eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
6.4هزار دنبال‌کننده
573 عکس
171 ویدیو
841 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر تا به‌حالا نبخشیدی‌ام بزرگی کن و روز آخر ببخش گناهان فرزندها را بیا دمِ آخری جانِ "مادر" ببخش ای دوست زِ رحمت، دلِ آگاهم ده در ماه دعا سیرِ الی اللهم ده ماهِ رمضان و ماه مهمانی توست در محفلِ مهمانیِ خود راهَم ده مرحوم از اشک، ترم؛ اَاَدخلُ؟ یا الله! شوقم، شررم؛ اَاَدخلُ؟ یا الله! گفتند "پذیرایی" و مهمان داری من پشت درم؛ اَاَدخلُ؟ یا الله! چون روح که در قالبِ جان می‌آید باران به کویرِ تشنه‌گان می‌آید ای آن‌که وصالِ آسمان می‌خواهی برخیز صدایِ رمضان می‌آید آوای خوشی از آسمان می‌آید مهمانی یارِ مهربان می‌آید برخیز که با نسیم جان‌افزایی بوی خوش ماهِ رمضان می‌آید با سوزِ دل و ناله و با آه بيا با شرم حضور و دل آگاه بيا اكنون كه خدا سُفره‌ی رحمت چيده‌ست ای بنده، سـوي ضيــافت الله بيا
آن نازنین که وصف جمالش خدا کند امشب خدا کند که نگاهى به ما کند آن دلنواز از دل و از جان عزیزتر باشد که درد جان و دل ما دوا کند آن بى نیاز از همه غیر خدا، خوش است ما را گره ز کار فرو بسته وا کند آن محو ذات خالق و بى اعتنا به خلق شاید به ما شکسته دلان اعتنا کند آن چشمه ی دعا که دعا مستجاب از اوست چون مى‏ شود به حالت ما هم دعا کند پیوند خورده زندگى ما به مهر او این رشته را کسی نتواند جدا کند عالم به خوان رحمت او میهمان ولى یک تن نشد که حق نمک را ادا کند خواهد کند ثناى کسى را اگر کسى بهتر همین که مدحت ابن الرّضا کند ابن الرّضاى دوّم و چارم ابوالحسن کامشب جهات را ز رخش با صفا کند چارم على ز عترت و نور دل جواد کاو چون جواد لطف نماید عطا کند گویى على به روى محمّد کند نگاه چون این پسر به روى پدر دیده وا کند هادى دهم امام، که در روزگار خویش جابر سریر معدلت مرتضى کند دیدار او کدورت دل را جلا دهد اِیماى او حوائج مردم روا کند باید رضای خاطر او آوَرد به دست خواهد ز خود هر آن که خدا را رضا کند آن کاو کند فصیح تکلّم به هر زبان کى از جواب راز دل ما اِبا کند کار خدا به امر خدا مى ‏کند بلى من عاجزم از این که بگویم چه ها کند ابنُ السَّبیک چون که ز ابن الرّضا سؤال از راز بعثت سه تن از انبیاء کند گیرد جواب خویش و نشیند ز پا و باز یحیىِ ابنِ اَکثَم از پى او ادّعا کند او نیز مفتضح ز سؤال و جواب خویش اقرار بر فضیلت آن مقتدا کند اى هرچه هست عالم و آدم فداى او در حفظ دین چو هستى خود را فدا کند در راه سر بلندى قرآن کند درنگ بر او هر آن قدر متوکّل جفا کند از جور و ظلم دشمن و تبعید و حبس و قتل راضى به هرچه حکمت حق اقتضا کند با سعى و صبر خویش به گرد حریم دین هر جا حصار محکمى از نو بنا کند نور خدا کجا و بساط شراب، آه خصم سیاه دل ز خدا کى حیا کند کى آید از ولىّ خدا خواندن سرود خوانَد ولى چنان که سرورش عزا کند او مایه‏ ى حیات جهان است و اى دریغ دشمن وِرا شهید به زهر جفا کند اى یادگار آل محمّد خدا به ما لطفى اگر کند ز طفیل شما کند صاحبدلى کجاست که چون ابن مهزیار بر دیده، خاک پاى تو را توتیا کند اى زاده ‏ى جواد و بسانِ پدر جواد مهرت نشد که قهر به سوى گدا کند افتاده‏ ام به دام بلا یا ابالحسن غیر از تو کیست؟ آن که ز دامم رها کند دست گدایى من و دامان تو بلى جز سوى تو گداى تو رو در کجا کند من بنده ی ذلیلم و تو خسرو جلیل چونت ثنا کنم که خدایت ثنا کند خواهم که بیش مدح تو آرم ولى ز عجز این طبع نارسا به همین اکتفا کند باشد که حق به خاطر تو یا ابالحسن ایمان کاملى به «مؤید» عطا کند
مگر ز اهل مدينه چه ديدی ای مادر؟ كه دل ز زندگی خود بريدی ای مادر اميد ما، به وجود تو بستگي دارد چرا ز زندگی ات نااميدی ای مادر؟ چرا نماز شبت را، نشسته می خواني؟ چرا به فصل جوانی، خميدی ای مادر؟ دگر به همره ما تا احد نمی آيی چرا ز قبر عمو پا كشيدی ای مادر؟ دعا به مردم همسايه كرده ای، اما چه طعنه ها كه از آنان شنيدی ای مادر من از تو، درس شهامت گرفتم و ديدم چه رنج ها كه در اين ره كشيدی ای مادر پیِ دفاع ز حقّ امام خويش، به جان هزار گونه بلا را خريدی ای مادر دگر به سينه و پهلو مرا نمی گيری مگر به سينه و پهلو چه ديدی ای مادر؟ ز بس كه مرگ خودت از خدا طلب كردی گمانم اين كه به مقصد رسيدی ای مادر
عقل بشر از درک تو مات است، حسین نام تو کلید مشکلات است، حسین در شأن تو این بس که رسول اکرم فرمود: سفینة النّجاة است، حسین ▪️ شیرازه‌ی دفتر حیات است، حسین محبوب قلوب کائنات است، حسین از قصّه‌ی فطرسِ مَلَک شد معلوم کوتاه‌ترین راه نجات است حسین ▪️ من نرد غم لیلی لیلا زده‌ام دل‌خونم و چون لاله به صحرا زده‌ام آن جا که سفینة النّجاة است، حسین دریا، دلِ عشق و من به دریا زده‌ام ▪️ ای زنده‌ی عشق! ای قتیل عبرات! آزاده‌ی کربلا! اسیر کربات! ما ظلمت محضیم و تو مصباح هدی ما غرق گناهیم و تو کشتی نجات ▪️ محبوب تمام کائنات است حسین مصباح هدی، فُلک نجات است حسین دین نبوی زنده شد از کشتن او احیاگر ذکر صلوات است حسین ▪️ آیینه‌ی حق‌نمای عشق است حسین در نای زمان، نوای عشق است حسین بر فُلک نجات، آن دُر بحر شرف فرهیخته ناخدای عشق است حسین ▪️ شاهنشه کلّ کائنات است حسین بر خلق خدا، پُر برکات است حسین در بحر وجود، شیعیان را ز کرم هم لنگر و کشتی نجات است حسین ▪️ مصباح هدی به کائنات است، حسین فیاض جمیع ممکنات است، حسین کان کرم و بحر عطا و احسان یعنی که سفینه‌ی نجات است حسین ▪️ شاهی که سفینة النّجاتش خوانند مصباح هدای کائناتش خوانند آلوده به خاک ماتم اوست هنوز آن آب که چشمه‌ی فراتش خوانند ▪️ خاک قدمش آب حیات است حسین مهریه‌ی مادرش فرات است حسین غرقیم به دریای معاصی امّا شادیم که کشتی نجات است حسین ▪️ حلّال جمیع مشکلات است حسین شوینده‌ی لوح سیئات است حسین ای شیعه! تو را چه غم ز توفان بلا؟ جایی که سفینة النّجاة است حسین ▪️ محبوب خدا چشمه‌ی جاری حیات خورشید رسل که بر روانش صلوات، فرمود به امّت که حسین بن علی مصباح هدایت است و کشتیّ نجات ▪️ از روی حسین تا نقاب افکندند در کشور عشق، انقلاب افکندند تبریک به توفان‌زدگانِ غم و درد کشتی نجات را به آب افکندند ▪️ من در بر کشتی نجات آمده‌ام در ساحل چشمه‌ی حیات آمده‌ام تا زودتر از زود گناهم بخشند قبل از عرفه در عرفات آمده‌ام ▪️ سرچشمه‌ی خیر و برکات است حسین معراج صلات‌ و صلوات است حسین فرمود نبی: نوشته بر ساقه‌ی عرش مصباح هدی، فُلک نجات است حسین ▪️ سالار جمیع ممکنات است حسین فرمانده دین، اصل حیات است حسین دنیا ز بلیات بود بحر عظیم بر دوست چو کشتی نجات است حسین ▪️ هر چند که چشمه‌ی حیات است، حسین لب‌تشنه، لب آب فرات است، حسین غم نیست اگر غرق گناهیم همه چون بحر کرم، فُلک نجات است، حسین ▪️ اسباب نجات کائنات است، حسین فیاض جمیع ممکنات است، حسین چون کشتی چار موجه شد در شط خون با آن که سفینة النّجاة است حسین ▪️ در وحدت حق، مظهر ذات است، حسین مستجمعِ افرادِ صفات است، حسین یک سرّ شهادتش، از آن دان که به حشر عنوانِ صحیفه‌ی نجات است، حسین
زیبا شده باغ احمدى با گل یاس اى ماه نبى! خوش آمدى با گل یاس آمیخته از حسین و عبّاس و على عطر دو گل محمّدى با گل یاس
امشب از تشنگی سخن دارم که از آن  آب در دهن دارم همه جویای آب و من عطشم جز مِی تشنگی دگر نچشم چه اگر آب راز نعمت هاست تشنگی نیز فوق لذت هاست هرکس از آب تا سخن راند لذت تشنگی نمی داند فُلک در دست نوح تشنگی است شب میلاد روح تشنگی است کیست آن نوح تشنگی عباس چیست آن روح تشنگی عباس شده امشب ز نور این اختر آسمان مدینه روشن  تر وه ز ام البنین که با لبخند کرده تقدیم حیدر این فرزند لب شیر خدا ثنا گویش مست از بوسه های بازویش نیست معصوم و پور معصوم است عمر را در حضور معصوم است عبد و مجذوب جلوه ی خالق بر امام  زمان خود عاشق پرچم عشق تا حسین افراشت از رجال و نسا دو عاشق داشت آن دو حق باور و حسین شناس که یکی زینب و یکی عباس سنجش عقل با اباالفضل است نغمه ی عشق یا اباالفضل است نیست عباس جز سوای حسین که بود خلقتش برای حسین غیرت جاودانه ی تاریخ در شجاعت یگانه ی تاریخ چون علی در جدال بدر و حنین شاهد قهرمانی اش صفین بر سر آسمان علم زده است صف صفین را به هم زده است اندر آن رزمگاه رعب آور پیش چشمان مات دو لشکر نوجوانی نقاب بر صورت بوسه ی آفتاب بر صورت قامت او به اعتدال علی رجز و حمله اش مثال علی اسب او را هلال بسته نعال عمر او در حدود هفده سال همه را محو ترک تازی کرد بس که باتیغ و نیزه بازی کرد صحنه را چون برای رزم آراست بانگ هل من مبارزش برخواست همه از آن دلیر ترسیدند مرگ را چون به چشم خود دیدند زد معاویه زآن میان آوا بر شجاعی به نام بوشعثا که بلرزید بند از بندش آن نگون بخت و هفت فرزندش رفته در جنگ و برنگردیدند همه در خون خویش غلتیدند بعد از آن کس به صحنه پا نگذاشت چون کسی جرأت جدال نداشت دشمن و دوست در تماشایش همه محو دلاوری هایش کآن جوانمرد سرفراز آمد به  میان سپاه باز  آمد در کنار پدر قرار گرفت پدرش نیز در کنار گرفت از رخش تا علی نقاب افکند وز رخ ماه او حجاب افکند دیده ها خیره گشت در عباس کس نبود آن جوان مگر عباس عظمت های حیدری او را شد نمایان به ظهر عاشورا کز حرم بانگ العطش بشنفت خواند او را به بر امامش و گفت ای علمدار من برادر من ای تو پشت و پناه لشکر من تشنگی از حرم گرفته مجال رو به میدان ولی نه بهر جدال به سوی علقمه شتاب آور بهر طفلان تشنه آب آور آن زمان بود کآن ز غیرت مست مشک بر دوش و رایت اندر دست تاخت سوی شریعه توسن را منهزم کرد خیل دشمن را گام در ساحل فرات نهاد مهر بر چشمه ی حیات نهاد در جهادی که جسم و جان می داد باز هم  باید امتحان می داد امتحانی که فوق باور بود چون کمال جهاد اکبر بود در دو دنیایش آبرو دادند بهترین نمره را به او دادند دست در آب و پای بر سر نفس گه در عشق کوفت گه در نفس نفس گفتا برای خیر و صلاح آب خوردن برای توست مباح عشق گفت این ثواب را بگذار تشنه  برگرد و آب را بگذار نفس گفتا بنوش آب و بمان تا بگیری ز جان خصم امان هان بیا ترک ترک اولی کن تشنگی را به آب سودا کن او در آن گیر و دار عقل و جنون که ز دریا چه سان روم بیرون زآن طرف روح انبیاء عزیز قدسیان عرشیان ملائکه نیز همچو مقداد و بوذر و عمار حمزه و زید و جعفر طیار نگران جمله تا که او چه کند از پی حفظ  آبرو چه کند آب چون ریخت بر زمین عباس همه گفتند آفرین عباس
"مردم دهند نسبت رویت بر آفتاب اما ز بخت خود نکند باور آفتاب... در ذات تو صفات نبی منعکس شده‌ست گیری چنان‌که آینه‌ای را در آفتاب از چار سو به مرقد شش‌گوشه‌ات سلام، می‌گوید از افق چو برآرد سر، آفتاب گر بهره‌ای ز بوسه ی بر تربتت نداشت هرگز نبود این همه روشنگر آفتاب... ماهی در آسمان کمال و شرف ولی ماهی که نور می‌رسد از او بر آفتاب... وقت وداع چون که حسینت به بر گرفت دیدند ماه را کِشد اندر بر آفتاب آتش به جان برآید و خونین کند غروب هر صبح و شب ز داغ تو پا تا سر آفتاب..."
امشب از باد صبا، بوی کسی می‏ شنوم هر نفس، بوی مسیحا نفسی می‏ شنوم مژده‏ی آمدن دادرسی می‏ شنوم اندر این بادیه بانگ جرسی می‏ شنوم حمدلله که از آه اثر کرده ‏ی ما خبری می ‏رسد از یار سفر کرده‏ ی ما شب قدر است شب نیمه‏ ی شعبان، آری ریزد امشب به جهان رحمت یزدان آری می‏ دمد روح دگر در تن ایمان، آری می ‏رسد مصلح کل، منجی انسان آری‏ لیله‏ ی نیمه‏ ی شعبان، سحری خوش دارد سحر نیمه شعبان، اثر خوش دارد خلف منتظر عترت طاها آمد زاده ‏ی منتقم حضرت زهرا آمد بندگان! خاک ببوسید که مولا آمد گو به فرعون زمان، ثانی موسی آمد آن که رسم ستم از روی زمین بردارد که به عالم، اثر از جور و جفا نگذارد غیر از او نیست کسی رهبر و سرور، ما را لطف او سایه برانداخته بر سر، ما را رسد از میمنتش رزق مقدر، ما را آید از مرحمتش رحمت داور، ما را قلب عالم بود و زنده همه عالم ازوست چشمه‏ ی رحمت و گلزار جهان خرم از اوست این شب تیره به پایان رسد ان شاءالله یوسف از مصر به کنعان رسد ان شاءالله‏ دردها را همه درمان رسد ان شاءالله چون که آن حجت یزدان رسد ان شاءالله اندر آن روز که او سر ز یهودان گیرد شیعه ‏ی بی سر و سامان، سر و سامان گیرد یارب! آن منتظر اهل ولا را برسان یارب! آن ریشه‏ کن ظلم و جفا را برسان یارب! آن زنده ‏کن صدق و صفا را برسان یارب! آن ریشه‏ کن خصم دغا را برسان برسان آن که بود مبتکر صلح جهان تا از او، روی زمین پر شود از امن و امان به خدا بار فراق تو کشیدن سخت است جرعه ‏ای از می وصلت نچشیدن سخت است هر سخن جز سخنی از تو شنیدن سخت است همه را دیدن و روی تو ندیدن سخت است ای ز نور تو دل و دیده فروزان ما را در غم خویش از این بیش مسوزان ما را ای نظام دو جهان بسته به تار مویت انس بگرفته دل ما به سر گیسویت دیده گر قابل آن نیست که بیند رویت سوی عالم نظری، ای دل عالم سویت از همه عالم و آدم به خیال تو خوشیم در شب هجر به امید وصال تو خوشیم ای که اکناف جهان، سفره‏ ی عام تو بود رشحه ‏ی فیض ابد، ریزش جام تو بود مصلح کل تویی و صلح به نام تو بود رجعت آل علی بعد قیام تو بود این تویی آن که جهانت همه تسخیر شود دولت آل علی از تو جهانگیر شود
دوبیتی ای نام تو شَهد سخنم یا الله آرام دل و جان و تنم یا الله ای لطف تو چاره‌ساز هر بیچاره بیچاره‌تر از همه منم یا الله
نور خدا گرفته فضاى مدینه را تغییر داده حال و هواى مدینه را با جلوه‌‏هاى «اَشرَقَتِ الاَرض» قدسیان، بستند چلچراغ، سماى مدینه را... در وادى قُبا به تماشا نشانده‌اند آن نخل‌هاى سبز قَباى مدینه را آن‌گونه خرّم است که گویى گشوده‌اند بر هشت خُلد پنجره‌هاى مدینه را نور جمال حضرت هادى‌ست، اینچنین روشن چو روز کرده فضاى مدینه را ماهى دگر به محور خورشید عشق تافت تا روشنى دهد همه جاى مدینه را... گلبانگ شادى است به گوش فرشتگان امشب رسانده است نداى مدینه را: این ماه جلوه‌‏اى ز جمال محمد است ابن الرضاى دوم آل محمد است ای آسمان ز شرم مَهت را دو پاره کن تکرار معجز نبوی را دوباره کن تا بشکند غرور تو در اوج آسمان ای آفتاب! ماه زمین را نظاره کن از خانۀ جواد دمیده‌ست آفتاب بر مقدمش نثار، هزاران ستاره کن تا سرنهند بیت جوادالائمه را ای جبرئیل سوی ملائک اشاره کن... از کهکشان نور بیاویز سُبحه‌ها هر روز و شب فضائل او را شماره کن این ماه جلوه‌‏اى ز جمال محمد است ابن الرضاى دوم آل محمد است لطف امام هادی و نور ولایتش ما را اسیر کرده به دام محبتش بر لطف بی‌کرانۀ او بسته‌ایم دل امشب که جلوه‌گر شده خورشید طلعتش... ماه تمام و نیمۀ ذی‌الحجّه مطلعش خیر کثیر و کوثر قرآن بشارتش... این است آن امام که ذرات کائنات اقرار کرده‌اند به جود و کرامتش... این است آن امام که دشمن به چندبار رخسار عجز سوده به درگاه عزتش سر تا به پای، عاطفه و مرحمت ولی دشمن به لرزه آمده از برق هیبتش... افزون ز ریگ‌های بیابان عطای او بیش از ستاره‌های درخشان فضیلتش... این ماه جلوه‏‌اى ز جمال محمد است ابن الرضاى دوم آل محمد است آن نازنین که وصف جمالش خدا کند امشب خدا کند که نگاهى به ما کند آن دلنوازِ از دل و از جان عزیزتر باشد که درد جان و دل ما دوا کند... آن محو ذات خالق و بى‌اعتنا به خلق شاید به ما شکسته‌دلان اعتنا کند آن چشمۀ دعا که دعا مستجاب از اوست چون می‌شود به حال دل ما دعا کند؟ پیوند خورده زندگى ما به مهر او این رشته را کسی نتواند جدا کند گویى على به روى محمد کند نگاه چون این پسر به‌ روى پدر دیده وا کند... دیدار او کدورت دل را جلا دهد ایمان او حوائج مردم روا کند... باید رضای خاطر او آورد به دست خواهد ز خود هر آنکه خدا را رضا کند اى یادگار آل محمد! خدا به ما لطفى اگر کند ز طفیل شما کند عالم به خوان رحمت تو میهمان، ولی یک تن نشد که حق نمک را ادا کند... صاحب‌دلى کجاست که چون ابن مهزیار بر دیده خاک پاى تو را توتیا کند... افتاده‌ام به دام بلا، یا ابالحسن! غیر از تو کیست؟ آنکه ز دامم رها کند...
دوبیتی زیبا شده باغ احمدى با گل یاس اى ماه نبى! خوش آمدى با گل یاس آمیخته از حسین و عبّاس و على عطر دو گل محمّدى با گل یاس
در نام رقيّه فاطمه پنهان است از اين دو يكی جان و يكی جانان است در روی كبود اين دو پيداست خدا آيينه بزرگ و كوچكش يكسان است