باسمه تعالی
یک فایلی از کانال بازنگری جناب آقای ترکاشوند در باره علم غیب امامان به دستم رسید ان را نقد کرده و ابتدا اصل مقاله او را و سپس پاسخم را تقدیم می کنم.
نوشته کانال بازنگری
علم غیب امام معصوم
باسمه تعالی
《امامانِ بیخبر از پشت پردههای زندگی خود، چگونه میتوانستند پردههای قرنها بعد را کنار زده باشند؟》
✍️امیر ترکاشوند
بخش مهمی از سیاستِ ایرانفداییِ متولیان نظام که رفاه و آرامش مردم و امکانات کشور را فدای تحقق آرزوهای منطقهای و جهانی خود میکنند، ریشه در روایات آخرالزمانی و عصر ظهوری دارد؛ همان روایاتی که از قول امامان در باره تحولات آیندۀ! خاورمیانه صادر شده و به صورت ریز و جزء به جزء حکایت افراد و وقایعی مربوط به آیندههای دور (قرنها یا هزارهها بعد!) را شرح داده و پیشبینی کرده و از اقوامِ درگیر و آرایش نیروها و جنگها و ظفرمندیهای مسلمین و شیعیان و تعداد تلفات طرفین و کلی چیزهای خرد و کلان دیگر تا محو یهود و... گفته است.
امروزه توان برخی از متولیان فکری نظام صرف آشنایی با همین روایات ساختگی و سپس برنامهریزی برای پیادهسازی آنها شده و میشود. تا همینجا بخش مهمی از جغرافیای ظهور و آخرالزمانی را منطبق بر آن روایات پیاده کردهاند و با جدیت پیگیر تکمیل آن پازل و وارد کردن ضربات نهاییاند
چرا ساختگی؟
چون اگر امامان از چنین توانی برخوردار بودند حال و روزشان آن نبود که همه میدانیم.
انتساب قدرت غیبگویی به آنان در حالی است که آنها از کوچکترین امر پنهان و غیبی در زندگی خود نیز بیاطلاع بودند چه رسد روستایی آنورتر یا احوال مردمی در هزارههای آینده.
امام جعفر صادق با جدیت به خدای یکتا سوگند خورد که هیچ اطلاعی از غیب ندارد و افزود خدا امواتم را نیامرزد خدا مرا مرگ دهد اگر چنین ادعایی داشته باشم. او برای اینکه مخاطب خود را خیلی ملموس و خودمانی قانع بر آن ناتوانی کند دست به دامان اتفاقی که برای خودش پیش آمده بود شد و آن را به عنوان شاهد مثال برای غیب ندانیاش ذکر کرد و چنین گفت: من با فلانی زمین شراکتیمان را بین هم تقسیم کردیم؛ آن قسمت که به او رسید حاصلخیز از آب درآمد ولی آن قسمتی که نصیب من شد بیحاصل شد خب اگر من خبر از غیب داشتم آن قسمت مرغوب را مالِ خود میکردم
فوالله الذی لا اله الا هو ما أعلم الغيب ولا آجرنی الله فی أمواتی ولا بارك لی فی احيائي ان كنت قلت له... ولقد قاسمت مع عبدالله بن الحسن حائطا بینی و بینه فأصابه السهل و الشرب و اصابنی الجبل، فلو كنت أعلم الغيب لاصابنی السهل و الشرب و أصابه الجبل (اختیار معرفة الرجال معروف به رجال کشی ج ۱ ص ۲۹۲ یا ج ۲ ص ۵۷۹)
امامی که اینطور صاف و پوستکنده اعتراف به غیب ندانستن میکند (و سراسر زندگی واقعیاش هم گواه آن است) چطور به یکباره عالم غیب میشود و از سیر تا پیازِ وقایعی که مثلا قرار است چند سده یا چند هزاره بعد روی دهد را دونه به دونه با ذکر جزئیات و کلیات شرح دهد تا طراحان مقدمات عصر ظهور بر آن اساس نقشهکشی کنند؟
امام صادق در این جریان، نگران زمین حاصلخیز از دست رفتهاش بود چنانکه اجدادش عبدالمطلب نیز نگران شترهایش بود و مسئولیتی در قبال تخریب شدن خانه خدا از سوی مهاجمان برای خود تعریف نکرد ولی طراحان ...
قرآن به پیغمبر و به ویژه در ردّ آگاهی نسبت به آینده و آخرالزمان میگوید بگو:
《اگر غیب میدانستم قطعاً خیر بیشتری میاندوختم و هرگز به من آسیبی نمیرسید》 (ولو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر و ما مسّنی السوء -قرآن، سوره اعراف آیه ۱۸۸-)
اما آخرالزمانیها دستبردار نیستند و کلام قرآن نیز نمیتواند عطش و ماجراجویی آنان را فرو خواباند.
[پاسخ را در ادامه ملاحظه بفرمایید]
پاسخ به شبهه علم غیب امامامان معصوم علیهم السلام
(این پاسخ شامگاه جمعه پنجم اسفند 1401 در یک گروه تلگرامی و در ساعتی که او در گروه فعال بود به مشاهده نویسنده رسید ولی تاگنون [شنبه ششم اسفند] از خود دفاعی نکرد) ناچار حهت اطلاع دوستان آن را به کانال معارف و تعدادی از گروههای دیگر ارسال میکنم:
سلام علیک
جناب اقای ترکاشوند
من به نکته سیاسی شما و اشاره شما به اخبار در این باره کاری ندارم، چون ان اخبار از جهت سند و دلالت جای تحقیق دارد و فعلا کاری به ان ندارم، انچه مرا وادار کرد تا نوشته شما را به نقد بگیرم انکار علم غیب ائمه علیهم السلام در عباراتتان است و در این باره نکاتی تقدیم میشود:
(اولا) راوی از امام صادق علیه لسلام عبد الرحمن بن کثیر است و نجاشی درباره او نوشته است: «کان ضعیفا... کان یضع الحدیث» [رجال النجاشی: 235].
و علامه حلی درباره او نوشته است: «لیس بشیء کان ضعیفا، غمز علیه أصحابنا و قالوا إنه کان یضع الحدیث» [رجال العلامة الحلی: 239].
فعل «کان» انگاه که بر سر فعل دیگر [مثل «یضع»] در آید بر استمرار دلالت دارد، یعنی این راوی همواره حدیث وضع میکرد.
و ثانیا: در مورد آیه 188 سوره اعراف و روایت امام صادق علیه السلام، لازم بود آیات دیگر قرآن و روایات دیگر را هم در کنارش بگذاری تا نتیجه گیری مطلوب حاصل گردد:
خداوند در باره حضرت یعقوب علیه السلام فرمود: (َ إِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون) [یوسف:68]. «و همانا او هر آينه داراى علم است براى تعليم ما او را ولى بيشتر مردم نميدانند».
و در دو آیه از قول یعقوب علیه السلام فرمود: ( َأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون) [یوسف:86 و 96] «ميدانم از جانب خدا آنچه را كه شما نميَدانيد».
در باره عیسی علیه السلام فرمود: (وَ رَسُولاً إِلى بَني إِسْرائيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ... وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ) [آل عمران:49].
«و فرستادهاى باشد بر طائفه بنى اسرائيل كه به تحقيق من آوردهام براى شما آيت و نشانهاى از جانب پروردگار شما... و خبر مىدهم بآنچه مىخوريد و آنچه ذخيره مىكنيد در خانههاى خودتان...».
علی علیه السلام در نهج البلاغه فرمود:
«... وَ اللَّهِ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُخْبِرَ كُلَّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِمَخْرَجِهِ وَ مَوْلِجِهِ وَ جَمِيعِ شَأْنِهِ لَفَعَلْتُ وَ لَكِنْ أَخَافُ أَنْ تَكْفُرُوا فِيَّ بِرَسُولِ اللَّهِ )ص(».(نهج البلاغه (صبحی الصالح) خطبه 175 ص 250).
«و به خدا سوگند اگر بخواهید هر یک از شما مردم را خبر بدهم از مکان آمدن و مکان رفتنش و همه امور مربوط به او هر آینه انجام میدهم، ولی ترس دارم که شما در مورد مورد من به پیامبر خدا (ص) کافر گردید».
و اما آیه 188 سوره اعراف بر نفی علم ذاتی پیامبر (ص) به غیب دلالت دارد، از اینرو منافات ندارد که با اذن خدا دانای به غیب باشد، چنانکه عیسی و یعقوب علیهما السلام طبق ایه قرآن چنین بودند. افزون بر اینکه اعطای علم غیب از سئی خدا به آنان در جهت استفاده شخصیشان نبود و در این جهت ماذون هم نبودند و در آیه شریفه در مورد استفاده شخصی علم غیب پیامبر (ص) نفی شد (لو کنت أعلم الغیب لاستکثرت من الخیر).
البته معنای علم غیب با اذن خدا برای غیر خدا این نیست که مانند خدا علم مطلق داشته و یا بتوانند برای همه امور از آن استفاده نمایند، بلکه اندازه علم اعطایی خدا به غیر خود نیز متناسب با درجات عصمت متفاوت و تنها برای بیان امور مربئط به دین و اداره امور مسلمانان در صورت نیاز محدود است و استفاده شخصی اگر جهت عمومی نداشته باشد جایز نیست.
بنابراین تنها با مشاهده یک روایت ضعیف - و با وجود ادله دیگر نقلی قرآن و روایات بر وجود علم غیب برای غیر خدا با اذن و مصلحت خدا - نمیتوانید وجود علم غیب در امامان معصوم علیهم السلام را زیر سؤال ببرید و بگویید « اگر امامان از چنین توانی برخوردار بودند حال و روزشان آن نبود که همه میدانیم»!!!!.
از قیاست خنده امد خلق را...
خارج فقه درس 33 شلبه ششم اسفند 1401 شمسی
(وجه سوم): تعبير امام (ع) در مقام جواب به قولش: «ما يجب الزكاة في مثله ففيه الخمس» دلالت میکند که اعتبار به بلوغ نصاب زكات است و اینکه این نصاب تمام موضوع برای حكم است، از اینرو در باب معدن نیز احتمال دادیم كه اعتبار به این نصاب است و قول امام (ع): «عشرين دينارا» به عنوان مثال است.
(وجه چهارم): این است که اگر حکم به عرف القا بشود از اینکه معدن یا كنز اگر به مقدار نصاب زكات و مماثل آن باشد در آن خمس واجب میشود و توجه پیدا میکند که نصاب زكات در طلا بیست دينار و در نقره دویست درهم است و معدن یا كنز ممكن است از جنس طلا و نقره و ممكن است از غیر آن دو باشد، در این میان انچه قهرا به ذهنش انسباق پیدا میکند اعتبار طلا به مثلش و اعتبار نقره به مثلش و غير این دو به یکی از این دو است.
بما براین قهرا مراد از مماثلت مماثلت اجمالی جامع بين حقيقت آنها – چنانکه در نقدين است - و حكميه – چنانکه در غير آن دو است – میباشد.
در هر حال – چنانکه مخفی نیست - اظهر وجوه وجه چهارم و احوط آنها وجه سوم است، و اما وجه اول و دوم اضعف وجوه هستند، مخصوصا وجه دوم، بلکه این وجه [دومی] احتمال محض است.
حکم دعوای مالک و مستأجر در کنز
مسألة 14): لو وجد الكنز في ارض مستأجرة او مستعارة وجب تعريفهما و تعريف المالك ايضا |1| .
|1| شرح: این مسأله در كلمات قدما به نحو دیگر عنوان شده است، در کتاب «الخلاف» آمده است: «اذا وجد ركازا في دار استأجرها فاختلف المكتري و المالك فادعي كل واحد منهما انه له كان القول قول المكتري مع يمينه و به قال الشافعي و قال المزني القول قول المالك، دليلنا ان الظاهر انه للمكتري لان المالك لا يكري دارا و له فيها دفين» [الخلاف ج 2: 123 مساله 151] و در المبسوط گفته است: «اذا وجد في دار استأجرها ركاز فاختلف المكري و المكتري في الملك كان القول قول المالك لان الظاهر انه ملكه» [المبسوط ج 1: 237] مسألة در کتاب «شرائع» نیز به همینگونه عنوان گردید. [شرائع الاسلام ج1: 181].
برای تقديم قول مالك به اصالت يدش و فرعيت يد مستأجر استدلال شد، نظير يد موكل و وكيل، بلکه خود »ید» نسبت به رقبه عين مستأجره.
و در کتاب «مسالك» آمده است: «ان الاصح تقديم قول المستأجر لانه صاحب اليد حقيقة». [شهید ثانی، مسالک الافهام ج 1 ص 468].
و اقوي تفصيل بين مقامات و انحاء سلطات است، پس يد اقوی بر غير خود مقدم میشود، چنانکه قول [در مورد دعوا در مورد حیوان] راكب دابه بر قائد آن مقدم میشود.
در هر حال مسأله عنوان شده در كلمات اصحاب صورت «فعلیت پیدا کردن يد مستأجر یا ید مستعير است».
و اما آنچه در متن [عروه] آمده مقتضایش این است که یابنده كنز شخص ثالث باشد و حكم شده است که اگر آن دو [مستأجر و اجیر] آن را از خود نفی کردند کنز برای او [سومی] است، و اطلاق عبارت آن صورت را که یابنده کنر دارای يد غاصبه باشد و یا به طور کلی غير ذی يد و – مثلا - عامل یکی از آن دو در خانه باشد را شامل شود، در حالی که وجهی برای تعلق كنز به آن دو وجود ندارد، زیرا کنز نزد عرف از توابع ملك است نظير معدن و آبی که از آن میجوشد، زیرا استخراج و تصاحب آن آب برای غير مالك جایز نیست.
اشکال: سببی که مملك عين از جنس إحياء یا شراء یا مانند این دو است به اصل خانه تعلق گرفته است، نه به آنچه از معادن و مياه و كنوز که در آن وجود دارد.
پاسخ: آری، ولی اینها نیز نزد عرف به تبع خانه مورد تملک قرار میگیرند، چون جزئی از خانه هستند و لا اقل این است که صاحب خانه اولي به اینها از دیگران است، [شیخ طوسی (ره)] در کتاب «الخلاف» گفته است: «اذا وجد ركازا في ملك مسلم او ذمي في دار الاسلام لا يتعرض له اجماعا و ان كان في دار الحرب فهو ركاز ...». [الخلاف 2: 123 مساله 150] و ظاهر این عبارت بيان حكم وضعي است و اینکه متعرض آن مالک آن نمیشود، نه اینکه فقط در مقام بیان حکم تكليفي باشد تا اینکه گقته شود: اگر از روی نسيان یا عصيان متعرض آن شود ملك او میشود، گرچه ظاهر كلام شيخ انصاري (قده) در کتاب خمسش تملك یابنده آن بر آن است. [کتاب الخمس ضمن تراث شیخ اعظم 11: 54].
معارف تشیع
پاسخ به شبهه علم غیب امامامان معصوم علیهم السلام (این پاسخ شامگاه جمعه پنجم اسفند 1401 در یک گروه ت
دفاع اقای ترکاشوند:
با سلام و سپاس
قرآن بارها به نفی غیبدانیِ اولیا پرداخته و البته وحی را اگر غیب بدانیم طبیعتا به اذن و خواست خدا بوده و استثنا است.
در آیات مورد استناد عبارتی در وجود غیبدانی نبود.
باز تکرار میکنم که اگر امامانمان غیب میدانستند حال و روزشان آن نبود و میتوانستند با فرصت غیبدانی به قدرت و حکومت برسند و علوم الهی خود را بسیار راحت در اختیار عموم مردم قرار دهند و جلوی شقه شدن جامعه و به وجود آمدن دستجات دینی را بگیرند
پاسخ باقریان:
سلام
جناب ترکاشوند
به همه این اشکالاتت پاسخ دادم
گویا مطالعه نفرمودی و همچنان بر ادعایت اصرار داری
تکرار فایده ندارد برای کسی که نخواهد دلیل را بپذیرد
آیات قرآن و سخن علی ع را را اوردم که انبیا و علی ع با اذن خدا اگاه به غیوبات بودند
فقط چسبیدید به آیات نفی مطلق علم غیب از غیر خدا در حالی که با توجه به آیات دیگر مقصود نفی علم ذاتی به غیب است
اما حال روز ائمه ر هم توضیج دادم علم غیب برای استفاده شخصیشان نبود
در علم غیب بهره برداری شخصی نیست مگر جعت عامه پیدا کند
اینها همه را توضیح دادم قبلا ولی دوباره مصادره به مطلوب فرمودی
ضمنا فرمایش شما و حوابم را در کانال معارف تلگرام و ایتا و در تعدادی از گروه ها گذاشتم تا دیگران نیز داوری کنند
جنابعالی که در کانال بازنگر فقط حرف خودت را میگذاری بدون جواب دیگران
ضمنا ادله نقلیه دال بر علم غیب غیر خدا با اذن خدا بیش از ان است که در پاسخم اوردم ولی فضای مجازی گنجایش آن را ندارد
مانده است یک اشکال جدید که فرمودی (میتوانستند با فرصت غیبدانی به قدرت و حکومت برسند و علوم الهی خود را بسیار راحت در اختیار عموم مردم قرار دهند و جلوی شقه شدن جامعه و به وجود آمدن دستجات دینی را بگیرند)
پاسخ: (اولا) علم غیب غیر از قدرت فیزیکی است آنان میتوانستند از راه زور و با تعدادی اندک و با ترور و ماند ان مانند کودتاچیان به قئرت برسند ولی بنای رهبران حق بر این نبود
بلکه بنای آنان این بود که اگر زمینه مردمی داشتند و مردم پذیرا شدند و به سوی انان آمدند حکومت را بپذیرند و الا وظیفه نداشتند از هر طریقی به حکومت برسند در روایت پیامبر ص: علی به کعبه تشبیه شد که مردم وظیفه دارند به سوی او بیایند نه اینکه او از برای گرفتن رهبری جامعه به سوی آنان برود.
ثانیا: اشکال شما بر خدا هم وارد میشود که اگر خواهان اصلاح جامعه بود و علم غیب مطلق هم دارد چرا حال و روز پیروان خدا به این گونه است چرا خدا در میان مردم رنگ ندارد؟!! چرا خدا از علم غیب خود استفاده نکرد و جلوی این همه اختلافات ادیان و فرقه ها را نگرفت؟!!!
❤️فضائل امام سجاد علیهالسلام در منابع اهل سنت❤️
✍️ابن کثیر دمشقی عالم اهل سنت:
🔺عده ای از مردم زندگی می کردند و نمی دانستند که زندگی شان از کجا تامین می شود.
👈چون علی بن الحسین از دنیا رفت، آنچه شبانگاهان به ایشان می رسید، قطع شد.
👈و فهمیدند او بود که آن چیزها را برایشان می آورد.
🔺هنگام غسل بر پشت حضرت آثار کبودی دیده می شد.
👈پرسیدند: این چیست؟
👈گفتند: اثر کیسه های آرد است که حضرت شبها بر پشت حمل کرده و خود برای فقرا می بردند.
📚البدایة و النهایة، ج ۹، ص ۲۸۲.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از چیزهای کوچک زندگی لذت ببرید،
در غیر این صورت، یک روز بر می گردید
و می فهمید که اونها بزرگترین
داراییتون بودند
سلام
صبح یکشنبه تون بخیر❤️
🗓 تقویم شیعه:
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۰۷ اسفند ۱۴۰۱
میلادی: Sunday - 26 February 2023
قمری: الأحد، 5 شعبان 1444
🗞 وقایع مهم امروز:
🔹ولادت حضرت سجاد علیه السلام، 38ه-ق
📆 وقایع روزهای آینده:
▪️6 روز تا ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
▪️10 روز تا ولادت حضرت صاحب الزمان (عج)
▪️26 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان
▪️35 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام
▪️40 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
🔸انسان مسئول:
💥الإمامُ زينُ العابدينَ عليه السلام ـ
كانَ يقول :
🔸 ابنَ آدَمَ ، لا تَزالُ بِخَيرٍ
🔸 ما كانَ لكَ واعِظٌ مِن نَفسِكَ ،
🔸و ما كانَتِ المُحاسَبَةُ مِن هَمِّكَ ،
🔸و ما كانَ الخَوفُ لَكَ شِعارا ، و الحُزنُ لَكَ دِثارا .
🔸ابنَ آدمَ ، إنّكَ مَيِّتٌ وَ مبعوثٌ و مَوقوفٌ بَينَ يَدَيِ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ
و مَسؤولٌ
🔸 فأعِدَّ جَوابا .
💥امام زين العابدين عليه السلام ـ بارها ـ مى فرمود:
🔸 اى فرزند آدم! تا زمانى كه واعظى درونى دارى و به محاسبه نفْس اهتمام مى ورزى
🔸و ترسْ جامه زيرين تو باشد و اندوهْ بالاپوشَت ، پيوسته در خير و صلاح خواهى بود.
🔸 اى فرزند آدم! تو مى ميرى و برانگيخته مى شوى؛
🔸و نيز در برابر خداوند عزّ و جلّ نگه داشته مى شوى و بازخواست مى شوى؛
🔸 پس جوابى آماده كن.۱
--------------------
۱-الأمالي للطوسي: 115/176.
عارفی 40 شبانه روز چله گرفته بود تا خدا را زیارت کند
تمام روزها روزه بود.
در حال اعتکاف.
از خلق الله بریده بود.
صبح به صیام و شب به قیام.
زاری و تضرع به درگاه او
شب 36 ام ندایی در خود شنید که می گفت: ساعت 6 بعد از ظهر، بازار مسگران، دکان فلان مسگر برو خدا را ز یارت خواهی کرد
عارف از ساعت 5 در بازار مسگران حاضر شد و در کوچه های بازار از پی دکان می گشت...
میگوید: پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و به مسگران نشان می داد، قصد فروش آنرا داشت...
به هر مسگری نشان می داد، وزن می کرد و می گفت: 4 ریال و 20 شاهی
پیرزن می گفت: نمیشه 6ریال بخرید؟
مسگران می گفتند: خیر مادر، برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد. پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید و همه همین قیمت را می دادند.
بالاخره به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود. مسگر به کار خود مشغول بود که پیرزن گفت: این دیگ را برای فروش آوردم به 6 ریال می فروشم، خرید دارید؟
مسگر پرسید چرا به 6 ریال؟؟؟
پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت: پسری مریض دارم، دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن 6 ریال می شود!
مسگر دیگ را گرفت و گفت: این دیگ سالم و بسیار قیمتی است. حیف است بفروشی،
امّا اگر اصرار داری من آنرا به 25 ریال می خرم!!!
پیر زن گفت: مرا مسخره می کنی؟!!!
مسگر گفت: ابدا"
دیگ را گرفت و 25 ریال در دست پیرزن گذاشت!!!
پیرزن که شدیدا متعجب شده بود؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد.
من که ناظر ماجرا بودم
و وقت ملاقات فراموشم شده بود، در دکان مسگر خزیدم و گفتم: عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟!!! اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از 4 ریال و 20 شاهی ندادند
آنگاه تو به 25 ریال می خری؟!!!
مسگر پیر گفت: من دیگ نخریدم!!!
من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد، پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند، پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد، من دیگ نخریدم...
از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که ندایی با صدای بلند گفت: با چله گرفتن و عبادت کردن کسی به زیارت ما نخواهد آمد!!! دست افتاده ای را بگیر و بلند کن، ما خود به زیارت تو خواهیم آمد!
گر دست فتاده ای بگیری... مردی
محقق و ادیب معروف مسيحى جورج جرداق در كتاب خود به نام «الامام علي صوت العدالة الانسانية» در عظمت عهدنامه جناب #مالک_اشتر مىنويسد:
«بسيار مشكل است كه انسان اختلافى در ميان اين عهدنامه و اعلاميّه جهانى حقوق بشر بيابد، بلكه تمام نكات اساسى موجود در اين اعلاميه در عهدنامه امام عليه السلام ديده مىشود. اضافه بر اين در عهدنامه امام چيزى است كه در اعلاميه جهانى حقوق بشر نيست و آن عواطف عميق انسانى است كه بر تمام اين نامه سايه افكنده است.»
خارج فقخ کتاب خمس درس 34 یکشنبه
متن: «فان نفياه كلاهما كان له |1| و عليه الخمس و ان ادعاه احدهما اعطي بلا بينة و ان ادعاه كل منهما ففي تقديم قول المالك وجه لقوة يده و الاوجه الاختلاف بحسب المقامات في قوة احدي اليدين».
|1| شرح: اشكال در این باره پیش از این بیان شد، و این تنها در صورتی صحیح است که ملك منتقل شده و مستأجر و مالك سابق و اسبق در همه طبقات تعلق کنز به خود را نفی کنند، و الا اگر شخص سوم غاصب یا عامل یا مانند این دو باشد احتمال تعلق كنز به مالك خانه جدا قوی است، زیرا کنز نزد عرف از توابع ملك خانه است، زیرا این احتمال وجود دارد که كنوز نیز مثل معادن باشد، و پیش از این بیان شد که معادن از انفال است و احياء مستقل دارد، بنا براین کسی که آن را بیابد گویا آن را إحيا کرده است، پس با اذن امام یا حاکم مالك آن میشود، و احياء زمین خانه و یا باغ احياء معادن موجود در آن شمرده نمیشود تا اینکه تابع آن باشد، آری از جهت تكليفی داخل شدن در خانه دیگری بدون اذن جایز نیست، ولی اگر با اذن و یا از روی عصيان داخل شد و معدن یا گنجی را یافت او احق به آن است، رجوع نمایید به انچه ما در باب معادن (مسأله 8) ذکر کردیم.
متن: مسألة 15: «لو علم الواجد انه لمسلم موجود هو او وارثه في عصره مجهول ففي اجراء حكم الكنز او حكم مجهول المالك عليه وجهان |1| و لو علم انه كان ملكا لمسلم قديم فالظاهر جريان حكم الكنز عليه».
|1| شرح: در این مسأله پیش از این بیان شد که با وجود آثار قدمت حكم كنز که تخميس و تملك بقيه باشد در آن جاری میشود، گرچه علم داشته باشد که برای یک مسلمانی است و وجود وارث او را احتمال بدهد.
اما اگر علم پیدا کند که جدیدا دفن شده و مالك مسلمانش آن را فراموش کرده و یا توانایی گرفتن آن را ندارد، موجهتر اجرای حكم مجهول المالك بر آن است، زیرا ادله كنز از مثل آن انصراف دارد.
و اما تمسك به موثقه اسحاق بن عمار برای ان که در آن آمده است: قال سألت ابا ابراهيم (ع) عن رجل نزل في بعض بيوت مكة فوجد فيه نحوا من سبعين درهما مدفونة فلم تزل معه و لم يذكرها حتي قدم الكوفة كيف يصنع؟ قال: «يسأل عنها اهل المنزل لعلهم يعرفونها» قلت: فان لم يعرفوها؟ قال «يتصدق بهت»{الوسائل 25: 448، کتاب اللقطه، ابواب اللقطه، باب 5، حديث 3].
اشکال بر آن این است که پیش از این اشكال در ارتباط موثقه مذکور به باب كنز بیان شد، زیرا عادت حکم میکند به اینکه کسی که در بعضی از بيوت مكه برای حج و زيارت فرود میآید در عروق و اعماق زمین کاوش نمیکند، پس دراهم به گونهای ذخیره نشده است که كنز بر آن صدق کند.
حکم گنجهای متعدد
متن: مسألة 16: «الكنوز المتعددة لكل واحد حكم نفسه في بلوغ النصاب و عدمه |1| فلو لم يكن آحادها بحد النصاب و بلغت بالضم لم يجب فيها الخمس، نعم المال الواحد المدفون في مكان واحد في ظروف متعددة يضم بعضه الي بعض فانه يعد كنزا واحدا و ان تعدد جنسها».
[1] شرح: نظير این مسأله در باب معدن بیان شد و آن فرع چهارم از فروع چهارگانه بود، رجوع کنید. و ملخصش این است: ممكن است گفته شود: در نظر عرف وحدت در موضوع اعتبار دارد، بنا براین هر كنزی موضوع مستقل شمرده میشود، چنانکه ممكن است گفته شود: موضوع خود كنز مركوز در زمین نیست، بلکه موضوع استغنام كنزي در مقابل استغنام تجاري و معدني و مانند این دو است، مگر نمیبینی تطبيق پیامبر (ص) آيه خمس بر كنز در قصه تخميس عبدالمطلب آن كنزی را که آن را یافته بود؟ {الوسائل خ: 496، کتاب الخمس، ابواب ما يجب فيه الخمس، باب 5، حديث 3]. از این تطبیق دانسته میشود که موضوع استفاده و استغنام كذائي است، پس اگر شحص سرمایهای داشته باشد و آن را در استخراج معادن متعدد یا كنوز متعدد صرف نماید گرچه نزدیک هم نباشند بر عمل او استغنام واحد صدق میکند، نظير ضمیمه کردن محصول دو مزرعه در باب زكات اگر مجموع آن دو به حد نصاب برسد.
بنا براین احوط با ملاحظه آنچه ذكر کردیم ضمیمه کردن است. آری، در صورت فاصله زماني استغنام به طوری که دو استغنام مستقل شمرده شوند نباید یکی از آن دو به دیگری ضمیمخه شود.
متن: مسألة 17: «في الكنز الواحد لا يعتبر الاخراج دفعة بمقدار النصاب فلو كان مجموع الدفعات بقدر النصاب وجب الخمس و ان لم يكن كل واحد منها بقدره»[1].
|1| شرح: نظير این مسأله در باب معدن بیان شد و آن فرع اول از فروع چهارگانه بود، پس رجوع نمایید، سخن در اینجا همان سخن در آنجا است.
یافت شدن چیزی در شکم چهارپا یا ماهی
متن: مسألة 18: «اذا اشتري دابة و وجد في جوفها شيئا فحاله حال الكنز الذي يجده في الارض المشتراة في تعريف البائع و في اخراج الخمس ان لم يعرفه [1].
[1] شرح: این مسأله در كلمات قدمای اصحاب عنوان شده است، [صدوق] در المقنعة گفته است: «و ان ابتاع شاة او بعيرا او بقرة فذبح شيئا من ذلك فوجد في جوفه شيئا له قيمة عرفه من ابتاع ذلك الحيوان منه فان عرفه اعطاه و ان لم يعرفه اخرج منه الخمس و كان احق بالباقي، فان ابتاع سمكة فوجد في جوفها درة او سبيكة او ما اشبه ذلك اخرج منها الخمس و تملك الباقي» [المقتعه: 647] و مانند آن است عبارت «النهايه» در كتاب «لقطة» [النهایه: 321].
و در «المراسم» آمده است: «و غير الطعام علي ضربين: موجود تحت الارض و في بطون ما يذبح للاكل و السموك و الاخر يوجد علي ظهر الارض فما وجده في بطون شئ فان كان انتقل اليه بميراث او من بحر و ماء اخرج خمسه و الباقي ملكه و ان انتقل اليه بالشراء عرف ذلك البائع فان عرفه رده اليه و الا اخرج خمسه و الباقي ملكه». [سلار، المراسم:206].
🌹امام زين العابدين عليه السلام:
منْ ثَبَتَ عَلَى وَلاَيَتِنَا فِي غَيْبَةِ قَائِمِنَا أَعْطَاهُ اَللَّهُ أَجْرَ أَلْفِ شَهِيدٍ مِثْلِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ
کسى كه در غيبت قائم ما بر موالات و دوستی ما پايدار باشد، خداى تعالى اجر هزار شهيد از شهداى بدر و اُحد به وى عطا فرمايد
كمال الدين جلد1 صفحه323
ای فلک ای روزگار عمر جوانی میخرم
لحظه های عاشقی بر زندگانی میخرم
رفته ایامی ز دستم بس ستمها دیده ام
می دهم دار و ندارم مهربانی میخرم
شهره ی شهرم ولی سنگ صبور غصه ام
شهرتم را میدهم من بی نشانی میخرم
میشود سالی تمام و میرسد سالی دگر
من خزان را در بهارم رایگانی میخرم
میشود موی سیاهم تک به تک رنگش سفید
پس ببین این تجربه با چه گرانی میخرم
دل نمیبندم به این دنیا که پر از حیله است
پس کنم مغلوب نفسم ٬ قهرمانی میخرم
ماندگارند شاعران در جای جای این جهان
نام نیک از من بس است پس جاودانی میخرم
پس بسوز سنگ صبور بیهوده ازعمری که رفت
ای فلک ای روزگار عمر جوانی میخرم
مقاله ای را که ملاحظه مینمایید قسمتی از کتاب «شیعه در منابع اهل سنت» است که به سبب ضرورت طرح آن و به منظور برطرف شدن شبهات در باره علم غیب غیر خدا در چند قسمت به خوانندگان گرامی تقدیم میشود: (احمد باقریان ساروی)
علم امام
باسمه تعالی
بيشتر فرقهها و مذاهب اسلامى بر اين باور هستند كه خليفه و جانشين پيامبر و امام مسلمانان بايد از دانش، آگاهى و بصيرت سرشار برخوردار باشد، تا بتواند مردم را ارشاد و راهنمايى كند و حلاّل مشكلات آنان باشد.
در اين ميان از نگاه شيعه امام مسلمانان كه منتخب خدا است، افزون بر افضليت در همه فضايل و كمالات، بايد داناترين مردم باشد، به گونهاى كه در زمان امامت خود به دانش ديگر انسانها نياز نداشته باشد، در حالى كه ديگران به علم او نيازمند باشند و او بتواند نيازمندىهاى دنيا و دين مردم را به گونه كامل برآورده كند و هيچگونه جهل و نادانى كه حلّ آن مورد نياز و پرسش مردم باشد از او مشاهده نگردد.
علماى علم كلام شيعه دليلهايى را كه براى اثبات لزوم امام براى جامعه آوردهاند، براى لزوم اعلميت امام نيز ذكر كردهاند.
على علیه السلام در باره علم خود فرمود: «يَنْحَدِرُ عَنِّى السَّيْلُ وَلايَرْقى اِلَىَّ الطَّيْر». نهج البلاغه، خطبه 3)
يعنى: «سيل معارف و دانش از بلنداى قلّه دانش من [به سوى مردم] سرازير مىشود و پرواز پرندگان به بلنداى دانش من نمىرسد».
يكى از بهانههاى سلفيون براى تكفير شيعه اين است كه مىگويند: شيعه نسبت به امامان خود غلوّ مىكنند و يكى از نشانههاى غلوّ را اعتقاد شيعه به ثبوت علم غيب براى امامان ياد مىكنند، در حالى كه از نگاه شيعه وجود علم غيب با اذن خدا يكى از راههاى شناخت امام واجب الاطاعه است، از اينرو بر ما لازم است به عنوان شيعه براى اثبات اين ادعا و بيان محدوده آن دليل بياوريم و به ادلّه منكران علم غيب پاسخ قانع كننده بدهيم.
ادلّه وجود علم غيب غير ذاتى در معصومان
هدف ما در اينجا اثبات امكان وجود علم غيب با اذن خدا از نگاه عقل و قرآن در برخى از مقرّبان درگاه خدا است كه به فيض عصمت نايل شده باشند، همانند پيامبران و جانشينان پاك آنان؛ اما اينكه امامان علیهم السلام داراى علم غيب بودهاند چيزى است كه از منابع اهل سنّت كمتر استفاده مىشود، از اينرو بايد به منابع معتبر روايى و كلامى شيعه رجوع كرد. در اينجا به بيان امكان وجود علم غيب در آنان با اذن خدا و غلوّ نبودن آن پرداخته مىشود:
لازم است بدانیم كه انسان به سبب عبادت خالصانه در پيشگاه خدا به اوصاف جلال او آراسته مىشود و - به سبب نايل شدن به كمالات - تجلّى اوصاف خدا مىگردد و خدا او را از قدرت و توانايىهاى بيشتر بهره مىرساند. در اينجا بيان مىشود كه يكى از اوصاف جلال خدا علم او است كه انسان كامل به سبب پالايش روح خود از آلودگىها و عبادت خالصانه مداوم، به خدا قرب پيدا نموده و خدا از گنجينه علم بىپايان خود او را بيش از ديگران بهره رسانده و از مكنونات غيبى خود او را عطا مىفرمايد، اين موضوع از نگاه عقل ممكن بوده و از آيات قرآن نيز استفاده مىشود.
علم غيب غير خدا در نگاه قرآن
در قرآن كريم آياتى وجود دارد كه وجود علم غير ذاتى به امور غيبى در غير خدا با اذن، تعليم و اعطاى خدا را ثابت مىكند:
1. خدا فرمود: «او دانا به غيب است، هيچكس را از غيب خود آگاه نمىسازد، جز كسىكه از او راضى باشد، از پيامبر...». عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَدا إلاّ مَن ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ...». (الجنّ: 26-27(.
خدا در اين آيه شريفه، نخست علم ذاتى به غيب را براى خود اختصاص داده، سپس به صورت استثنا براى كسانى كه او از آنان راضى باشد نيز ثابت كرده است. بديهى است كه مقصود از علم غيب كسى كه خدا از او راضى باشد علم ذاتى نيست، بلكه علم اعطايى و تفضّلى از جانب خدا است، چنانكه طبرى در تفسير آيه از قتاده نقل كرده است كه گفت: او [خدا] آنان را بر مىگزيند و آنان را بر آنچه بخواهد آگاه مىكند. )جامع البيان، ج 29، ص 151(.
طبرى پيش از اين گفته است: بر غيب او هيچكس آگاهى پيدا نمىكند، به او نمىآموزد و نمىنماياند، جز كسى چون پيامبر از او راضى باشد، در اين صورت هرچه بخواهد آن پيامبر را از دانش غيبى آگاهى مىبخشد. . )جامع البيان، ج 29، ص 150(.
قرطبى سخن طبرى را به عنوان نخستين احتمال در تفسير آيه نقل كرده و در ادامه نوشته است: تا اينكه اين دليل بر نبوت او [پيامبر] باشد. )الجامع لاحكام القرآن، ج 20، ص 38(.
2. پس از خبر دادن از گوشهاى از زندگى معنوى پيامبران الهى و حضرت مريم علیها السلام و نعمتهايى كه به آنان اعطا فرموده بود با مخاطب قرار دادن پيامبر اسلام صلی الله علیه وآله فرمود: «ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيه إلَيْكَ». )آل عمران: 44(.«اين از اخبار غيبى است كه به تو وحى مىكنيم»
3. در مورد قرآن فرمود: «اين قرآن كريم است «إنَّهُ لَقُرْآنٌ كَريمٌ * فى كِتابٍ مَكْنُونٍ * لاْيَمَسُهُ إلاَّ الْمُطَهَّرُون». )الواقعه: 77 – 79(. ×در كتابى مكنون × جز پاكان بر آن دست نزنند». اين آيه را در كنار آيه تطهير قرار بدهيد كه فرمود «... إنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا».)الاحزاب: 33(.
در كتاب «زيور خلافت» با استناد به روايات فراوان از منابع اهل سنّت ثابت شده است كه مقصود از «اهل البيت» در آيه شريفه: پيامبر صلی الله علیه وآله، على، فاطمه، حسن و حسين علیهم السلام است و اين پنج تن اصحاب كسا هستند كه اراده خدا به تطهير آنان تعلّق گرفته است؛ بنابراين پنج تن اهل بيت علیهم السلام چون معصوم و طاهر هستند طبق آيه سوره واقعه با اذن و اراده خدا از كتاب مكنون او آگاهى دارند.
4. در باره اثر تقواى الهى فرمود: «... وَاتَّقُوا اللّهَ وَ يُعَلِّمُكُم اللّهُ...». )البقره: 282(. «... و تقوا پيشه كنيد و خدا شما را تعليم مىدهد...».
مخاطب در اين آيه همه مردم هستند؛ يعنى هر كس تقواى الهى داشته باشد خدا او را تعليم مىدهد، بديهى است كه هر كس درجات عالى تقوا را بپيمايد از تعليم الهى بيشتر بهره مىبرد و اين تعليم به دانستههاى بشرى اختصاص ندارد، چون آيه مطلق است، جز اينكه دانش دريافت شده انسان - اگرچه از راه تقوا باشد - در برابر علم بىپايان و مطلق خدا دانشى محدود و پرتوى از خورشيد دانش حق تعالى و وابسته كامل به علم بىپايان او است.
(ادامه دارد)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با سـلامی
پر از حسِ خـوب زنـدگی🕊🌸
ســــ😊✋ــــلام
صبـح دو شنبه تـون بـخیر 🕊🌸
و زندگی تون
سـرشـار از لحظه هـای ناب🕊🌸
امـروزتـون پـراز موفقیت🕊🌸
و سرشار از خیرو برکت🕊🌸
🗓 تقویم شیعه:
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۰۸ اسفند ۱۴۰۱
میلادی: Monday - 27 February 2023
قمری: الإثنين، 6 شعبان 1444
📆 روزشمار:
▪️5 روز تا ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام
▪️9 روز تا ولادت حضرت صاحب الزمان (عج)
▪️25 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان
▪️34 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام
▪️39 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
خمس درس 45.MP3
42.77M
خارج فقه
کتاب خمس
درس 35
دو شنبه 8 اسفند 1401 شمسیخمس درس 45خمس درس 45
خارج فقه درس 35 دو شنبه
بررسی: مقتضای قاعده این است که در مورد آنچه در شکم حیوان یافت میشود احكام لقطه یا مجهول المالك جاری شود، محصوصا اگر اثر اسلام بر آن وجود داشته باشد، مؤيد اولی [جاری شدن حکم لقطه] چیزی است که در مورد آنچه بعضی از سارقان نزد شخصی به ودیعه میگذارند وارد شده است، که در ان حكم لقطه بار شده است. {الوسائل 25: 463، کتاب اللقطه، ابواب اللقطه، باب 18، حديث 1].
ولی در این مقام روايت صحيحه وارد شده است از عبدالله بن جعفر الحميري قال: كتبت الي الرجل (ع) اسأله عن رجل اشتري جزورا او بقرة للاضاحي فلما ذبحها وجد في جوفها صرة فيها دراهم او دنانير او جوهرة لمن يكون ذلك؟ فوقع (علیه السلام): «عرفها البائع فان لم يكن يعرفها فالشئ لك رزقك الله اياه». {الوسائل 25: 452، کتاب اللقطه، ابواب اللقطه، باب 9، حدیث 1 و 2] و از آنجا که روايت صحيحه است که مشايخ ثلاث آن را روایت کرده و اصحاب به مضمون آن فتوا دادهاند عمل به آن متعین میشود.
و اطلاقش، آن صورتی را نیز شامل میشود که دراهم و دنانير اثر اسلام و سكه آن باشد، و شاید حصر تعريف بر بائع به عنوان غالب حمل بشود، از اینکه نوعا دابه در غير حريم بائع قرار ندارد و این احتمال که ان چهارپا مال غير بائع را بلعیده باشد ضعيف است و عقلا به آن اعتنا نمیکنند، و خصوصيتی برای بائع نیست، پس مراد از آن کسی است که دابه در اختيار او بوده و در خارج از سوی او به آن مرد منتقل شده است،؛ گرچه غاصب آن بوده است، چه رسد به مثل واهب، و مانند او، و مراد از ان جنس بائع است، نه شخص آن، پس بائع اسبق فالاسبق را نیز شامل میشود، البته اگر احتمال داده شود موقع بلعیدن آن حیوان نزد او وجود داشته است، با این بيان تطبيق صحيحه بر قواعد ممکن میشود.
و اما خمس در صحيحه ذکر نشد در حالی که در مقام بيان بوده است، و لی اصحاب ما آن را مقدم داشته و به ان در كتابهایشان که برای نقل فتاوي مأثوره از ائمه (ع) آماده کردند مانند المقنعه [صفحه 646 - 647] و النهايه [321 - 322] و المراسم [صفحه 206] به آن فتوا دادند، و ظاهر کلامشان عدم استثناء مؤونه سال است، و آیا آنان در این باره نصی داشتند که به دست ما نرسیده است و یا آن را در مفهوم كنز مندرج نمودند، چنانکه در باب کنز آن را ذكر کردند؟! مخفی نماند که مندرج کردن آن [یافت شده در شکم حیوان] در مفهوم كنز و نیز قياس آن به کنز مشكل است، و مخالفت اصحاب نیز با توجه به ذكر آن از سوی آنان در كتابهای اشاره شده مشكلتر است.
و [ابن ادریس] در السرائر بين آنچه در شکم دابه یافت شود و آنچه در شکم ماهی یافت شود در وجوب تعريف بائع و در وجوب تخميس – اگر ان را نشناسد – به تساوی حکم کرد، ولی بعد از استثناء مؤونه سال و گفته است: «لانه من جملة الغنائم و الفوائد» [السرائر 2: 106].
ولی اقوي همان است که اصحاب به آن قائل شدهاند، که وجوب تخميس است، نه از این جهت که از مصاديق كنز باشد، بلکه به این جهت که اظهر مصاديق برای «ما غنمتم» است و مؤونه سال نباید استثنا بشود، به دلیل انچه که در جای خود خواهد امد که عبارت از عدم استثناء مؤونه است جز در حرفهها و اكتسابات يوميه مانند صناعات و زراعات و تجارات.
عدم اعتبار نصاب در محل نزاع
متن عروه: و لا يعتبر فيه بلوغ النصاب |1| و كذا لو وجد في جوف السمكة المشتراة مع احتمال كونها لبائعها |2| و كذا الحكم في غير الدابة و السمكة من سائر الحيوانات .
|1| شرح: چون از مصاديق كنز نیست تا نصاب آن در آن اعتبار داشته باشد.
|2| شرح: در «المقنعه» [صفحه 647] و «النهايه» [صفحه 321 - 322] بين دابه و ماهی فرق گذاشته شد، و در ماهی تعريف را واجب ندانسته است، آری، در «المراسم» [صفحه 206] و «السرائر» [ج 2: 106] بین آن دو فرق گذاشته نشد.
ولی ظاهر این است که فرق بين آن دو به صورت اغلب است، زیرا آنچه در شکم چهارپایان یافت میشود غالبا از متملكات ضائعه مانند دراهم و مانند اینها است، بر خلاف ماهی که آنچه در شکمش یافت میشود غالبا در شکمش و یا در دریا یافت میشود، از اینرو در مورد ماهی به تعريف نیازی نیست، چون در ملك بائع داخل نشد، به این جهت – چنانکه گفتهاند - بائع حیازت ان را قصد نکرد و یا به این جهت که از ملك تبعی او خارج است، چنانکه ظاهرا تبعا داخل شده بود، زیرا قصد حيازت ماهی مستلزم قصد حيازت همه اجزاء ان و ملحقات آن به صورت تبعی و به نحو معناي حرفی است، و چنانکه در حيازت تبعیت میکند در قصد بيع تیز تبعیت میکند.
و بالجمله: بائع نسبت به هر چیزی را که حیازت کرده و مالك آن شده است را قصد میکند، نهایت اینکه میان قصد و لحاظ متعلق به مجموع و لحاظ متعلق به اجزاء و لواحق به حسب استقلال و تبعيت فرق وجود دارد."
آری اکر در شکم ماهی چیزی مانند دراهم و مثل اینها یافت شود و احتمال داده شود که ملك بائع است با احتمال عقلائی، مانند اینکه آن ماهی را از حوض خانه و یا باغ او صید کند، در این صورت در وجوب تعريف به دابه ملحق میشود، چنانکه دابه وحشی صيد شده جديد به ماهی ملحق میشود.
و اما خمس، پیش از این بیان شد که اقوي ثبوت آن در هر دو است.
متن عروه: مسألة 19): انما يعتبر النصاب في الكنز بعد اخراج مؤونة الاخراج |1|.
[1] شرح: احوط اعتبار نصاب قبل از اخراج مؤونه است، همانند معدن.
فرع دوم: اشتراک گروهی در استخراج کنز
متن عروه: مسألة 20): اذا اشترك جماعة في كنز فالظاهر كفاية بلوغ المجموع نصابا و ان لم يكن حصة كل واحد بقدره [1].
[1] شرح: این فرع دوم از فروع چهارگانه است که پیش از این در معدن ذکر شده است، و پیش از این بیان شد که اقوی اعتبار نصاب در سهم هر یک از آنان است، زیرا موضوع خمس نفس معدن یا كنز از این جهت که مركوز در زمین است نیست، بلکه موضوع خمس استغنام از آن است و هر یک از اشیاء هفت و یا پنجگانه که یکی از آنها كنز است و از جهت غنيمت بودن و مشمول ايه شريفه بودن خمس در آنها واجب است، چنانکه در این مقام قول پیامبر (ص) در وصيتش به علی (ع) گواهی میدهد که فرمود: «يا علي ان عبدالمطلب سن في الجاهلية خمس سنن اجراها الله له في الاسلام ... و وجد كنزا فاخرج منه الخمس و تصدق به فانزل الله (و اعلموا انما غنمتم من شئ فان لله خمسه)» [وسائل الشیعه 9: 496، کتاب الخمس، أبواب ما یجب فیه الخمسف باب 5، حدیث 3]، و از آنجا که هر فردی مستقلا مكلف است، از اینرو استغنام هر یک از مكلفين موضوع مستقل برای خمس است و استغنام آن شخص به استغنام غير او ضمیمه نمیشود، چنانکه در باب زكات نیز چنین است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به اعتراف وهابيت : در تورات نوشته شده كه يهود توسط شخصي به نام علي شکست خواهند خورد
هدایت شده از دیدهبانهوشیار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 می دونستین که ؛
یک نفر از سپاه فرعون غرق نمیشه!؟!؟!
میدونید چه کسی بود !
و چرا غرق نشد؟؟؟