eitaa logo
کودک یار مهدوی مُحکمات
2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
414 ویدیو
5 فایل
🔹آشنا کردن کودکان با مفهوم مهدویت، و هرگونه پشتیبانی محتوایی تربیتی مهدوی این کانال زیر مجموعه موسسه مهدوی محکمات فعالیت می کند. 🌐پایگاه اینترنتی: www.mohkamatmahd.ir ☎دفتر مرکزی: +98 21 2842 6318 روابط عمومی: @admin313_canal
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام عزیزانم👇 🔹ممنون که تا اینجای داستان با ما همراه بودید🙏 من که لحظه شماری میکنم که ببینم بر خانواده امام حسین علیه السلام چی گذشته😢 شما چی ❓ اینم از قسمت پانزدهم داستان...👇
کودک یار مهدوی مُحکمات
#قسمت_چهاردهم🌈 طوقی🕊 کبوتر همسفر اسرای کربلا ...تا اونجایی براتون گفتم که من به همراه خانواده پیام
طوقی🕊 کبوتر همسفر اسرای کربلا ...🕊 به اینجا رسیدیم که همین‌طور شهرها را یکی پس از دیگری می‌رفتیم. به شهری رسیدیم که اسمش تَکریت بود. سربازان ظالم👺 مأموری را به سمت شهر فرستادند تا برود و از حاکم آن شهر، برای دام‌های آنها علوفه🌾 و غذا بگیرد. حاکم شهر دستور داد تا شهر را چراغانی💡 کنند. با تعداد زیادی از مأمورانش به استقبالِ سربازان ظالم👺 آمدند. مردم فکر می‌کردند که اسرایی که سربازان👹 با خودشان آورده اند، آدم‌های بدی هستند. برای همین خودشان را آماده کرده بودند تا جشن بگیرند. سربازان ظالم👹 گفته بودند که آنها خارجی هستند. یک مردی را دیدم که داد می زد. می گفت: ای مردم، این‌ها خارجی نیستند. اینها فرزندان پیامبر مهربان☀️ هستند. اینها خانواده ی امام علی(علیه السلام) هستند😔😭 من🕊 دیدم، وقتی مردم سخنان آن مرد را شنیدند، برای امام حسین(علیه‌السلام)☀️ و اسرای کربلا بر سر و صورت خود ‌زدند و عزاداری کردند...🏴 سپس همه با هم متحد شدند. می‌خواستند، در برابر افراد جنایتکار بایستند. آنها اجازه ندادند که لشکریان ابن‌زیاد ستمگر👺 به شهرشان وارد شوند. لشکریان ابن‌زیاد ستمگر👺 هم که دیدند مردم آنها را به شهرشان راه نمی‌دهند، مسیر خود را به شهر دیگری در پیش گرفتند... من در آسمان دلگیر پرواز می‌کردم. شتران هم که روی زمین بودند، غمی دیگر داشتند😔 آنها هم در غم از دست دادن امام حسین مهربان☀️ و اسیر شدن خانواده‌ی رسول خدا☀️ گریه می‌کردند. رفتیم تا به شهری به نام حله رسیدیم. آنجا صداهایی شنیدم. پرواز کردم و جلوتر رفتم🕊 دیدم فرشته‌ها✨ لباس سیاه به تن کرده‌اند و برای امام حسین مهربان☀️ عزاداری می‌کنند ... قرارگاه محکمات را در ایتا دنبال نمایید👇: 🆔https://eitaa.com/joinchat/1107361815C4a965d8ac7
کودک یار مهدوی مُحکمات
#کمک_مربی #آموزش_بازی_مهدوی #آموزش_چهل_بازی_کلاسی: 🔺3:جمله خوانی معکوس: ☸برای انجام این بازی کافیس
: 🔺4:ادا بازی یا پانتومیم: ☸ادا بازی با پانتومیم یک بازی گروهی است که با اجرای نمایش بی کلام انجام می شود. برای انجام این بازی، دو گروه سه یا چهار نفره از دانش آموزان تشکیل دهید. اعضای گروه اول، کلمه ای را جهت اجرا مشخص کرده و آن را تنها به یکی از اعضای گروه دوم که برای اجرای نمایش انتخاب شده است می گویند. آن فرد باید سعی کند با اجرای نمایش، کلمه مورد نظر را به هم تیمی های خود بفهماند، البته بدون لب زدن❌👄 و اشاره❌ 👈به اشیاء !. برای اجرای نمایش🎭، به هر گروه دو دقیقه⏱ فرصت دهید. سپس نوبت گروه دوم است. حتما نظارت🧐 داشته باشید که کلمه های انتخاب شده در یک سطح باشند تا عدالت در بازی رعایت شود. این کار در جذابیت بیشتر بازی اثرگذار است. گروهی که در زمان کمتری بتواند کلمه مورد نظر را حدس بزند، برنده بازی است. در صورتی که شرایط مهیا بود می توانید دو گروه دیگر را نیز وارد این بازی کنید. جدال برنده ها تماشایی و خنده🤩 دار خواهد بود. ☑️کودکیار مهدوی محکمات (تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان):👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce
کودک یار مهدوی مُحکمات
#مجموعه_داستانی_امام_زمان_و_من #امام_زمان_علیه_السلام_چه_دوست_دارد 🌱(امام زمان و من)🌱 📌#شم
🌱(امام زمان و من)🌱 📌 یک روز نقاشی کشیدم🎨 و آن را با دقت رنگ کردم. وقتی نقاشی می کشیدم تازه فهمیدم چقدر خدا💚 اطراف ما را قشنگ آفریده است. فردای آن روز، نقاشی ام را به معلم نشان دادم و او یک، صدآفرین به من داد😍 [✨ امام زمان❤️ از شما می خواهم به من کمک کنید تا همه کارهایم را طوری انجام دهم که همیشه از شما هزارآفرین بگیرم🤗] ☑️کودکیارمهدوی محکمات (تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان) 🆔https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce
کودک یار مهدوی مُحکمات
#والدین_بخوانند 🐝🐝🐝🐝🐝🐝🐝 #ادامه_مبحث #قسمت_چهاردهم 🔴 اما به مورد سوم دقت کنید❗️مهم ترین نکته در اینج
🐝🐝🐝🐝🐝🐝🐝 ✅ باید بدانیم، بزرگ ترها، تصور می کنند کودکان، قصد ونیت آن ها را درک می کنند، اما اغلب اوقات، با پرسش های متعدد می توانید به این مسئله پی ببرید👌 💠با یک آزمایش از روان شناس معروف، ژان پیاژه، می آموزیم چگونه کودکان درباره مفهوم《 بیشتر 》یا 《کمتر 》فکر می کنند و چرا زمانی که ما عصبانی هستیم، یکدیگر را درک نمی کنیم❗️ ✨ ده سکه پول را در یک ردیف ، و با مقداری فاصله قرار دهید. حالا ده سکه دیگر را با همان فاصله، و در کنار سکه های قبل بچینید. از فرزند خویش سوال کنید؛ کدام یک از این دو ردیف، سکه های بیشتری دارند❓به احتمال زیاد پاسخ او چنین است؛ این ها مثل هم هستند. حالا در صورتی که او دارد به سکه ها نگاه می کند، یک ردیف از سکه هارا جمع تر کنید تا هیچگونه فاصله ای بین آن ها نباشد. از دلبندتان سوال کنید؛ کدامیک از این سکه ها بیشتر هستند❓ او مطمئنا پاسخ می دهد؛ آن ردیفی که سکه ها جمع تر شده اند❗️ در صورتیکه او متوجه بود که شما هیچ سکه ای به آن اضافه نکردید❗️ ✅ برای کمک به او و این که چه اتفاقی رخ داده، اجازه دهید خودش سکه ها را با هم مقایسه کرده یک ردیف سکه را در یک جا جمع کند. باز هم متوجه خواهید شد او قادر به تشخیص این مسئله نیست که هر دو ردیف سکه ها باهم مساوی هستند❗️ ✅ کودکان در سن شش یا هفت سالگی، به این واقعیت پی می برند👌 🌀ادامه دارد... ☑️کودکیار مهدوی محکمات (تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان )👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce
سلام گلهای قشنگ 😊 ✨قسمت شانزدهم داستان طوقی کبوتر همسفر اسرای کربلا...👇
کودک یار مهدوی مُحکمات
#قسمت_پانزدهم طوقی🕊 کبوتر همسفر اسرای کربلا ...🕊 به اینجا رسیدیم که همین‌طور شهرها را یکی پس از دی
طوقی🕊 کبوتر همسفر اسرای کربلا ....🕊براتون گفتم، در اون شهر فرشته ها✨ رو دیدم که برای امام حسین(علیه السلام) ☀️ عزاداری می کردند. فقط من و اسرا آنها را می دیدیم. ما هم همراه آنها عزاداری کردیم☀️🏴 بعد از مدتی کاروان را به سمت شهر دیگری حرکت دادند. 🕊من هم از بالای سرشان پرواز می‌کردم. رفتیم و رفتیم تا به شهری به نام لَبنا رسیدیم. لشکریان ابن‌زیاد ستمگر👺 می‌خواستند وارد این شهر شوند. اما مردم شهر که امام حسین(علیه‌السلام)☀️ را خیلی دوست داشتند، اجازه ندادند که قاتلان امامشان به شهر وارد شوند. آنها همه با هم بر پیامبر مهربان☀️ و امام علی‌(علیه‌السلام)☀️ صلوات فرستادند. همه یک‌صدا گفتند: ای یزید👺 ای ابن‌زیاد👹 و ای لشکریان ابن‌زیاد👿 لعنت خدا بر شما باد. لشکریان ستمگر و آدم های بد👺 تا این را شنیدند، حمله کردند و از خانه‌های مردم🏚 دزدی کردند و خانه‌های مردم را خراب کردند. اما مردم همچنان بر پیامبر خدا☀️ و امام علی(علیه‌السلام)☀️ صلوات می‌فرستادند. بعد از آن آدم‌های ستمگر که یکی از آنها شمر سیاه‌دل👺 بود، خانواده‌ی پیامبر مهربان☀️ را شهر به شهر ‌بردند و من هم همراه آنها حرکت می‌کردم. دلم برای رقیه سه ساله☀️ می سوخت. او نور دیده بابا حسینش☀️ بود. همیشه بابا حسین مهربانش☀️ او را روی دوشش می گذاشت و با او بازی می کرد. اما آدم های ظالم و ستمگر👺 به این دختر کوچک هم رحم نمی کردند... ... ☑️کودکیار مهدوی محکمات (تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان):👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce
🌸دل آرام گیرد به یاد خدا💚 🌱خدایی که پشت و پناه تو است 🌸خدایی که از کودکی یار تو 🌱و در بی کسی تکیه گاه تو است 🌸خدایی که شب ها به تو داده است 🌱هزاران ستاره و یک دانه ماه 🌸تو در خواب نازی فرو می روی 🌱و او می رساند تو را تا پگاه 🌸خدایی که پروانه ها را به گل 🌱و گل را به پروانه ها داده است 🌸خدایی که جوجه به گنجشک ها 🌱و مامان و بابا به ما داده است 🌸دل آرام گیرد به یاد خدا 🌱خدایی که پیداست اطراف ما 🌸خدای قناری، خدای کلاغ 🌱خدایی که می بارد از ابرها ✨شاعر: داود لطف الله ☑️کودکیار مهدوی محکمات (تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان):👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce
کودکیار مهدوی محکماتخدای مهربان..mp3
زمان: حجم: 4.09M
🎵نواهنگ کودکانه خدای مهربان❤️ 🌺تقدیم به گلدونه های عزیز ☑️کودکیار مهدوی محکمات (تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان):👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce
🦋چه بچه خوبی! خیابان شلوغ بود.ماشین ها🚘 وآدم ها زیاد بودند. فاطمه توی خیابان چشمش به پیرزنی افتاد که آن طرف خیابان 🛣 ایستاده بود تا از خیابان عبور کند . فاطمه خودش گفت:ای وای اون پیرزنه نمی تونه از خیابون رد بشه ! بهتر برمو کمکش کنم . پیرزن وقتی فاطمه را که برای کمک به او آمده بود دید گفت : آفرین به تو دخترگلم 😊 فاطمه گفت : مادرجان مگه کسی رو نداری که به شما کمک کنه❓ پیرزن گفت:چرا دارم او بهترین کس من است😍فاطمه گفت:او چه کسی است ؟ چرا همراه تو نیست ؟ پیرزن گفت:او خدای بزرگ❤️ است که شما را فرستاده تا به من کمک کنید. ☘هرکس به آدم های ناتوان کمک کند، خدا به او در کارهایش کمک کند. ✨حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم✨ ☑️کودکیار مهدوی محکمات (تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان):👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce
سلام بچه ها جونم😊 ✨بیاین امشب هم با همدیگه قسمت هفدهم داستان طوقی کبوتر همسفر اسرای کربلا رو دنبال کنیم👇
کودک یار مهدوی مُحکمات
#قسمت_شانزدهم طوقی🕊 کبوتر همسفر اسرای کربلا ....🕊براتون گفتم، در اون شهر فرشته ها✨ رو دیدم که برای
طوقی🕊 کبوتر همسفر اسرای کربلا ....🕊 تا به حال همچنین سفر غمگینی نداشتم😔 دوستان خوبم، مردم بی وفا به خانواده پیامبر مهربان☀️ که حتی از پدر هم براشون بیشتر زحمت کشیده بود، رحم نکردند. خانواده ای که هر کسی مشکلی داشت، سراغ آنها می آمد. آنها برایش دعا🤲 می کردند و از خدا می خواستند که مشکلشان را حل کند. خدا هم مشکل آنها را حل می کرد. ما در این سفر شهرها را یکی پس از دیگری گذشتیم. به شهر پر بلای شام رسیدیم. اول ماه صفر بود. مردم بی وفا به پشت بام ها رفته بودند. می خواستند اسرایی☀️ که طناب و زنجیر بهشان بسته بودند را ببینند. یزید که لعنت خدا بر او باد را دیدم. اسرا☀️ را جلوی یزید ملعون👺 نگه داشتند. حضرت زین العابدین، امام سجاد مهربان☀️ به یزید سنگدل👺 فرمودند: ای یزید، اگر پیامبر مهربان☀️ ما را ببیند، چه جوابی به او می دهی❓ یکی از دختران امام حسین(علیه السلام)☀️ فرمود: ای یزید👺 آیا دختران پیامبر مهربان☀️ باید اسیر شوند؟ با شنیدن این سخن، مردم شام را دیدم که شروع به گریه کردند. یزید ترسید. برای همین هم دستان امام سجاد مهربان☀️ را باز کرد. ای یزید👺 ما امانت های پیامبر مهربان☀️ در بین شما هستیم. یزید ملعون را دیدم که👺 عصبانی شد. عمه مهربان☀️ حضرت زینب(سلام الله علیها) فرمودند: ای یزید ستمگر، تو مسلمان نیستی. تو پیامبر مهربان را قبول نداری. وگرنه به خانواده اش ظلم نمی کردی. تو فقط زورگو هستی. اما ای یزید👺 ما از زورگویان نمی ترسیم. یزید👺 را دیدم که ترسید و ساکت شد... واقعا هم همین طور بود. من می دیدم که عمه مهربان☀️ و امام سجاد(علیه السلام)☀️ با شجاعت حرفشان را زدند و جلوی زورگویی های یزید ایستادند... ... ☑️کودکیار مهدوی محکمات (تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان):👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce