن هایی بلند شد.
جلوتر رفتیم. دیدم دو خانم در آغوش هم گریه میکنند. مردی دست به دیوار گرفته و شانه هایش میلرزد.
اما زنی را دیدم که چادر بر صورتش افکنده بود و تسبیحش را میچرخاند. ازهمه آرامتر او بود. گاهی شانه هایش می لرزید.
فواد جلو رفت و با پسر جوانی که اشک چشم هایش را پاک میکرد نگاه کرد.
نگاه فواد به طرف من برگشت. آب دهانش را قورت داد و خیره ی من بود.
حساب کار دستم آمد. حالت تهوع داشتم. سقف بیمارستان دور سرم می چرخید. حمید رفته بود .
چقدر زیبا رفت. چهارم محرم به عشقش رسید.
خواهرش که فهمید ما دوستان حمید هستیم در حالی که گریه میکرد گفت: حمید عاشق امام حسین بود. همش میگفت من تو محرم میرم.
پرستارش میگفت تا لحظه ی آخری که زبونش میچرخید ذکر یاحسین رو داشت. بعدش هم که بیهوش شد. میدونم الان پیش اربابشه.
خودم را بین زمین و آسمان معلق میدیدم. حالت تهوعم بیشتر شده بود. فواد که حالم را دید زیر بغلم را گرفت و مرا از بیمارستان بیرون برد.
با چه حالی خودم را به خانه رساندم.
مادر سرمی به دستم وصل کرد و فقط پلک بستم.
خواب دیدم حمید را که با لبخند نگاهم میکند. لباس سرتا پا سپیدی پوشیده بود. گفت: دیدی گفتم فرهاد اصلا درد نداشت. ارباب اومد بالای سرم.
دستش را گرفتم و در حالی که گریه میکردم گفتم: حمید من کی قرار بیام؟
گفت: خیلی زود...
سرش را پایین انداخت. لبخندش را جمع کرد و با قیافه ای جدی گفت: فقط نمازت رو یادت نره. اینجا اولین چیز از نماز میپرسن.
رویش را برگرداند و به سمتی اشاره کرد
: سلام کن. یه سلام به امام حسین ...
مثل او دست به سینه بردم و گفتم
السلام علیک یا اباعبدالله
***
چشم هایم را باز کردم. بدنم سبک شده بود. انگار تمام دردهایم رفته بود. نمیدانم چه حالی بودم. هم ترسیده بودم و هم انگار روحم گشاد شده بود.
لیوان آب را به سختی به دهان بردم.
کتاب را از کنارم برداشتم و از جایم نیمخیز شدم. نمی خواستم این ثانیه ها را ازدست بدهم. میخواستم این کتاب را تماما بخوانم.
ورق زدم رسیدم به ...
"
👇👇👇👇
#نارینه
خولی که حامل سر مبارک امام حسین بود شب دیر وقت به منزلش رسید و سر را درون تنور گذاشت، همسرش وقتی باخبر گشت، گفت: وای برتو سر فرزند رسول خدا را آوردی؟بخدا دیگر هرگز سر من و تو روی یک بالش قرار نخواهد گرفت...
زن خولی میگوید : به تنور نگاه میکردم در حالی که نوری از طرف آن به آسمان میرفت و مرغان سفیدی را می دیدم که در اطراف تنور پرواز می کردند...
وقتی خولی سرمبارک را مقابل ابن زیاد گذاشت گفت: شتر مرا از طلا و نقره بار کن، زیرا که من پادشاه باشکوهی را کشتم کسی را که در کودکی به دو قبله نمازخوانده و بهترین مردم از نظر نسب است، بهترین مردم را از نظر پدر و مادر کشتم...
ابن زیاد غضبناک شد و گفت: وقتی میدانستی که حسین این چنین فضیلتی دارد پس چرا وی راکشتی؟ در برخی مقاتل میگویند مقدار کمی به او پول داد اما برخی می گویند چیزی عایدش نشد.
ابن سعد لعنه الله علیه بعد از ظهر روز یازدهم محرم با اهل بیت اباعبدلله دستورحرکت داد و امرکرد آن ها را بر شترهایی که حتی زین هایشان به غارت رفته بود سوارکنند...حضرت زینب وقتی با این امر روبرو شد فرمود:
"ای پسرسعد خداوند روسیاهت گردانت به این مردم دستور میدهی که ما را سوار کنند...حال آنکه ما امانات رسول خداییم به اینها بگو ازما دور شوند ماخود با کمک یکدیگر سوار خواهیم شد...
راوی میگوید مردم از آنجا دور شدند و حضرت باخواهرش ام کلثوم اهل بیت را سوار کردند. سپس به سراغ امام زین العابدین رفت وفرمود: ای برادر زاده برخیز وبر شتر سوار شو.
امام بر اثر شدت بیماری چون نمیتوانست برخیزد، عصای خود را برداشت و به آن تکیه داد و نتوانست سوار شود...لرزید...و بر زمین افتاد وقتی شمر این منظره را دید به سوی حضرت آمد در حالی که در دستش تازیانه بود به حضرت جسارت کرد و آن حضرت فریاد می زد...افسوس جدم...افسوس ای محمد...افسوس ای حسن...افسوس ای حسین...
در این حال حضرت زینب گریه کرد و فرمود: وای برتو ای شمر..حال یتیم خاندان نبوت و فرزند رسالت و هم قسم با تقوا و تاج خلافت زین العابدين(ع) را مراعات کن.
اعتراض حضرت زینب سبب شد تا شمر از امام دور شود بالاخره امام را سوار کردند و از شدت ضعف و ناتوانی نتوانست بنشیند.
در این هنگام ابن سعد گفت: دوپایش را از زیر شکم شتر ببندید..همه ی افراد که سوار شدند.
حضرت زینب نگاه به اطراف کرد وجز بدن های روی زمین و سرهای بالای نیزه ها که در دست افراد دشمن بود، کسی را ندید...پس فریاد زد و از غربت خود گفت و برادران خود را یاد کرد وگفت: وای از گرفتاری های بعد از تو ای اباعبدلله...
راوی می گوید: وقتی که این ها را به این حال دیدم به یاد حرکتشان از حجاز افتادم که چقدر در عزت و بزرگی بودند ناخواسته به حالشان گریستم. در این زمان بانوی سالمند وسیاه پوستی را دیدم که به نزد حضرت زینب رفته او را سوار کرد..وقتی که پرسیدم این بانو کیست گفتند: جناب فضه. خدمت گزار حضرت فاطمه (س)بود...
وقتی آنها از کربلا رفتند دفع اجساد روز دوازدهم محرم انجام شد...
صبح آن روز زنان بنی اسد که در نزدیکی نحر علقمه زندگی می کردند از کربلا می گذشتند، که دیدند پیکر مطهر شهدا روی زمین افتاده و باد صبا بر آنها می وزد...
شگفت زده به محله خود برگشتند و آن چه دیده بودند به مردان خود گفتند:
حال که دختر رسول خدا را یاری نکردید، پس برخیزید آلودگی های گناه را از خود پاک کرده و بدن های شریف را به خاک بسپارید..
مردان پذیرفتند و به کربلا و قتلگاه آمدند . دریکی از مقاتل امده بنی اسد اجساد را دفن کردند.
در مقتل دیگری آمده : هرچه سعی کردند بخاطر بریده بودن شهدا آنها را نشناختند...
در این هنگام سواری آمده و گفت: چه میکنید؟گفتند می خواهیم این بدن های پاک را به خاک بسپاریم ولی امکان شناسایی آنها نیست...با شنیدن این سخن سوار از اسب پیاده شد و درمیان کشتگان ناگاه نظرش به جسد حضرت اباعبدلله حسین افتاد...
او را در آغوش کشیده و گریه میکرد ومیگفت: پدرم! با کشتن تو چشم بدخواهان روشن و بنی امیه شاد شد...
سپس قدری از بدن دور شده و خاک روی زمین را کنار زد، در این وقت قبر آماده ای نمایان شد و آن بدن را در همان جا به خاک سپرد...
نقل شده که بنی اسد گفتند هنگامی که آن مرد ناشناس می خواست بدن شریف حضرت امام حسین(ع) را دفن کند ما خواستیم کمکش کنیم..
باخضوع وخشوع فرمود: من به تنهایی این کار را انجام میدهم.
گفتیم:ای برادر عرب چگونه به تنهایی می خواهی این کار را انجام دهی درحالی که تمام عضوها ازهم جداست...
آن شخص گریه شدید کرد و فرمود: "بامن کسی هست که در این کار کمکم می کند"
👇👇👇
سپس حضرت دوکف دست خود را زیر بدن شریف حضرت امام حسین(ع)برده ومیگفت:
به نام الله وبا اعتماد الله و در راه الله وبر آیین رسول خدا (ص).
این همان است که خدا ورسولش وعده داده بودند...سپس بدون همکاری و همراهی کسی به درون قبر رفت..میگویند او را دیدیم که گریان، صورت خود را بر گلوی شریف آن حضرت گذاشت ومیگفت: خوشابه حال سرزمینی که بدن شریفت را در بر گرفته است...
آن گاه قبر را با خاک پوشانده، با انگشت روی آن نوشت: این قبر حسین ابن علی بن ابی طالب است همان کسی که تشنه و غریب او را کشتند...
سپس با او روانه شدیم وقتی چشمش بر بدنی افتاد،خود را بر آن افکنده میبوسید ومیفرمود:
ای قمر بنی هاشم بعداز توخاک برسر دنیا...
به امر امام قبری آماده کردیم، حضرت خود پیکرقمربنی هاشم (حضرت ابوالفضل) را به خاک سپرد...دو بدن دیگر هم آن جا بود، آن شخص به ما دستور داد که آن ها را دفن کنیم..در این هنگام به ما گفت محل دفن حضرت حسین را که شناختید...، گودال اول نیز متعلق به اهل بیت و نزدیکان آن حضرت است. از جمله آنها حضرت علی اکبر (ع) و در گودال دوم اصحاب حضرت دفن شدند، و اما قبری که در آن فقط یک نفر آرمیده و نزدیک به راس شریف است حامل پرچم حضرت حسین (ع) حبیب بن مظاهر است.
آن شجاعی که بدنش کنار مسناه است حضرت عباس بن امیرالمومنین است و آن دوبدن که در کنارش بود و دفن کردند از فرزندان امیرالمومنین می باشند...
از این پس هر کس نام و نشان صاحبان این قبرها را پرسید، آن چه را می دانید بگویید...
گفتیم:ای برادر عرب شما را به حق بدنی که به تنهایی دفن کردید بفرمایید که شماکیستید؟
فرمود:من امام شما علی بن الحُسین، زین العابدین هستم آن گاه از دیده ها پنهان شد...!
وقتی سپاه ابن زیاد به کوفه رسیدند آفتاب غروب کرده بود لذا بیرون شهر کوفه گروهی از نگهبانان و مامورین برای خودشان خیام برپا کردند و فرزندان رسول خدا و ایتام آل محمد در طرف دیگر بدون پناهگاه و خیمه شب را سپری کردند.
نقل شده که شخصی می گوید:
من از حج برگشته بودم و بی خبر از همه جا وقتی داخل کوفه شدم همه دکان ها بسته بود و مردم در وضع عجیبی بودند..هم شادی میکردند و هم گریه...از پیرمردی وضع عجیب شهر را پرسیدم. .دستم را گرفت وبه کناری کشاند..سپس بلند بلند گریه کرد وگفت: گریه وشادی این ها برای دو لشکر است که یکی به قتل رسید و دیگری پیروز شد...
گفتم:کدام دوسپاه؟
گفت: لشکر حسین (ع)که کشته شد و لشکر
ابن زیاد که پیروز شدند.
سپس بلندبلند گریه کرد. هنوز سخنش تمام نشده بود که صدای شیپور شنیدم و پرچم های برافراشته ای را در دست سپاهی دیدم که وارد شهر شدند ناگاه چشمم به سر امام حسین (ع)افتاد که هاله ای ازنور آن را در بر گرفته بود.
در این حال امام زین العابدين(ع)را دیدم که بر روی شتر بدهنه سوار بود و از زانوی حضرت خون می آمد و بانویی را دیدم سوار برشتر.
گفتم:این کیست؟
گفتند:ام کلثوم است که فریاد می زد:"ای اهل کوفه نگاهتان را از ما بردارید."
ابن سعد دستور داد سرهای شهدا را بر نیزه ها کرده و پیشاپیش اهل بیت (ع)حمل کنند. مردم به دیدن اسرا آمدند و ذریه رسول خدا را که در آن وضع دیدند گریستند. حضرت زین العابدين(ع) با صدای ضعیف فرمود: ای مردم به خاطر ما گریه میکنید؟ پس چه کسی ما را کشت؟
در محله ای زنی با ایمان در خانه اش بر سجاده اش نشسته بود و از کربلا خبری نداشت. باشنيدن سر و صدا فوری بر فراز بام رفت تا ببیند چه خبر است که دید سپاه زیادی می آیند و سرهایی همچون ماه بر فراز نیزه ها و گروهی هم اسیر همراهند وپیشاپیش آنها زنیست که کودک چهار ساله در آغوش داردو از آن زن آب می خواهد.آن زن مومنه به حال آنان گریست و از فراز بام به حضرت زینب گفت:شما از کدام قوم هستید؟فرمود:ما از آل محمدیم.
آن زن با ناراحتی گفت: نام شما چیست؟فرمود:من زینبم. پدرم علی بن ابی طالب و مادرم فاطمه زهرا(س).
آن زن که ام حبیب از کنیزان امام حسن (ع)بود ایشان را شناخت، گریان ونالان لباسها و لوازمی را برای حضرت زینب آورد و تقدیم کرد.ولی ستمکاران تمام آنها را گرفتند و بردند.
شخصی به نام مسلم جساس می گوید:
وقتی این صحنه ها را مشاهده نمودم ناخودآگاه آن چنان سیلی به صورت زدم که بیم آن می رفت دید خود را از دست بدهم. 👇👇👇
امام زین العابدين را دیدم در این میان که از فشار وگرمی زنجیر خون از رگهای گردنش جاریست واین جملات را بیان می فرمود:
"ای مردم بدکار باران بر شهر شما نبارد، شمایید که حرمت جدمارا در میان ما مراعات نکردید.
آن هنگام که در قیامت ما و رسول خدا و شما جمع شدیم چه جوابی خواهید داشت.
ما را بر کوهان های برهنه حرکت دادید آن چنان که گویی ما نبودیم که دین را در میان شما به پا کردیم.
علیه ما شادمانه کف می زنید و حال آن که جمع ما را پراکنده کردید.
آیا جدم رسول خدا نبود که مردم را از بیراهه ها به راه آورد؟ وای برشما..."
#ادامه_دارد
صدا زد علی که بیرون برن بمونن کنارم بنی فاطمه♫♪♩♯
فقط این میون کسی که باید با این ها بمونه علمدارمه♫♪♩♯
ابالفضل من علمدار من توان سپاه حسین و حسن♫♪♩♯
بیا مه جبین کنارم بشین بده جان بابا یه قولی به من♫♪♩♯
بذار دستات و تو دست حسین همه هستی توست هست حسین♫♪♩♯
تو تنهایاش تو اون تشنگیش امیدش به دست تو بسته حسین♫♪♩♯
ابالفضل من علمدار من امیدم به دست تو پهلوون♫♪♩♯
یادت باشه کار به هر جا رسید تا اخر کنار حسینم بمون♫♪♩♯
ابالفضل من علمدار من نذاری به عشقت جسارت کنن♫♪♩♯
نذاری یه وقت تا تو زنده ای همین کوفیا خیمه غارت کنن♫♪♩♯
ابالفضل من علمدار من یادت باشه اب ابروی تو♫♪♩♯
یادت باشه که خوده فاطمه تو اون لحظه ها روبروی تو♫♪♩♯
حسینم بدون تو اون خاک و خون تو اتیش به قلب خدا میزنی♫♪♩♯
یه روزی میاد غریب غریب توی خاک و خون دست و پا میزنی♫♪♩♯
بگو دخترات محیا بشن که کعب نی از دشمنا میخورن♫♪♩♯
تو اون ازدحام میاد خواهرت سرت رو جلوش از قفا میبرن♫♪♩♯
└⊰🚩⊱─⊰🏴⊱─⊰🚩⊱┘
•┈┈••✾••✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾••✾••┈┈•