eitaa logo
❤️ مادرانه 👩‍👧‍👦 کودکانه ❤️
4.1هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
60 فایل
به بهترین کانال کودکانه مذهبی خوش اومدی 😍🌴 ارتباط با مدیر کانال : @Farmande_Mahdi_Sallam لینک کانال مادرانه 👩‍👧‍👦کودکانه https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
مشاهده در ایتا
دانلود
. ✔️برخی از فواید حجامت اطفال👇 1⃣حجامت موجب و جهش رشد در کودکان و نوجوانان می گردد.(حتی کودکانی که از سن رشد رد شده باشند مثلا دخترانی که عادت ماهیانه شده‌اند)😉 2⃣حجامت موجب میگردد.😋 3⃣ رفتارهای عصبی، تند خویی، پرخاشگری و لجبازی و به طور کلی اختلالات رفتاری نوجوانان حجامت شده، به می رسد. 4⃣ برخی از کودکان دارای عیوب انکساری چشم، پس از حجامت شدن دیگر، نیازی به عینک ندارند و آنان اصلاح میشود.🤓 5⃣ اکثر بیماریهای پوستی کودکان و نوجوانان با حجامت مرتفع می گردد. 6⃣حجامت ، قدرت حافظه و توان یادگیری اطفال و نوجوانان را به شدت بالا می برد.🤯 7⃣حجامت بدن اطفال و نوجوانان را تحریک میکند و درمان کم خونی است. 8⃣حجامت نوجوانان باعث ایجاد آرامش روانی و تعادل جسمی و عصبی، طی بحرانهای دوره بلوغ جنسی آنان میگردد. ( حجامت تمایلات نامطلوب جنسی نوجوانان را تعدیل مینماید) 9⃣ درمان (یرقان ) نوزادان فقط یک حجامت سطحی و ساده پشت گوش می باشد ( مقایسه کنید با درمان مرسوم زردی که شامل بستری و تعویض خون و … می باشد که بسیار پر هزینه و پر عارضه می باشد .)😊 🔟 حجامت در تنظیم و متعادل کردن قاعدگی دختران نوجوان و و ناراحتی عادت ماهیانه بسیار مؤثراست.✅ ...👇 کانال ❤️مادرانه 👩‍👧‍👧کودکانه❤️ https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
زمان: حجم: 87K
آقا علیرضا جونم ۵ سالشه 😍 و الان دیگه بطور کامل اشکالاتش رو برطرف کرده 👌✅ الهی شکر❤️ ..
زمان: حجم: 44.2K
آقا محمدرضا جونم ۴ سالشه 😍 یه شب موقع خواب صدای زمزمه شنیدم بدون‌ اینکه بهش بگم 👇 طبق عادتِ شب ها خودکار داشت میخوند و اونجا بود که کلی غافلگیر شدمممم😭 الهی شکرت❤️
🌼حضرت یوسف نام پدر حضرت یوسف، حضرت یعقوب نام پدر حضرت یعقوب: حضرت اسحاق حضرت یوسف مادر خود را در کودکی از دست داده بود 😔 و با پدر و برادرهایش زندگی می‌کرد. حضرت یوسف همیشه به خاطر نداشتن مادر ناراحت بود و وقتی با پدرش درد و دل می‌کرد و از تنهایی‌هایش می‌گفت. حضرت یعقوب دستش را به آرامی می‌گرفت و می‌گفت:👇 -یوسف جان پسرم، تو نباید احساس تنهایی کنی. همیشه این رو بدون هر چه قدر هم در این دنیا تنها باشی و حتی اگه عزیرترین کسانت رو از دست داده باشی خدا رو داری و هیچ کس نباید با وجود داشتن خدای بزرگ و یگانه احساس تنهایی کنه.🙂 خدا به تو برادرهای زیادی داده تا کنارشون باشی و باید به قولی که به مادرت دادی عمل کنی و به خوبی مواظب بنیامین برادر کوچکترت باشی😌 حضرت یوسف از همان بچگی مهربان و دل سوز بود و خدا را خیلی دوست داشت. حضرت یعقوب، یوسف را خیلی دوست داشت و طاقت جدایی از او را نداشت و همیشه ساعت‌ها به او نگاه می‌کرد و آرامش می‌گرفت.😍 یک شب وقتی حضرت یوسف خواب بود. در خواب دید که نشسته بود و داشت به آسمان‌ها نگاه می‌کرد.🙄💫 آسمان خیلی زیبا بود و ماه و ستاره‌ها می‌درخشیدند. حضرت یوسف با شادی به آن‌ها نگاه می‌کرد و خوشحال بود. در همین لحظه بود که دید ستاره و ماه هم زمان پایین آمدند و همراه خورشید جلوی پای او سجده کردند.😲 حضرت یوسف خیلی تعجب کرده بود و تا به حال ندیده بود ماه و ستاره‌ها و خورشید از آسمان پایین بیایند.🤔 از دیدن این خواب خیلی خوشحال بود و وقتی از خواب بیدار شد، حضرت یعقوب داشت خدا را عبادت می‌کرد. بلند شد و رفت کنار پدرش نشست و دست او را گرفت. 🤝 حضرت یعقوب به یوسف نگاه کرد و گفت: -چرا بیدار شدی یوسف جان؟😊 حضرت یوسف گفت: -خوابی دیدم. که خیلی عجیب بود.😃 حضرت یعقوب سر او را نوازش کرد و گفت: -چه خوابی دیدی؟ که این قدر خوشحالی. حضرت یوسف گفت: -توی خواب دیدم که داشتم در صحرا بازی می‌کردم و خوشحال بودم.👦🏻 وقتی به آسمان نگاه کردم، آسمان خیلی عجیب و زیبا شده بود. 🌠 ستاره‌ها و ماه نور درخشانی داشتند. بعد ماه و خورشید و ستاره‌ها پایین آمدند و جلوی پای من سجده کردن.😯 حضرت یوسف ساکت شد و به پدرش نگاه کرد. حضرت یعقوب دستی به سرش کشید و گفت: -یوسف جان، پسرم. این خوابی که دیدی نشانه ی این است که تو مرد بزرگی خواهی شد و روزی به پیامبری می‌رسی و مقامت آن قدر بزرگ می‌شه که بهت احترام می‌ذارن.😍 حضرت یوسف سرش را روی پای پدرش گذاشت و گفت: -این، یعنی خدا خیلی منو دوست داره؟؟ حضرت یعقوب گفت: -بله. یوسف عزیزم. تو نباید در مورد این حرف‌هایی که بهت گفتم با کسی حرف بزنی و خوابت را برای کسی تعریف نکن. حتی برادرهایت هم نباید از این خواب و حرف‌های من چیزی بفهمن. گوش کردی چه می‌گم؟ حضرت یوسف پدرش را بوسید و گفت: -چشم.🥰 حضرت یعقوب گفت: ... کانال 🌺مادرانه👩‍👧‍👧 کودکانه 🌺 https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
از اولین کوچولوهای پشت سرهمم بگم علیرضاجون و محمدرضاجون 🧒🏻👦🏻 اولین باری که محمدرضا وارد خانواده شد حال علیرضا دیدنییییی بود 😬 چرااااا چون فقط 1 سال و چهار ماهش بود و درکی از خواهر یا برادر نداشت🥲 بشددددت بد عنق شده بود جالبتر از همه اینکه 👇 تا چند وقت کنار من نمیخوابید و اگه شبا جابجاش میکردم کنار خودم 🙃 نصف شب که بیدار میشدم میدیدم نیست و مجدد مهاجرت کرده کنار باباجونش👀 ینی تا این حد با من کرده بود و حس خوبی به داداشش نداشت..🙁 ..
.. یه شب از شبای خوب خدا 🌙 که محمد رضا در یک ماهگی از عمر خود به سر میبرد و علیرضا یکسال و نیمه شده بود👇 محمدرضا جان رو روی تخت خوابونده بودم و من و همسرجان در کمال آراااامش چای میل میکردیم..☕️ دیدم علیرضا نیست 🧐 سر برگردوندم دیدم رفته تو اتاق🚶 و همینطور که داشت سعی میکرد کلاه داداششو در بیاره و داداشش با کلاهش سمت لبه تخت کشیده میشد و نزدیک بود بیافته سر رسیدم 😱 شوکه شدم 😰 اما در لحظه خودمو جمع و جور کردم و با مهربونی محمدرضا رو گذاشتم سرجاش و علیرضا رو بغل کردم و خنده خنده بردم پذیرایی و کلی باهاش بازی کردم تا کارش از یادش بره دیگه رففففت تا این رفتار از پسر بزرگه ی خانواده سر بزنه 👦🏻 بنظرم واکنش پدر و مادر بشددددددت تاثیرگزاره ✅ من سریع کنار اومدن علیرضا با داداش کوچولوش رو مدیون هستم چرا که اون مدت توجه ویژه ای به علیرضا میکردن و میگفتن تو به نوزاد خونه برس من هوای علیرضا رو دارم ☺️👌 ..
.. حالا دیدم کسی رو که پدر زیاد اهل همراهی نبوده و مادر یک تنه باعث میشده 👇 رابطه ی برادرانه یا خواهرانه ی کوچولوها اتصال پیدا کنه و 😇 درگیری های کاملااااا معمول بینشون کمتر و کمترررر بشه ❤️👌 چطوری❓❓❓ با و مراقبت زیرکانه از کوچولوی خانواده 👪 🌷مکانی امن برای خواب کوچولو انتخاب کنیم 🌷 در مواقعی که نی نی خوابه بیشتر وقتمون رو با داداش جونش بگذرونیم 🌷موقعی که میخوایم لباس نی نی یا پوشکش رو تعویض کنیم از داداشش تقاضای همکاری کنیم ( مثلا پسرم پوشک خواهری رو بیار ، یه شلوار براش انتخاب کن یا..) 🌷به هیییییچ وجه آتیش حسادت داداش رو نسبت به نی نی روشن نکنیم چرا که اگر ریشه کنه تا بزرگی همراهش میمونه خلاصه این دوران میگذره فقط نیاز به صبر و مدیریت مامان داره😅 ..
.. حالا زینب جون که بدنیا اومد بنظرتون چیشدددد❓❓❓ همه میگفتن مواظب باشیا 😥 دوتا داداش کوچولوی پشت سر هم قرار نیست چه بلایی سر این دختر بیارن اما..👇 اینجا بود که دقیقا فاصله سنی کمشون به دادم رسید😏 چجوری❓❓ انقدرررر اینا درگیر بازی باهمدیگه بودن که اصلا یادشون میرفت خواهریم دارن 😂 فقط وقتی صدای این طفل معصوم در میومد اینا رحمشون میگرفت و سعی میکردن یه واکنشی نشون بدن🤫 یه عزت احترامی داشت این خانوم واسه داداشا که نگم براتون زینب خانوم زینب خانوم از دهنشون نمی افتاد😅 ..
🔵 بازی با لیوان آب🥛 یک لیوان آب سرخالی به کودک می دهیم و از او می خواهیم مسافت حدود یک متر را با این لیوان برود و برگردد و مواظب باشد که آب از لیوان نریزد. 😉👌 این بازی و برقراری، بین دست و پا و چشم کودک مان را قوی می کند و باعث می شود که از روی کتاب برای کودک آسان شود. بعد از چند روز، به یک مرحله سخت تر می رویم و از کودک می خواهیم که با همان لیوان آب از سه یا چهار پله بالا و پایین برود.😃✅ ..
🔵 راه رفتن روی جدول➖➖➖ با کودک خود به کوچه بروید و از او بخواهید مسافتی را روی جدول کنار کوچه یا خیابان راه برود و دست های خود را باز نگه دارد؛ این بازی کمک زیادی به حفظ تعادل بدن و تمرکز او دارد.🎯 همچنین میتوانید در خانه از راه رفتن روی چادر لول شده ، و بادکنک 🎈 هوا ( مواظب باشه بادکنک زمین نیافته) هم استفاده کنید ✅ ...
در ماه‌های اول پس از پیروزی انقلاب ابراهیم با همان چهره و قامت جذّاب، در حالی که کت و شلوار زیبایی می‌پوشید، به محلّ کارش در شمال شهر می‌آمد.🧔🏻‍♂
دوستش چنین نقل می‌کند: یک روز متوجّه شدم، ابراهیم خیلی گرفته و ناراحت است و کمتر حرف می‌زند، با تعجّب به سمتش رفتم و گفتم: "داش ابرام چیزی شده ؟ ”🤔 گفت: "نه چیز مهمی نیست”، گفتم: "اگر چیزی هست بگو، شاید بتونم کمکت کنم”.😉 کمی سکوت کرد و گفت: "چند وقته یه دختر بدحجاب ، تو این محلّه به من گیر داده و گفته تا تو رو به دست نیارم، ولت نمی‌کنم.” کمی سکوت کردم و بعد یک دفعه خنده‌ام گرفت، ابراهیم با تعجّب سرش را بلند کرد و پرسید: "خنده داره؟”🤨 گفتم: "داش ابرام با این تیپ و قیافه که تو داری، این اتّفاق خیلی عجیب نیست!” گفت: "یعنی چی؟ یعنی به خاطر تیپ و قیافه‌ام این حرف رو زده”. گفتم: "شک نکن.”😅 ..