eitaa logo
محمدعلی جعفری
5.5هزار دنبال‌کننده
974 عکس
246 ویدیو
0 فایل
صفحه شخصی محمدعلی جعفری ♦️ نویسنده ♦️ مؤسس محفل نویسندگان منادی ➡️ @monaadi_ir ⬅️ 📚 آثار: تاوان عاشقی، تور تورنتو، جاده یوتیوب، آرام جان، سربلند، عمارحلب، قصه دلبری، وزیر قلابی و... راه‌های ارتباطی: 🆔 @m_ali_jafari8 🆔 Instagram.com/m_ali.jafari
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزگاری مادری بچه‌اش تشنه جان داد؛ با تیر سه‌شعبه، دیگر لب به آب نزد و وقتی آب می‌دید وجودش اشک می‌شد. روزگاری مادری بچه‌اش خوراک ماهی‌های اروند شد و تا آخر عمر لب به ماهی نزد. تاریخ خواهد نوشت: روزگاری مادری کفن غرقِ خونِ بچه‌اش را توی یخچال حمل بستنی دید و تا آخر عمر لب به بستنی نزد! 🆔️ @m_ali_jafari
... زنی جلوی رذل روزگارش تمام‌قد ایستاد. اطرافش هم سرهای به نیزه. روبه‌رویش سر عزیزش داخل تشت. خطبه خواند و مردم را بیدار کرد و ورق وضعیت وهم‌آلود زمانه‌اش را برگرداند. ...وَ سَیَعْلَمُ مَنْ سَوّی لَکَ وَ مَکَّنَکَ مِنْ رِقابِ المُسْلِمِینَ، بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلاً، وَ اَیُّکُمْ شَرٌّ مَکاناً، وَ اَضْعَفُ جُنْداً؛ ...به زودی آنکس که حکومت را برای تو هموار ساخت و تو را بر گرده مسلمین سوار کرد، خواهد دانست که چه کیفر بدی نصیب ظالمان خواهد شد و خواهد فهمید که جایگاه چه کسی بد است و لشکر چه کسی ضعیف‌تر و ناتوان‌تر است! و امروز؛ دکتر بیمارستان غزه با این دکوپاژ و میزانسن، سکانسی خلق کرد که تاریخ را تکان خواهد داد. تکانی که زلزله‌ای ۱۰ ریشتری می‌شود بر پیکره پفکی رژیم کودک‌کش. 🆔️ @m_ali_jafari
بعد از بمباران بیمارستان المعمدانی غزه، خانه‌ای هم زدند؛ در منطقه‌ای دیگر. برق قطع بود. مردم منتظر ماندند تا صبح. روشنی روز رفتند ببینند کسی زنده مانده، یا زخمی و شهید بیاورند بیرون. بچه‌ای ده‌ساله را پیدا کردند. زنده و سالم. از زیر آوار کشیدندش بیرون. کیف مدرسه‌اش را بغل زده بود. داخل آمبولانس هم کیف را از خودش جدا نمی‌کرد. دلیلش را پرسیدند. گفت: تکه‌های جنازه برادرم را در این کیف جمع کرده‌ام! پ.ن: دیگر نه من طاقت عکس‌های این جنایت را دارم؛ نه شما! 🆔️ @m_ali_jafari
سال ۹۹ سوریه بودم. دمشق. شبی رفتم زینبیه یکی از مدافعان حرم را ببینم. غرض، آشنایی و یک فنجان قهوه خوردن بود. لب که باز کرد چهار ساعت پلک نزدم. لحظه‌به‌لحظه آزادسازی حلب را تعریف کرد. گفت: "سه شبانه روز نخوابیدم، کار از سیگار و قهوه و ریختن نمک توی چشم گذشته بود. پاهایم ورم کرده بود؛ هیچ کفشی سایزم نمی‌شد بروم دستشویی. شهید بغداد دستم را گرفت به زور کشاندم تو تاریکیِ زیرپله‌ای. دستور داد بخوابم که بدنم از هم نپاشد! نفهمیدم سرم به زمین رسید یا نه. پس‌فردا صبح بیدار شدم!" کاش ابرقدرتی پیدا می‌شد کلید این جنگ را می‌زد. دو روز هم نه. شده نصف روز. شده دو ساعت. بالشت و پتو هم نمی‌خواهند. جایی شبیه همان تاریکیِ زیرپله. توی همان خاک‌وخل. کاش زیر این آوار، زیر این داغ، زیر این غم، زیر این آوارگی پلکی به هم می‌رساندند. بعد بلند می‌شدند و کف دست به هم می‌زدند و روز از نو روزی از نو! 🆔️ @m_ali_jafari
توی کوچه‌های مخیم قلاب چشمم می‌چرخید دنبال پیرمرد یا پیرزنی فلسطینی. کسی که طعم زندگی در وطن زیر زبانش باشد. برخلاف اکثر ساکنین که متولد لبنان بودند. جلوی مسجدِ فلسطینِ مخیم پیرزنی صیدمان شد. پرسیدم: "توی فلسطین دنیا اومدی؟" چشمانش برق زد. گفتم: "مهمان نمی‌خواهی؟" دست به چشم کشید و بعد روی سر. - علی عینی، علی راسی با کمر خمیده؛ ولی مثل بچه سرتق بازیگوشی تندتند کوچه‌پس‌کوچه‌ها را رد کرد. ماهم پشت سرش. کف و سقف خانه‌اش سیمانی بود. نمور و مرطوب. از اتاقش سه‌تا صندلی پلاستیکی آورد بنشینیم. با لبخند بهش گفتم: "به قول ما ایرانی‌ها؛ بزنم به تخته خیلی خوب موندی!" خندید: "آبِ فلسطینِ توی وجودم، سیستم ایمنیِ بدنم رو قوی‌تر کرده!" پرسیدم: "دلت برا خونه‌تون تنگ شده؟" اشک از گوشه چشمش راه افتاد. - امید دارم زنده باشم و یه‌بار دیگه از تو باغچه جلوی خونه‌مون اون انجیرهای درشتی که صبح‌ها روشون شبنم می‌زد رو بچینم! 🆔️ @m_ali_jafari
30.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 گفتم: کاش یه پیج اینستاگرام می‌زدید و این روزای غزه رو روایت می‌کردید! 🔻 گفت: از صبح تا شب بیرونم، دنبال پیدا کردن آب و غذا. برق ندارم گوشی‌ام را شارژ کنم. وقتی هم روشن می‌کنم نت ندارم، اگرم باشه خیلی ضعیفه! 🆔️ @m_ali_jafari