سختتر از شهید شدن با خنجر داعش،
شهادت با لگدِ هموطنه :)
ایندرده💔
#شهیدآرمانعلیوردی
نماز بلندترین فریادهاست
و به جز نمازگزاران هیچڪس
نیست ڪہ جرأت فریاد کشیدن
در برابر ظلم داشته باشد.
#شهیدآوینی🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╭━━❀🕊❀🌸❀🕊❀━━╮
☀️شروع صبح با دعای برای سلامتی #امام_زمان (عج)
🍃 بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم 🍃
🌸🍃 #اَللّهُمَّ
🌸🍃 #کُنْ_لِوَلِیِّکَ
🌸🍃 #الْحُجَّةِ_بْنِ_الْحَسَنِ
🌸🍃 #صَلَواتُکَ_عَلَیْهِ
🌸🍃 #و_َعَلی_آبائِهِ
🌸🍃 #فی_هذِهِ_السّاعَه
🌸🍃 #و_َفی_کُلِّ_ساعة
🌸🍃 #وَلِیّاً_وَ_حافِظاً
🌸🍃 #وَقائِداً_وَناصِراً
🌸🍃 #وَدَلیلاً_وَ_عَیْناً
🌸🍃 #حَتّی_تُسْکِنَه
🌸🍃 #أَرْضَکَ_طَوْعاً
🌸🍃 #و_َتُمَتِّعَهُ_فیها_طَویلا
╰━━❀🕊❀🌸❀🕊❀━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤲🏻🕊
۞﴾﷽﴿۞
#امام_رضایی
دݪ بہ ♡تو♡
سجـــده میڪند
قبلہ اگــر چہ نیستۍ♡
#چهارشنبہهاےامامرضایے
دلتنگ توام
یه نگاهی به دلم میندازی... :)💔؟!
#امام_رضایی
#چهارشنبہهاےامامرضایے
🍃دعا کنید
🍃 دعا کنید
🍃دعا کنید
که رمز پیروزی(#ظهور) این است...
#شهید_علی_بلورچی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترخیص کوچکترین مجروح حادثه حرم شاهچراغ از بیمارستان
راستین مجروح ۲ ساله حادثه تروریستی تکفیری در حرم مطهر احمد بن موسی علیه السلام از بیمارستان مرخص شد.
تروریستهای آنور آبی حتی عکس تو را هم نشان ندادند،چون تو برای آنها صرفه سیاسی نداشتی
#راستین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️#نماهنگ من افتخار دارم
بسیار زیبا
#پیشنهاد_دانلود
سلام!
الان وارد #فاز_آخر رمان شدیم. خدایی نمی دونم چند قسمت طول بکشه.
این پارتها چون در مورد زمان کرونا هست و منم هم دختر مدرسه ای دارم هم کار و زندگی.. و البته بحث سنگینی هم هست و باید روش کار بشه.. لذا سه روز در هفته تقدیم میشه.
#شنبه
#دوشنبه
#چهارشنبه
از صبوری شما، از همراهیتون، تحلیلهای قشنگتون، خیلی خیلی ممنونم و امیدوارم بتونم از پس این پارتهای پایانی خوب بر بیام.
این پارتها تقدیم میشه به همهی پرستاران و پزشکان مجاهدی که از جونشون مایه گذاشتن و همهی شهدای مدافع سلامت.
ارادتمند.
#ر_مرادی
ڪوچہ احساس
•••♡🍂🍂🍂♡••• ﴾﷽﴿ رمان ♥ #بےدل ♥ به قلم #ر_مرادی #فصل_دوم * پایانِ یک آغاز * #قسمت_صد_و_چهل_و_دوم
•••♡🍂🍂🍂♡•••
﴾﷽﴿
رمان ♥ #بےدل ♥
به قلم #ر_مرادی
#فصل_دوم * پایانِ یک آغاز *
#قسمت_صد_و_چهل_و_سوم
پیام صوتی را باز کرد. صدای هامون، بم و گرفته توی اتاق پیچید.
"سلام! حالت چطوره؟ ما رسیدیم. الان توی هتلیم..جای شمام خالی. تو اولین فرصت آن شو تا ویدئوکال کنیم. کاش تو هم بودی کنارم. "
آخرین بازدیدش مال یک ساعت پیش بود. آهی کشید و گوشی را کناری انداخت. به ساعتش نگاه کرد. هشت شب بود. آلمان حالا باید تقریباً پنج و نیم عصر باشد. با خودش فکر کرد:" یه ساعت دیگه آن میشم.. نبود پیام میذارم براش.."
صدای گویندهی خبر از تلویزیون او را به هال کشاند.
" کرونا تقریباً تمامیِ کشور را دربرگرفته.
تمام مدارس و دانشگاهها تعطیل شدند.
شیب نمودار ابتلا به ویروس کرونا صعودی خواهد بود."
تکتم دلآشوب شد. وقتی از سر کار برمیگشت توی خیابان انگار گرد مرگ پاشیده بودند. تردد به حداقل ممکن رسیده بود. این اوضاع و احوال او را بیشتر نگران پدرش میکرد.
حاجحسین اما، بیش از اینکه نگران خودش باشد، نگران تکتم بود. هر روز اخبار کرونا را دنبال میکرد و هر دستور جدیدی میرسید، به او میگفت. تکتم صدای تلویزیون را کم کرد.
- باباحسین! میگم دیگه همهجا تعطیل کردن.. شمام دیگه نرید مغازه. تا ببینیم چی پیش میاد.
حاجحسین رو کرد طرف دخترش.
- من از تفنگو خمپاره و گولهی توپ نترسیدم..حالا این فسقل ویروس میخواد پابندمون کنه؟
- بابا حرص بهم ندینا.. من تصمیم گرفتم داوطلب برم بخش کرونا.. میخوام خیالم از جانب شما راحت باشه.. چون دیگه معلوم نیس کی بتونم بیام خونه. اومدنم خطرناکه..
حاجحسین با نگرانی گفت:" مگه پرستار نیست؟ "
- چرا.. ولی کم..تعداد مراجعین خیلی زیاد شده.. تعداد بستریهام همینطور.. پس بر نمیان.. بالاخره همکارامونن.. مردمم که دیگه جای خود..
یه زمانی شما واسه مردم جنگیدید.. حالا نوبت ماست.. منتهی دشمن واسه ما ناشناختهس.. یکم کارمون سخته..
حاجحسین سرش را پایین انداخت. خلع سلاح شده بود. نمیتوانست مخالفت کند. از طرفی هم نگران جان تکتم بود. فقط گفت:
" مواظب خودت خیلی باش. "
- مغازه دیگه نمیرین.. باشه؟
- باشه..
- از این ماسکای چن لایه خریدم.. باورتون میشه! این ماسکا تا چن وقت پیش تو قفسهی داروخانه داشتن خاک میخوردن. حالا کمیاب شده..
ضدعفونی هم آوردم.. هر چیزی از بیرون میاد تو خونه ضدعفونی کنین..
واسه خریدم خودم زنگ میزنم هر چی لازم داشتین براتون بیارن..
دست پدرش را گرفت.
- دیگه سفارش نکنم..
- بگو زندونیام دیگه بابا..
- چارهای نیس.. این ویروس معلوم نیس چه مدلیه.. جوون سالمو از پا میندازه.. تو رو خدا بذارین خیالم راحت باشه..
- من که حرفی نزدم بابا.. نگران من نباش.. قول میدم از خونه بیرون نرم..
تسبیحش را برداشت.
- اینم یه امتحان سخته.. انشالا که سربلند ازش بیرون بیایم..
تکتم اندیشید:" امتحان سخت؟ شاید مجازات بشر! به خاطر این همه ظلم و فساد..اصلن یه بلای آسمانی..که تروخشک رو با هم میسوزونه.."
کانال تلویزیون را عوض کرد. حوصلهی دیدن فیلم را نداشت. گوشیاش را برداشت تا در دنیای مجازی چرخ بخورد. هرچند آنجا هم به راست بودن اخبار چندان اعتباری نبود.
یک ساعت بعد، توی اتاقش نشسته بود و منتظر، که هامون آنلاین شود. هنوز خبری نبود. ته دلش یکجوری میشد وقتی بدقولی میکرد. هزارجور فکر، به مغزش هجوم میآورد؛ ولی سعی میکرد توجهی نکند.
صفحهی پیام را باز کرد و نوشت:
" سلام! به سلامتی. مامانت خوبه؟
مواظب این ویروس باشید. اینجا که اوضاع خیلی خرابه. من منتظر موندم نیومدی. اگه دیگه نیومدم خوابم برده. فعلاً. "
استیکر خواب را هم برایش فرستاد. دقایقی بعد خودش هم به خواب رفت.
صدای ناقوس مرگ توی کوچهپسکوچههای شهر پیچیده بود. انگار آخرالزمان شده بود. دلهره از فردایی نامعلوم، از ابتلا به یک بیماری ناشناخته، مردم را تلخ کرده بود. دنیا به یک دالان تاریک فرو رفته بود که انتهای آن معلوم نبود. و این تاریکی غنی و فقیر، ابرقدرت و مستعمره، جهان اول و جهان سوم، نمیشناخت. همه را دربر گرفته بود. یک اپیدمیِ گسترده و مجهول.
#ادامهدارد...
ایناثر فقط متعلق به کانال #کوچهاحساس میباشد.⛔️
#هرگونهکپیوارسالدردیگرکانالهاحراماست❌
لینک کانال
http://eitaa.com/joinchat/2126839826C589c9be5e4
4_6019406513704012675.mp3
5.29M
🔸فریب دادن
#به_وقت_تفکر
#استاد عالی
🍃أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج
╔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 #تابوشکن
⭕ تو دورانی که وطنفروشانی مانند علی کریمی اکسیژن هوا را مسموم میکنند تو #نیما_نکیسا باش!
❌ نیما نکیسا تابو شکنی کرده، پشتشو خالی نکنید
#یاعلی بگید و نشر بدید
#سلیبرتی_باشرف