#امام_حسین_علیه_السلام
#ماه_مبارک_رمضان
#مناجات
#غزل
دلم حال دعا می خواست با خود ساغر آوردم
سر از میخانه اهل مناجاتت درآوردم
برایم باز کردی جا میان روسفیدانت
به ستارالعیوبی چون تو امشب باور آوردم
در این بازار بی سرمایه خالی مانده دستانم
به من اشکی بده ، یوسف ببیند گوهر آوردم
ببر با حلقه ای در گوش من را کربلا یا رب
بگو : امشب حسین من ! برایت نوکر آوردم
شنیدم زیر خنجر در مناجاتش به تو می گفت :
برای یاری دینت خدایا حنجر آوردم
شنیدم خواهرش از روی تل جان دادنش را دید
نشد یاری کنم او را فقط چشم تر آوردم
شنیدم داخل گودال با او ساربان بد کرد
من از این غصه هر وقت آمدم انگشتر آوردم
الهی بشکند دست و عصایی که بر او می زد
الهی دق کنم وقتی از این غم سر درآوردم
#محسن_ناصحی
#مناجات_با_خدا
#امام_حسین
#حاج_محمود_کریمی
با غل و زنجیر دور دست و پام
آخرش هر طوری که بود اومدم
هیچکسی جز تو محلم نمیداد
تا تعارفم زدی زود اومدم
حالا که من اومدم خودت بگو
رو سیاه با چشم گریون نمیخوای
خیلی وقته پشت در معطلم
درو وا کن خدا مهمون نمیخوای
واسه جبران بدی هام اومدم
لااقل بهم یه راه حل بده
خوب میدونی که علی رو دوست دارم
جان مولا به منم محل بده
معصیت حس خوبی بهم نداد
حال خوب سحرو ازم گرفت
بغلم کن منو تحویلم بگیر
آخه قهر تا کی خدا دلم گرفت
برا عاقبت بخیر شدن باید
از همه غیر خودت فرار کنم
اگه امشب منو عفوم نکنی
با شب اول قبر چیکار کنم
یه کاری کن که شب اول قبر
رو لبم ذکر خدا خدا بیاد
قسمت میدم منو تنها نذار
زود خبر بده امام رضا بیاد
بیا امشبو به جای غضبت
مهربونیتو بهم نشون بده
آی اونی که به بدا امون میدی
یه بار دیگه بهم امون بده
تو بزرگی پس بزرگی کن برام
جلو خوبات بدیمو وجب نکن
جونمو بگیر ولی جون حسین
با عقبوتت منو ادب نکن
تو رو به جون اونی قسم دادم
که تو گودالم تو رو صدا میزد
قربونش برم نه واسه ی خودش
واسه خاطر ما دست و پا میزد
#مناجات_با_خدا
#ماه_مبارک_رمضان
سرخوشم از باده ای که یار دستم میدهد
جام اشکی که سحر دلدار دستم میدهد
همرهان بار سفربستند و من جا مانده ام
گفتم آخر روسیاهی کار دستم میدهد
وای از نفسم که در راه خطا خوارم نمود
او بهانه از سر اجبار دستم میدهد
آنقدر توجیه شیطانی بچیند روی هم
تا گنه را از سر اصرار دستم میدهد
معصیت کردن برایم عادی گشته چرا؟
این بلا را نفس با تکرار دستم میدهد
من گنه کارم ولی آخر به عشق فاطمه
برگ سبزی حضرت غفار دستم میدهد
ناز ساقی را به خون دل کشم تا لحظهای
که سبویی لحظه دیدار دستم میدهد
زیر دین کس نباشم تا دم جان دادنم
جام کوثر حیدر کرار دستم میدهد
بوسه دارد دست آن ساقی که ازروز ازل
باده را بی منت و آزار دستم میدهد
در ازای هر علی گفتن به زهرایش قسم
جامی از کوثر صدو ده بار دستم میدهد
دانم آخر حق زباب القبله کرب وبلا
برگ تضمین امان از نار دستم میدهد
#قاسم_نعمتی
#ماه_مبارک_رمضان
#مناجات_با_خدا
نازم به این خدا که گنهکار می خرد
هر روزه دار را دَم افطار می خرد
باآبروی رفته به میهمانی آمدم
هربار آبروی مرا یار می خرد
یک لحظه ام کنار نزد پرده ی مرا
با احترام حضرت ستار می خرد
من روی آمدن به ضیافت نداشتم
اما دلم خوش است که غفار می خرد
اشک جوان ز گونه ی چشمم که می چکد
بارگناه او به شب تار می خرد
رو میکنیم سوی کرم خانه ی کریم
اینجا ندیده صاحب آن بار می خرد
در روز حشر هم به امیر نجف قسم
مارابه عشق حیدرکرار می خرد
حُب علی هدیه ی مخصوص فاطمه است
مارابه این بهانه خریدار می خرد
درحسرت یَموت ویَرَنی میکشد مرا
حیدر غلام خود دَم دیدار می خرد
باب الرضای صحن نجف باب الجنت است
اینجا بهشت ناز گنهکار می خرد
مارابه نام تشنه لب کربلا حسین
با یک سلام لحظه ی افطار می خرد
اذن دخول کرببلا نام زینب است
زینب فقط گدای گرفتار می خرد
هرکس که مویش ازغم زینب سپیدشد
اورایقین کنید که علمدار می خرد
از روی ناقه دیدکه درکوچه های شام
از اخنس وسنان کسی گوشواره می خرد
پیش رباب حرمله فریاد زد کسی
گهواره ی شکسته شیرخوار می خرد
#قاسم_نعمتی
#مناجات_باحضرت_ولی_عصرروحی_ فداه
سالی گذشت اما تو را پیدا نکردم
فکری به حال این دل رسوا نکردم
شرمنده ام آقا، برای دیدن تو
این چشم های خشک را دریا نکردم
پر دارم اما پر نمی گیرم به سویت
بند گناهم را ز پایم وا نکردم
همت برای ترک معصیّت ندارم
گفتم که توبه می کنم اما نکردم
پیش همه نام تو را بردم همیشه
اما خودم را در دل تو جا نکردم
گفتی بیا، من روی گرداندم ز رویت
من با دل تو خوب، اصلا تا نکردم
جز روضه ها ما را پناهی نیست فردا
کاری برای محشر کبری نکردم
چون خواهری که بین مقتل داشت می گشت
گشتم ولی آقا تو را پیدا نکردم
#وحیدمحمدی
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم
#ماه_مبارک_رمضان
#غزل
چقدر ترک مِی و باده و ساغر بکنم
نیمه شب آمده ام تا که لبی تر بکنم
کثرت معصیتم را به رخ من نکشید
آمدم چشمه ی جان را پُرِ کوثر بکنم
گریه ام خنده ندارد بگذارید فقط...
دل آلوده به این اشک، مطهر بکنم
مثل آن ابر سفیدی که سیه شد ز گناه
گریه بر حال خودم چند برابر بکنم
خانه ی آرزویم ریخته... ویرانه شده!
آمدم گوشه ی ویرانه ی خود سر بکنم
باغ اعمال مرا آتش عصیان سوزاند
باز بیچاره شدم ... کاش که باور بکنم
رو به هر کس که زدم، روی مرا زد به زمین
کاش می شد که فقط خواهش مادر بکنم
هر دری را که زدم بسته شد و خسته شدم!
کاش در بین نجف، خستگی ام در بکنم
تشنه ام، تشنه ی دیدار اباعبدالله
سوختم یاد لب تشنه ی دلبر بکنم
تشنه بود، آب برای پسرش خواست حسین
گفت ناچار شدم رو سوی لشکر بکنم
تیزی تیرِ سه پر، بر جگر بابا خورد
گفت با آه کفن بر تن اصغر بکنم
متحیّر بروم سوی حرم یا نروم!
من چه توصیفی از این غنچه ی پرپر بکنم
قبر او را بکَنم پُشت حرم یا نکَنم!
مادرش را چه کنم؟ چاره ی حنجر بکنم...
#رضا_دین_پرور
ای خدیجه مادر خیرالنسا
همسر والا مقام مصطفی
چون پیمبر منشاء جود و سخا
هستی احمد گل باغ ولا
بر پیمبر چون علی همسنگری
شیعه را احمد پدر، تو مادری
تو پیمبر را عزیز و همسری
با علی و مصطفی همسنگری
از زنان خوب عالم برتری
ای گل عطرت تو از عالم سری
دین حق از همتت شد منجلی
ثروت تو برق شمشیر علی
عالم و آدم همه مفتون تو
شیعیان مرتضی مدیون تو
ای کریمه دین حق مرهون تو
احمد مرسل بود ممنون تو
مادر خلقت بود فرزند تو
غم ز دل ها می برد لبخند تو
می رسد بر گوش جان فریادتان
با ولایت دل شده آبادتان
زنده گردیده دلم با یادتان
فخر این عالم بود دامادتان
تا نفس دارم گدای این درم
شکرلله من غلام حیدرم
یا خدیجه ای امید عالمین
ای که هستی شیعیان را زیب و زین
ای پیمبر را وجودت نور عین
جده ی مظلومه ی مولا حسین
ما همه از ریزه خواران توایم
از کرامات تو مهمان توایم
چشم بر چشم پیمبر دوختی
درس ایثار و وفا آموختی
چون شرار شعله ها افروختی
از برای دین چون شمعی سوختی
تو تمام افتخار احمدی
در دو عالم اعتبار احمدی
بوده ای صبر و قرار مصطفی
هدیه ی پروردگار مصطفی
هستی و دار و ندار مصطفی
یاور شب های تار مصطفی
لیک امشب صبر احمد کم شده
دیدگانش از غمت زمزم شده
شهر مکه در عزا و ماتم است
غرق در اشک عزایت عالم است
هستی از سوگ شما اندر غم است
قامت زهرا ز داغ تو خم است
مکه همچون روز عاشورا شده
در فغان از داغ تو طاها شده
از غم تو خون دل طاها شده
مصطفی بعد از شما تنها شده
او اسیر دردها غم ها شده
همدم شب های او زهرا شده
سوز و گرید دمادم مصطفی
همدم او فاطمه خیرالنسا
ای گل باغ ولا مولاتنا
ای همه امید من اشفع لنا
نوکرت درگاه تو هستم (رضا)
دستگیری کن ز من روز جزا
خاکِ پای خاندان عصمتم
از تو و آل تو باشد عزتم
#رضا_یعقوبیان
#حضرت_خدیجه_س
خدیجه ای گل باغ رسالت
عجین آب و گلم شد با ولایت
خدیجه از سوی خلاق سرمد
بود همسر به مولانا محمد
خدیجه هستی و جان پیمبر
کند یاری دین همراه حیدر
خدیجه ثروتش کرده نثارش
علی مرتضی با ذوالفقارش
به پاس این همه لطف و عطایش
خدا در عالمین داده جزایش
نموده مصطفی را همسر او
بود زهرای اطهر دختر او
علی مرتضی داماد پاکش
همه خوبان عالم سینه چاکش
ز نسل او همه معصوم بودند
حسن، زینب، حسین، کلثوم بودند
بود اسطوره ی صبر و شهامت
سراپای وجودش استقامت
بود زیبنده ی مهر رسالت
بود تابنده ی نور ولایت
تمام عالم هستی فدایش
به گوش جان رسد شور و نوایش
مدینه شهر غم ها گشته امشب
پر از غم قلب زهرا گشته امشب
گلستان نبی امشب خزان است
خدیجه رهسپر سوی جنان است
کنارش دخترش زهرا نشسته
پریشان حال با قلب شکسته
به لب هایش بود شور و نوایی
گل من فاطمه داد از جدایی
دگر وقت جدایی ها رسیده
گل من موسم غم ها رسیده
پس از من جان تو جان پیمبر
تو بر او مادری کن جان حیدر
شده یا فاطمه وقت وصالم
به پیغمبر بگو بنما حلالم
تمام عالم هستی فدایت
تنم را کن کفن تو با عبایت
نوای آه و واویلا به گوش است
گل پیغمبر اکرم خموش است
چو زهرا این سخن ها با نبی گفت
پیمبر ناله زد، اشک از بصر سفت
به پاس لطف او این عزت آمد
کفن یا فاطمه از جنت آمد
پیمبر جسم پاک او کفن کرد
بسی گریه بر آن جسم و بدن کرد
دو چشم خویش را بر پیکرش دوخت
کنار آن بدن چون شمع می سوخت
بمیرم دخترش زهرای اطهر
شبانه شد کفن با دست حیدر
علی با ناله دید آن روی نیلی
کبودی رخش از ضرب سیلی
(رضا) بس کن مگو از ضربت در
که می سوزد دل و جان پیمبر
#رضا_یعقوبیان
#حضرت_خدیجه_س
─═༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═─
#ماه_رمضان
#روزهفتم
#کربلا_کاظمین
─┅═✧❁࿇❁✧═┅─
گاهی دلم از تشنـــگی در روز هفتـــم
یاد لب عطــشان طفلان حسین است
گاهی به یاد حضرت موسی بن جعفر
دلتنــگ دیدار حــریم کاظمیـــن است
یاد شهیدی که در آن صحرای خونین
در اوج غربت با عطش پیکار می کرد
یاد امـــامی که در آن زنــدان تــاریک
با تازیانه جــای نـان ، افطــار می کرد
ما روزه می گیـریم امـا وقت افطـــار
درسفره هامان آب و نان باشد فراهم
ای کاش در مــاه خــدا یادی کنیم از
هفتــاد و دو لب تشنـــهٔ ماه محــرم
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
❃﷽❃
#مربع_ترکیب
#مدح_مرثیه
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
_____________________
وقتی که محبــوبِ دلِ مــردی امین باشی
وقتی که تنهــا یار ختــم المرسلیــن باشی
با مال و جانت ، حـامی قرآن و دین باشی
بیــن زنـان ، تنهـــا تو اُمُّ المومنیـــن باشی
والا مقـــامی می شـــوی که خالق سبحان
شخصــاً سلامت می دهـد بانوی با ایمـان!
ای دست تو جود و سخاوت داده دریا را
ای مهـــر تو بخشــیده نور ، آفاق دنیـا را
از عشـق تو ، حق پر نموده قلب طاها را
فــرش قدمهــــای تو کرده آســـمان ها را
تو آمدی دنیــای احمـــد با تو زیبــا شد
قلب محمـــد مَحـــرم بانوی بطـحا شد
از نور ایمـــان ، قلب پاک تو منـــور شد
با ذکـر هر أَشهَـد ، گل جانت معطــر شد
تاج مسلمـــانی برایت فخـــر دیگــر شد
دامــان تو شایســـتهٔ زهـرای اطهـــر شد
شد جایگاهت در زمین و آسمان ، معلوم
مــــادر بزرگ بی بدیــل یازده معصــــوم
در اوج سختیها شــدی همـــراه پیغمبر
آگــاه بــودی بر مقــــام و جـــاه پیغمبر
دیدی ســـعادت را فقــط در راه پیغمبر
اعجــــاز دیـــدی در کتـــاب الله پیغمبر
پر شد وجودت از شراب ناب عرفانی
بردی مقـام اولیــــن را در مسلـــمانی
در رنجـــها تو یاد دادی استـــقامت را
در همســری همراه بودن را حمـایت را
درس وفــاداری، حیا ، روح نجابت را
معنا نمودی واژه های عشق و عفت را
با این مقامات انتخاب مصطـفا هستی
فخـــر زنان و مادر خَیر النـــسا هستی
دست اجل افسوس! زود آمد سراغ تو
رنگ خـزان پاشیده شد بر عمـر باغ تو
خاموش شد در سال غم، نور چراغ تو
زخمـــی دگر زد بر پیمــبر سوز داغ تو
شد سال عام الحزن ، سال سخت پیغمبر
می سوخت از داغ عمو و هجــرت همسر
می دید پیغمبر که یار و یاورش می رفت
همسنـگری مثل خدیجه از بَـرَش می رفت
با رفتنــش آه از نهـاد دختـــرش می رفت
همــراه مادر جان او از پیکــرش می رفت
چشمان مادر همچـــنان دنبال زهـــــرا بود
چون باخبـر از غربت و احوال زهــــرا بود
در لحظه های آخرش ، در فکر دختر بود
در فکـــر نامردان و فکــر آتش و در بود
می دید زهرا را که مثــلِ یاسِ پر پر بود
یا آن طنــابی را که بر دستان حیدر بود
می رفت اما زیر لب می گفت یا زهـــرا
می خواند همــراه پیمــبر ، روضهٔ در را
___________________
رقیه سعیدی(ڪیمیا)