eitaa logo
ڪوچہ‌ احساس
9.1هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
20 فایل
لینک کانال تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/826408980C73a9f48ae6
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام عرض می کنم خدمت نویسنده ی عزیز ،سرکار خانم هیام خدا قوت🍃🌹🍃 به دور از انصاف دیدم که راجع به نوشته هایتان گَپی با شما نزنم. آشنایی من با شما برمی گردد به ، همان قصه ای که با اجبار و نخواستن آغاز شد و با تب شیرین عشق به اتمام رسید . بعد از آن پایمان به جدالی باز شد که ملموس بود و واقعی ، نه افسانه بود که دخترکان با خواندنش دلشان هوایی شود و نه دور از ذهن که نتوان با آن همزاد پنداری کرد . هر چند میان و ، جدال بود و جدایی ، اما داستان به گونه ای پیش رفت که فرصت کنیم نگاهی به خودمان بیاندازیم و ببینیم در این هیاهوی جامعه کجای ماجرا قرار داریم. گفتنی ها را گفتی و شنیدنی ها را شنیدیم ، اما فراتر از هر عشقی ، عشق به ولایت که سرچشمه می گیرد از عشق الهی را جرعه جرعه به کاممان چشاندی . و چون عسل شیرین شد پایان قصه ات... آن لحظه که بگو مگو ها خوابید و عقل به میدان آمد. وای که چه لذتی داشت عشقی که با تدبیر و تعقل عجین شده بود . هنوز داشتیم طعم دلنشین نوشته هایت را مزه مزه می کردیم که با از راه رسیدی . درست است که نتیجه را در پایان باید گرفت ، اما دوست دارم از خوشه ماه هم بگویم. حس خوبی در رگهایم جاریست ، بدان دلیل که حسام و هیوای این روزها همه چیز را با هم تجربه می کنند . نه آنقدر بدون خطا پیش می روند که خیال کنیم مدینه ی فاضله را ترسیم کرده ای و با هر برخواستنشان ما هم اراده می کنیم و به جبران خطا قدم برمی داریم و نه آنقدر سست و بی هدف زندگی می کنند که همه چیز را به بیخیالی بگذرانیم . هیوای قصه ات را دوست دارم ، به خاطر عزتی که به نفسش داده ای و عُجبی که از او گرفته ای . آنچنان مهره ها را زیبا کنار هم چیده ای که هر کدام حدیث دلی برای خود دارند . مثل همان سید هاشمی که انگار آمده است تا تلنگری باشد برای قصه ی زندگی واقعی خودمان . همه ی شخصیت های داستانت روزی لابه لای ورق های تا نخورده ی کتاب محبوس می شوند اما آنچه که برای ما باقی می ماند نکته نکته راه و رسم زندگیست... خواهرم خدا حفظت کند و قلمت را برکت بخشد ....🍃🌸🍃
هیچ نمی‌گویم فقط می‌دانم وجود سقف برای آدمی نابودی به بار می‌آورد. باید دنبال بی‌نهایت بود. وجود آدمی و سنگینی دل آدمی را فقط بی نهایت میتواند بر دوش کشد. حسام خوب انتخاب کردی. حسام مغرور، اینجا ثابت کردی رسم عاشقی را بلدی. حتی بیشتر از هیوا. ثابت کردی که بلدی در اوج غرور چگونه تمام
من
را ذبح کنی. رسیدن به پله یک بحث است. بالا رفتن از آن بحثی دیگر. گامت را به برکت سجده ی شکرت استوار بردار که به سر پله گیر نکند و بر زمین بخوری. شاید هیوا را در پله ای بالاتر یافتی. فریب نخور. اینجا پله برای ایستادن جایی ندارد. پله برای بالا رفتن است.
ماه هنگام ظهر هم در آسمان معلوم بود. لبخند می‌زد. تنها محرم اسرار این دو کبوتر خیره به سردابی بود که روزی حسام از آنجا با گریه از دل تنگی گله می‌کرد. ماه با خنده به حسام گفت: سر بلند شدی مرد! در پیشگاه پروردگارت دوباره چه خاضعانه فرود آمدی و او چه کریمانه محبوب را کنار تو نشاند. حسام برای خستگی هایت هم شاکر او باش. چرا که اگر نبودند. هیچ‌گاه حضور هیوا را اینگونه آرام بخش و شیرین به آغوشت پیوند نمی‌زد. ماه از هیوا هم غافل نماند: به وادی عشق وارد شدی. تو باید بسازی. باید خوشی و آرامش دل خودت و حسام را بنا کنی. نه به سان پرستو ها که بعد از چند ماه از بین می‌رود. به سان خودت، که اگر اینگونه بسازی تا ابد هر دو محکوم به عشق در کنار همید.
♥️ "هوَ‌العــشق" ♥️ در این روزهای بیخبر از همه جا باد هیاهوی جدایی سر میدهد و بانگ رهایی را در نطفه خفه میکند'! سرازیریِ بحبوحه ها؛ ریشه های عشقِ سبزشان را استحکام بخشیده و محبت را آمیخته با صبرِ خدایی؛ راهیِ خیالِ نگرانشان میکند... آغوش ها دلشان تنگ میشود و بوم! " میترکد! " اشک باران میشود و با نگرانی، لحظهـ‌های تنگ شده بر جانشان را نگران میشود! (نگران دوم مصدر از دیدن) چشمها سخن میگویند و دلداری میدهند چشم اضطراب دارد و نوازش نگاهِ پر از عشق هیوا؛ دستان لرزان حسام را آرامش خاطر میبخشد سر انگشتانِ سردشان؛ به امیدِ آیه هایِ کلامِ سبز آن که از همه دلبر ترین است؛ گرم میشود...! لحظه ها فریاد میزنند: "انَّ مَعَ العسرِ یُسرا" و این وعده عشق است! وعدهٌ آن که در وفاداری اش قویست! " یا من هو فی وفآئِـهِ قويُّ " لحظات وداع؛ بغض را در میان پنجه هایشان میفشارند چشمها بهم نگاه میکنند! براستی که چشم با نگاه فرق دارد نگاه است که محبت میورزد و نگاه است که سخن میگوید نگاه است که بوسه میزند و نگاه است که بانگ خداحافظی را سر میدهد! حسام چشمهایشان را به نگاه میسپارد و نگاه را به خدا! سختی ها گذر خواهند کرد از این روزگار تلخ شده به کامشان و حقا که وعده خدا حق است... دنیا دار امتحان است و مکافات پاسخ به سوالاتِ آن شیرینیِ آن است که گلایه نکنی و از زیر دست آزمون خدا سربلند بیرون آیی! دست ها جدا میشوند و نگاه‌های سپرده شده به "حق" به دلها گره میخورند ... ! (: 🌙🌱