eitaa logo
کانال قرانے لیلة القدرنور تهران با مدیریت مٶسسه لیلة القرنور تهران
207 دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
4.6هزار ویدیو
235 فایل
﷽ تابع قوانیڹ جمهورےاسلامےایراڹ ⚠نام کانال انحصاری است و استفاده آن عرفاً و شرعاً مجازنمی باشد. مطالب این کانال شامل: محوریّت قرآن ونماز #زیارات و اعیاد.. ولایت ومهدویت پژوهشے تبلیغے شناخت شخصیتهای علمے ومطالب متنوع...
مشاهده در ایتا
دانلود
23 امام حرکت خود را ادامه دادند. در منزل قصر بنی مقاتل، عبیدالله بن حر جعفی خیمه ای برپا کرده بود. در اصل برای دور ماندن از حوادث کوفه از شهر بیرون آمده بود. امام شخصا به خیمه او رفتند و به همراهی با خود دعوتش کردند اما عبیدالله تردید کرد. به حقانیت امام اعتراف کرد و گفت می دانم هر که با شما باشد در آخرت سعادتمند است. اما به نوعی می ترسید که امام را همراهی کند و دست آخر گفت: اسبی اصیل و شمشیر خوبی دارم؛ این ها برای شما! و امام هم گفتند: اسب و شمشیرت به درد من نمی خورد؛ خودت را می خواهم!!! و از خیمه عبیدالله بیرون آمدند... بالاخره 2 محرم سال 61 هجری به کربلا رسیدند... ابن زیاد در جواب نامه ی حر، نامه ای به شرح زیر برای او فرستاد: راه را بر حسین تنگ کن و او را در سرزمینی بی آب و علف نگهدار. فرستاده ام مراقب توست تا نتیجه فرمان را به من خبر دهد و در صورت سرپیچی بعنوان جانشین تو فرماندهی سپاه را به عهده بگیرد! کربلا هم همین ویژگی ها را داشت. امام به اهل بیت و یاران خود فرمود، همین جا خیمه ها را بزنید... سپس امام صحبتی کردند و همه گریان شدند... خیام زنان و کودکان در وسط قرار گرفت و دورشان خیام بنی هاشم و اصحاب. جلوتر از همه هم خیمه عباس بود، علمدار سپاه حسین... در حال حاضر در کربلا محل خیمه گاه مشخص است و گنبد و سرایی درست کرده اند... @Laylatolghadrnoor▪️💦💧
26 9 محرم شمر به کربلا آمد. او و حضرت ام البنین از یک قبیله بودند و به همین خاطر، امان نامه ای به دست گرفت و سمت خیام امام آمد و حضرت عباس و برادرانش را صدا زد. حضرت پاسخ ندادند که امام گفت: عباسم ببین چه کار دارد؟ و رفتن عباس همانا و رد کردن امان نامه همان! حوالی غروب روز نهم بود که سپاه عمر بنای حمله گذاشت. امام که سر و صدا را شنیدند به برادرشان عباس گفتند: برو و امشب را مهلت بگیر که مشغول نماز و قرآن شویم... "شب عاشورا" امام سجاد(ع) می فرمایند: در آن شب من بیمار بودم. پدرم به خیمه اش رفت و شنیدم این اشعار را می خواند که: "ای روزگار اف بر تو! در هر بامداد و شامگاه بسیاری از دوستان را نابود می سازی، به عوض هم اکتفا نمی کنی. هر طالب و جوینده و هر دوستی کشته شده و برای هر زنده ای چقدر زمان بار بستن و کوچ کردن نزدیک است..." امام همه اصحاب رو جمع کرد. صحبتی کردند و در انتها فرمودند: من بیعتم را از شما برداشتم. در تاریکی شب هر کس می خواهد برود. اینجا در مقاتل اختلاف است؛ برخی می گویند، تعدادی رفتند و برخی دیگر می گویند هیچ کس نرفت و همه ماندن! سپس هر کس به نوعی شروع کرد به ابراز وفاداریش. عباس گفت: بعد از تو زنده ماندن چه فایده ای دارد؟ امام به فرزندان عقیل گفت: کشته شدن مسلم برای شما بس است؛ بروید. اما آنها هم ماندند. و هر کس چیزی گفت تا به امام قوت قلب بدهند. و چقدر زینب(س) آرامش گرفت... شاید زیباترین کلام در این شب، "احلی من العسل" گفتن قاسم باشد؛ "شیرین تر از عسل"! شب عاشورا به امر امام، خیام را نزدیک هم کردند و طناب هایشان در هم شدند تا دشمن از میان خیام وارد نشود. خندقی هم دور خیام از پشت کندند و پر از هیزم کردند تا فردا آتش بزنند و کسی از پشت وارد خیام نشود. امام به حضرات عباس و علی اکبر فرمودند که آب بیاورید. آن دو به همراه 30 نفر به شریعه رفتند و ضمن درگیری سختی، تمام مشک ها را پر آب کردند و بازگشتند. آن شب همه در خیام حسینی مشغول عبادت و مناجات شدند. قرآن و نماز و ذکر. در لهوف آمده که از صدای مناجات و راز و نیازشان در آن شب 32 نفر از سپاه عمر سعد به یاران امام پیوستند! حضرت عباس بنی هاشم را جمع کردند و گفتند: فردا شما اول به میدان بروید تا نگویند بنی هاشم جمعی را برای یاری خواستند اما زندگی خویش را بر مرگ دیگران ترجیح دادند. (خدای ادب، عباس(ع)...😭) در گوشه ای دیگر حبیب، اصحاب را جمع کرد و گفت فردا ما اول می رویم و نمی گذاریم یک نفر از بنی هاشم پیش از ما به میدان بروند. الله اکبر به این زیباترین و بزرگترین شب. فرمانده ای به یارانش می گوید، بروید و یارانی که هر کدام زودتر مشتاق کمک به امامشان هستند... https://eitaa.com/Laylatolghadrnoor
27 اما صبح عاشورا... در مورد نفرات دو سپاه اقوال بسیار مختلفه. در مورد سپاه امام از 72 تا 145 نفر که لهوف اشاره کرده، گفته شده. بیشتر از 72 نفر اسم داریم. برخی هم در میانه روز از سپاه دشمن به سپاه امام آمدند که ممکن است حساب نشده باشند. در مورد سپاه عمر هم از 12 هزار تا 30 هزار گفته شده. جمعه 10 محرم سال 61 هجری قمری امام فرماندهی جناح راست سپاه را به زهیر و جناح چپ را به حبیب سپردند. قلب سپاه و پرچمداری هم با عباس بود. جالبه که امام حداکثر 145 سرباز داشتند اما باز هم تمام اصول جنگی را رعایت کردند تا به نحو احسن مبارزه کنند. امام دستور دادند تا هیزم ها را در خندق دور خیام آتش بزنند. بعد شمر نزدیک شد و گفت ای حسین پیش از قیامت به آتش شتاب کرده ای؟ امام فرمودند که تو به آتش سزاوارتری! مسلم بن عوسجه خواست با تیری شمر را بزند که امام نگذاشت و فرمود من دوست ندارم آغاز کننده جنگ باشم. سپس امام به سمت کوفیان رفتند و برایشان از حقانیت خود و نامه هایشان گفتند اما آنها گوش نمی دادند و سر و صدا و هلهله کردند؛ که امام به آنها فرمود: شکم های شما از حرام پر شده است و به همین خاطر نمی توانید حرف های مرا گوش دهید... زهیر و بریر هم برای کوفیان خطبه ای در حقانیت امام خواندند اما چشم و گوش کوفیان بسته شده بود... بعد عمر سعد تیری به سوی سپاه امام انداخت و گفت شاهد باشید و نزد امیر بگویید که من اولین تیر را انداختم. و جنگ شروع شد... @Laylatolghadrnoor▪️💦💧
37 تعداد کمی از اصحاب باقی مانده بودند که جون بن حوی نزد امام رفت. او غلام اباذر و سیاه پوست بود. بعد از رحلت اباذر در خدمت حضرت علی و بعد امام مجتبی و امام حسین بود. در ساخت و تعمیر سلاح های جنگی مهارت داشت و در کربلا مسئول خیمه دارالحرب بود که سلاح ها در آن نگهداری می شدند و او به تعمیرشان می پرداخت. وقتی از امام اذن میدان خواست، حضرت فرمود: تو همراه ما آمدی تا به خوشی و عافیت برسی. برو و خودت را گرفتار نکن! جون گفت: من برای آسودگی خود در گرفتاری از شما کمک می گرفتم. حال دست از شما بردارم؟ می دانم که رنگم سیاه است و بوی خوشی ندارم اما شما بر من از نفس بهشتیتان بدمید تا خوش بو شوم. تا خون تیره ام با خون پاکتان مخلوط نشود از شما جدا نخواهم شد! او رفت و جنگید و بر زمین افتاد. امام به سرعت خود را به او رساندند و گفتند: خدایا چهره او را سفید کن و او را خوشبو گردان و بین او و محمد و آل محمد پیوند قرار ده. امام سجاد می فرمایند: هنگام دفن شهدا، از بدن جون بعد از چند روز زیر آفتاب ماندن، بوی بسیار خوشی می آمد... نژاد هیچ نقشی در عاقبت بخیری افراد ندارد. متاسفانه ماها چقدر درگیر نژاد پرستی هستیم... از دیگر اصحاب امام، انس بن حارث کاهلی بود. پیرمردی که افتخار حضور کنار پیامبر را هم داشته و در غزوات بدر و حنین شرکت کرده بود. روایات زیادی هم از پیامبر نقل کرده که شیعه و سنی آن ها را گزارش کرده اند. در زمان عاشورا او سالخورده بود اما با این وجود در میدان رزمی جانانه کرد و به شهادت رسید... بعد عمرو بن عبدالله الجندعی به میدان رفت. در هنگامه ی نبرد ضربتی به سرش خورد و بیهوش به زمین افتاد. اقوام او در سپاه پسر سعد او را همراه خود بردند. عمرو پس از یک سال در بستر بودن به شهادت رسید و به امام پیوست... آخرین فرد از اصحاب سوید بن عمرو بود. در حین نبرد به زمین افتاد و همه فکر کردند که کشته شده. اما او زنده بود و بیهوش. وقتی بهوش آمد که امام به شهادت رسیده بود و دشمن مشغول حمله به خیام بود. او باز دست به شمشیر برد و به قصد جهاد به دشمنان حمله کرد. او را محاصره کردند و به شهادت رساندند. https://eitaa.com/Laylatolghadrnoor💦💧
38 نوبت به خانواده امام رسید و علی اکبر اول به میدان رفت. او حق را می شناخت. در راه کربلا شنید که پدرش گفت: انا لله و انا الیه راجعون. نزد امام رفت و پرسید: چه شد که این آیه را خواندید؟ امام گفت: خوابم برد و شنیدم کسی می گوید این کاروان به سوی مرگ می رود. علی اکبر پرسید: مگر ما بر حق نیستیم؟ امام گفتند: آری و علی زیبا گفت: پس چه باک از مرگ! در مورد سن جناب علی اکبر اختلاف است. برخی او را 18 تا 20 ساله گفته اند که بنظر درست نمیاد چون از امام سجاد کوچکتر می شود و برخی هم گفته اند حدود 28 سال داشته. او باید اول می رفت. اگر امام بخاطر حفظ جان پسرش از دیگران مایه میذاشت، مقام امامتش زیر سوال می رفت!! (آقا زاده ها یاد بگیرن! اونیکه ژن خوب داره مسئولیتش سنگین تره!!!) علی اکبر نزد پدرش آمد و با او وداع کرد و به میدان رفت. امام گفتند: خدایا جوانی به سوی این قوم رفت که در صورت و رفتار و اخلاقش شبیه ترین به پیامبر است و هرگاه مشتاق دیدار پیامبر بودیم او را می نگریستیم. در میدان ابتدا عده ای که پیامبر را دیده بودند، ترسیدند و شمشیر انداختند که پیامبر به میدان آمده! تا اینکه علی اکبر طی حملاتش گفت: من علی فرزند حسین بن علی هستم. (این جماعت همه از اسم علی بیزارند!) به خدا قسم ما به پیامبر سزاوارتریم. این زنا زاده نمی تواند بر ما حکم راند. با شمشیر شما را می زنم و از پدرم حمایت می کنم. امام جنگ پسرش را می دید و گفت: ای پسر سعد، خدا نسلت را قطع کند همانطور که نسل مرا قطع کردی! علی اکبر جنگ نمایانی کرد و نزد پدرش برگشت و گفت: پدر تشنگی و سنگینی آهن(زره) مرا هلاک کرده، جرعه ای آب هست؟ این برگشتن و این پرسش حکمتی بالاتر از تشنگی دارد. عشق پدر و پسری در لحظات آخر... امام گریستند و گفتند کمی بجنگ که بزودی جدت تو را سیراب میکند. علی به میدان بازگشت. پس از مدتی ضربتی بر سرش خورد و بر اسب افتاد. اسب تربیت شده بود و می دانست سوارش که بر او بیافتد باید به خیمه گاه برگردد. اما خون علی جلوی چشمان اسب را پوشاند و راه را گم کرد و به میان دشمن رفت و هر کس با هر چه داشت به استقبال علی اکبر رفت...و علی اکبر اربا اربا شد...😭 قبل از شهادتش بلند گفت: ای پدر، جدم رسول خدا مرا سیراب کرد و به شما سلام می رساند و می گوید به سوی ما شتاب کن... امام آمدند؛ صورت به صورت پسرشان گذاشتند و گریستند و گفتند: بعد تو دیگر دنیا ارزشی ندارد. در این هنگام حضرت زینب درحالیکه می گفت: ای عزیزم، ای پسر برادرم؛ به سوی علی شتافت... امام خواهرشان را در برگرفتند و به خیام بازگرداندند و به جوانان هاشمی گفتند: بروید و پیکر علی را بیاورید... نتوانم ززمین جسم تو را بردارم گرهی کور بیافتاده علی در کارم آنچنان قطع شده جملگی اعضایت چاره آن است که جسمت به عبا بگذارم دست به دامان توام یا علی.. https://eitaa.com/Laylatolghadrnoor💦💧
39 بعد علی اکبر، آل ابوطالب در یاری امام کوشیدند. ان شاءالله به ترتیب خاندانشان بهشان می پردازیم. ابتدا فرزندان عقیل بن ابی طالب برادر حضرت علی. امام شب عاشورا بهشان گفت: شهادت مسلم شما را کفایت می کند. بروید! اما فرزندان عقیل گفتند: یابن رسول الله، آقا و سرور و مولی و بهترین پسر عموهای خود را رها کنیم؟ هرگز؛ جان و مال و خانواده ی خود را فدای تو خواهیم کرد. یعنی مهم نیست تو خانواده آدم کسی برای دین رفته باشه یا نه. وظیفه همه ما حرکت برای دینه! نفر اول عبدالله بن مسلم بن عقیل به میدان رفت. مادرش رقیه دختر حضرت علی بود. در میدان گفت: امروز مسلم را می بینم؛ هم او که پدرم است و همراه او شجاعانی که به دین پیامبر ایمان آوردند. تعدادی را کشت و جنگی جانانه کرد. تیری به سمت او پرتاب شد. عبدالله فهمید و دستش را جلوی صورتش گرفت. تیر، کف دست و پیشانیش را به هم دوخت و هر چه کرد نتوانست دست را از پیشانیش جدا کند و همان دم کسی با نیزه به قلبش زد و عبدالله به شهادت رسید. بعد محمد بن مسلم هم به میدان رفت و شهید شد. از دیگر فرزندان عقیل حاضر در کربلا عبدالرحمن، داماد حضرت علی بود. دیگری جعفر که رجزش این بود: من آن جوان ابطحی از نسل ابوطالبم و از نسل هاشم و غالب هستم. ما سروران و برترین روزگاریم و این حسین، پاک ترین پاکان است. اما بعد؛ فرزندان عبدالله بن جعفر، عون و محمد. در اینکه مادر عون، عقیله بنی هاشم زینب کبری است شکی نیست، اما در مورد مادر محمد گفته شده که خوصاء نامی بوده است. این دو برادر با هم به میدان رفتند. محمد اینطور رجز خواند : از این دشمنان به خدا شکوه میبرم که از کوردلی به هلاکت افتادند. نشانه های قرآن را تغییر دادند و کفر و طغیان را آشکار کردند. رجز عون هم این بود: اگر مرا نمی شناسید؛ پسر جعفر طیار، شهید راستین در بهشت تابان هستم. او در بهشت با بالی سبز پرواز می کند، در محشر همین شرافت او را بس است. این دو که به شهادت رسیدند، امام بدن هایشان را به خیام باز گرداند. هر که از بنی هاشم شهید می شد، حضرت زینب به کمک امام می آمد اما این بار در خیمه خود ماند تا برادرش از دیدنش شرمنده نشود... چه زیبا دقتی... @Laylatolghadrnoor
41 اما پسران امام مجتبی ؛ 4 تن از فرزندان این بزرگ امام در کربلا حضور داشتند. از حسن مثنی و عبدالله جلوتر صحبت می کنیم ان شاءالله. دیگری بکر بن حسن بود که جنگید و به شهادت رسید. بعد او قاسم بن الحسن عزم میدان کرد. قاسم حدودا 13 سال داشت و 3 ساله بود که پدرش شهید شد و عمویش سرپرست او شد. وقتی برای اذن میدان نزد امام رفت، حضرت اجازه ندادند. طبق نقلی قاسم نزد مادرش رفت و گفت: عمویم اجازه نمی دهد. مادرش نامه ای را به او داد و گفت این را به عمویت نشان بده. امام نامه را گشود و دست خط برادرش را دید که اجازه رفتن قاسم را داده بود... حضرت بعد دیدن نامه قاسم را در آغوش گرفتند و به شدت گریه کردند. هیچ وداعی این شکلی گزارش نشده. رابطه امام حسن و امام حسین بسیار زیباست. این دو همواره همراه هم بودند. حالا ده سال از شهادت برادر گذشته که یادگارش می خواهد برود... زرهی اندازه او نبود اما او به میدان رفت. هیچ چیز مانع نشد! نگفت امکانات نیست پس نمی توانم!!! قاسم در میدان گفت: اگر مرا نمی شناسید؛ من پسر حسنم. نواده پیامبر. این حسین چون اسیران در محاصره مردمی است که هرگز باران رحمت بر آنان نبارد! حمید بن مسلم از راویان جنگ و واقعه نگار سپاه ابن زیاد می گوید: نوجوانی که چهره اش مانند ماه می درخشید، به میدان آمد. او شمشیر می زد که ناگهان بند کفش چپ او پاره شد. ایستاد تا بند کفشش را محکم کند! بعد از جنگی که کرد، ضربتی به سرش خورد و فریارد برآورد: عمو جان! امام شتابان به سمت او رفت و با شمشیر به فردی که بالای قاسم ایستاده بود زد. سپاه عمر برای نجات او آمدند و میدان شلوغ شد. و قاسم در حالیکه از شدت درد پاهایش را به زمین می زد، جان داد... میدان که آرام شد، امام فرمود: از رحمت خدا دور باشند قومی که تو را کشتند، در حالیکه دشمن آن ها در قیامت جد تو باشد. بر عمویت سخت است که تو او را بخوانی و او پاسخ تو را نگوید یا او تو را پاسخ دهد اما این پاسخ به تو نفعی نرساند. امام قاسم را به سینه چسباند و درحالیکه پاهای قاسم به زمین کشیده می شد، او را به خیام برد. قاسم شیرینی عسلی را که گفته بود، چشید... @Laylatolghadrnoor
42 نوبت به برادران امام رسید؛ فرزندان علی بن ابی طالب. بکر (محمد) بن علی اول رفت و به شهادت رسید. در میدان اینگونه رجز خواند: پیشوای من علی، صاحب فخر، آن والا مردی است که از تبار هاشم، راستگو، بزرگوار و دارای فضیلت است. این حسین پسر پیامبر است که از او با شمشیر صیقل داده شده حمایت می کنم. جانم فدای برادری که عظمتش موجب وقار من شده. در این رجز دو نکته جالب و زیباست. او برادر ناتنی امام بود. مادرشان متفاوت اما از یک پدر بودند. چه زیبا مقام و جایگاه برادرش و اینکه زاده فاطمه با او فرق دارد را فهمیده بود و حضرت را یابن رسول الله خواند! و نکته دوم جمله آخر رجزش؛ عظمت امام را موجب وقار خودش خوانده... امام همینه؛ خودش بزرگ است و برای نوکرانش افتخار است که خادمش باشند...! برای ما هم صدق می کنه ها! خدا را سپاسگذاریم و خوشا به حالمون که چنین امامی داریم... بعد عون بن علی نزد امام رفت. حضرت گریان گفتند: ای برادر تسلیم مرگ شده ای؟ عون گفت: چگونه تسلیم مرگ نشوم درحالیکه شما را بی یاور می بینم؟ جنگ سختی کرد. سپس بازگشت تا امام را دوباره ببیند. امام از او خواست تا استراحتی کند اما عون گفت: بگذار جانم را فدایت کنم و رفت و شهید شد. عباس پیش برادران تنیش رفت و گفت: پیش آیید تا خیر خواهی شما برای خدا و رسولش را ببینم و 3 پسر ام البنین به ترتیب به میدان رفتند. اول عبدالله بن علی به میدان رفت و بعد برادرش عثمان بن علی( دلیل نامگذاری او به دلیل علاقه حضرت علی به عثمان بن مظعون از صحابه پیامبر بود.)؛ او توسط خولی به شهادت رسید. آخر هم جعفر بن علی پای به میدان گذاشت. حیفه از بانو فاطمه کلابیه ملقب به ام البنین نگیم. پس از ازدواج با حضرت علی و در ورود به منزل ایشان، ابتدا از فرزندان فاطمه زهرا کسب اجازه کرد تا به خانه وارد شود؛ ادب!!! پس از عاشورا وقتی فرستاده امام سجاد وارد شهر شد، ام البنین از پسرانش نپرسید و دنبال خبری از حسین بود... او اولین کسی بود که مراسم عزاداری و گریه برای شهدای کربلا برگزار می کرد. روزها دست عبیدالله فرزند عباس را می گرفت و در بقیع به نوحه سرایی می پرداخت. حتی مروان که دشمن اهل بیت بود، گریان می شد. از نوحه های او این بود: ای کسی که دیدی عباس به همه حمله ور می شد؛ خبر دار شدم به سر پسرم در حالیکه دستانش قطع شده بود ضربه ای وارد شده، وای بر من، بر شیر بچه ام، اگر شمشیر دستش بود احدی به او نزدیک نمی شد... دیگر مرا ام البنین نخوانید در کربلا دیگر پسر ندارم... یا باب الحوائج...عباس... @Laylatolghadrnooe
43 اما عباس... اول حضرت را از زبان امام سجاد ببینیم: خدا رحمت کند عمویم عباس را که حقیقتا ایثار و جانبازی نمود و جنگ نمایانی کرد و خود را فدای برادرش کردتا جاییکه دست هایش قطع شد. خداوند مانند جعفر بن ابیطالب دو بال به او عنایت کرد تا در بهشت پرواز کند. همانا عمویم عباس در پیشگاه خداوند منزلت و مقامی دارد که فردای قیامت همه شهدا بر مقام او غبطه می خورند. و اوصاف این بزرگ مرد از زبان امام صادق(ع): سلام بر بنده صالح خدا، مطیع امر خدا و رسول و علی و حسن و حسین... عموی ما عباس با بصیرت و سخت ایمان بود. اما اوج کار عصر تاسوعاست وقتی که سپاه دشمن قصد حمله به لشکر امام را داشتند و امام به برادرشان گفت: ای عباس، سوار شو، جانم به فدایت ای برادر! برو و بپرس که چه می خواهند؟ امام معصوم به کسی بگوید جانم به فدایت! الله اکبر به این جایگاه... واقعا عباس کیست؟ عصر تاسوعا شمر سمت خیام امام آمد و فریاد زد: پسران خواهر ما کجایند؟( شمر و حضرت ام البنین از یک قبیله بودند و به همین دلیل شمر حضرت عباس و برادرانش را اینطور خطاب کرد!) عباس و برادرانش پاسخی ندادند. امام فرمود: جوابش را بدهید اگرچه فاسق است! برادران از او پرسیدند چه می خواهی؟ و شمر امان را نشان داد و گفت: بیایید و اطاعت یزید را بپذیرید که ایمن خواهید بود. عباس طوفانی جوابش را داد: خداوند تو و امان نامه ات را لعنت کند. تو ما را امنیت می دهی ولی فرزند رسول خدا در امان نباشد؟ اصلا خودش را نمی دید! امنیت امام در راس اهداف عباس بود. شب عاشورا پس از برداشته شدن بیعت، گفت: بعد تو زنده ماندن چه سود؟؟ روز عاشورا عباس از این سو به آن سو در حرکت بود تا هر کاری که می تواند برای امام بکند. تا اینکه عصر عاشورا وقتی تقریبا تمام اصحاب و بنی هاشم شهید شده بودند، نزد امام رفت تا اجازه میدان بگیرد. حضرت گریستند و گفتند: برادر تو پرچمدار منی. عباس گفت: سینه ام تنگ شده؛ دوست دارم با این منافقان بجنگم و انتقام بگیرم. ولی امام به او گفت: پس برو برای اطفال مقداری آب بیاور. عباس گوش به فرمان گفت: چشم و رفت تا مشک را بردارد... @Laylatolghadrnoor
44 صدای العطش کودکان خیام را پر کرده بود. مشک را برداشت و بدون تعلل به سمت شریعه فرات شتافت. در مسیر حیدر وار جنگید و توانست وارد شریعه شود. دست زیر آب برد تا بنوشد که یاد تشنگی امام افتاد و آب بر آب ریخت و گفت: ای نفس! بعد از حسین جز ذلت نیست، مبادا پس از او زنده باشی. حسین شربت مرگ را می نوشد و تو می خواهی آب گوارا بنوشی؟ این شیوه من نیست و نه کار کسی که صادق و امین مولایش مولایش باشد. عباس از شریعه بیرون آمد و با تمام وجود عزم خیام حسینی را کرد. مسیر از نخلستان می گذشت و چه مکان خوبی برای ترسویان که پنهان شوند و عباس را غافلگیر کنند. از هر طرف تیر بود که می آمد و کسی در این بین آمد و دست راست عباس را قطع کرد... اما برای عباس انگار فقط امر امامش مهم بود نه دست قطع شده اش؛ چرا که گفت: به خدا سوگند اگر دست راستم را قطع کنید ، باز هم از دین و امام صادق و با تقوایی که فرزند پیامبر است حمایت می کنم. مشک بر دوش چپش و شمشیر به دست چپ بود و می جنگید که حکیم بن طفیل با ضربتی دست چپ او را هم قطع کرد. با توجه به شواهد و رجزی که عباس بعد قطع دست چپش خوانده پس آن موقع مشک به دندان نبوده و به نظر دست مبارکشان از مچ قطع شده و مشک بر شانه و به کمک ساعد حفظ می شد... عباس گفت: ای نفس از کفار نترس، تو را مژده باد به رحمت خدا. تو به زودی با پیامبر محشور می شوی. دست چپم را به ستم بریدند، خدایا در آتش دوزخ بیندازشان. تیر باران عباس ادامه یافت. اینجا مشک را به دندان گرفت. خیلی تلاش کرد تا مشک سالم بماند. اما نشد... تیری که به عباس نخورد او را کشت... تیری به مشک خورد، تیری به سینه اش و تیری به چشمش. لعینی با عمود بر سر عباس عباس زد. مانند پدرش شد و از اسب به زمین افتاد... اینجا بلند گفت: ای اباعبدالله، خداحافظ. برادر مرا دریاب... حسین با سرعت خود را به عباس رساند. دست حهای بریده را در راه دید و بوسید، در کنار بدن عباس گفت: برادرم اباالفضل، الان کمرم شکست و تدبیرم گسست... امام برادرش را همانجا گذاشت تا بگوید او متفاوت است و باید جایگاهی جداگانه داشته باشد... در خیام، سکینه دختر امام از عمویش پرسید و امام خبر شهادت را دادند و همه فغان برآوردند. زینب کبری گفت: ای برادرم، ای عباس، وای از بی کسی ما بعد از تو. این نشان دهنده عظمت عباس در بین خاندان امام است. او وزنه ای بود که رفت... بی شک خدا سرشته تو را از گل حسین سقای با فضیلت و دریا دل حسین @Laylatolghadrnoor
47 امام دستشان را زیر خون بدنشان گرفتند و بر صورت و محاسن خویش کشیدند و گفتند: این چنین خدا را ملاقات خواهم کرد؛ در حالیکه به خون خود خضاب شده ام. اسب امام تربیت شده بود؛ به همین دلیل به درون سطح گودی رفت تا امام راحت تر پیاده شوند. امام با کمک دیواره گودال از مرکب پیاده شدند. دیگر رمق چندانی برای امام نمانده بود، لعینی با شمشیر ضربتی بر سر حضرت زد که کلاهخودشان را شکافت و از فرقشان خون جاری گشت. اما بالای تل؛ حضرت زینب درحالیکه دست عبدالله، فرزند 11 ساله امام مجتبی را در دست داشتند، میدان را می دیدند. عبدالله آرام و قرار نداشت و به همین خاطر حضرت زینب او را کنار خود نگه داشته بودند. بعد افتادن امام، عبدالله دستش را از دست عمه اش بیرون کشید و سمت عمویش دوید. امام دیدند و بلند به خواهرشان گفتند: او را نگهدار! عبدالله گفت: والله از عمویم جدا نمی شوم. کسی خواست با شمشیر به امام ضربتی بزند که عبدالله رسید و گفت وای بر تو ای حرام زاده، می خواهی عموی مرا بکشی؟ دستش را سپر امام کرد که ضربت، دست مبارکش را از پوست آویزان کرد... امام او را در برگرفت و گفت: ای پسر برادرم صبر کن و خیر و برکت درخواست کن که خدا تو را به پدران صالحت ملحق می کند. و حرمله عبدالله را نشانه گرفت... امام قدرت برخواستن نداشتند اما کسی جرات نمی کرد نزدیک شود. شمر فریاد زد منتظر چه هستید؟ همه بر او حمله کنید! و افرادی ضرباتی گوناگون به حضرت زدند که شرحشان اینجا نمی گنجد... در این هنگام حضرت زینب از سوی خیام فریاد برآورد: وای بر تو ای عمر، ابا عبدالله را می کشند و تو نگاه می کنی؟؟ برخی نوشته اند: عمر در اینجا گریه کرد! در مورد آخرین جملات امام اینطور نوشته اند که حضرت فرمود: بر قضای تو شکیبایی می کنم، معبودی جز تو نیست، ای پناه درخواست کنندگان . الهی به رضای تو خشنود و راضی هستم. اسب حضرت خود را به خون امام آغشته کرد و سوی خیام رفت. بانوان حرم با دیدنش فغان برآوردند. عمر با دیدن این صحنه گفت: بروید و کار را تمام کنید. ابتدا خولی وارد گودال شد اما از ترس نتوانست کاری کند و بعد شمر رفت. خنجرش را درآورد و... میان خاک، کلام خدا مقطعه شد. میان خاک، الف، لام، میم، طا، ها، سر لا حول و لا قوه الا بالله آخر غم تو می کشد مرا حسین... تا آن دمی که منتقم تو نیامده است سرخی پرچم تو مرا می کشد حسین... @Laylatolghadrnoor
💦💧🌹💧🌹💧🌹💧🌹💧💦 48 یاحاضر یا ناظر الحمدالله زندگی امام حسین(ع) را که سید و سالار شهیدان هستند با هم مرور کردیم تا بلکه با خواندن تاریخ گذشتگان درس عبرت های فراوانی بگیریم تا خود را بهتر بسنجیم که ما کجای کار هستیم... امیدوارم کسانی که با ما همراه نبودند برای شناخت بهتر امام و قیام عاشورا این سیر را مطالعه کنند و حاضران اخبار حسین بن علی را به غایبان برسانند! به امید روزی که همه محبین امام حسین(ع) با معرفت کامل نسبت به امام و نهضت عاشورا عزای پسر فاطمه(س) را بپا دارند. و آن روز است که خداوند آخرین ذخیره اش را برای ما خواهد فرستاد که بقیه الله بالاترین خیرهاست برای ما اگر که مومن باشیم... سالار سربریده ی زینب سرم فدات هستی فاطمه! پدر و مادرم فدات 🌿التماس دعا 💦 @Laylatolghadrnoor 💦💧🌹💧🌹💧🌹💧💦
1_65171044.mp3
12.43M
🌸 وَكُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ ۖ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنْشُورًا 🍀 سرنوشت هر انسانی را روی پیشانی‌اش نوشته‌ایم. در قیامت، پروندۀ اعمالش را بیرون می‌کشیم و جلوی رویش باز می‌کنیم: 🌸 اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَىٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا 🍀 «بخوان پروندۀ اعمالت را. همین بس که امروز، خودت حسابرسِ خودت باشی 🌸 مَنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا ۚ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ ۗ وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًا 🍀 هرکه در راه درست قدم بردارد، سودش به جیب خودش می‌رود و هرکه به بیراهه رود، دودش به چشم خودش می‌رود. کسی بار گناه کسی را به‌دوش نمی‌کشد. البته تا پیامبری را برای اتمام‌حجت نفرستاده‌ایم، هیچ ملتی را مجازات نکرده‌ایم ✅ آیات : ۱۳ تا ۱۵ 🕌 @laylatolghadrnoor
1_65717165.mp3
13.88M
🌸 وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا 🍀 وقتی بخواهیم شهری را نابود کنیم، اول مرفّهان بی‌دردش را به کارهای خوب دعوت می‌کنیم؛ اما همین‌‌که با عیّاشی سزاوار عذاب ما شوند، آن شهر را از بیخ‌وبُن ویران می‌کنیم. 🌸 وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ ۗ وَكَفَىٰ بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا 🍀 خیلی از ملت‌های بعدِ نوح را از همین راه هلاک کردیم. همین بس که خدا گناهان بندگانش را می‌داند و می‌بیند. 🌸 مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلَاهَا مَذْمُومًا مَدْحُورًا 🍀 آن‌هایی که دنیای زودگذر را بخواهند، به آن‌ها می‌دهیم؛ البته به هرکس هر مقدار که مصلحت بدانیم. ولی در آخرت، جهنم را نصیبشان می‌کنیم که با ‌خفت‌وخواری، در آن سرخ‌وسوخته می‌شوند! 🌸 وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَىٰ لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَٰئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورًا 🍀 به‌عکس، آنانی که مشتاق زندگی آخرت باشند و آن‌طورکه باید، برایش تلاش کنند، به‌شرط ایمان به خدا و پیامبران و قیامت، از تلاششان حسابی قدردانی می‌شود. ✅ آیات : ۱۶ تا ۱۹ ⭐️🌈 @laylatolghadrnoor و تفسیر سوره اسراء بجای ترجمه و تحلیل آیه روز.. .
1_65927806.mp3
13.66M
🌸 وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوهَا فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَيْسُورًا 🍀 اگر از روی تنگ‌دستی مجبوری به نیازمندان جوابِ رد بدهی و درعین‌حال امیدواری که خدا دست‌وبالت را باز کند، فعلاً با آن‌ها نرم و صمیمی برخورد کن. 🌸 وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا 🍀 در کمک به نیازمندان، ناخن‌خشک نباش. آن‌قدرها هم دست‌ودل‌بازی نکن که دیگران سرزنشت کنند و از کار و زندگی وابمانی! 🌸 إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ ۚ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًا بَصِيرًا 🍀 خدا روزیِ هرکه را صلاح بداند، زیاد و کم می‌کند؛ چون او حال بندگانش را می‌داند و می‌بیند. 🌸 وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ ۖ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ ۚ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئًا كَبِيرًا 🍀 بچه‌هایتان را از ترس فقر و نداری نکشید؛ زیرا روزیِ آن‌ها و شما را ما می‌دهیم. کشتن آنان بد گناهی است. آیات: ۲۸ تا ۳۱ @Laylatolghadrnoor تفسیر روز
1_66101815.mp3
14.4M
🌸 وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ۗ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ ۖ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا 🍀 آدمِ بی‌گناهی که خدا جانش را محترم می‌داند، نکشید؛ مگر اینکه شرعاً حقّش باشد. به خانوادۀ هرکه ناحق کشته شود، اجازۀ قصاص داده‌ایم. البته آن‌ها نباید در اجرای قصاص زیاده‌روی کنند؛ چون آن‌قدر که باید، حقّشان رعایت شده است. 🌸 وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّىٰ يَبْلُغَ أَشُدَّهُ ۚ وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ ۖ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا 🍀 به اموال یتیم دست نزنید، مگر برای حفظ و افزایش آن، تا اینکه او به رشد کافی برسد. به عهدهای خود وفا کنید که دربارۀ عمل به عهدهایتان باید جوابگو باشید. 🌸 وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا 🍀 وقتی می‌خواهید چیزی به مردم بفروشید، درست بکشید و با ترازوی دقیق وزن کنید؛ این کار به‌‌سود شما و مایۀ امنیت اقتصادی جامعه است. آیات : ۳۳ تا ۳۵ روز بجای آیه روز ✅ @laylatolghadrnoor
1_66411888.mp3
15.21M
🌸 وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا 🍀 دنبال آنچه نمی‌دانی، راه نیفت؛ زیرا دربارۀ گوش و چشم و دل که راه‌های دانستن‌اند، دربارۀ همۀ این‌ها‌، باید جوابگو باشید. 🌸 وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا ۖ إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا 🍀 با سرمستی و قلدری روی زمین راه نرو. هر چقدر قوی باشی، زمین را که نمی‌توانی با قدم‌هایت بشکافی! هر چقدر هم بزرگ باشی، قدت به کوه‌ها که نمی‌رسد! 🌸 كُلُّ ذَٰلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا 🍀 از این کارها آن‌هایی که گناه‌اند، در نظر خدا ناخوشایند هستند. آیات: ۳۶ تا ۳۸ @laylatolghadrnoor
1_66616654.mp3
12.42M
🌸 وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا 🍀 دنبال آنچه نمی‌دانی، راه نیفت؛ زیرا دربارۀ گوش و چشم و دل که راه‌های دانستن‌اند، دربارۀ همۀ این‌ها‌، باید جوابگو باشید. 🌸 وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا ۖ إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَنْ تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا 🍀 با سرمستی و قلدری روی زمین راه نرو. هر چقدر قوی باشی، زمین را که نمی‌توانی با قدم‌هایت بشکافی! هر چقدر هم بزرگ باشی، قدت به کوه‌ها که نمی‌رسد! 🌸 كُلُّ ذَٰلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا 🍀 از این کارها آن‌هایی که گناه‌اند، در نظر خدا ناخوشایند هستند. آیات: ۳۶ تا ۳۸ 🏴 @Laylatolghadrnoor
1_66742733.mp3
13.35M
🌸 ذَٰلِكَ مِمَّا أَوْحَىٰ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ ۗ وَلَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ فَتُلْقَىٰ فِي جَهَنَّمَ مَلُومًا مَدْحُورًا 🍀 این سفارش‌ها چند تا از حکمت‌هایی است که خدا به تو وحی کرده. باز هم می‌گوییم: در کنار خدا، به معبود دیگری قائل نباش؛ وگرنه با خفت‌وخواری به جهنم انداخته می‌شوی 🌸 أَفَأَصْفَاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ إِنَاثًا ۚ إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِيمًا 🍀 مگر خدا افتخارِ داشتن پسر را به شما بت‌پرست‌ها داده است و فرشتگان را دختران خودش کرده؟! دارید خیلی گنده‌گویی می‌کنید! 🌸 وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَٰذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُوا وَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا نُفُورًا 🍀 پدر این قرآن، حقایق را به‌بیان‌های گوناگون توضیح داده‌ایم تا لجوج‌ها به‌خود بیایند؛ ولی فقط نفرتشان را بیشتر می‌کند! آیات: ۳۹ تا ۴۱ 🏴 @laylatolghadrnoor
1_66985070.mp3
12.95M
🌸 قُلْ لَوْ كَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ إِذًا لَابْتَغَوْا إِلَىٰ ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا 🍀 بگو: «اگر آن‌طورکه می‌گویند و به‌فرض محال، معبودهای دیگری هم‌ردیف خدا باشد، حتماً آن‌ها هم دنبال راهی برای تصاحب جهان‌اند!» 🌸 سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيرًا 🍀 ولی خدا مبرّاست از برچسب‌هایی که به او می‌زنند و بی‌نهایت برتر. 🌸 تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ ۚ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ ۗ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا 🍀 آسمان‌هاى هفت‌گانه و زمین و هرکه در آن‌هاست، خدا را از هر عیبی به‌دور می‌دانند. همه چیز، با تمام وجود، او را از سرِ سپاس به پاکی یاد می‌کنند؛ ولی تسبیحشان را نمی‌فهمید! البته خدا در برابر کوتاهی‌تان در درک تسبیحشان، بردباری آمرزنده است. آیات: ۴۲تا ۴۴ و تفسیر سوره اسرا
🌸 وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ ۖ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِهِ ۖ وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمْ عُمْيًا وَبُكْمًا وَصُمًّا ۖ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيرًا 🍀آنانی که خدا دستشان را بگیرد، ره‌یافتۀ واقعی‌اند و آن‌هایی که به‌حال خود رهایشان کند، دیگر جز خدا برایشان یاورانی پیدا نخواهی کرد. روز قیامت هم، درحالی‌که کور و کر و لال‌اند، به‌رواُفتاده و کشان‌کشان جمعشان می‌کنیم. جایگاهشان جهنم است. هر وقت هم شعله‌های جهنم فروکش کند، خودشان را شعله‌ور می‌کنیم! 🌸 ذَٰلِكَ جَزَاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا وَقَالُوا أَإِذَا كُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا 🍀 سزایشان همین است. آیه‌های ما را باور نمی‌کردند و تازه، با تمسخر هم می‌پرسیدند: «یعنی بعد از اینکه مشتی استخوان پوسیده و پراکنده شدیم، باز از نو زنده می‌شویم؟!» 🌸 أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ قَادِرٌ عَلَىٰ أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلًا لَا رَيْبَ فِيهِ فَأَبَى الظَّالِمُونَ إِلَّا كُفُورًا 🍀آیا نمی‌بینند خدایی که می‌تواند آسمان‌ها و زمینِ به این بزرگی را بیافریند، حتماً می‌تواند در قیامت هم مثل این بدن‌هایشان را بیافریند؟! البته خدا برای آفرینش دوباره‌شان وقت معیّنی در نظر گرفته که جای هیچ شک‌وشبهه‌ای در آمدنش نیست؛ اما این بدکارها غیر از ناشکری کارِ دیگری بلد نیستند. 🌸 قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذًا لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفَاقِ ۚ وَكَانَ الْإِنْسَانُ قَتُورًا 🍀 بگو: «اگر به‌فرض محال، شما صاحب تمام گنجینه‌های رحمت خدا هم بودید، باز از ترس فقیرشدن، بذل و بخشش نمی‌کردید؛ چون انسان‌نوعاً تنگ‌نظر و بخیل است.» 🌸 وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَىٰ تِسْعَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ ۖ فَاسْأَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ إِذْ جَاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا مُوسَىٰ مَسْحُورًا 🍀 به موسی نُه معجزۀ واضح دادیم. از یهودی‌ها دربارۀ این ماجرا بپرس: موسی برای نجات بنی‌اسرائیل پیششان آمد. فرعون به او گفت: «موسی، به‌احتمال زیاد ‌جادو شده‌ای.» 🌸 قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنْزَلَ هَٰؤُلَاءِ إِلَّا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ وَإِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا فِرْعَوْنُ مَثْبُورًا 🍀 موسی گفت: «خودت ‌خوب می‌دانی که این معجزه‌های آگاهی‌بخش را کسی جز صاحب آسمان‌ها و زمین نفرستاده است و من فکر می‌کنم که تو، ای فرعون، در شُرف نابودی هستی.» 🌸 فَأَرَادَ أَنْ يَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ جَمِيعًا 🍀فرعون تصمیم گرفت با تهدید و توطئه، موسی و پیروانش را از مصر تبعید کند؛ ولی ما فرعون و همۀ دارودسته‌اش را غرق کردیم! 🌸 وَقُلْنَا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِي إِسْرَائِيلَ اسْكُنُوا الْأَرْضَ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنَا بِكُمْ لَفِيفًا 🍀بعد از هلاکتشان، به بنی‌اسرائیل پیام دادیم: «در مصر و شامات ساکن شوید. وقتی هم آخرت فرا برسد، همۀ شما را دسته‌جمعی جمع می‌کنیم.» آیات: ۹۷تا ۱۰۴👇👇
🌸 أَنْزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ ۗ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا 🍀 قرآن را به‌سلامت فرستاده‌ایم و به‌سلامت هم دست مردم رسیده است. تو را هم فقط مژده‌رسان و هشدار‌دهنده فرستاده‌ایم. 🌸 وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَىٰ مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِيلًا 🍀 البته قرآن را بخش‌بخش و نیز تدریجی می‌فرستیم تا آن را با درنگ و دقت برای مردم بخوانی. 🌸 قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لَا تُؤْمِنُوا ۚ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَىٰ عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا 🍀 بگو: «قرآن را می‌خواهید باور کنید، می‌خواهید نه!» به آن‌هایی که قبل از آمدنش معرفتی ارزانی شده، وقتی قرآن برایشان خوانده ‌شود، سجده‌کنان با صورت به‌خاک می‌افتند 🌸 وَيَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنْ كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولًا 🍀 و نجوا می‌کنند: «خدا در برپاییِ قیامت خُلف‌وعده نمی‌کند؛ چون وعدۀ خدا حتمی است.» 🌸 وَيَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعًا ۩ 🍀 دراین‌حال، باز سجده‌کنان با صورت به‌خاک می‌افتند و همین‌طور که می‌گریند، فروتنی‌شان را قرآن بیشتر می‌کند. 🌸 قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا 🍀 به بهانه‌جوها بگو: «فرقی نمی‌کند او را الله صدا بزنید یا رحمان: با هریک صدایش بزنید، بهترین نام‌ها مخصوص اوست.» همۀ نمازهایت را بلند یا آهسته نخوان؛ بلکه بعضی را بلند بخوان و بعضی را آهسته. 🌸 وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ ۖ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًا 🍀 در ضمن، زمزمه کن: «خدا را سپاس که نه فرزندی برای خود انتخاب کرده است و نه در فرمانرواییِ آسمان‌ها و زمین همکار دارد و نه ‌ناتوان است که سرپرست بخواهد.» و کلاً از او به بزرگی یاد کن. آیات: ۱۰۵تا ۱۱۱ 👇👇
AF: . 1⃣ .... گلها انواع مختلفی دارند .هزاران نوع گل داریم . هر گلی اسمی دارد ، گل رز ، گل سرخ ، گل یاس و.. وقتی بگویی نسترن  گل دیگری به نظرت نمی آید فقط نسترن به ذهن می آید و گل یاس به ذهن نمی آید . وقتی می گویی : یاس ، یاس به ذهن می آید و گل دیگری به ذهن نمی آید .اما وقتی بگویی: گل . شامل همه این ها می شود. خدا هزاران اسم دارد : غفار، ستار،رووف، و.....وقتی می گویی:رووف یعنی رووف است . وقتی می گویی : کریم یعنی کریم است . یک اسم هم داردبه نام الله . الله مانند گل است یعنی کسی که خالق است، کریم است، غفار است ، ستار است و.... لذا وقتی شما می گویید : بسم الله یعنی با نشانه ی آن کس حرف می زنم ، می نویسم ؛ حرکت می کنم که هم ستار است ، هم غفور است ، هم رحیم است ، هم کریم است ، هم.... منتهی در بین نام های الهی دو نام هست که خیلی دلبری می کند.... ⭐️🌈 @laylatolghadrnoor